eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.7هزار دنبال‌کننده
20.6هزار عکس
2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•𓆩🪴𓆪• . . •• •• مَن تمامِ تــــــو را در امن ترین جاے قَلبم پنهان کردم دلبـ🫀ـر تُ جـــان منـــــــــے...💕 ‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. . 𓆩خویش‌رادرعاشقےرسواےعالم‌ساختم𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🪴𓆪•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩🍳𓆪• . . •• •• پـلــو تن اینجوریـش خوشمزه تــره هااااا🍚🐟 مواد لازم : ◗ ۱ عدد کنــسرو تن ماهی🐟 ◗ ۱ عدد پیــاز کوچــیک🧅 ◗ ۲ حبـہ سیـر🧄 ◗ ۲ پیمانهـ برنج🍚 ◗ تمرهنـدی رقیق شده♥️ ◗ نمــک و‌ فلفل سیاه ◗ زردچوبــہ ◗ زعــفران دم کرده 💛 ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. 𓆩حالِ‌خونھ‌با‌توخوبھ‌بآنوےِ‌خونھ𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal . . •𓆩🍳𓆪•
•𓆩🧕𓆪• . . •• •• 💬 ‌‏پسر من به کفش میگه شَف😂 بعد وقتی داشت دنبال کفشاش میگشت هی میگفت مامان چیکار کنم شفا مو پیدا نمیکنم😢 ای خدا من شفامو میخواااام😬 قیافه بقیه که نمیدونستن قضیه چیه🥺🧐 قیافه من🤣🤣 . . •📨• • 942 • "شما و مامانتون" رو بفرستین •📬• @Daricheh_Khadem . . 𓆩با‌مامان،حال‌دلم‌خوبه𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🧕𓆪
•𓆩🪞𓆪• . . •• •• بعضی وقتااا از همسرتون بخاین از 20 نمره به اخلاق و رفتار همدیگه نمره بدین😁 اینجوری باعث میشه😉👇 راجب ضعف هاتون با هم بیشتررررر صحبت کنید و حلش کنید 👏😍 . . 𓆩چشم‌مست‌یارمن‌میخانہ‌میریزدبهم𓆪 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal •𓆩🪞𓆪•
4_721038705925555396.mp3
2.25M
•𓆩📼𓆪• . . •• •• باطن بداخلاقی در خانواده . . 𓆩چه‌عاشقانه‌نام‌مراآوازمیڪنے𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩📼𓆪•
•𓆩⚜𓆪• . . •• •• ......... لپ تاب را روشن میکنم، مامان و بابا رفته اند بیرون.. شالم را مرتب می کنم و هدفون را روی گوشم میگذارم و چهره ی مهربان عمو وحید روی مانیتور ظاهر میشود. :_سلام عمو جون :_به به، سلام نیکی خانم، چطوری؟ درسا چطورن؟ ما رو نمی بینی خوشی؟ :_ای بابا،کلی دلم براتون تنگ شده. _:منم، خب چه خبر؟ کل ماجرا را برایش تعریف میکنم، ماجرای قضاوت عجولانه ام، تند روی ام و تمام چیزهایی که فاطمه، برایم تعریف کرد، ماجرای محرمیت رضاعی و برادرش محسن، که پسرخاله اش است ولی برادرش. عمو با حوصله همه را گوش می دهد: قرارمون قضاوت نکردن بود نیکی خانم! :_آره من اشتباه کردم، ولی واقعا دختر خوبیه، از ته دل آرزو میکنم همیشه دوستم بمونه. عمو میخندد، دلم برایش تنگ شده بود. ............ فاطمه سفارش یک فنجان چای میدهد، من هم همینطور. پیشخدمت میگوید: الآن میارم خدمتتون سه هفته ای از بناریزی دوستیمان میگذرد، این روزها بیشتر از هر چیزی مشغول سخت درس خواندنم و مشغول دوستی با فاطمه. دوستی با او، بهتر از آن چیزی است که فکرش را میکردم. کش چادرم را کمی جلو میکشم و جعبه کوچکی که برای فاطمه خریده ام، جلویش میگذارم. فاطمه ذوق میکند: وای این چیه نیکی؟ خجالت زده میگویم: ناقابله :_دستت درد نکنه،ولی به چه مناسبت آخه؟ :_برای جبران، جبران اون قضاوتی که راجع تو و برادرت کردم... شرمنده دیگه... حالا بازش کن فاطمه، لبخند قشنگش را تحویلم میدهد و آرام جعبه را باز می کند. چشمانش گرد می شوند: وای نیکی، این... این خیلی قشنگه و دستبندی که برایش خریده ام را بیرون می آورد. :_دستت درد نکنه :_مبارکت باشه :_خیلی خوشگله نیکی دستبند را دور دستش می اندازد. :_فاطمه؟ تو... یعنی منو بخشیدی؟ :_این حرفا چیه؟ معلومه، تو حق داشتی، شاید اگه منم بودم، همون فکرو میکردم. میخندم و با ذوق دستبند خودم را هم نشانش میدهم: واسه خودم هم گرفتم فاطمه؛ نشانه ی دوستیمون! و دستم را روی میز میگذارم. فاطمه هم دستش را کنار دستم میگذارد. میخندد: شدیم عین خواهرای دوقلو، بهت گفتم من عاشق دوقلوهام؟ میخندم. پیشخدمت، سفارش ها را میآورد، دست هایمان را از روی میز برمیداریم. پیشخدمت کــه میرود، فاطمه میگوید: خب یه کم از خودت بگو، دوستیم دیگه. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 . . •🖌• بہ‌قلم: . . 𓆩مرجع‌به‌روزترین‌رمان‌ها𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩⚜𓆪•
•𓆩⚜𓆪• . . •• •• لبخند میزنم: چی بگم؟ :_نیکی من از فضولی دارم میمیرم، تو روز اول که چادر نداشتی، حجابت کامل بودا، ولی خب... خنده ام را می خورم، شاید بهتر است این بغض سرخورده را اینجا باز کنم،حتم دارم اینجا، امن ترین جای دنیاست.. :_فاطمه،راستش... نمیدونم چطوری شروع کنم.. اصلا نمیدونم چجوری باید بگم.. دستم را میگیرد: نیکی، من نمیخواستم ناراحتت کنم، اگه دوس نداری نگو :_نه،اتفاقا دلم میخواد بگم... فقط یه کم گفتنش سخته... راستش فاطمه، من قایمکی چادر سر میکنم، مامان و بابای من با چادر سر کردن من مخالفن، یعنی کلا با همه چی مخالفن، با نماز خوندن، روزه گرفتن... منم اول،عین اونا بودم... ولی بعد یه عمر تازه فهمیدم زندگی یعنی چی؟ خدا یعنی چی، پیامبر، امام یعنی چی.. من امسال چهارمین سالیه که توبه کردم! :_یعنی فقط تویی که مذهبی هستی؟هیچکس شبیه تو نیست؟ :_هیچکس که نه، به عمــو دارم، شبیه منه. مثل من فکر میکنه :_نیکی کارتو خیلی سخته، ولی من به حالت غبطه میخورم، خوش به حالت دختر، تو... تو واقعا مومنی. :_مومن؟ میدونی من بعد از چند سال گناه کردن به خودم اومدم؟ :_چطور شد؟ یعنی چی شد که... َ:_ اول دبیرستان که بودم روزای محرم بود ،یعنی من که نمیدونستم محرم چیه، چیه؟ فقط یه اول اسم ازش تو تقویم دیده بودم.. وقتی در و دیوار شهر مشکی میشد، میفهمیدیم محرمه، ولی اصلا نمیدونستم محرم چیه.. ندونسته همه ی عزادارا رو هم مسخره می کردم... یه شب جلو تلویزیون نشسته بودم، تنظیمات ماهوارمون یه دفعه خراب شد، منم داشتم یه مستند از زندگی مانکن های معروف میدیدم، یعنی روز و شبم همین بود. دنبال کردن زندگی مانکن ها و بازیگرای هالیوود، همه ی فکر و ذکر و افتخارم این بود مدل موهام شبیه فلانیه، لباسم شبیه لباس فلان بازیگر تو ردکارپت فلان جشنواره است... خالصه.... یه خرده با تلویزیون ور رفتم، ولی درست نشد، حوصلم سر رفته بود، مامان و بابام هم طبق معمول نبودن، مجبور شدم بزنم شبکه های ایران. همین جوری این کانال، اون کانال میرفتم، یه دفعه دیدم یه مداح شروع کرد به خوندن، من... اولین بار بود داشتم مداحی میشنیدم فاطمه (اشکهایم ناخودآگاه سرازیر میشوند) داشت روضه وداع میخوند، دلم شکست... گریه کردم، دست خودم نبود، بلند بلند گریه میکردم... یه جاش مداح به جای حضرت زینب میگفت: تویی کـه َمحرم منی،بمون کنار من/ بری تو،پای لشکری به خیمه وا میشه دلم خیلی شکست فاطمه... اشک هایم برای ریختن از هم سبقت می گیرند. چند نفر از افرادی که دور میزهای اطراف نشسته اند، با تعجب نگاهم میکنند، اشک‌هایم را پاک میکنم. :_موافقی بریم؟ فاطمه با نگرانی نگاهم میکند و سر تکان میدهد. پول را روی صورت حساب میگذارم و بلند میشوم،فاطمه هم. از کافی‌شاپ خارج میشویم. :_نیکی حالت خوبه؟ :_آره،خوبم.. خیلی خوب، بریم اون پارکه؟یه نیم ساعتی تا کلاس وقت هست :_آره بریم روی یکی از نیمکت ها مینشینیم. :_نیکی، من دوست دارم بقیشو بشنوم ولی اگه حالت خوب نیس، بمونه واسه بعد :_نه،من خوبم :_بعدش چی شد؟ ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 . . •🖌• بہ‌قلم: . . 𓆩مرجع‌به‌روزترین‌رمان‌ها𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩⚜𓆪•
•𓆩☀️𓆪• . . •• •• امام رضا(ع) برای ، مراتبی بیان می‌کردند که یکی از آنها این بود: انسان، قدر خودش را بشناسد تا دلش آرام بگیرد 🌸🍃 . . 𓆩ماراهمین‌امام‌رضاداشتن‌بس‌است𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩☀️𓆪•
•𓆩🌙𓆪• . •• •• ﮼𖡼 در دلم❤️ مِهر کسی👤 خانه نکرده است، بیا🪴 کمال خجندی /✍ . •✋🏻 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•🧡 •🇮🇷 •📲 بازنشر: •🖇 «1397» . 𓆩خوش‌ترازنقش‌تودرعالم‌تصویرنبود𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🌙𓆪•
💯شیک پوش و خاص باشید ⚡️جدید ترین لباس های زنانه(مانتو.کیف.کفش.ساعت مچی و..) با تخفیف های ویژه در گالری ماه بانو 🤩 📌 کیفیت بالا 📌قیمت مناسب 👈ب مناسبت عید قربان ی تخفیف عالی گذاشتن بدو ک جانمونی👇 اینم لینکش بزن روش تا پاک نشده 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3944022827C861e160c7e
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
فستیوال ویژه شون رو از دست ندین👌😍
•𓆩📿𓆪• . . •• •• قالَ السَّجادُ عليه السلام: لايَقِلُّ عَمَلٌ مَعَ تَقْوى وَكَيْفَ يَقـِلُّ مايُتقَبَّلُ.☝️ امام سجاد عليه السلام فرمود: كارى كه با تقوا همراه باشد اندك نيست، چگونه آنچه مقبول خـدا قرار گرفته، انـدك محسـوب شـود.👌 منبع : تحف العقول، ص 318✍ . . 𓆩خوانده‌ويانَخوانده‌به‌پٰابوسْ‌آمده‌ام𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩📿𓆪•
•𓆩🌿𓆪• . . •• •• جهان اگر برپاست بخاطر این است که هنوز کسی، کسی را دوست دارد، اگر چه دیر، اگر چه دور... 🌤🌱♥️ . . 𓆩عاشقےباش‌ڪه‌گویندبه‌دریازدورفت𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🌿𓆪•
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•𓆩🪴𓆪• . . •• •• "من عرف نفسه فقط عرف ربه" انت نفسے تُ خود منے من با تو خدایم را میشناسم💚 تــ‍ــو دقیقا همان یک نفرے هستے که دلم میخواهد پا به پایش پیر شوم... "أَنْتَ الَّذِى أَشْرَقْتَ الْأَنْوارَ فِى قُلُوبِ أَوْلِیائِکَ حَتَّىٰ عَرَفُوکَ وَوَحَّدُوکَ تویى که انوار را در دوستانت تاباندى✨ تا تو را شناختند و یگانه ات دانستند" (فرازی از دعای ) 💕 👵🏻👨🏻‍🦳 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. . 𓆩خویش‌رادرعاشقےرسواےعالم‌ساختم𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🪴𓆪•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩🍭𓆪• . . •• •• اینوفقط‌خوش‌سلیقھ‌هاببینند😍☝️🏻 قشنگ‌ترین و خوشمزه‌ترین چیز‌ڪیڪ دنـیا😋🍰 "چیزڪیڪ ٺوت فرنگے🍓💕" ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. 𓆩حالِ‌خونھ‌با‌توخوبھ‌بآنوےِ‌خونھ𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal . . •𓆩🍭𓆪•
•𓆩🧕𓆪• . . •• •• 💬 ‌‏مادری فقط اونجاش که پونزده ساعت درباره مضرات هله و هوله برای بچه‌ها سخنرانی کردی و یکم بعد در حال چیپس خوردن گیرت میندازن😐😩 آدم شرمنده میشه اصلا😔😅 . . •📨• • 943 • "شما و مامانتون" رو بفرستین •📬• @Daricheh_Khadem . . 𓆩با‌مامان،حال‌دلم‌خوبه𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🧕𓆪
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩🪴𓆪• . . •• •• همســـ(💌)ــــر شهیـــــــــــ(🌹)ـــــــــد: پدر من میگفتن من به شرق تهران، به موتوری جماعت و .. دختر نمیدم ولی همه‌ی اینهارو یک‌جا آقا وحید داشت!👀😅🥰 مراسمات ما خیلی متفاوت بود، عقدمون توی مسجد بود. اون عذرای شیطون که از در و دیوار میرفت بالا و همه رو عاصی کرده بود و درس نخون بود، اون عذرا هم بعد عقد کنار گذاشته نشد.😬🙊 😍 💚 . . 𓆩خویش‌رادرعاشقےرسواےعالم‌ساختم𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🪴𓆪•
•𓆩🌱𓆪• . . •• •• روز عرفه را قدر بدانید. از ظهر عرفه تا غروب عرفه ساعات مهمی است؛ لحظه‌ لحظه‌ی این ساعات مثل اکسیر، مثل کیمیا حائز اهمیت است؛ اینها را با غفلت نگذرانیم..!(: . . Eitaa.com/Asheghaneh_Halal •𓆩🌱𓆪•
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
•𓆩🌱𓆪• . . •• #خادمانه •• روز عرفه را قدر بدانید. از ظهر عرفه تا غروب عرفه ساعات مهمی است؛ لحظه‌ ل
از کعبہ رو به کرب‌و‌بلا مےڪند حسین(؏) و آنجا دوباره کعبه بنـا مےڪند حسین(؏) +التماس‌دعا‌❤️‍🩹
4_506063455183176121.mp3
17.53M
•𓆩📼𓆪• . . •• •• اگه توفیق خواندن دعای عرفه رو پیدا کردین اون لحظه های که خیلی سیم دلتون وصل شد برای سلامتی و ظهور امام زمان (عج) سلامتی رهبر عزیزمان پیروزی مردم مظلوم غزه و همچنین پیروزی خودمون در انتخابات ریاست جمهوری سرنوشت ساز و بسیار مهم که در امتحان پیروز و سربلند بشم دعا کنین امروز خیلی خیلی ملتمس دعای فرجیم 🤲🤲 . . 𓆩چه‌عاشقانه‌نام‌مراآوازمیڪنے𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩📼𓆪•
enc_16750300751722349015642 (1).mp3
3.58M
•𓆩🌸𓆪• . . •• •• نذار دیر شه .. نذار گناه به سمت من سرازیر شه .. نذار گریه‌هام بدون تاثیر شه .. ▫️روز عرفه باشه و این نماهنگ رو نشنویم:)؟ . . Eitaa.com/Asheghaneh_Halal •𓆩🌸𓆪•
•𓆩🪞𓆪• . . •• •• 🔖امـروز رو یـه بـرگـه کوچـولـو بنـویسیـد👇 ✍زنــدگی فقـط بـا تـو قشـنگه 😍 بـزنیـدش رو در یخچـال یـا آینـه اتـاقتـون بزاریـد چنـد روز بمونـه همـسرتــون هـر روز از دیـدنـش هـی ذووق کنــه😜 . . 𓆩چشم‌مست‌یارمن‌میخانہ‌میریزدبهم𓆪 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal •𓆩🪞𓆪•
•𓆩⚜𓆪• . . •• •• موبایلم را در میآورم و جلوی گوش فاطمه میگیرم: ببین، این داشت پخش میشد. فاطمه سر تکان میدهد: آره.. اینو شنیدم، خیلی قشنگه. :_مداحی که تموم شد،حال یه آدمی رو داشتم که میخواد پرواز کنه، اونقدر گریه کرده بودم که چشمام باز نمیشد، یعنی اون شب به اندازه ی تمام عمرم گریه کردم. هیچ کس نبود.. دلم نمی خواست تنها باشم برای همین رفتم پیش منیر خانم، بنده خدا منو تو اون حال دید، کلی ترسید. از تلویزیون اتاق منیر خانم صدای سینه زنی میاومد. بهش گفتم چه خبر شده منیر خانم؟ گفت:شب عاشوراست دیگه پرسیدم:عاشورا چیه؟ با گریه گفت: شهادت امام حسینه دیگه. بهش گفتم: می دونم، ولی اصلا امام حسین کیه؟ چرا من این همه گریه کردم براش؟ خودمم نمیدونستم چه بلایی سرم اومده، از بچگی عاشق تاسوعا و عاشورا بودم چون دوروز تعطیل بودیم.. میدونستم شهادت امام حسینه، ولی درک نمیکردم چرا بعد از هزار و چهارصد سال، برای کسی بخوان این همه عزاداری کنن، رفتم سراغ اینترنت... میدونی اولین صفحه ای که باز شد چی بود؟ عکس گنبد سیدالشهدا و یه حدیث ازپیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ★ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه★ من، کشتی نجاتم رو پیدا کرده بودم، عین یه آدم تشنه که مدام آب شور میخوره، حریص فهمیدن شده بودم. شروع کردم به کتاب خوندن، تحقیق کردن، هیچکسی هم دور و برم نبود کـه بخوام ازش سوال بپرسم،گاهی وقتا قایمکی میرفتم مسجد، به خانم هایی که نماز می خوندن با دقت خیره می شدم. :_چرا؟ :_میخواستم ببینم موقع نماز اصلا حواسشون هست که چی کار می کنن، عظمت نماز رو درک میکنن یا نه... یه بارم تصمیم گرفتم خودم نماز بخونم. هیچی بلد نبودم ولی خب، گفتم ببینم چه جوری میشه... با شوق و کلی استرس رفتم صف اول وایسادم... بلد نبودم نماز خوندن رو ولی می خواستم ببینم چه احساسی داره... :_خب... با یادآوری آن روز گُر میگیرم... پوزخند میزنم. :_ رفتم صف اول، یه چادر از جالباسی مسجد برداشته بودم، کج و کوله سر کرده بودم،مُکـبِر داشت اذان میگفت، تصمیم گرفتم هرکاری بقیه میکنن منم انجام بدم، یهو یه حاج خانمی صدام کرد. گفت: دخترجون اینجا چی کار میکنی؟ ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 . . •🖌• بہ‌قلم: . . 𓆩مرجع‌به‌روزترین‌رمان‌ها𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩⚜𓆪•
•𓆩⚜𓆪• . . •• •• نزدیک بود پس بیفتم، حس میکردم همه شون میدونن من بلد نیستم و میخوان داد و بیداد کنن. مکث میکنم، کمی لب هایم را تر می کنم.. فاطـمه مشتاق میگوید_:خب،بعدش :_برگشتم به طرفش، شبیه این حاج خانم هایی بود تو فیلما نشون میده که روز و شب کارشون نماز و دعاست، بهش گفتم میخوام نماز بخونم.. گفت:کار خوبی میکنی، ولی صف اول جای تو نیست، تو باید حالا حالاها عقب وایسی، بچه که صف اول نماز نمیخونه، برو عقب بذار بزرگترا جلو وایسن.... همه نگاهم میکردن و سر تکون میدادن، یعنی همه شون مثل اون خانم فکر میکردن؟ فاطمه از شدت عصبانیت نفهمیدم چی کار میکنم، از هر چی مسجد و آدم مذهبیه متنفر شدم... بلند شدم از مسجد اومدم بیرون... رفتم خونه، تو راه بغضم شکست و گریه کردم... با خودم گفتم همه ی حرفایی که بابا و مامان ، همیشه میگن درست بوده... مذهبیا فکر میکنن مسجد فقـط مال اوناست. صف اول نماز مال اوناست. خدا مال اوناست. من که تازه داشتم طعم دین رو حس میکردم ، فقط به خاطر تکـبر و فخر فروشی یکی از آدمای خشکه مذهب، بازم از دین زده شدم. خواستم تلافی کنم، تلافی غرورم که تو مسجد شکست، شب یه مهمونی دعوت بودیم،جشن کریسمس یکی از دوستای ارمنی بابام، چقدر من بچه بودم.... :_مگه چی کار کردی؟ :_هیچی، تصمیم گرفتم یه لباس مزخرف تنم کنم، کلی به خودم برسم... از اول تا آخر مهمونی فقط برقصم، می فهمی فاطمه؟ من تو راهی که تازه اولش بودم شکست خوردم... هنوز مومن نشده، از اسلام زده شدم، خیلی روزای سختی بود... من َسرخورده شده بودم، کاش اون خانم میفهمید چه بلایی سر شکوفه ی ایمان من آورد و ظالمانه پرپرش کرد... فاطمه با تحیر نگاهم میکند، ساعت گوشیم را نگاه میکنم:اوه اوه فاطمه پاشو،الان کالس شروع میشه... فاطمه میگوید: وای نیکی بقیه شو تعریف کن. :_بلند شو،مگه دارم فیلم سینمایی برات تعریف میکنم؟؟ پاشو بریم حالا بعدا بهت میگم. فاطمه با اکراه بلند میشود. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 . . •🖌• بہ‌قلم: . . 𓆩مرجع‌به‌روزترین‌رمان‌ها𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩⚜𓆪•