eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.7هزار دنبال‌کننده
20.7هزار عکس
2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
•𓆩💞𓆪• . . •• •• :_قضیه؟؟؟ +:مهنــــــدس! سیاوش رو میگم. ناخودآگاه آه میکشم :_هیچی...همون چیزایی که میدونی...فقط... صدای فاطمه،رنگ خوشحالی میگیرد +:فقط چی؟ امید در رگ هایم جریان مییابد :_فک کنم قرار خواستگاری رو گذاشتن.. فاطمه جیغ میکشد،مجبور میشوم موبایل را از گوشم دور کنم. :_چته دختر؟گوشم سوخت! +:قرار خواستگاری گذاشتن اونوقت تو میگی هیچی...واقعا که :_اولا گفتم فک کنم...نصفه نیمه از حرفای مامان و بابا شنیدم... اینکه هردوتاشون ناراحت بودن و سگرمه هاشون تو هم بود... بعدم وقتی از قبل میدونم قراره چی بشه،چرا بیخودی خودمو گول بزنم ؟ +:از قدیم گفتن از این ستون به اون ستون فرجه ، غصه ی چی رو میخوری آخه؟ :_چی بگم؟ هرچی خدا بخواد ... +:اوهوم،به خودش توکل کن.. وقتت رو نمیگیرم،برو به کارت برس..فقط اگه خبری شد بهم بگو. :_حتما....مرسی که به فکرمی +:قربانت،خداحافظ :_خداحافظ. موبایل را روی میز میگذارم و به صفحه ی لپ تاب،خیره میشوم. بیهدف آنقدر به مانیتور نگاه میکنم تا قطره اشکی از چشمم میچکد. نگاهم را از صفحه میگیرم. سرم را روی دستانم میگذارم. مغزم کار نمیکند... حتی به چیز خاصی هم فکر نمیکنم... نمیتوانم ادامه بدهم...این همه فکر و خیال مرا از پا درمیآورد... لپ تاب را میبندم و بلند میشوم. چراغ را خاموش میکنم و روی تخت میافتم. فکر و خیال از هر طرف به مغزم هجوم میآورد. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 . . •🖌• بہ‌قلم: . . 𓆩مرجع‌به‌روزترین‌رمان‌ها𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩💞𓆪•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩🌙𓆪• . •• •• * رهبر انقلاب: من شمشیر رو کشیدم از چپ و راست دارم میزنم! . •✋🏻 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•🧡 •🚩 | •📲 بازنشر: •🖇 «1470» . 𓆩خوش‌ترازنقش‌تودرعالم‌تصویرنبود𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🌙𓆪•
•𓆩🌤𓆪• . . •• •• هر صبــح با سـلام تـو بیدار مـےشویم✨ از آفتــاب چـشم تو سرشـار مےشویم🕊 🌱سلـمان هراتـے . . 𓆩صُبْح‌یعنےحِسِ‌خوبِ‌عاشقے𓆪 http://Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🌤𓆪•
•𓆩📿𓆪• . . •• •• امام حسن سلام الله علیه : لمّا سألَهُ أبوه عن تفسيرِ الجَهلِ : سُرعهُ الوُثوبِ علَى الفُرْصةِ قبلَ الاسْتِمْكانِ مِنها ، والامْتِناعُ عنِ الجَوابِ🫀 امام حسن عليه السلام در پاسخ به پرسش پدرش از تفسير نادانى : زود پريدن روى فرصت پيش از آن كه آن را كاملاً به دست آورى و خوددارى كردن از جواب .👌 معاني الأخبار : ۴۰۱ /۶۲✍ . . 𓆩خوانده‌ويانَخوانده‌به‌پٰابوسْ‌آمده‌ام𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩📿𓆪•
•𓆩🌿𓆪• . . •• •• تو شاید عاشقم هستی و مغروری، نمی‌گویی تو مغروری که از دلتنگی و دوری نمی‌گویی! . . 𓆩عاشقےباش‌ڪه‌گویندبه‌دریازدورفت𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🌿𓆪•
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•𓆩🪴𓆪• . . •• •• تو را مےخواهم اے دیرینه دلخواه💚 👵🏻👨🏻‍🦳 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. 𓆩خویش‌رادرعاشقےرسواےعالم‌ساختم𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🪴𓆪•
28.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•𓆩🍳𓆪• . . •• •• مرغ بريــان ڪـره‌اى ، خــوشمـزه و مـتفـاوت😍❤️🥘 مـواد لازم : ڪـره ۱۰۰ گرم🧈 مـرغ ١٠٠٠ گرمی🍗 سـیب زمینی ۳ عدد🥔 پیاز متوسط ۳ عدد🧅 ذرت یا هویـج🌽🥕 چـند حبه سیر🧄 آویشـن کوهی پودر جعفری سیر ۱ بوته🧄 ادویــہ‌هـا : ‌[ادویه مرغ ، فلفل سیاه ، زست لیمو ، پودر سیر ، پودر پیاز ، رزماری ، پاپریکا ، نمک] ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. 𓆩حالِ‌خونھ‌با‌توخوبھ‌بآنوےِ‌خونھ𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal . . •𓆩🍳𓆪•
•𓆩🙍‍♂𓆪• . . •• •• 💬 ‏دوست مشهدیم زنگ میزنه به پذیرش هتل، میگه: تو رو خدا سریع بی ین بالا! با زنم دعوام رِفته! حالا مِخِه خودشِه از پنجره بندزه بیرون! پذیرش: ببخشید، اما این یه مسئله کاملا شخصیه و خانوادگیه. ما ترجیح میدیم که دخالتی نداشته باشیم!!! دوستم میگه: نه! پنجره وا نِمِرِه! ای که به هتل مربوط مره..😅 . •📨• • 1008 • "شما و مجردی‌تون" رو بفرستین •📬• @Daricheh_Khadem . . 𓆩مجردی‌یعنی،مجردی𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🤦‍♂𓆪
•𓆩🪁𓆪• . . •• •• گل و گلزار خـوش آید ڪـسـے را ڪــہ گلزار و گلسـتانـش تو باشـے 💞🌱 . . 𓆩رنگ‌و روےتازه‌بگیـر𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🪁𓆪•
•𓆩🖤𓆪• . . •• •• فَرِّغْ قَلْبِی لِمَحَبَّتِک🌿 قلبم را خلوتگه محبت خود ساز🌱 📍صحیفه‌سجادیه . . 𓆩پنجرهِ‌فولادِرضابراتِ‌کربَلامیدھ𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🖤𓆪
•𓆩🪞𓆪• . . •• •• دوست قشنگم لطفا لطفا😘👇 نذارید قهرهاتون طولانی بشه❌ نذارید بغضهاتون طوفان بشه❌ نذارید دلهاتون‌ احساسِ سنگینی کنه❌ هرچقدر هم که صداتون بالا رفت و اخمتون در هم شد🥺 با حرفی، آغوشی، نگاهی😍 یک نقطه‌ ی پایان بذارید♥ ادامه دادن یعنی غرور و غرور تمرینِ جداییه💔 . . 𓆩چشم‌مست‌یارمن‌میخانہ‌میریزدبهم𓆪 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal •𓆩🪞𓆪•
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
•𓆩💞𓆪• . . •• #عشقینه •• #مسیحای_عشق #قسمت_صدوچهل :_قضیه؟؟؟ +:مهنــــــدس! سیاوش رو میگم. ناخود
•𓆩💞𓆪• . . •• •• حس میکنم مغزم در فضای پر از فکر و خیال،دست و پا میزند. به منبع اکسیژنم احتیاج دارم،به سرچشمه ی آرامشم. دست میبرم و از پاتختی،تسبیحی که فاطمه از کربلا برایم آورده،برمیدارم. طبق معمول از لمسش،احساس خلسه میکنم. حس قشنگ غوطه ور شدن در آغوش مهربان خدا . تسبیح را روی صورت و چشمانم میگذارم. تمام تنم پر میشود از رایحه ی دل انگیزش... آرامش،جرعه جرعه از دانه های فیروزه ای اش روی پوستم میچکد و من غرق میشوم در توکل به خدا.. تسبیح را کنار مهر میگذارم و سجده ی شکرم را به جا میآورم. دیشب آنقدر آرام شدم که نفهمیدم کی خوابم برد. سجاده و چادرنمازم را داخل کشو میگذارم. از پنجره به آسمان خیره میشوم. آفتاب،دامن زرینش را در گستره ی قلمرو شب پهن کرده و کم کم جلوتر میآید تا آسمان را تسخیر کند. لپ تاب را روشن میکنم و نسخه ای از تحقیق دیشب که نصفه مانده بود،به فلش انتقال میدهم. بلند میشوم. لباس هایم را عوض میکنم و چادرم را روی کتاب هایم داخل کیف میگذارم. مقنعه ام را سر میکنم و به دختر داخل آینه نگاهی میاندازم. به نظر،شاد نمیآید... سرم را تکان میدهم،شاید افکار مزاحم از ذهنم بیرون برود. موبایل و کلیدم را برمیدارم. کیف را روی دوشم میاندازم و از اتاق بیرون میروم بالای پله ها که میرسم،بابا را میبینم . آرام سلام میدهم و سرم را پایین میاندازم. :_نیکی،بیا کارت دارم... و به دنبال این حرف،به طرف آشپزخانه میرود. متعجب،به دنبالش کشیده میشوم. پشت میز نشسته و دستانش را در هم قالب کرده. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 . . •🖌• بہ‌قلم: . . 𓆩مرجع‌به‌روزترین‌رمان‌ها𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩💞𓆪•
•𓆩💞𓆪• . . •• •• به منیرخانم که مشغول چای ریختن است،سلام میدهم و روبه روی بابا مینشینم. منیر،استکان چای را برابرم میگذارد. +:نمیخورم منیرخانم،ممنون بابا آمرانه دستور میدهد :_صبحونه ات رو بخور،شدی یه پوست و استخوون از لحن جدی و خشک بابا،جا میخورم. مجبور به اطاعتم. تکه ای از نان جدا میکنم و داخل دهانم میگذارم. منتظرم بابا شروع کند. نگرانم. مکالماتمان که محدود به همین چند جمله است،هر بار هم که بابا و مامان با این لحن صدایم کرده اند،مشکلی جدید به دغدغه هایم اضافه شده. مگر این مقدار دوری عاطفی،برای اعضای یک خانواده طبیعی است؟ بابا چند سرفه ی کوتاه میکند تا حواسم جمع شود. +:یه قول و قراری با هم داشتیم،یادته؟ قول و قرار؟نکند راجع سیاوش..؟ +:به این پسره گفتم.... دست میبرم و استکان چای ام را برمیدارم،شاید اضطرابم را پنهان کنم،شاید هم لرزش دست هایم را +:امشب بیان خواستگاری جرعه ی چای ، ناخواسته وارد سیستم تنفسی ام میشود و راه نفس کشیدنم را سد میکند چای میپرد گلویم. ناخودآگاه سرفه میکنم تا بتوانم کمی هوا وارد ریه هایم کنم. منیر،با عجله به طرفم میآید و چند ضربه به کمرم میزند. چشمم به بابا میافتد،نگاهش را میدزدد،تا نگرانی اش را نبینم،تا در لایه ی خشک و جدی اش فرو برود... قطره اشکی که به خاطر سرفه های متمادی از چشمم خارج شده و تا گونه ام خودش را کشانده،با دست میگیرم و به منیر میگویم. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 . . •🖌• بہ‌قلم: . . 𓆩مرجع‌به‌روزترین‌رمان‌ها𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩💞𓆪•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩🌙𓆪• . •• •• * رهبر انقلاب: هدف از زندگی چیه!؟ . •✋🏻 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•🧡 •🚩 •📲 بازنشر: •🖇 «1471» . 𓆩خوش‌ترازنقش‌تودرعالم‌تصویرنبود𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🌙𓆪•
•𓆩🌤𓆪• . . •• •• "کَمـا یـکُـون قـلبُک، تکُـون الُّدنیـا فـیِ عیـنَیْـک..." قلبِ شمـا هرطور ڪـہ باشـد جـهانِ شـما هـمان‌طـور خـواهد بـود...🫀🌸 . 𓆩صُبْح‌یعنےحِسِ‌خوبِ‌عاشقے𓆪 http://Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🌤𓆪•
•𓆩📿𓆪• . . •• •• عَن الباقِر عليه السلام : اِنَّ بَعْضَ اَصَحْابِهِ سَأَلَهُ فَقالَ: جُعِلتُ فَدِاكَ اِنَّ الشّيعَهَ عِنْدَ ناكثيروُنَ، فَقالَ: هَلْ يَعْطِفُ الغَنِىُّ عَلى الفَقيرَ، وَ يَتَجاوَزُ المُحْسِنُ عَنْ المُسى ء وَ يَتَواسُونَ؟ قُلْتُ: لا، قالَ عليه السلام : لَيْسَ هؤُلاءِ الشّيعَةَ، الشَّيعَةُ مَنْ يَفْعَلُ هذا.✨ يكى از ياران امام باقر عليه السلام به آن حضرت گفت: شيعيان در منطقه ما زيادند. حضرت فرمود: آيـا توانـگر آنان بر فقير مهر مى ورزد؟ و نيكوكار از بدكار مى گذرد؟ و مواسات و بذل و بخشش مالى دارند؟ گفت: خير. حضرت فرمود: اينان شيعه نيستند. شيعه كسى است كه چنين باشد.👌 منبع : قضاء حقوق المؤمنين، الشيخ ابو على الصورى، ص 21، ح 22 . . 𓆩خوانده‌ويانَخوانده‌به‌پٰابوسْ‌آمده‌ام𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩📿𓆪•
•𓆩🌿𓆪• . . •• •• نزدیکی‌ام آموخت که از دیدهِ معشوق هر قدر شوی دور، همان‌ قدر عزیزی! . . 𓆩عاشقےباش‌ڪه‌گویندبه‌دریازدورفت𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🌿𓆪•
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•𓆩🪴𓆪• . . •• •• آنقدر عزیزے که برایت همه‌ے عمر💖💫 یک بار نه، بگذار که بسیار بمیرم! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. 𓆩خویش‌رادرعاشقےرسواےعالم‌ساختم𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🪴𓆪•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩🍳𓆪• . . •• •• 👩🏻‍🍳ایــن داسـتـان : ٨ راز خـوشـمـزگـے آبگـوشـت🤌🏻🧡😌 ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. 𓆩حالِ‌خونھ‌با‌توخوبھ‌بآنوےِ‌خونھ𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal . . •𓆩🍳𓆪•
•𓆩🧕𓆪• . •• •• 💬 ‌‏‏سیستم خواب مامانا اینجوریه که همه بیدارن اونا میخوابن، وقتی همه خوابن ظرف میشورن😐☺️ . •📨• • 1009 • "شما و مامانتون" رو بفرستین •📬• @Daricheh_Khadem . 𓆩با‌مامان،حال‌دلم‌خوبه𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🧕𓆪
•𓆩🪴𓆪• . . •• •• روایت همسر محترم شهید : ابراهیم همواره دغدغه کمک به دیگران داشت و برای رفع گرفتاری مردم، پیش‌قدم می‌شد و تا رفع کامل آن مشکل، آرام نمی‌گرفت. پس از شهادت متوجه شدم که ابراهیم هر ماه بخشی از حقوق خود را برای کمک به بیماران صعب‌العلاج اختصاص داده است ابراهیم پیش از شهادت آرامگاه خود را به برادرش نشان داده بود. او بنا به وصیت خود در گلزار شهدای روستای نارنجک و در کنار شهید «پنجعلی بهرامی» آرام گرفت ♥➣ . . 𓆩خویش‌رادرعاشقےرسواےعالم‌ساختم𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🪴𓆪•
•𓆩🪁𓆪• . . •• •• آدمیزادست و عشقُ دل به هرکاری زدن! . . 𓆩رنگ‌و روےتازه‌بگیـر𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🪁𓆪•
•𓆩🪞𓆪• . . •• •• در مورد آن چه برایتان مهم است با همسرتان 👍 هرچه شما صریح تر و روشن تر افکار، احساسات، و خواسته هایتان را با همسرتان در میان بگذارید، رابطه صمیمانه تری خواهید داشت.👌 ✅بنابراین برای ایجاد رابطه صمیمانه، با همسرتان کنید و به وی کمک کنید تا شما را بهتر بشناسند. توجه داشته باشید که اگر به همسر تان اجازه بدهید شما را ، بهتر می تواند برای رضای نگه داشتن و برآورده کردن نیازهایتان تلاش کند. ✅بنابراین این باور را کنار بگذارید که همسرتان باید خودش ویژگی ها، حساسیت ها و نیازهای شما را بفهمد.🌺 . . 𓆩چشم‌مست‌یارمن‌میخانہ‌میریزدبهم𓆪 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal •𓆩🪞𓆪•
•𓆩🖤𓆪• . . •• •• آقای امام رضا! ما کبوترهای بی بالیم اما آمدیم لذت پرواز در اطراف گنبد با شما… . . 𓆩پنجرهِ‌فولادِرضابراتِ‌کربَلامیدھ𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🖤𓆪
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
•𓆩💞𓆪• . . •• #عشقینه •• #مسیحای_عشق #قسمت_صدوچهل‌ودو به منیرخانم که مشغول چای ریختن است،سلام مید
•𓆩💞𓆪• . . •• •• :_خوبم منیرخانم،خوبم... منیر دست میکشد و با نگرانی نگاهم میکند. جمله ی بعدی بابا،باعث میشود قطره اشک دوم،از اندوه دلم،سراسیمه بیرون بدود. +:گفتم امشب بیان تا زودتر جوابشونو بگیرن...به هرحال تو هم هرچقدر زودتر فراموشش کنی،برات بهتره... بلند میشوم..کیفم را برمیدارم. زیرلب خداحافظی میکنم و میخواهم از آشپزخانه خارج شوم که بابا میگوید +:راستی،رفتم واسه گرفتن گواهینامه اسمت رو نوشتم...امروز برو زمان کلاسات رو مشخص کن.. سر خودت رو گرم کن تا راحت تر فکر این پسره از ذهنت بره بیرون... باید فراموش کنم... بابا هرگز رضایت نمیدهد.... میدانم،رضایت دادن بابا به ازدواج همانقدر غیرباور است که پاره شدن طناب دار،از گردن یک اعدامی ... اما با این حال، شور و شعف در وجودم جوانه زده و روی لب هایم،گل لبخند داده است .. سخت است،اما غیرممکن که نیست... به قول فاطمه تا ستون بعدی،فرج است... از خانه خارج میشوم و چادرم را در خلو ِت خیابان سر میکنم. در حالی که طول پیاده رو، را با قدم های بلندم طی میکنم،موبایل را درمیآورم. باید به فاطمه خبر بدهم. لحظه ای مکث میکنم،نکند خواب باشد؟ با شیطنت زیر لب میگویم:چه بهتر که آدم با همچین خبرخوبی از خواب بیدار شه. شماره اش را میگیرم،بوق اول....بوق دوم....بوق سوم....بوق چهـ.. صدای خواب آلودش در گوشم میپیچد :_نیکی خدا بگم چیکارت کنه،یه امروز کلاس صبحمون کنسل شده بودا.... +:علیک السلام خانم دکتـر _زنگ زدی سلام بدی؟باشه سالم..خدافظ +:فاطمه حیف نیست روز به این قشنگی خواب باشی؟پاشو به آفتاب زمستونی سلام بده،بذار خورشید انرژی شو در اختیارت بذاره... ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 . . •🖌• بہ‌قلم: . . 𓆩مرجع‌به‌روزترین‌رمان‌ها𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩💞𓆪•