eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.2هزار دنبال‌کننده
21.4هزار عکس
2.2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
👑 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . ببین که قلب تیره‌ام🤍 همیشه مثل معجزه❄️ به این حرم که می‌رسد💫 زلال و پاک می‌شود🫧 . 𐚁 سَررِشته‌‌ۍشادےست‌خیال‌ِخوش‌ِتو ╰─ @Asheghaneh_Halal . 👑 ⏝
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
📚 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_ششصدوهشتادوهشت خاطرات جلوی چشمانم رژه می روند. حس می کن
📚 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . مسیح.. کاش اینجا بودی. دلم امنیت حضورش را طلب می کند. سیاوش این پا و آن پا می کند +:خب من دیگه برم با اجازتون :_لطف کردین تشریف آوردین . +:اختیار دارین انجام وظیفه بود.امیدوارم غم آخرتون باشه.خب دیگه....خدانگه دار می خواهد برود که صدایش می زنم. :_آقاسیاوش؟ برمی گردد. بازهم نگاهم نمی کند. چشمانش پشت سرم را می کاوند. :_حلالش کنین. نگاهش روی عکس بابا می لغزد و بالا می آید. به اندازم هزارم ثانیه روی چشمانم توقف می کند و سریع پایین می افتد. درست مثل بار اولی که دیدمش. با همان سرعت؛اما کمی غمگین. اگر بابا را نبخشد...،؟ اشک های معترض ، پشت پلک هایم تحصن کرده اند و اجازه ی انقلاب می خواهند. لب هایم می لرزند. سرم را تکان می دهم تا جلوی سقوط اشک هایم را بگیرم. :_خواهش می کنم حلالش کنین.بابام؛... چشمانم می سوزند. :_بابام در حق شما بدی کردن.اما تصمیم نهایی رو خودم گرفتم. می دونم یادآوری اون روزا اصلا قشنگ نیست.هممون روزای بدی رو گذروندیم. اما الآن حاضرم التماستون کنم،به پاتون بیافتم تا بابام رو ببخشین.. نگاه سردش را به کفش هایش دوخته. 🔖لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ¤📄به قلم: 𐚁 سِپُردن‌ِاِحساسات‌به‌ڪاغَذِسِپید ╰─ @Asheghaneh_Halal . 📚 ⏝
📚 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . چند لحظه سکوت می کند. حق دارد. یاد آن روز می افتم که بابا یقه ی کتش را گرفت و به دیوار حیاط کوبید... گل هایی که زیر دست و پا له شد. حق دارد. سرم را پایین می اندازم و ناامید،کفش های خاکیم را نگاه می کنم. +:حلال کردم. سرم را سریع بلند می کنم اما او سرش را پایین انداخته. +:بااجازه عقب گرد می کند و به سرعت از من فاصله می گیرد. نفس راحتی می کشم و به طرف بابا برمی گردم. لبخندی کل صورتم را پوشانده. بابا! او تو را بخشید... * سوار ماشین می شوم. :_ببخشید معطل شدی با دیدن گونه های گل انداخته ام؛دست می برد و درجه ی کولر را زیاد می کند. +:خیلی زیر آفتاب موندی...لپات سرخ شدن.. دستی به صورتم می کشم. :_تو که رفتی مهمون اومد.مجبور شدم وایسم.. +:مهمون؟کی بود؟ آب دهانم را قورت می دهم. دلیلی برای پنهان کاری نیست اما می ترسم. از فکری که ممکن است بکند می ترسم. :_آقاسیاوش... دوست عمووحید بالا رفتن ابروهایش را می بینم. 🔖لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ¤📄به قلم: 𐚁 سِپُردن‌ِاِحساسات‌به‌ڪاغَذِسِپید ╰─ @Asheghaneh_Halal . 📚 ⏝
📚 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . مشت شدن انگشتانش دور فرمان را هم.. پایین رفتن و بالا آمدن دوباره و سریع سیبک گلویش هم از چشمم دور نمی ماند. سریع می گویم :_خیلی خوب شد مسیح...واسه بابا ازش حلالیت گرفتم.میدونی اگه بابا رو نمی بخشید... +:باشه یعنی بس است.یعنی دیگر نمی خواهم بشنوم... اما من باید حرف بزنم. خوف دارم،میترسم از اینکه روزی برسد که مسیح کنارم نیست. :_ممنون مسیح که هستی.تو نبودی من نمی دونم دست تنها چی کار می کر دم.. همه چی عالیه مسیح...من...مامان... هممون خوبیم. ممنون که تنهامون نذاشتی.خدا حفظت کنه برامون.. لبخند محوی که روی لب هایش می نشیند برایم کافیست. هرچند چیزی نمی گوید.هرچند هنوز ناراحت است. * :_سلام خاتون +:سلام عموجون،خوبین؟پدربزرگ خوبن؟ :_من خوبم؛بابابزر گم خوبه...دکترا میگن به خاطر سن بالاش نمیشه عمل کرد،ریسکش خیلی زیاده... آب دهانم را قورت می دهم +:هنوز بهش نگفتین که بابام... یعنی... بغض سراسیمه به گلویم هجوم می آورد. :_نه اصلا... دونستنش فایده ای نداره... صدایش می لرزد ولی می خواهد بحث را عوض کند. :_خب شما چه خبر؟مامانت خوبه؟ +:آره خداروشکر... مام بهتریم...مامان هم همینطور... :_مسیح چطوره؟ +:مسیح؟ 🔖لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ¤📄به قلم: 𐚁 سِپُردن‌ِاِحساسات‌به‌ڪاغَذِسِپید ╰─ @Asheghaneh_Halal . 📚 ⏝
📚 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . نفس عمیقی می کشم. این روزها حال مسیح دیدن دارد! +:حس می کنم خسته است عمو...این چند ماه خیلی بهش فشار اومد... چشمان عمو برق می زند. :_چطور؟ +:عمو این چند ماه همه ی بار زندگی افتاده رو دوش مسیح...اصلا اگه نبود من نمی دونم باید چی کار می کردم... صبح ها زودتر از همه بیدار میشه.. حواسش به غذای من و مامان هست...هربار که میاد خونه واسه مامان کتابی،گلی چیزی می خره. واسه منم همینطور.. مامان رو به زندگی برگردونده... به زن عموشراره گفته دوستای روانشناسش رو به عنوان دوست به مامان معرفی کنه...طوری که مامان نفهمه.. مدام میره کارخونه ی بابا و به کارا میرسه..اصلا فرصت نمی کنه به کارای شرکت خودش برسه.. به رومون نمیاره ولی من می بینم نصفه شبا؛نقشه ها و اتودهای شرکت رو میکشه.... بعدشم که شبا... ادامه ی حرفم را می خورم. سرم را پایین می اندازم و ریشه های شال مشکی ام را به بازی می گیرم. عمو با شیطنت می گوید:شبام که رو کاناپه ی جلوی در اتاق تو می خوابه! سرم را بیشتر خم می کنم. :_پس حسابی خودشو تو دلت جا کرده...کی بود اون که می گفت من معیارایی که واسه ازدواج دارم تو مسیح نمی بینم و باید پا روی دلم بذارم و اینا؟! لبم را به دندان می گیرم. چرا هیچ چیز پنهانی برابر این مرد ندارم؟ :_نیکی؟ آرام سرم را بالا می آورم. 🔖لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ¤📄به قلم: 𐚁 سِپُردن‌ِاِحساسات‌به‌ڪاغَذِسِپید ╰─ @Asheghaneh_Halal . 📚 ⏝
9.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌙 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ ╕🇮🇷 ۲۲بهمن امسال ╛✊ یک قیام مردمی √ ۲۲ بهمن امسال، قیامی مردمی و حرکتی بزرگ در برابر تبلیغات دشمن، با حضور پرشور مردم در خیابان‌ها👥👏 . ⊰🇮🇷 ⊰❤️ ⊰#⃣ | ⊰📲 بازنشر: ⊰🔖 𓈒 1610 𓈒 𐚁 مَن‌مَدَدتَنهاطَلَب‌اَزذاتِ‌حِيدَرمےڪُنَم ╰─ @Asheghaneh_Halal . 🌙 ⏝
🌤 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . اگہ خدا داره امتحانت میڪنہ پـس داره برای چیزی ڪہ براش دعا کردی، آماده‌ات مـیڪنہ. صبـور باش!✨ 𐚁 یِڪ‌صُبح‌مُعَطَّلِ‌سَلامَت‌ماندِه ╰─ @Asheghaneh_Halal . 🌤 ⏝
🧣 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . و من حتی رقیبان خودم را دوست دارم الهی نشکند حوضی که می‌فهمد تو ماهی!🤍 𐚁 باعِث‌ِخوشحالۍ‌جانِ‌غَمینِ‌مَن‌ڪُجاست؟ ╰─ @Asheghaneh_Halal . 🧣 ⏝
📿 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . 💎 پيامبر خـدا صلى‌الله‌عليه‌وآله: ✨تَزالُ اُمّتي بِخَيْرٍ ما لَم يَتخاوَنُوا، و أدَّوا الأمانةَ، و آتَوا الزَّكاةَ، فإذا لَم يَفْعَلوا ذلكَ ابتُلُوا بالقَحْطِ و السِّنِينَ. 🏮امّت من تا زمانى كه به هم خيانت نكنند، امانت را به صاحبش برگردانند و زكات بپردازند، در خير و خوبى به سر خواهند بُرد و اگر چنين نكنند به قحطى و خشكسالى گرفتار مى‌آيند. ⇦ بحارالأنوار، ج٧۵، ١٧٢، ح١٠ 𐚁 قَشَنگ‌ترین‌نِعمت‌ِخُدابامَنه ╰─ @Asheghaneh_Halal . 📿 ⏝
💍 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ ودخلتِ في طيّات لَحمي🫀 كالظفر الطويلْ..! به تمامِ سلول هایم❤️ وارد شدی..! 💐 ‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‎‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‌‎‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‎‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‌‎‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ⧉💌 ⧉🤫 𐚁 مُعادِله‌ۍ‌پیچیده‌ۍ‌دوست‌داشتَن ╰─ @Asheghaneh_Halal . 💍 ⏝
8.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍽 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . شنیـسل مرغ رستورانی😍 مــواد لازم : آرد سـفید پودر سـوخاری نمڪـ و فلفل سیاه🧂 فیلہ سینہ مرغ🍗 سـس خردل تخم مرغ🍳 𐚁 مَجروح‌مےڪُنےونَمَڪ‌مے‌پَراڪَنے ╰─ @Asheghaneh_Halal . 🍽 ⏝
🤭 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . 🔰در حضور خانواده‌ی خود یا خانواده‌ی همسر، احترام خاص🥰 برای همسرتان قائل شويد! مثلاً اگر همسرتان وارد جمع شد تمام قد بايستيد و همراه او بنشینید!😌 او را با احترام صدا بزنید و ...😇 ⬅️ البته قرار نیست ریا کنید بلکه آن را بهانه‌ای برای تمرینِ احترام به همسر قرار بدهید.😊🤌 🔅با اين كار هم در نزد خانواده‌ی او عزیز می‌شوید و هم رابطه‌ی شما با همسرتان به شدّت، عمیق و عاشقانه می‌شود.🖇💖 ⧉💌 ⧉🤫 𐚁 تَنهاتویے‌ڪه‌مےڪِشےاَم‌سَمتِ‌زِندگے ╰─ @Asheghaneh_Halal . 🤭 ⏝