eitaa logo
نهال❤
6.6هزار دنبال‌کننده
18.4هزار عکس
7.9هزار ویدیو
3 فایل
زهرا می‌نویسد.. غیر از هنر که تاج سر آفرینش است، دوران هیچ منزلتی پایدار نیست.⚘ ✍کانال شخصی نویسنده خانم: #زهرابانشی 🚫اسکرین، فوروارد، ریشات، کپی حتی با ذکر نام نویسنده و لینک و تگ کانال #حرام است🚫 تبلیغات ارزان https://eitaa.com/tablighattarzan
مشاهده در ایتا
دانلود
نهال❤
💟💟💟💟💟💟 💟💟💟💟💟 💟💟💟💟 💟💟💟 💟💟 💟 #سوپراستار❤ #پارت‌چهارم با همه احوالپرسی کرد و با پدرشوهرش دست داد. ماد
💟💟💟💟💟 💟💟💟💟💟 💟💟💟💟 💟💟💟 💟💟 💟 آیلار دست روی شانه اش گذاشت. - این چه حرفیه عزیزم؟ چه اتفاقی؟ همه چی خوبه، اگه حرف منو قبول نداری از آرمان بپرس. دلش آرام نمی شد، موضوع مهمی بود که پریدخت عصا به زمین می کوبید. - پس مادر چرا عصا به زمین می زد؟ آیناز ابرویی بالا انداخت، آیلار گفت: - مادر سردردها و پا درد کلافه اش کرده، برای همین حالش خوب نیست. سر تکان داد، احساس می کرد که آیناز دروغ می گوید، هرچه که می گفت حتما این دو خواهر درصدد مجاب بودند، حوصله نداشت و فکرش بدجور به هم ریخته بود، باید انتهای شب با آرمان صحبت می کرد. آیناز دست پشت کمرش گذاشت و گفت: - بریم بیرون عزیزم. با هم بیرون رفتند، آرمان با آرش(برادرش) مشغول گفتگو بود، پریدخت این بار با همسرش مشغول گفتگو بود، باید از آرمان می پرسید که مونا کیست که خواهرانش در مورد او صحبت می کردند و به آرمان ربطش دادند. استرس گرفته بود و وقت پذیرایی به زور یک دانه شیرینی از گلویش پایین رفت، آیلار کنارش نشست. - عزیزم چه خبر از تئاتر؟ سعی کرد لبخندی بزند. - یک ماهی هست که حوصله ی رفتن نداشتم؛ اما کارگردان چندباری تماس گرفت. آیلار: حتما برو، اینجوری سرگرمی عزیزم. مخصوصا این که کار چهره ی تو عالیه. مهشید: ممنون لطف داری. آیلار به بشقاب مهشید روی میز نگاه کرد و گفت: - چرا بشقابت خالیه؟ بلند سد و ظرف میوه و شیرینی را از روی میز برداشت و روبه روی مهشید گرفت. - بردار عزیزم. مهشید: ممنون تعارف نمی کنم. اما آیلار دست بردار نبود، مهشید به ناچار دست دراز کرد و هُلو برداشت. آرمان مهشید را نظاره کرد و لبخندی تحویلش داد. وقت شام کنار آرمان نشست. آرمان برایش پلو کشید. دیس جوجه کباب و فسنجان را جلویش گذاشت و با شیطنت زیر گوشش گفت: - گرچه به پای خورشت فسنجونت نمیرسه؛ اما خوب میشه تحملش کرد. نگاهشان به هم گره خورد، آرمان لب تر کرد، چشمهای شفاف و شیشه ایش دل مهشید را می لرزاند. آرمان: بخور دیگه. آرام لب زد. - باشه. ❌❌❌ ✍ ....... https://eitaa.com/joinchat/2170552385C0a48376672 ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️