تاریخچه حرم در قرن ششم هجری:
از نیمه دوم قرن پنجم تا نیمه نخست قرن هفتم ،کثرت شیعیان در عراق ،از یک سو، و حضور برخی از وزیران و امیران شیعی در مناطقی از عراق،مانند آل مزید در حله ،از سوی دیگر سبب توجه خاص به عتبات بود. در این میان، گاه مشکلاتی هم پدید می آمد، برای نمونه گفته شده است که مسترشد عباسی در سال ۵۲۹ق اموال خزانه حرم امام حسین (ع) را تصرف کرد و گفت : قبر گنجینه لازم ندارد! وی ،این اموال را صرف سپاهیانش کرد که عاقبت به خیر هم نشد.
المناقب ج ۲ص۳۴۸
دانشنامه امام حسین (ع) ج ۱۲ص۳۶۸
https://eitaa.com/Ashuraresearch
1.11M
پادکست فرهنگ عاشورایی .... قسمت نهم .... جهانبخش کردی زاده(بخشو)
https://eitaa.com/Ashuraresearch
تحلیل سوم گزارش ۱۱: تشیع سلوکی :
در کنار تعاریف و تقسیم بندی های مختلفی که برای تشیع و شیعه توسط محققان انجام گرفته است ، همچون تشیع عراقی ، تشیع حبی ، تشیع امامتی ، تشیع غالی و همچنین تشیع معتزلی ، می توان یک تقسیم بندی دیگری نیز به این تقسیم بندی اضافه نمود و آن تشیع سلوکی است ، در این تشیع ، افراد فراتر از باورهای اعتقادی و کلامی به ولایت امیر المومنین (ع)و اولاد پاکش ، در عمل و سلوک رفتاری نیز به گونه ای عمل کنند که سفارش ها و درخواست های امامان (ع) در عمل و نوع سلوک آنها متبلور گردد ، در حقیقت می توان تشیع سلوکی را یک مرتبه از تشیع های دیگر فراتر دانست و دایره آن نسبت به دیگر انواع تشیع محدود تر وتنها در افراد معدودی متبلور است ، دراین نوع تشیع ، عمل و عمل گرا بودن بعد از شیعه اعتقادی بودن از اهمیت ویژه ای بر خوردار است ، در منابع ذکر شده است که امیر المومنین (ع)در یک شب هزار رکعت نماز می گذارد( المناقب ابن شهرآشوب ج۲ص۱۲۳) و نافله شب را حتی در لیله الهریر که سخت ترین و بحرانی ترین مرحله جنگ صفین بود ترک نکرد( همان)هزار درخت خرما بار آورد و آن را وقف کرد( همان) هزار بنده از مال شخصی خویش آزاد کرد( همان) چاه هایی را در راه مکه و کوفه حفر کرد ،املاکی مانند ابی نیرو ، بغیبغه ، ارباح ، ارینه ، رعد و رزینا را وقف مومنین کرد ، مساجدی در مدینه ، میقات ، کوفه ، بصره وآبادان ساخت(همان)و در سخنانی فرمود : برترین مردم کسی است که به عبادت عشق ورزد و در آغوشش کشد ، با قلب خود دوستش بدارد و با بدنش انجامش دهد و خود را برایش فارغ کند . چنین کسی باک ندارد که چگونه زندگی کند ، در آسانی و فراخی و یا در سختی و تنگی( مستدرک الوسائل ج۱ص۱۲۰) و در جنگ صفین امیر المومنین (ع)در برخی مواقع به خورشید نگاه می کرد و مراقب بود تا از وقت زوال نگذرد ، ابن عباس از حضرت پرسید : ای امیر المومنان چرا گاهی دست از جنگ می کشی و به آسمان می نگری ؟ فرمود : به خورشید و زوال آ ن نگاه می کنم تا وقت نماز را بدانم و نماز اول وقت را از دست ندهم ، ابن عباس با تعجب پرسید :آیا در هنگامه نبرد که مجال اندیشیدن به چیز دیگری جز جنگ نیست ، به نماز اول وقت می اندیشی ؟ فرمود : ما برای چه با آنان می جنگیم؟ آیا برای نماز نبرد نمی کنیم ؟( ارشاد القلوب ج۲ص۲۲) پیرامون کثرت عبادت امیر المومنین(ع) در منابع اهل سنت از عایشه نقل شده است که : من علی را ندیدم ، مگر این که روزه دار و نماز گزار دائم بود( سنن ترمذی ج۵ص۷۰۱/ المستدرک علی الصحیحین ج۳ص۱۵۷) ابن ابی الحدید درباره این ویژگی امیر المومنین (ع)می نویسد : علی (ع) عابد ترین مردم بود و بیش از همه نمازمی خواند و روزه می گرفت و مردم نماز شب و بر پا داشتن نماز های نافله را از او آموختند ، چه گمان می بری درباره مردی که برای محافظت بر مراسم عبادی و نیایش و اقامه نماز هنگام نبرد و در عرصه میدان جنگ به نماز شب ایستاد و در این حال ، تیر های فراوان از سوی دشمن در اطراف سجاده نماز وی فرود می آمد و از چپ و راست حضرت می گذشت و او به آنها اهمیت نمی داد واز سجاده بر نمی خاست ، مگر اینکه نماز شب خود را تمام کرده باشد و چه گمان می بری درباره مردی که پیشانی اش از طولانی بودن سجده هایش ، مانند زانوی شتر ، پینه بسته بود( شرح نهج البلاغه ج۱ص۲۷) امام سجاد (ع)که از عابدان زمان خود بشمار می آمد در باره عبادت امیرالمومنین (ع) فرمودند: عبادت من در برابر عبادت جدم امیر مومنان (ع)مانند عبادت او در برابر عبادت رسول خدا (ص) بود(همان) امام حسن(ع) نیز در عبادت دارای حالاتی خاص و ویژه بوده است ، درباره پیاده رفتن آن حضرت برای بجا آوردن اعمال حج آمده است : من شرم دارم که خداوند را ملاقات کنم در حالی که پیاده به خانه او نرفته باشم ، پس بیست بار از مدینه با پای پیاده به زیارت خدا رفت( اخبار اصفهان ج۱ص۴۴) ودر نقل سیوطی گزارش شده است که آن حضرت بیست و پنج بار با پای پیاده به سفر حج رفت( تاریخ الخلفا ص۷۳) به امام سجاد (ع)عرض شد : چه قدر فرزندان پدرت اندک اند ، فرمود : شگفت ، این که من از او به دنیا آمده ام ، او در یک شبانه روز هزار رکعت نماز می خواند . پس چه وقتی برای زنان داشت ؟ ( تاریخ یعقوبی ج۲ص۲۴۷/ العقدالفرید ج۲ص۳۴۳) ابن اثیر می نویسد : حسین (ع) فاضل بود و روزه و نماز و حج و صدقه و همه کارهای خیر را فراوان انجام می داد( اسدالغابه ج۲ص۲۷)طبری نقل کرده است که بعد از به شهادت رسیدن امام حسین (ع)عبیدالله بن زبیر در میان مکیان به پا خاست و در ضمن خطبه ای گفت : عراقیان ، به جز اندکی ، خیانتکار و نابکارند و کوفیان، اشرار عراقیان هستند و آنان حسین را دعوت کردند تا یاری اش دهند ، به خدا سوگند ، کسی را کشتند که شب زنده داری اش طولانی و روزه اش در روز فراوان بود.( تاریخ طبری ج ۵ص۴۷۴)
در مجموع روایات بیشماری که از اهل بیت (ع)درباره آداب و سلوک اسلامی برای خط دهی فکری شیعیان صادر شده است ، همگی بیانگر این نکته است که اهل بیت (ع)فارغ از تاکید بر پذیرش ولایت و امامت آنها در عرصه اعتقاد و باور ، به فکر تربیت انسان های کامل و ناب در عرصه عمل نیز بودند تا مردم، حقیقت تشیع را در آن متبلور ببینند ، انسانهایی که در هر لحظه و ساعت با یادخدا روزگار بگذرانند و در ابعاد گوناگون رفتاری سر آمد و الگو قرار گیرند ، تاکید اهل بیت (ع) بر سلام کردن شیعیان به همدیگر( بحارالانوار ج۷۶باب ۹۷حدیث ۱۸) نهی نمودن از اینکه اجیر پیش از دانستن ا ُجرتش به کار گرفته شود( امالی صدوق ص۳۴۷) در روایتی از امام صادق (ع)وارد شده است که : مسلمان برادر مسلمان است و حق مسلمان بر برادر مسلمانش این است که اگر او گرسنه است ، سیر نباشد ، در حالی که وی تشنه است ، سیراب نباشد و آن گاه که برادرش عریان است ، پوشیده نباشد( اختصاص ص۲۷) امیرالمومنین(ع) فرمودند : خون و مالت را به برادرت بذل کن و عدل وانصاف را برای دشمنت و خوش رویی و احسانت را به عامه مردم ، بر مردم سلام کن و آنان نیز بر تو سلام کنند ( بحارالانوار ج ۷۸ باب ۱۶حدیث ۷۶) و همچنین فرمود : مومن کسی است که کسبش پاک ، خلقش نیک و درونش درست باشد، زیادی مالش را در راه خدا بدهد ، پر نگوید ، مردم را از شر خود نگاه دارد و با آنان به انصاف رفتار کند( خصال ص۳۵۱حدیث ۳۰۰) امام سجاد (ع) فرمودند : شناخت کمال دین مسلمان ، به ترک سخن در جایی است که به آن اعتنا نمی شود ، کمی جدل ، حلم ، شکیبایی و حسن خلق او است( الکافی ج۲ص۲۴۱حدیث ۳۶) از امام صادق (ع) نقل شده که فرمودند : دوست ندارم که جوانان شما را جز در دو حال ببینم :دانشمند و یا دانش آموز پس اگر چنین نکنند ، کوتاهی کرده است، و اگر کوتاهی کند نعمت خودرا تباه ساخته است و اگر نعمت خود را تباه سازد گناه نموده است و اگر گناه کند سوگند به کسی که محمد (ص) را به حق بر انگیخت در دوزخ سکنی گزیند( امالی طوسی حدیث ۶۰۴) تمامی این موارد از زمره تشیع سلوکی و هویت اصلی شیعه بشمار می آید ، هویتی که بر اخلاق مداری استوار است همانگونه که بر باور و عقیده نیز استوار می باشد ، در این موضوع روایاتی نیز هست که معیار قرار دادن زیادی انجام دادن اعمال نهی شده است مثلا از رسول خدا (ص) نقل شده که فرمودند : به بسیاری نماز ، روزه ، حج ، کارهای نیک و زمزمه های آنان در تاریکی شب ننگرید ، بلکه به راستگویی و ادای اماناتش نظر کنید( عیون اخبارالرضا ج۲ص۵۱حدیث ۱۹۷) در حقیقت میان این روایات با روایات اولی که نقل شده است، اختلاف و تناقضی وجود ندارد ، بلکه حضرت اشاره به این نکته دارند که برخی اعمال دینی را زیاد انجام می دهند اما به روح اسلام که پایبندی به اخلاق الهی و آداب معاشرت نیکو با مردم است پایبند نیست ، در نگاه تشیع سلوکی این گونه افراد نیز هرچند عبادات سنگین و طاقت فرسا انجام دهند باز جزء کسانی که از مصادیق تشیع سلوکی باشد قرار نمی گیرند ، تشیع و هویت شیعی سلوکی یعنی پایبندی به آموزه هایی که اهل بیت (ع) در تمامی عرصه های فردی و اجتماعی به همراه مداومت و دوام ذکر و یاد خداوند در ساعات روز دارند، همانگونه که از امام صادق (ع) روایت شده است که بیشتر عبادت ابوذر اندیشه و عبرت پذیری بود( خصال ص۴۲حدیث ۳۳) رسول خدا (ص)فرمودند : عبادت هفتاد جز دارد و برترینش جستجوی رزق حلال است( معانی الاخبار ج۲باب ۴۱۱ ص۳۵۹)همه ی این موارد در کنار کثرت عبادت از معیار های تشیع سلوکی بشمار می آید ، درباره محمد بن مسلم از اصحاب خاص امام محمد باقر (ع) از عبدالله بن محمد بن خالد برقی روایت شده است که : در عبادت زبان زد بود و از عباد زمان خود شمرده می شد ( اختصاص ص۵۱) اشخاصی چون محمد بن مسلم ،اویس قرنی و .....همگی تربیت شدگان مکتب اهل بیت (ع) بودندکه شیوه زندگی و معاشرت خود را با آموزه های ایشان تطبیق می دادند ،این موضوع نیاز مند تفاصیل زیاد و طرح بحث بیشتری دارد که تدوین یک کتاب مستقل در این باره ضروری به نظر می رسد . بنابر این در نقل جاسوسی معقل از شیعیان به این نکته اشاره شده است که شیعیان به کثرت نماز و عبادت معروف بوده اند.
https://eitaa.com/Ashuraresearch
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مالک بن نسیر جبه کلاهدار حسین را که از جنس خز بود غارت کرد و وقتی آن را به کوفه آورد آن را به زنش ام عبدالله داد تا بشوید ،زنش به وی گفت: آیا بُرنُس پسر دختر رسول خدا ( ص) را غنیمت گرفته ای و به خانه ی من آورده ای؟ از پیش من برو ،خدا گورت را پر از آتش کند.
دوستانش گفتند که دستان او خشکید و وضع فلاکتباری داشت تا این که مرد.
مقتل خوارزمی ج۲ص۳۵
https://eitaa.com/Ashuraresearch
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انس بن مالک نقل می کند :
نزد حسین بودم که کنیزی با دسته گلی در دست، وارد شد و به ایشان با آن، تحیت و درود گفت . حسین هم فرمود:
به خاطر خدا آزادی.
من گفتم: با یک دسته گل تحیت دادن، این قدر نمی ارزد که به خاطر آن آزادش کنی.
فرمود: خدای بزرگ ما را چنین پرورده است و بهتر از تحیت او آزادی اش بود.
نثر الدر ج۱ ص۳۳۵
کشف الغمه ج۲ص۲۴۳
الفصول المهمه ص۱۷۵
https://eitaa.com/Ashuraresearch
صل الله علیک یا ابا عبدالله الحسین.ع.
فراخوان نگارش مقاله با موضوع پیراهن معظم سیدالشهدا
فصل نامه پژوهش نامه معارف حسینی به عنوان تنها نشریه تخصصی امام حسین.ع. در نظر دارد که یکی از شماره های سال ۱۴۰۳ را به موضوع پیراهن سیدالشهدا اختصاص دهد و این شماره در تیراژ گسترده منتشر و در اختیار نخبگان جهان اسلام قرار خواهد گرفت.
لذا از نویسندگان و پژوهشگران علاقه مند به پژوهش در قلمرو اباعبدالله.ع. درخواست می شود که مقالات خود را بر اساس ساختار فصلنامه معارف حسینی تا پایان خرداد۱۴۰۳ به سایت نشریه یا از طریق ایتا به شماره ۰۹۱۱۳۷۰۱۲۳۵ شورای سردبیری مجله معارف حسینی ارسال نمایند.مقالات منتخب ضمن چاپ از هدایایی ارزشمند برخوردار خواهند شد.
مواردی از موضوعات
سیر تاریخی پیراهن سیداشهدا
پیراهن سیدالشهدا در عرش الهی
پیراهن سیدالشهدا به عنوان نماد تشییع
پیراهن سیدالشهدا نماد تبیین معارف شیعی
پیراهن سیدالشهدا سند مظلومیت اباعبدالله
پیراهن سیدالشهدا پرچم قیام امام عصر.عج الله.
پیراهن سیدالشهدا در روایات معصومین.ع.
پیراهن سیدالشهدا در اشعار شاعران
پیراهن سیدالشهدا از دیدگاه عرفا
پیراهن سیدالشهدا از دیدگاه حکیمان الهی
پیراهن سیدالشهدا در ادبیات داستانی و رمان
پیراهن سیدالشهدا در ادبیات جهان
راهکارهای معرفی پیراهن سیدالشهدا به جهانیان
آثار و کتب منتشر شده پیرامون پیراهن سیدالشهدا
و هر موضوعی دیگر مرتبط با پیراهن سیدالشهدا
http://maarefehosseini.ir/
May 11
تحلیل چهارم گزارش ۱۱: خرید اسلحه توسط ابو ثمامه :
بنابر آنچه گذشت پول هایی که توسط معقل برای مسلم بن عقیل (ع)آورده شده بود ، به ابو ثمامه تحویل داده شد تا او از آنها استفاده کرده و به وسیله آنها اسلحه بخرد ، اما سوالی که مطرح می گردد این است که خرید اسلحه به چه منظوری بوده است ؟ مگر نه اینکه مسلم بن عقیل(ع) تنها سفیر امام حسین (ع)بوده تا از اوضاع کوفه آگاه گردد و امام حسین (ع) در آغاز اعزام او از مکه به او دستور داده است که امرش را مخفی نماید( انساب الاشراف ج۳ص۳۷۰/ تاریخ یعقوبی ج۲ص۲۴۲)پس این خرید اسلحه بااین مخفی کاری چگونه قابل جمع می باشد ؟ در پاسخ باید گفت که خرید اسلحه از این جهت بوده که با اقبال زیاد مردم کوفه به مسلم و بیعت کردن با او ، این احتمال تقویت می شد که امام حسین(ع) عازم کوفه گردد ، از طرف دیگر نیرو های حکومتی نیز بیکار نمی نشستند و برای دفع امام حسین(ع) دست به اقدامات نظامی می زدند ، خرید اسلحه برای این جهت بود که اگر از سوی نیرو های نظامی بنی امیه و ابن زیاد هنگام ورود امام حسین(ع) حرکتی صورت بگیرد ، اسلحه به میزان کافی داشته باشند تا بتوانند به وسیله آن از حضرت دفاع نمایند و مو قعیت شهر کوفه را برای امام تثبیت کنند .
https://eitaa.com/Ashuraresearch
تحلیل پنجم گزارش ۱۱: انتقال مسلم بن عقیل(ع) به مکان دیگر :
در نقل ابن اعثم کوفی آمده است که مسلم بن عقیل(ع) بعد از گرفتن بیعت از معقل از آنجا نقل مکان کرد و معقل با سختی توانست مکان آن را پیدا نماید؛ این نقل را تنها ابن اعثم کوفی در کتاب الفتوح نقل کرده است و منابع دیگر متعرض آن نشده اند ؛ اما با این حال نکته قابل دقتی است چرا که مسلم بن عقیل(ع) از هوش و زیرکی خوبی برخوردار بوده است و این احتمال را می داده که توسط ابن زیاد که با خفقان و تندی در شهر کوفه حکومت می کرده است ، بتواند توسط جاسوسانی از مخفیگاه او با خبر شود ، بنابر این تغییر مکان از جانب مسلم بن عقیل(ع) معقول به نظر می رسد هرچند ما از مکانی که او نقل مکان کرده اطلاعی در دست نداریم.
https://eitaa.com/Ashuraresearch
تاریخچه حرم در قرن هفتم هجری:
سقوط عباسیان ،مانع بزرگی را از سر راه شیعیان برداشت. در دوره دو ایلخان مغول یعنی غازان خان و سلطان محمد خدابنده معروف به الجایتو که تمایلات شیعی داشتند توجه خاصی به مزارات اهل بیت علیهم السلام در عراق صورت گرفت. حرم امیرالمومنین (ع) و امام حسین (ع) دائما زیارت می شد و به اصلاح و تعمیر و گسترش آنها، همت گمارده می شد( الحوادث الجامعه و التجارب النافعه ص۲۳۳) غازان در سال ۶۹۴ق مسلمان شد و در سال ۶۹۶ و ۶۹۸ق به زیارت امام حسین (ع) رفت.
https://eitaa.com/Ashuraresearch
عاقبت جنایتکاران کربلا قسمت سوم : عمر بن سعد
بعداز قیام مختار ، عمر بن سعد به وسیله عبدالله بن جعده از مختار امان نامه گرفت ،اما مختار امان نامه را ماهرانه و دو پهلو تنظیم کرد و در اولین فرصت بهانه ای به دست آورد و یکی از یاران خود به نام ابوعمره را برای دستگیری او روانه کرد. ابوعمره در درگیری با عمر بن سعد او را با شمشیر به قتل رساند و سرش را در لباسش نهاد و به حضور مختار آورد.
مختار سر ابن سعد را به پسرش حفص نشان داد و از او پرسید: آیا او را می شناسی؟ حفص، پاسخ داد آری ،زندگی پس از او فایده ندارد. مختار نیز گفت : راست گفتی، تو پس از او زندگی نخواهی کرد و دستور داد او را کشتند و چون سر او را در کنار سر پدرش نهادند، مختار گفت: این، در مقابل حسین و این ،در مقابل علی بن الحسین ،هر چند مساوی نیستند.
مختار سپس سر آن دو را به مدینه نزد محمد بن حنفیه فرستاد.
تاریخ طبری ج۶ص۶۲
تهذیب التهذیب ج۴ص۲۷۱
تاریخ دمشق ج ۴۵ص۴۰
https://eitaa.com/Ashuraresearch
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شیخ مفید به اسنادش از امام حسین علیه السلام نقل می کند :
هیچ بنده ای نیست که چشمانش قطره ای اشک بر ما بیفشاند و یا سرشکی از دیدگانش سرازیر شود، جز آن که خداوند، او را سالیانی دراز ،در بهشت جای دهد.
امالی مفید ص۳۴۱ حدیث ۶
امالی شیخ طوسی ص۱۱۶حدیث ۱۸۱
بشاره المصطفی ص۶۲
https://eitaa.com/Ashuraresearch
بعد از جاسوسی معقل و خبردار شدن ابن زیاد از مخفیگاه مسلم بن عقیل(ع)روزی محمد بن اشعث و اسماء بن خارجه و عمروبن حجاج زبیدی برادر همسر هانی را فراخواند و به آنها گفت : چرا هانی بن عروه نزد ما نمی آید ؟ آنها در جواب گفتند : که خبر نداریم اما ظاهرا او بیمار است ، عبید الله بن زیاد در جواب گفت : خبر دار شده ام که بهبودی یافته ودر جلوی خانه اش می نشیند ، او را ملاقات کنید و به او بگویید رفت و آمدش با ما را ترک نکند، دوست ندارم بزرگی از عرب همانند او روابطش با ما تیره گردد ،این سه تن هنگام عصر به خانه هانی که در محله مذحج بود آمدند و او را بر در خانه نشسته دیدند ، گفتند چرا به دیدار امیر نمی آیی؟ او تو را یاد می کند و می گوید اگر هانی بیمار است او را عیادت کنم ، هانی در جواب به آنها گفت : بیماری مرا از آمدن باز داشته است، گفتند : به او خبر رسیده است که عصرها درخانه ات می نشینی و از رفتن نزد امیر خود داری می کنی ، تو را سوگند می دهیم تا الان آماده شوی و با ما نزد امیر بیایی ، آن قدر اصرار و پافشاری کردند تا هانی لباس هایش را پوشید و بر اسبی سوار شد و به طرف دارالاماره به راه افتاد ، نزدیک دارالاماره به حسان بن اسماء بن خارجه که همراه او بود روکرد و گفت : ای برادر زاده ! به خدا سوگند من از این مرد در هراسم ، نظر تو چیست ؟ حسان درجواب گفت : به خدا سوگند ، هیچ خطری تو را تهدید نمی کند ، چرا به دلت بد راه می دهی ؟ در حالی که گناهی بر ذمه ای تو نیست ، هانی به همراه این چند تن بر عبیدالله بن زیاد که شریح قاضی نیز در کنارش بود وارد شدند ، عبیدالله با دیدن هانی شعری با این مضامین خواند که : من خیر او را می خواهم و او قصد جان من می کند ، عذر تو نسبت به دوستت ازقبیله مراد ، مقبول است .
هانی با شنیدن این شعر به عبیدالله گفت : این سخن چه معنا دارد ؟ عبیدالله بن زیاد گفت : سخن بگو هانی ، این چه اتفاقاتی است که در خانه تو بر ضد امیر مومنان و مسلمانانش می شود ؟ مسلم بن عقیل(ع) را در خانه ات مسکن داده ای و در خانه های اطراف برای او سلاح جمع می کنی و گمان می کنی که این کارها بر من مخفی می گردد؟ هانی گفت : نمی دانم ، عبیدالله بن زیاد دستور داد معقل را بیاورند ، هانی با دیدن معقل دانست که او جاسوس بوده است، به عبیدالله بن زیاد گفت من او را دعوت نکرده ام بلکه او خود به خانه ام امده است، عبیدالله گفت : او را نزد من بیاور، هانی گفت : به خدا سوگند اگر زیر پاهایم باشد ، پا از روی او بر نمی دارم ، عبیدالله برای بار دوم گفت : او را نزد من بیاور ، هانی گفت : ای برادر زاده او به حق به کوفه آمده است و از تو و خاندانت به حکومت سزاوار تر است ، عبیدالله بن زیاد گفت : نه به خدا سوگند از اینجا نمی روی مگر اینکه او را برایم بیاوری ، هانی بن عروه گفت : بخدا سوگند او را هرگز نزد تو نمی آورم ، میهمانم را نزد تو بیاورم تا او را بکشی ؟عبیدالله گفت : به خدا سوگند او را می آوری ، هانی گفت : بخدا سوگند نمی آورم ، در این میان مسلم بن عمرو باهلی برخاست و خواستار سخن گفتن با هانی شد ، و به هانی گفت : برخیز و به این طرف بیا تا با تو سخن بگویم ، هانی برخاست و به همراه مسلم بن عمرو باهلی به گوشه ای رفتند که از چشم ابن زیاد دور نبود و با او فاصله زیادی نداشت ، مسلم بن عمرو باهلی به هانی گفت : ای هانی ، تو را سوگند می دهم که موجبات کشته شدن خود را فراهم نکنی و من از کشته شدن تو دریغ دارم ، مسلم بن عقیل(ع) پسر عموی اینها است و آنها او را نمی کشند و آسیبی به او وارد نمی سازند وتحویل دادن مسلم به ابن زیاد برای تو عار و ننگ نیست ، پس او را به امیر تحویل بده ، هانی گفت : نه به خدا سوگند ، برای من ننگ و عار است که مهمان را و کسی را که به من پناه آورده تحویل دهم ، در حالی که زنده و سالم هستم و می بینم و می شنوم و یاران و همراهان بسیار دارم ، بخدا سوگند اگر یک نفر هم بودم و هیچ یاوری نداشتم او را تحویل نمی دادم تا برایش جان بسپارم ؛مسلم بن عمرو باهلی در نصیحت کردن هانی اصرار می کرد و هانی نیز در پاسخ می گفت : به خدا سوگند او را هرگز تحویل نمی دهم ، ابن زیاد با شنیدن این سخنان گفت : او را نزدیک من بیاورید ، هنگامی که او را نزد ابن زیاد بردند رو به هانی کرد و گفت به خدا سوگند یا او را برایم می آوری ، یا گردنت را می زنم ، هانی گفت : اگر گردن مرا بزنی ، شمشیرهای قبیله من بر گرد خانه ات می چرخد ، عبیدالله بن زیاد گفت : وای بر تو مرا از شمشیرها می ترسانی ؟ او را نزدیک من بیاورید ، هانی به عبیدالله نزدیک تر شد و عبیدالله با چوب و یا عصایی کج که به همراه داشت انقدر بر بینی و پیشانی او زد که بینی هانی شکست و خون جاری شد و بر لباسش ریخت.....
و این کار را تا آنجا ادامه داد تا چوب شکست ، هانی به سمت شمشیر یکی از نگهبانان حمله برد تا با آن از خود دفاع کند اما با ممانعت آن نگهبان مواجه شد و مانع گرفتن شمشیر گردید ، عبیدالله بن زیاد با مشاهده این وضعیت به هانی گفت : آیا بر حاکم خروج می کنی ؟ با این کار خونت برای ما مباح است ،او را در گوشه ای از قصر زندانی کنید ، اسمابن خارجه به عنوان اعتراض برخاست و رفتار عبیدالله را با هانی گوشزد کرد ، عبیدالله دستور داد او را زدند و به زندان انداختند اما محمد بن اشعث که رفتار عبیدالله را با هانی و اسما دیده بود به عبیدالله گفت : هر آنچه امیر صلاح بداند به آن راضی هستم چه بر ضرر ما باشد و چه به نفع ما ، امیر شخصی است که باید ادب کند ؛ عمرو بن حجاج که از قبیله مذحج بود به همراه جمعیت زیادی قصر را محاصره کردند ، عمرو بن حجاج فریاد می زد : من عمرو بن حجاجم و اینها جنگجویان قبیله مذحج هستند ، اینها از فرمانبرداری خارج نشده و از جماعت مسلمانان جدا نگشته اند اما به آنها خبر رسیده که رئیس و بزرگ آنها کشته شده است .عبیدالله به شریح قاضی گفت : نزد هانی برو و او را ببین ، آنگاه نزد قبیله او برو و به آنان خبر بده که هانی زنده است و کشته نشده است ، شریح بر هانی داخل شد ، هانی تا شریح را دید گفت : ای خدا ، ای مسلمانان آیا قبیله ام نابود شده اند ؟ مردمان دیندار کجایند ؟ کوفیان کجایند ؟مفقود شده اند و مرا با دشمنشان و پسر دشمنشان تنها گذاشته اند و خون بر محاسنش جاری بود ، در این هنگام فریاد و هیاهوی بیرون قصر را شنید ، رو به شریح کرد که در حال خارج شدن از مکان زندانی شدن هانی بود کرد و گفت : ای شریح گمان می کنم که سرو صدای قبیله مذحج است اگر ده نفر از آنها وارد قصر شوند مرا نجات خواهند داد ، شریح به همراه حمید بن بکیر احمری نزد قبیله هانی رفت و گفت : هانی رادیدم ، او زنده است و خبری که به گوش شما رسیده که او کشته شده است نادرست می باشد ، به دلیل جایگاهی که شریح قاضی نزد مردم کوفه داشت ، قبیله مذحج سخنان او را پذیرفتند و متفرق شدند.
تاریخ طبری ج۵ص۳۶۴
مقاتل الطالبین ص۱۰۲
الطبقات الکبری ج۱ص۴۶۰
مروج الذهب ج۳ص۶۷
انساب الاشراف ج۲ص۳۳۷
الارشاد ج۲ص۴۶
اخبارالطوال ص۲۳۰
الفتوح ج ۵ص۴۴
https://eitaa.com/Ashuraresearch
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ابن قولویه ( ۳۶۸ق) به اسنادش از امام صادق علیه السلام نقل می کند :
گروهی از بندگان هستند که در روز قیامت در زیر عرش درباره حسین گفتگو میکنند. به آنها گفته می شود که وارد بهشت شوید و از نعمت های آن استفاده کنید. اما آنها وارد نمی شوند ؛حورالعین برای آنها پیغام می فرستند که ما مشتاق شماییم اما آنها سر بلند نمیکنند تا اینکه ملائکه می آیند و آنها را بشارت می دهند که در نزدیکی حسین منزل دارند از شوق شنیدن این خبر وارد بهشت می شوند.
کامل الزیارات باب ۲۶ حدیث ۲۱۹ص۱۶۸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زیبایی امام حسین (ع) :
در چند گزارش در میان منابع تاریخی به ظاهر امام حسین علیه السلام اشاره شده است . در گزارش طبری از سعد بن عبیده آمده است که محاسن اباعبدالله جو گندمی بوده است( تاریخ طبری ج ۵ص۳۹۳) بلاذری از انس نقل می کند که ابن زیاد با چوبدستی بر گونه های آن حضرت می نواخت و می گفت: تاکنون مانند این چهره زیبا ندیده ام ( انساب الاشراف ج۳ص۴۲۱) و در گزارش شجری آمده که ابن زیاد می گفت: او خیلی خوش سیما بود !او خیلی زیبا بود! ( امالی شجری ج۱ص۱۶۴) و در نقل شیخ صدوق نیز که از دربان ابن زیاد نقل شده است به سفید شدن محاسن امام حسین علیه السلام اشاره شده است.( امالی صدوق حدیث ۲۴۲).
https://eitaa.com/Ashuraresearch
1.8M
پادکست فرهنگ عاشورایی .... قسمت دهم ( بخش اول) .... اطعام دادن.
https://eitaa.com/Ashuraresearch
اختلاف منابع در گزارش ۱۲:
1: طبری از نمیر بن وعله و او از ابو وداک نقل می کند که روعه خواهر عمرو بن حجاج همسر هانی بن عروه بود و کنیه اش ام یحیی بن هانی بود( تاریخ طبری ج۵ص۳۶۴)
2: طبری نقل می کند که در ایام احضار هانی به دارالاماره کوفه، عبیدالله با ام نافع دختر عماره بن عقبه ازدواج کرده بود.( همان)
3: طبری نقل کرده که هانی بعد از دیدن جاسوس عبیدالله ، نفسش بند آمد ، مدتی گذشت تا به حال آمد ، به عبیدالله گفت : سخنم را بشنو و مرا تصدیق کن ، به خدا سوگند ، دروغ نمی گویم ، به خدای یگانه ، من او را به خانه ام دعوت نکردم و ار کار او خبر نداشتم ، تا اینکه او را نشسته بر در خانه ام دیدم ، از من خواست که به خانه ام وارد شود و من شرم کردم او را باز گردانم ، از این درخواست دینی گردنم آمد ، او را به خانه آوردم و پناه دادم و از او میزبانی کردم ، و به بقیه اخبار همان است که به تو گزارش شده است ، اگر بخواهی به تو اطمینان می دهم که هیچ قصد بدی نسبت به تو نداشته ام و اگر بخواهی ، ودیعه ای می سپارم که بر می گردم و به او دستور می دهم که از خانه من به هر جا که می خواهد ، بیرون برود و من از دین او بیرون خواهم رفت( همان)
4: طبری : مسلم بن عمرو باهلی ، از اهالی شام بود که تنها او از اهالی شام در کوفه و بصره زندگی می کرد( همان)
5: طبری : از صقعب بن زهیر از عبدالرحمن بن شریح قاضی نقل می کند که : به بیرون قصر رفتم و حمید بن بکیر احمری همراه من بود ، ابن زیاد او را به همراهم فرستاد و از نگهبانان عبیدالله بن زیاد بود که بالای سرش می ایستاد ، به خدا سوگند ، اگر او همراهم نبود ، پیام هانی را به قبیله اش می رساندم ( همان)
6: طبری از عیسی بن زکریا نقل می کند که : ابن زیاد به دنبال اسماءبن خارجه و محمد بن اشعث فرستاد و گفت:هانی را نزد من بیاورید ، به .وی گفتند : او نمی آید ، مگر آنکه به او امان دهی ، عبیدالله گفت : مگر او چه کرده ؟ نزد او بروید و اگر جز با امان نیامد به وی امان دهید ، آن دو نزد هانی آمدند و او را دعوت کردند .هانی گفت : اگر بر من دست یابد مرا خواهد کشت ، آن دو آنقدر نزد وی ماندند و اسرار کردند تا او را نزد عبیدالله آوردند : در حالی که عبیدالله در روز جمعه خطبه می خواند ، هانی در مسجد نشست و موهای سرش را مرتب می کرد ، وقتی عبید الله نمازش را خواند ، هانی را صدا زد ، هانی نزد او آمد و بر او سلام کرد ، عبیدالله گفت : ای هانی ! آیا نمی دانی که وقتی پدرم وارد این شهر شد ، هیچ یک از شیعیان را زنده نگذاشت ، مگر پدر تو و پدر حجر را ؟وسر نوشت حجر را که می دانی و یکسر به تو نیکی می کرد و سپس برای امیر کوفه نوشت که تنها در خواست من از تو ، توجه به هانی است ؟ هانی گفت : چرا ، عبیدالله گفت : آیا جزای من آن است که مردی را در خانه ات پنهان کنی تا مرا بکشد ؟ هانی گفت : من چنین کاری نکرده ام ، آنگاه عبیدالله مرد تمیمی را احضار کرد ، وقتی هانی او را دید ، دانست که وی خبر ها را به عبیدالله رسانده پس گفت : ای امیر ! آنچه به تو خبر رسیده ، درست است و من هم نیکی های تو را فراموش نمی کنم تو و خانواده ات در امانید هر جا می خواهی، برو، در این هنگام عبیدالله از این سخنان تعجب کرد ، مهران که بالای سرش با عصایی ایستاده بود گفت : عجب ذلتی ، این برده مغرور به تو در حکومتت امان می دهد ، آن گاه عبید الله به مهران گفت : او را بگیر ، مهران عصا را رها کرد و دو طرف موهای هانی را گرفت و او را به رو انداخت ، سپس عبیدالله عصا را برداشت و به صورت هانی می زد ، آهن ته عصا بیرون آمد و بر دیوار نشست ، آن قدر عبیدالله بر صورت هانی زد که بینی و پیشانی اش شکست (همان)
7: طبری : شریح بیرون رفت و عبیدالله مهران را همراه او فرستاد ، شریح به مردم قبیله مذحج گفت : این چه رفتار ناشایستی است ؟ آن مرد زنده است ، حاکم مختصری او را تنبیه کرده است ، باز گردید و خون خودتان و رئیستان را مباح مسازید ، آنان ، باز گشتند( همان)
8: طبری : عبید الله بن زیاد به شریح گفت : نزد آنان برو و به آنان خبر بده که هانی را زندانی کرده ام تا از او پرسش هایی بپرسم و جاسوسی را در پی شریح فرستاد تا ببیند چه می گوید ، شریح از کنار هانی بن عروه گذشت ، هانی به وی گفت : ای شریح ، از خدا بترس او قاتل من است ، شریح از قصر بیرون رفت و بر آستانه قصر ایستاد و گفت : مشکلی نیست ، امیر ، هانی را زندانی کرده تا از او مطالبی را بپرسد ، آنان گفتند : راست می گوید ، خطری متوجه بزرگ شما نیست و متفرق شدند( همان )
9: ابن سعد نقل می کند که : عبیدالله برخاست و در دستش چوبی نیزه مانند بود با آن بر سر هانی زد تا اینکه آهن آن چوب کنده شد و بر دیوار فرو رفت و مغز او متلاشی شد و همان جا کشته شد( الطبقات الکبری ج۱ص۴۶۰)
https://eitaa.com/Ashuraresearch
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تاریخچه حرم در قرن هشتم هجری:
آل جلایر که از سال ۷۳۶ تا ۸۱۴ق بر عراق مستولی شدند. نیز اقداماتی در زمینه عمارت مزار امام حسین علیه السلام داشتند . تاریخ کتیبه ای در حرم امام حسین علیه السلام ،سال ۷۶۷ق ،را سال بنای آن بخش نشان می دهد( نزهه اهل الحرمین ص۳۴) بانی آبادی این قسمت از حرم، مرجان امین الدین بن عبدالله ،حاکم عراق از سوی جلایریان بود. سلطان احمد جلایری نیز در سال ۷۸۶ق ،دو مناره برای حرم امام حسین علیه السلام بنا کرد ( دانشنامه امام حسین ج۱۲ص۳۶۹) تیمور گورکانی در سال ۷۵۹ق بغداد را تصرف کرد و به زیارت امام حسین علیه السلام رفت و هدایایی به علویان شهر داد.( همان)
https://eitaa.com/Ashuraresearch
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شیخ طوسی به اسنادش از عنبسه بن مصعب از امام صادق علیه السلام نقل می کند :
هر کس به زیارت قبر حسین علیه السلام نرود تا بمیرد، دین و ایمانش ناقص است، و اگر وارد بهشت شود، پایین تر از دیگر مومنان است.
تهذیب الاحکام ج۶ص۴۴حدیث ۹۵
المزار مفید ص۵۷حدیث ۲
https://eitaa.com/Ashuraresearch
عاقبت جنایتکاران عاشورا .... قسمت چهارم ... شمر بن ذی الجوشن:
ابوسابغه شمر بن شرحبیل (ذی الجوشن) ضباب بن کلاب که منابع او را با چهره ی زشت توصیف کرده اند( تاریخ دمشق ج۲۳ص۱۹۰) ابن اثیر ،ذی الجوشن را لقب شمر دانسته از آن رو که شمر بر خسرو وارد شد و او به شمر زرهی داد و آن را پوشید شمر ،اولین عرب زرهپوش بود( الاصابه ج۲ص۳۴۲) بنابر گزارش نصر بن مزاحم در جنگ صفین ،ضربه ی به پیشانی او وارد گردید ( وقعه صفین ص۲۶۸) بعد از قیام مختار ، شمر به بیابان ها گریخت ،مختار ابوعمره را به دنبال او فرستاد و توانست او را بعد از جنگی سخت دستگیر کند و نزد مختار بیاورد . مختار گردن او را زد و روغنی را در دیگی به جوش آورد و شمر را در آن انداخت و بدنش آش و لاش شد و از هم وا رفت. یکی از وابستگان خاندان حارثه بن مضرب ،سر و صورت او را زیر پا انداخت و لگد کرد.( امالی طوسی ص۲۴۴ شماره ۴۲۴)
https://eitaa.com/joinchat/2717123313Cc3af38e422
نکته تاریخی : بازماندگان شمر در اندلس:
محمد بن عبدالله خطیب ( متوفای ۷۷۶ق) از شخصی به نام صمیل بن حاتم بن عمر بن جذع بن شمر بن ذی الجوشن ضبابی کلبی نام می برد که در سال۱۴۲ هجری وفات کرده است ( الاحاطه فی اخبار غرناطه ج۳ ص ۲۶۴) صمیل همراه کلثوم بن عیاض برای نبرد به مغرب رفت و وارد اندلس شد و در سپاه از همراهان بلج بن بشر قشیری بشمار می آمد.گفته شده او در اندلس، شأنی داشت و در سخا و بزرگی بر همراهانش برتری یافت.تا جایی که پیش از روی کار آمدن عبدالرحمن بن معاویه اموی او وزارت یوسف بن عبدالرحمن فهری گردید.مدتی هم میان او و عبدالرحمن بن معاویه (بنیانگذار دولت اموی در اندلس) کدورتی پیش آمد تا این که بار دیگر در قرطبه به وی پیوست، و هر جمعه به دیدار امیر اموی می رفت( همان).
https://eitaa.com/joinchat/2717123313Cc3af38e422