eitaa logo
رمانکده عشق❤️پروفایل.آموزنده
1.6هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
2.9هزار ویدیو
17 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
رمانکده عشق❤️پروفایل.آموزنده
#سرگذشت_زندگی_بادام❤️ #173 #بادام_خانم❤️ سعید و آقا نصرت مشغول بار زدن مبلمان و میزناهارخوری بو
❤️ بلاخره روز عروسی رسید و از صبح زود همه در تکاپو بودیم... لباسم آماده بود و آرایشگر اومده بود... رسم بود که عروسی ظهر برگزار میشد...دراصل چندشبانه روز بود اما به خواسته ی من و سعید فقط یک روز جشن داشتیم... بلاخره بعداز دو سه ساعت ساکن نشستن آماده شدم و بعداز پوشیدن لباسم رفتم جلوی آینه... باورم نمیشد کسی که دارم توی آینه میبینم خودمم... زیباییم چندبرابر شده بود و خیلی تغییر کرده بودم... ز..ن عمو حق داشت که به ثریا خانم میگفت بهترین ارایشگر روستا و عقیده داشت کارش از آرایشگرهای شهر هم بهتره... بعداز دیدن خودم تو آینه به این حرفش رسیدم... ثریا خانم هم محو تماشای من بود وگفت:مهتاب خانم،شما یکی از خوشگلترین عروسایی هستین که ز..یردست من عروس شدم... ازش تشکر کردم و اماده ی بیرون رفتن شده بودم... به رسم روستا چا...دری تمام سفید رو روی سرم انداختم تا بعداز قـ.ـ...ـر..بانی کـ...ـ.ـردن گو_سفند وارد اتاق ز..نانه بشم.. چندتا ضر.._به به در خورد و مامان ربابه گفت که سعید جلوی در منتظره... خیلی دوست داشتم عکس العملشو بعداز دیدن خودم ببینم... چا_درو جلو کشیدم و مامان ربابه هم کمکم کرد تا از اتاق برم بیرون... چا_در حریرِ نازک بود و میتونستم سعیدو از ز..یر چا_در ببینم...کت و شلوار خوش دوختی تـ.ـ..ـنش بود و دستش توی جیب شلـ.ـوارش بود و جلوی پله ها منتظر من بود...آروم آروم نزدیکش شدم و لبخندِ روی لـ.ـبش پررنگ تر شد... گفتم:تو که هنوز منو ندیدی؟چرا لبخند میز...نی؟ سعید گفت:میتونم تصور کنم چقدر زیبا شدی... لـ.ـبه ی چا_درم رو بالا داد و توی صورتم خیره شد... با عشق توی صورتم خیره شده بود و ازم چشم برنمیداشت... مامان ربابه گفت:وقت برای دیدن زیاده پسرجان...بجنبین که مردم منتظرن... مامان نزدیکم شد و پایین پیراهنم رو بالا گرفت و من دست تو دست سعید از پله ها رفتم پایین... جلوی پـ..ـام گو_سفند قـ.ـر_بانی شد و از روی خ رد شدیم تا وارد اتاق ز..نانه بشیم... زن های روستا دورتادور اتاق نشسته بودن و با صدای دف محلی که پیرزن ها میزدن میر_قـ...ـ...ـصیدن... همه دست میز _دن و خوشحال بودن... ترفندها 👌 ♥️ℒℴνℯ♥️ چالش های زندگی را با ما دنبال کنید.... @ashpaziRoman
💥خیر مقدم خدمت دوستانی که چشم ما را با عضو شدن در کانال نورانی کردن و همراه ما شدن سپاسگذاریم و البته همراهانی که این مدت خدمتگذارشون هستیم و قدردان حضورتون هستیم 💥انشالله بتونیم خدمتی درست و لایق را ارائه کنیم. عزیزان همه رو سنجاق کردیم واستون🌹 ❇️با سپاس فراوان خدمتگذار شما حسینی❇️
امشب یه رمان جدید رو استارت میکنیم البته منتظر نویسنده هستیم که تحویل بده که شروع کنیم🙏🙏🙏 ژانر:درام،خانوادگی،عاشقانه
امشب دعوت کردیم از دوستان و اگر جمعمون برسه به ۴۰۰۰نفر ۵ پارت از رمان جدید میزاریم
بسم الله الرحمن الرحیم دستامو بردم بالا توهم قفلشون کردم کشو قوسی بدنم دادم ومحکم نفسمو فوت کردم. اخیش کمرم خشک شده بودا.اخه اینم شد زندگی؟!!! یه پسر علاف و بیکار خیرسرمون لیسانس گرفتیم نشستیم پای چت روم ولی خدایی خیلی حال میدادمعتادش شده بودیم منظورم خودمو محمدو فرزادِ دوستایه خل و چلم. میرفتیم تو چتروم گاهی اوقات با اسم دختر می رفتیم مخ پسرارو میزدیم گاهی با اسم پسر میرفتیم مخ دخترارو میزدیم بعدشم یجا قرار میزاشتیم باهاشون میرفتیم ازدورمیدیدمشون اگه مالی بودن ک چه بهتر میرفتیم جلو اگرم نه که انقدر بدبخت منتظر وایمیستاد که زیر پاش علف سبز می شد و ماهم هرهر کرکر میخندیدیم حتی یادمه یبار مخ یه دختررو تو چتروم زدم عکسشو برام فرستادبدک نبودگفتم خوبه یکم میخندیم واسه همین واسه فردا باهاش قرار گذاشتم منم قیافم خوب بود همیشه دوستام میگفتن برو مدلینگ شو البته اگه پارتی داشتم حتما اینکارومیکردم همیشه عاشق این بودم ک پول مفت دربیارم. خلاصه که با دختره قرارگذاشتم رفتم سرقرار اما با چه وضعی؟! شلوار و پیرهن بابامو پوشیدم شما تصور کنین شلوار پارچه ای با پیرهن گشاد استین بلند با کتونی البته ازحق نگذریم کتونیام مارک دار بود اما موهامو خشگل کردم و از اتاق زدم بیرون یهو‌‌.‌‌‌... ترفندها 👌 چالش های زندگی را با ما دنبال کنید.... @ashpaziRoman
رمانکده عشق❤️پروفایل.آموزنده
بسم الله الرحمن الرحیم #گریه_میکنم_برات #شروع_رمان دستامو بردم بالا توهم قفلشون کردم کشو قوسی بد
.میکنم.برات .1 ‌مامانم تا منو دید دهنش وا موند! اوا خاک عالم چرا لباسای باباتو پوشیدی ودر حالی که خندش گرفته بود و هم تعجب کرده بود رفت سمت گوشیه تلفن؛ خب خداروشکر زیاد سوال پیچ نمیشم. همینطوری که میرفتم سمت جاکفشی گفتم مامان جان لباسامو نمیشوری همین میشه دیگه!!!! صدای مامانو میشنیدم که به فحش بسته بود -غلط کرد ی پسره ی الدنگ؛ معلوم نیست میخواد چه غلطی بکنه هی تو اتیش بسوزون ببینم اخر میتونی بدبختمون کنی. اوه مامانو نگاه الان قضیه رو جنایی میکنه !!! اون روز وقتی رفتم سرقراربا دختره اولش که رفتم کنارش وایستادم اصلاانگار منو ندید و مثل اینکه دنبال کس دیگه ای میگشت یهو زوم کرد روم... خیلی مظلوم درحالی ک سرم پایین بود گفتم سلام صدای محمدو فرزاد ازبیست متر جلوتر میومد که هرهر می خندیدن دختره بنده خدا که حسابی جا خورده بوود گفت:خودتی؟! خجالت کشیدم گفتم بله سامیارم(اره جون عمم)... اروم سرمو آوردم بالا تو چشماش نگاه کردم و گفتم شما چقدر نازی فریبا خانووووم و یه لبخند ضایع نثارش کردم بدبخت فکر کنم عقش گرفته بود اخه ناهار جاتون خالی ابگوشت زدم با پیاز مسواکم نزدم(البته عمدا) فریبا ک داشت..... ترفندها 👌 ♥️ℒℴνℯ♥️ چالش های زندگی را با ما دنبال کنید.... @ashpaziRoman
رمانکده عشق❤️پروفایل.آموزنده
#گریه.میکنم.برات #پارت.1 ‌مامانم تا منو دید دهنش وا موند! اوا خاک عالم چرا لباسای باباتو پوشیدی ود
.میکنم.برات .2 فریبا ک داشت گریش درمیومد گفت :توعکست بهتر بودیا چرا لباسای پیرمردارو پوشیدی به بابای من میگه پیرمرد زنیکه البته خدایی بابامم اینارونمیپوشیداشاره کردم به صندلی -بشین عزیزم خسته میشی -باشه مرسی -نگفتی؟ -چیو؟اهان لباسام خوبه که عشقم من راحتم توش -با قیافه برزخی بلندشدو گفت: -منو مسخره کردی مرتیکه؟؟؟ -اوهوع این چقد زبل بود !نشد تیغ بزنمش حیف معلوم بود پولداره ها.. همینطور ک مثل میرغضب نگام میکردگفت باتوام ها فک کردی گوشام درازه چشمامو خمار کردمو گفتم جوووووون توفقط حرف بزن... با کیفش زد تو سرم و برو گمشویی نثارم کرد و رفت. محمد و فرزاد که دیگه داشتن چمنارو گاز میزدن. خلاصه این شده بود زندگی ما،البته بچه بدی نبودم ولی ... ترفندها 👌 ♥️ℒℴνℯ♥️ چالش های زندگی را با ما دنبال کنید.... @ashpaziRoman
رمانکده عشق❤️پروفایل.آموزنده
#گریه.میکنم.برات #پارت.2 فریبا ک داشت گریش درمیومد گفت :توعکست بهتر بودیا چرا لباسای پیرمردارو پوش
.میکنم.برات .3 آها یادم رفت خودمو معرفی کنم من سوران فراهانی 23سالمه مکانیک خوندم رشتمم بعضی وقتا ک خیلی بیکار میشینم واسه خودم طراحی قطعات خودرو میکنم زبانو کامپیوترم بدک نیست ولی چه کنیم این دخترا نمیزارن به جایی برسم قیافم خوبه راضیم ازش یه برادربزرگتر دارم ک ازدواج کرده و تهران زندگی میکنه ماهم که ساری هستیم بله درسته مازندرانی هستم بابام کارمند بازنشسته اداره مالیات و مامانم خونه داره زندگی خوبی داریم خداروشکر ... صبح با صدای ترق و توروق و جارو برقی کشیدن مامان بیدار شدم اومدم بیرون و تادهنمو وا کردم غرغر کنم نگام افتاد به ساعت یا خدااا ساعت یازده و نیمه الان اگه حرف بزنم مامان یه کف گرگی میاد برام پس سریع کمونه کردم رفتم سمت دسشویی و بعد از انجام کارهای مربوطه رفتم واسه خودم چای ریختم نشستم پشت میز وقت ناهار بود دیگه پس صبحونرو بیخیال شدم. مامان اومدو گفت سوران پاشو برو فروشگاه یکم خرید کن حسام اینا تو راهن تاشب میرسن . به آق داداش چ عجب!!!!!.... ترفندها 👌 ♥️ℒℴνℯ♥️ چالش های زندگی را با ما دنبال کنید.... @ashpaziRoman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبـــ☀️ـح ها هدیهٔ نابی ست به تـو نفسـت گــرم دلـــت گــرم جهانت زیبـا ســـ🥰✋ــلام صبح بخیر ای مهربان دوست دلتــون مسـرور عمرتـون بـرقـرار و روزگارتون شــاد
🌸یکشنبه تون زیبـا 🌾هـر کجای این کره ی 🌸خـاکی کـه هستید 🌾روزهای زندگیتون آفتابی 🌸آسمون دلتون بی لکه ایی 🌾از ابـر و طلوع 🌸شـادی هاتـون پاینده باد 🌸روزتـون پر از نگاه مهربون خـدا
فارس: با سلبریتی‌هایی که مثل ما فکر نمی‌کنند چه باید کرد؟ 🔹خبرگزاری فارس نوشت: این روزها خبر بازگشت برخی سلبریتی‌ها برای اجرای برنامه در رسانه ملی منتشر شده. برخی معتقدند با توجه به همراهی تعدادی از آنها با فتنه پاییز گذشته، هرگونه تریبون دادن به همه سلبریتی‌ها از اساس اشتباه است. اما نباید فراموش کرد که رسانه عصر جدید سلبریتی‌ساز است و گریزی از سلبریتی‌شدن هنرپیشه‌ها و افرادی که دائما روی آنتن هستند وجود ندارد. 🔹در مورد بازگشت سلبریتی‌ها هم به نظر می‌رسد آنچه مهم است موضع‌گیری‌ در بزنگاه‌هاست. درست است که فتنه گذشته فرصتی را ایجاد کرد که ماهیت غیرعقلانی برخی سلبریتی‌ها مشخص شود و آنها عملا خود را به دست خودشان از عرصه اجتماعی حذف کردند اما در مورد سلبریتی‌هایی که بعد از این در رسانه‌ها ساخته می‌شوند و آنان که علیه منافع کشور اقدامی نکرده‌اند ماجرا متفاوت است. 🔹حتی اگر با سبک و سیاق فرهنگی و اجتماعی برخی از چهره‌هایی که نامشان برای بازگشت مطرح شده موافق نباشیم، اما عقلانیت انقلاب اسلامی رای سلیقه‌های مختلف مردم را به‌رسمیت می‌شناسد. آنچه مهم است رعایت اصول است. اصولی مثل قوانین الهی و قانون اساسی. @Akhbare