. دلم‌بدجوری‌شکست...💔 .‌

#زیارت_عاشورا #علی_فانی ✅شب سی و چهارم چله زیارت عاشورا ان شاءالله زیارت عاشورا رو ادامه میدیم تا اربعین سید الشهدا هدیه به شهید ابراهیم محارب(خبرنگار فلسطینی) و به نیابت سلامتی و تعجیل در فرج آقا جانمون قربه الی الله التماس دعا💔 .‌

🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 🌿🌿🌿🌿🌿🌿 🌿🌿🌿🌿🌿 🌿🌿🌿🌿 🌿🌿🌿 🌿🌿 #رسالتِ_من #قسمت۱۲ عصبی دمپایی به پا کردم و غرغر کنان از پله ها پایین رفتم _ آخه مادر من ، مگه مجبوری که خروار، خروار سبزی میاری و آماده می کنی که بقیه راحت بچپونن توی مرغ و ماهیشونو و بعدش بکنن توی اون معده ی ..... _ بسه رسالت... نمیخواد کمک بدی ، خودم انجامش میدم مادر خم شد تا بردارد اما نگذاشتم و یکی یکی سبزی ها را از کنار شیر آب ،گوشه ی حیاط بردم . _ حواست هست جدیدا خیلی غر میزنی و ناشکری می کنی رسالت؟؟ چته؟ چت شده؟ چی تو رو ناراضی نگه داشته؟؟ سری تکان دادم و گفتم _ کلِّ زندگی ما روضه است ، تازه میپرسی چرا ناراضیم ، چون قبلاً بچه بودم و راضی بودم اما الان راضی نیستم چون دیدم و میبینم بقیه چجوری زندگی میکنن. چطور خواهرتو توی خونه ی شاهانه اش نشسته و سنگین ترین کاری که انجام میده بلند کردن قاشق و چنگالشه. چطور دوتا خونه اونور تر ما ، پسرای رضوی هرکدوم دو باب مغازه دارن و تعداد دفعاتی که ماشین زیرپاشونو عوض میکنن از خرید کفش من بیشتره. مادر روی پله نشست و دست روی سرش گذاشت _ خیلی عوض شدی رسالت. خیلی... _ من همون رسالتم ، فقط الان دنیای نامرد و آدمای نامردترش رو بهتر شناختم همین ایستاد و گره از چادر دور کمرش باز کرد _ دنیا نامرد، آدما نامرد، با خدا چه مشکلی داری که دیگه نه تنها نماز سروقت نمی‌خونی که گاهاً نماز هم نمی‌خونی. می دونی برکت از خونه می‌ره، یهویی نمیره ، کم کم می‌ره و یه وقت می‌بینی چیزی نداری ┄┅═✧✺💠✺✧═┅┄ کپی حرام است،حتی با نام نویسنده 🙅‍♂ پارت اول 🌿🌿 🌿🌿🌿 🌿🌿🌿🌿 🌿🌿🌿🌿🌿 🌿🌿🌿🌿🌿🌿

.‌🍃🍃🍃 #رزق_امروز أُولَـٰئِكَ مَأْوَاهُمُ النَّارُ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ ﴿یونس/٨﴾ هم اینانند که عاقبت به کردار زشت خود در آتش دوزخ مأوی گیرند. .‌

.‌ اللهم عجل لولیک فرج 🤲🌿 .‌

🌹شهید صدیقی: ✽عجیب ترین چیزی که من تا به حال دیده ام...این بوده که چرا بعضی ها،اینقدر دیر دلشان برای امام زمان(عج) تنگ می شود. 🍀🍀🍀🍀🍀 #امام‌_زمان #توسل_به_امام‌زمان #اللهم_عجل_لولیک_الفرج .

.‌ هادی مغرور دلش سُریده، بَدَم سُریده🫂🫀🔥 همین که در اتاق را باز کردم جسمی سخت محکم به من برخورد کرد و خواست روی زمین بیافته که بی اختیار دستش رو کشیدم تا مانع زمین خوردنش بشم. آروم دستش رو رها کردم. همانطور که سرش پایین بود به عقب رفت ، گونه های قرمز و نفس های تندش نشون می داد خیلی خجالت کشیده .سعی کردم به این اتفاق نخندم، اخمی کردم و گفتم _ اینجا کاری داشتید؟ دوستش که دستپاچه شده بود گفت _ نه، کارآموزای جدیدیم بعد دست همدیگه رو گرفتن و تقریباً دویدن. _ بیژن انتظار داشت با اینها سرو کله بزنم ، اعصاب میخوادا از سالن که می‌گذشتم صدای حرف ریز ریز دونفر به گوشم خورد. از روی کنجکاوی قدمهام رو کمی کند کردم. _ بهاره ی دیوونه، چرا هُلم دادی؟ _ مگه کف دستم رو بو کردم قراره بری تو شکم اون یابوی بداخلاق _ یابو چیه بهاره ؟ زشته به خدا _ خداییش تیکه ای بودا ، خوش بحالت شد ضحا نزدیکشون شدم و.... به قلم ✍#آلا_ناصحی کانال دوم نویسنده است 👌 یه حمایتتون نشه😉 رمان کامل هم موجوده🤌 https://eitaa.com/joinchat/1517945380Cadc3746cac کانال احسن الحالِ من 👌

.‌ هادی یه مأمور امنتیه که وسط ماموریتش دلشو داده به یه دختر دبیرستانی 😍ضحا خانوم شده بلای جونش🔥🫂 کانال دوم نویسنده است یه حمایتتون نشه 😉 https://eitaa.com/joinchat/1517945380Cadc3746cac به قلم #آلا_ناصحی کانال احسن الحالِ من 👌

.‌ ❤️❤️حمایت بکنید کانال دوممون رو❤️❤️ 💥رمان مراد من او(به قلم خانم آلا ناصحی) 💥سرگذشت یکی از اعضا #عکس_شخصیتهای_راننده_شخصی #عکس_شخصیتهای_مراد_من_او کلیپ موسیقی متن و شعر همه چی داریم 😁 دیگه چی میخواید😍 دمتون گرم یه همت کنید بکشه بالا👏👏 .‌

. تو تنها می‌توانی آخرین درمان من باشی و بی‌شک دیگران بیهوده می‌جویند تسکینم #محمدعلی_بهمنی .‌@ahsanol_hal68