eitaa logo
یک جرعه عشق🫀
9هزار دنبال‌کننده
636 عکس
761 ویدیو
2 فایل
«پروردگارا... قلب مرا به آن‌چه برای من نیست وابسته مگردان.» «روزانه به‌جز جمعه‌ها پارت‌داریم» تبلیغات @Tab_Eshgh
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃✨🍃 وَمَا كَانَ هَـٰذَا الْقُرْآنُ أَن يُفْتَرَىٰ مِن دُونِ اللَّهِ وَلَـٰكِن تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَتَفْصِيلَ الْكِتَابِ لَا رَيْبَ فِيهِ مِن رَّبِّ الْعَالَمِينَ ﴿ یونس/٣٧ ﴾ و این قرآن نه بدان پایه است که کسی جز به وحی خدا تواند بافت، لیکن سایر کتب آسمانی را تصدیق می‌کند و کتاب الهی را به تفصیل بیان می‌کند که بی‌هیچ شک نازل از جانب خدای عالمیان است. 🍃✨🍃
.‌ اللهم عجل لولیک فرج 🤲🌿 .‌
هدایت شده از احسن الحال🌱
.‌ یکبـــــار هم ای عشق من از عقل میندیش بگذار که دل حل بکند مسئله‌ها را .‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 🌿🌿🌿🌿🌿🌿 🌿🌿🌿🌿🌿 🌿🌿🌿🌿 🌿🌿🌿 🌿🌿 این طرز صدا زدن او یعنی کار جدی دارد. هر وقت اینطور صدایم می زد انگار در جلد نظامی اش می رفت . مانند سربازی که به اتاق مافوقش می رفت پشت در اتاق ایستادم و چند تقه به در زدم و وارد شدم . طبق همیشه مشغول پرونده ای بود. _ فردا کلاس داری؟. _ نه. _ سبحان می گفت توی موسسه یکی هست که زیاد براش وقت میذاری! در دلم فحشی نثار سبحان کردم : _ نه بابا یکی هست که خیلی وقت نیست ترک کرده ، چون برادرش به خاطر اون وارد دارو دسته ی کمال شده از نظر روحی حالش مناسب نیست من فقط باهاش نقاشی و نرم افزار کار میکنم . البته همراه با ۶_۵ نفر دیگه پدر متفکر گفت: _کمال و از کجا می شناسی؟. پلیس بود و از هر کله ام چیزی برای پرسیدن پیدا می کرد . سعی کردم خونسردی ام را حفظ کنم : _ خودش تعریف کرد . _ خیلی وقته دنبال یه مدرک خوب از کمالیم .جرم کوچیکش مواد ، قاچاق آدم و چوب،... اگه پدر می فهمید که تنها به آن محله رفتم ، تنبیهی اساسی در انتظارم بود ، از پشت میز بلند شد و روی صندلی روبروی من نشست : _ حرفی که می خوام بهت بزنم نیاز به مقدمه داره ، اما خب توی شغل من مقدمه زیاد جایی نداره . نکند کسی به او رساند که در کمال آباد بودم . ┄┅═✧✺💠✺✧═┅┄ ✍ به قلم کپی حرام است،حتی با نام نویسنده 🙅‍♂ پارت اول https://eitaa.com/asipoflove/16295 🌿🌿 🌿🌿🌿 🌿🌿🌿🌿 🌿🌿🌿🌿🌿 🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 🌿🌿🌿🌿🌿🌿 🌿🌿🌿🌿🌿 🌿🌿🌿🌿 🌿🌿🌿 🌿🌿 دستی به چشمان خسته اش کشید : _ عمه ات در مورد سبحان به من حرف زده ، سبحان با اینکه از نظر مالی تامین شده اما روی پای خودش ایستاده ، کارخونه رو اداره می کنه ، بار اصلی روی دوش اونه ، پدرش بیشتر نظارت داره ، اهل رفیق بازی و دود و بازیهایی که جوونهای امروزی دارن نیست پدر چرا داشت اینها را به من می گفت : چرا داشت از محسنات سبحان می گفت: _ بی احترامی ازش ندیدم . اینا نظر منه حالا می خوام نظر تو رو بدونم . _ چرا ...چرا باید نظر بدم . _ به مامانت گفتم باهات حرف بزنه گفت فاطمه حرفهای تو رو جدی میگیره . کمی مکث کرد :. _اینکه آیا سبحان اون ایده آل هایی که برای زندگی و آینده در نظر داری رو داره یا نه ؟. خجالت زده سر به زیر انداختم . هر چه فکر می کردم حتی یک نظر مثبت درباره ی سبحان به فکرم نمی رسید . این همه فکر کردن حاصلش اخمی شد که ابروهایم را به هم گره زد . _ چی شد فاطمه جان! _ نه. _ به همین سرعت؟نمی خوای فکر کنی درباره اش _ بابا! فکر کردن نمی خواد ما همین امشب دعوامون شد چون عقاید و دغدغه هامون زمین تا آسمون فرق داره اون اولویتش خودشه، اما من نه لبخندی زد و گفت: _ بعضی چیزا حاشیه ی زندگیه . اصل زندگی اینه با وجود تفاوت ها ، همدیگه رو درک کنید . _ مطمئنم توی حاشیه و متن زندگی با سبحان اختلاف دارم . اصلا دیدنش حس خوبی به من نمی‌ده. ┄┅═✧✺💠✺✧═┅┄ ✍ به قلم کپی حرام است،حتی با نام نویسنده 🙅‍♂ پارت اول https://eitaa.com/asipoflove/16295 🌿🌿 🌿🌿🌿 🌿🌿🌿🌿 🌿🌿🌿🌿🌿 🌿🌿🌿🌿🌿🌿
.‌ نوش نگاهتون🍃 نظردونی خالی نَمونه 😁 https://harfeto.timefriend.net/16871571152748
.‌ نمی‌داند دل تنها میان جمع هم تنهاست مرا افکنده در تُنگی که نام دیگرش دریاست🌱 .‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃✨🍃 أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ ۖ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِّثْلِهِ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ﴿یونس/ ٣٨ ﴾ بلکه کافران می‌گویند قرآن را (محمد) خود بافته است. بگو: اگر راست می‌گویید شما خود و هم از هر کس نیز می‌توانید کمک بطلبید و یک سوره مانند آن بیاورید. 🍃✨🍃
🍃✨‌‌ بخوان دعای فرج را ، به پشتِ پرده‌ی اشک که یار گوشه‌ی چشمی به چشمِ تر دارد💕🌱 ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جدایی از آقا سخته ‌ "الّلهُــــــمَّ‌عَجِّــــــل‌لِوَلِیِّکَـــــ‌ الْفَـــــــــرَجْ" 🌷تعجیل‌درفرج‌آقاامام‌ زمان‌‌صلوات🌷 🌱🌱🌱🌱🌱 .
.‌ ناخدا در کشتی ما گر نباشد گو مباش ما خدا داریم، ما را ناخدا در کار نیست @ahsanol_hal68
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 🌿🌿🌿🌿🌿🌿 🌿🌿🌿🌿🌿 🌿🌿🌿🌿 🌿🌿🌿 🌿🌿 پدر سکوت کرد و به گلهای قالی خیره شد. مطمئن بودم پدر مرا وادار به انجام کاری نمی کند یا مرا در تنگنا قرار نمی‌دهد برای همین نظرم را واضح گفتم : _ بابا جون ! من راضی به بودن کنار سبحان نیستم . دلم میخواد اینو به عمه هم بگید که پرونده ی این موضوع بسته بشه سر بالا آورد و نگاهم کرد _ وقتی خدا نجلا رو ازم گرفت. ده سالت بود . محمد هم یه پسر شونزده ساله، غصه ی تو رو می‌خوردم و نه غصه ی محمد رو ، می دونستم محمد قویه،اما تو.... تو و بی تابی هات ، اشکهایی که تمومی نداشتن، شده بودید تمومِ غصه ی من، زنِ عمو سلمان اومد خونمون برای سرسلامتی ، خواهرش هم همراهش بود. تو وسط گریه هات چشمت که بهش افتاد خودتو انداختی توی بغلش و دیگه جدا نشدی لبخندی گوشه ی لبش نشست _ بیچاره کپ کرده بود.اما بعدش همراهی کرد باهات،همدلی کرد . تو هم ولش نمی‌کردی . بیچاره هر وقت از شمال می‌اومد و تو با خبر می‌شدی می رفتی خونه ی عمو سلمان. تا اینکه بعد دوسال که از رفتن مامان نجلا گذشت یه شب اومدی کنارم و گفتی _ بابا! میشه خواهر زن عمو زهره بشه مامانِ من و محمد. فهمیدم منظورت زهراست تمام آن لحظات مانند فیلمی از جلوی چشمانم رژه می رفتند . من و محمد چقدر اصرار کرده بودیم تا پدر بالاخره راضی به ازدواج شد. ┄┅═✧✺💠✺✧═┅┄ ✍ به قلم کپی حرام است،حتی با نام نویسنده 🙅‍♂ پارت اول https://eitaa.com/asipoflove/16295 🌿🌿 🌿🌿🌿 🌿🌿🌿🌿 🌿🌿🌿🌿🌿 🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 🌿🌿🌿🌿🌿🌿 🌿🌿🌿🌿🌿 🌿🌿🌿🌿 🌿🌿🌿 🌿🌿 پدر هم انگار به آن روزها رفته بود بعد از کمی سکوت گفت _ وقتی به زهرا گفتم با تو حرف بزنه گفت: فاطمه جگر گوشه ی منه من می دونم دلش به سبحان نیست و نمی‌خوام از من برنجه. مدام می گفت: روحیه ی سبحان با فاطمه نمی خونه ، مثل اینکه زهرا بهتر از من تو رو می شناسه بغض کرده گفتم _ شما دائم مشغول کار و مأموریت هستید. مامان زهرا بیشتر وقتش با منه و طبیعیه که افکار و احساسات منو بهتر بدونه نفس عمیقی کشید _ من به عمه سلیمه می‌گم ولی مطمئناً باز اصرار می کنه ، فاطمه جان فقط خواهشمندم به خاطر عمه ام شده آروم باش با خنده گفتم _ اگه خواهر زاده ی شما نره روی اعصابم من آرومم _ پدر صلواتی! باز که حرف خودتو می زنی؟ رسالت سه نفر مشغول گرم کردن بودند و چندتایی هم روی تشک کشتیِ تمرینی می‌گرفتند. مطلبی می‌خواست دو نفر را که ازهمه بهترند به او معرفی کنم. امین خوب بود اما جدیداً فعالیت زیاد به قلبش فشار می آورد و نفسش تنگ می شد . _ بچه‌ها چند لحظه گوش کنید سر همه به سمتم چرخید _ می‌خوام دوتاتون رو بفرستم پیش مطلبی، رفتنِ اونجا یعنی تمرین بیشتر ، اصولی تر . مسابقات شهرستانی و استانی و کشوری ، یعنی انتخابی تیم ملی و برو بالا ┄┅═✧✺💠✺✧═┅┄ ✍ به قلم کپی حرام است،حتی با نام نویسنده 🙅‍♂ پارت اول https://eitaa.com/asipoflove/16295 🌿🌿 🌿🌿🌿 🌿🌿🌿🌿 🌿🌿🌿🌿🌿 🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 🌿🌿🌿🌿🌿🌿 🌿🌿🌿🌿🌿 🌿🌿🌿🌿 🌿🌿🌿 🌿🌿 چشم همه درخشید _ دونفر میخوام که از جون و دل بذارن برای کشتی. فقط برای تفریح و فراموش کردن گذشته نباشه. الان دو به دو مسابقه می دید هرچی بلدید بذارید. تست انجام شد و نقاط قوت و ضعف هرکدام را یادداشت کردم. سجاد و معین از همه قوی تر عمل کردند و معین باز یک پله بالاتر بود. _ سجاد بیا با من خندید _ معلومه که منو می زنید ، هم خسته ام هم شما بلدتری هرچی‌یاد گرفتی رو خوب اجرا کن، شاید تو منو زدی بچه‌ها دور تشک ایستادند _ معین تو داور سرتکان داد . مشغول شدیم، با یک ضربه پایم را گرفت و هرچه تقلا کردم جدا نشد با یک پا به عقب رفتم و بیرون تشک روی زمین افتادم.ذوق زده ایستاد و دست مشت کرده اش را به هوا پرتاب کرد.معین سمت سجاد رفت _ خسته نباشید دلاور ،خداقوت پهلوان، نان پدر، شیر مادر ، خورشت خواهر ، برنج برادر حلالت بچه‌ها به حرفهای معین خندیدند .نفس زنان گفتم _ معین و سجاد به طرفم آمدند _ شما دوتا از این به بعد نیازی نیست بیاید ، با مطلبی هماهنگ میکنم. ویشرفتتون برای این مدت خوب بوده شادمان به دست هم کوبیدند _ بزن قدش نگاهم به امین افتاد که دست به پهلو به طرف ساکش رفت _ چته پهلوون به سمتم برگشت _ چند روزیه که پهلوم درد میگیره ، موقع کشتی با مسلم یهو یه چیزی زد و گرفت. نفسم بالا نمی اومد ┄┅═✧✺💠✺✧═┅┄ ✍ به قلم کپی حرام است،حتی با نام نویسنده 🙅‍♂ پارت اول https://eitaa.com/asipoflove/16295 🌿🌿 🌿🌿🌿 🌿🌿🌿🌿 🌿🌿🌿🌿🌿 🌿🌿🌿🌿🌿🌿
.‌ پارتهای امروز تقدیم نگاه شما همراهان همیشگی 🍃 یه پارت صلواتی🌸 صلوات یادتون نره .‌
کارگردان دنیا خداست! مهم نیست نقش ما ثروتمند است یا تنگدست... سالم است یا بیمار ... مهم اینست که محبوبترین کارگردان عالم نقشی به ما داده! نباید از سخت بودن نقش گله مند بود... چرا که سخت بودن نقش: نشانه اعتماد کارگردان به شایستگی بازیگر هست ... امیدوارم خوش بدرخشیم ! @AllahvaSahebZaman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوشبختی️ میتونه داشتن آدمی باشه که بلده حتی از راه های دور هم حالت رو خوب کنه... ‌ 💝@love_iw
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا