eitaa logo
یک جرعه عشق🫀
7.6هزار دنبال‌کننده
688 عکس
777 ویدیو
2 فایل
«پروردگارا... قلب مرا به آن‌چه برای من نیست وابسته مگردان.» «روزانه پارت‌داریم» تبلیغات @Tab_Eshgh
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃✨🍃 ثُمَّ بَعَثْنَا مِن بَعْدِهِم مُّوسَىٰ وَهَارُونَ إِلَىٰ فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ بِآيَاتِنَا فَاسْتَكْبَرُوا وَكَانُوا قَوْمًا مُّجْرِمِينَ ﴿یونس/٧٥﴾ آن‌گاه بعد از آن رسولان، موسی و هارون را با معجزات خود به سوی فرعون و اشراف مملکت او فرستادیم، آنها هم گردنکشی کردند و مردمی تبهکار بودند. 🍃✨🍃
.‌ اللهم عجل لولیک فرج 🤲🌿 .‌
18.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸 این است زندگی واقعی... "بهشتِ دنیایی" قبل از "بهشت آخرتی" ┏━━ °•🌸🍃🌸🍃🌸•°━━┓
هدایت شده از میثم تـمّار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥می‌دونی چرا ایران آژیر خطر نداره؟ ─═┅═༅𖣔🌼𖣔༅═┅┅─ ✅کانال 👇 @meysame_tammarr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 🌿🌿🌿🌿🌿🌿 🌿🌿🌿🌿🌿 🌿🌿🌿🌿 🌿🌿🌿 🌿🌿 خم شد و دسته ی پلاستیک را گرفت: _ یا علی، چقدر سنگینه . با خنده گفتم: _ مادرتون برای اهل فامیل سفارش داده برای همین اینقدر زیاد و سنگینه. دستم را به طرف بسته بردم : _اجازه بدید من میارم. کنار رفت . _ بفرمائید. وارد حیاط شد و من هم بسته را گرفتم . منتظر ماند تا من جلوتر از او بروم . پایین پله ها ایستادم . _بقیه را من ببرم؟. _ بیارم بالا؟ _ببخشید اگه میشه بیارید ممنون میشم . از پله ها بالا بردم و دم در ورودی ایستادم . داخل رفت و با مادرش برگشت : _ سلام خوبید آقا رسالت ؟. _ سلام خانم خوبم ممنون . _ ببخشید که زحمت افتادید. _ زحمتی نبود . بسته را گرفت و به زحمت بلند کرد . _الان برمی‌گردم . احتمال دادم بخواهد هزینه را بیاورد برای همین وقتی وارد اتاق شد از فاطمه خانم خداحافظی کردم و از پله ها پایین رفتم . به در حیاط رسیدم یک پایم را داخل کوچه گذاشتم که صدایم زد. _ آقای سلیمانی ... آقای سلیمانی ایستادم و به عقب برگشتم ، فاطمه خانم به سمتم آمد . دستش را از زیر چادر بیرون آورد _ بفرمائید‌ . _ این چیه ؟. _ خرماست برای نخلستان پدربزرگه . _ مگه جویبار نخلستون میشه ؟. سرش را پایین انداخت : _ نه...بوشهر. ┄┅═✧✺💠✺✧═┅┄ کپی حرام است،حتی با نام نویسنده 🙅‍♂ پارت اول 🌿🌿 🌿🌿🌿 🌿🌿🌿🌿 🌿🌿🌿🌿🌿 🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 🌿🌿🌿🌿🌿🌿 🌿🌿🌿🌿🌿 🌿🌿🌿🌿 🌿🌿🌿 🌿🌿 خندیدم : _ آهان _ اصالتا بوشهری هستیم ولی خب الان اینجاییم . _ واقعا؟. _ بله. بسته را از دستش گرفتم . _این خرما خوردن داره . فاطمه. دستم را دوباره زیر چادر بردم و همین که خواستم خداحافظی کنم . آقای سلیمانی با شتاب به در برخورد کرد و جلوی پایم افتاد . با برخوردش صدای بدی ایجاد شد . جیغی زدم و یک قدم به عقب رفتم . سبحان وارد حیاط شد و در مقابل چشمان بهت زده ی من ، سلیمانی را از یقه گرفت و پشتش را به در حیاط کوبید . _ هزار دفعه گفتم پاتو قد گلیمت دراز کن . سلیمانی ضربه ای به دست سبحان زد و خودش را آزاد کرد . _ برو اونطرف . سبحان نمی‌خواست تمام کند رو به من گفت : _از تو تعجب می کنم . روی چه حسابی با این یه لاقبای پاپتی حرف می زنی ؟ تو اصالتت کجا این بی بوته ی..... مشت محکم رسالت روی بینی سبحان نشست _ دهن کثیفتو ببند سبحان دستی به بینی اش کشید خونی شدن انگشتش را که دید به طرف سلیمانی هجوم برد. نمی‌دانستم چرا به جان هم افتادند با صدای بلند گفتم _ تمومش کنید سبحان متوقف شد و سلیمانی هم لباسش را تکاند و به سمتم آمد گوشه ی لبش خونی بود .بسته خرما را گرفت _ممنون فاطمه خانم خداحافظ شما به طرف در رفت پشت سرش رفتم،سوار ماشین شد سبحان هم بیرون آمد وقتی دید نزدیک ماشین سلیمانی ایستادم غرید _بیا برو تو فاطمه ، بزار بره گم شه ┄┅═✧✺💠✺✧═┅┄ کپی حرام است،حتی با نام نویسنده 🙅‍♂ پارت اول 🌿🌿 🌿🌿🌿 🌿🌿🌿🌿 🌿🌿🌿🌿🌿 🌿🌿🌿🌿🌿🌿
.‌ نوش نگاهتون نظردونی خالی نمونه😊 .‌ https://harfeto.timefriend.net/16871571152748
.‌ وقتی چاره ای نیست جز اینکه یه بلایی سر عاقد بیاد😉😁 در اتاق باز شد و محراب پا به اتاق گذاشت . ترسیده ایستادم . من اونو می شناختم . حریص بودنش رو هم بارها شنیده بودم. قدمی به من نزدیک شد . نگاهش دور صورتم چرخید و بعد روی لبم نشست. اگر بگم نترسیدم دروغ گفتم. نفسم میان سینه ام حبس شده بود . خانه شلوغ بود اما حواس کسی به این اتاق نبود .‌ فاصله ی بینمون رو پر کرد و دستش رو بالا آورد و مقابل چشمای حیرت زده ام .....😱🙈 https://eitaa.com/joinchat/1517945380Cadc3746cac پر از نوبرونه های عاشقونه 😋 🫂🫀
.‌ حسنا نمی‌خواد به عقد پسرداییش در بیاد ، برای همین دست به دامن سید مرتضی که روحانی جَوون و عاقدشون هست میشه، سید مرتضی هم برای اینکه مجلس عقد به هم بخوره تصمیم میگیره استکان چای رو بریزه روی پای خودش اما سینی چای بر میگرده و .... 😱🤦‍♀😳 https://eitaa.com/joinchat/1517945380Cadc3746cac لنگه این رمان پیدا نمی‌شههه😎🙉 نخونی از دستت رفته ،نگی که نگفتم 😋😊