eitaa logo
یک جرعه عشق🫀
7.9هزار دنبال‌کننده
674 عکس
776 ویدیو
2 فایل
«پروردگارا... قلب مرا به آن‌چه برای من نیست وابسته مگردان.» «روزانه پارت‌داریم» تبلیغات @Tab_Eshgh
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یک جرعه عشق🫀
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 🌿🌿🌿🌿🌿🌿 🌿🌿🌿🌿🌿 🌿🌿🌿🌿 🌿🌿🌿 🌿🌿 #رسالتِ_من #قسمت۲۳۸ _می خوای بگی کنار من بودن خسته کننده است؟
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 🌿🌿🌿🌿🌿🌿 🌿🌿🌿🌿🌿 🌿🌿🌿🌿 🌿🌿🌿 🌿🌿 زیر خنده زد _ چیپ چیه فاطمه؟ بشقاب را به سمت خودش کشید _ هر روز و هر لحظه دریچه جدید برای بیشتر دوست داشتن تو باز میشه مشغول خوردن شد _ راستی عمو رحمان یه خونه دیده پس فردا بریم ببینیم اگه پسند بود بقیه کاراشو انجام بدیم کاش این یکی جور میشد تا کمی از دلواپسی و نگرانی رسالت کم شود قاشق آخر را در دهانش گذاشت، دستی دور دهانش کشید _ ممنون از شما فاطمه خانم سفره را که جمع کردم به طرف کیفم که گوشه اتاق بود رفتم و دورس فیروزه را از میان نایلکس بیرون کشیدم و روبه روی رسالت نشستم _ خدمت شما به طرفم برگشت _ مال منه؟ _ اوهوم ... هدیه ی تولدت _ اَی قربون دستت برداشت و کمی براندازش کرد. نیم خیز شد و دست برد و بافت نازکش را از تن بیرون کشید و دوری را پوشید . پایین تنه را مرتب کرد و دستی به موهایش کشید.به تنش نشسته بود و جذاب ترش می کرد _ نظرت؟؟ _ خیلی بهت میاد، دلبرتر شدی _ به پای شما نمی‌رسم دلبر جان خندیدم و همراهم را آوردم و کنارش ایستادم _ یه عکس دونفره تولدی بگیریم _ بگیر ولوله بگیر عشقم ┄┅═✧✺💠✺✧═┅┄ کپی حرام است،حتی با نام نویسنده 🙅‍♂ پارت اول 🌿🌿 🌿🌿🌿 🌿🌿🌿🌿 🌿🌿🌿🌿🌿 🌿🌿🌿🌿🌿🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یک جرعه عشق🫀
💗🤍💗C᭄﷽ 🤍💗 💗 رُمـــــــــــــــان#پشــت‌بــام_آرزوهــا به قلم#زهــرا_میـم #ورق_۱۲۲ به محض آنکه تماس
💗🤍💗C᭄﷽ 🤍💗 💗 رُمـــــــــــــــان به قلم - چیه سر صبح داداش؟ صدای ستاره، این اجازه را به او می‌دهد که وارد اتاق شود. در را پشت سرش می‌بندد. نگاهش که به صورت درهم و گیسوان پریشان خواهرکش که می‌افتد، لبانش کش می‌آیند. ستاره اخم می‌کند. - چیه؟ می‌خندی؟ توقع داری اول صبح چه شکلی باشم؟؟ ببین ستار اگه اومدی اینجا که فقط منو مسخره کنی، من می‌دونم با تو! می‌خندد و کنار تختش می‌رود. روی صندلی می‌نشیند و می‌گوید: - ترمز بگیر ستاره! بذار کارمو بگم بعد پشت هم حرف بزن آبجی! ستاره طلبکار از آنکه برادرش خواب سر صبحش را بر آن حرام کرده، دست به سینه می‌شود و می‌گوید: - خب؟ بگو! کمی صندلی را جلو می‌کشد و ماجرای دختر جوان را مختصر، شرح می‌دهد. بعد از اتمام داستان، موبایلش را جلوی ستاره می‌گیرد. - حالا یه لطف می‌کنی و زنگ بزنی بهش که بفهمی چی شده؟ ستاره دستی به موهایش می‌کشد. - باشه داداش، چی بگم بهش؟ بگم آبجی توام؟ سری تکان می‌دهد. - بگو.. اگر نگی اون که چیزی بهت نمی‌گه. من از اتاق می‌رم بیرون، حرف که زدی، بگو بیام. ستاره سر تکان می‌دهد. ستار از اتاق بیرون و داخل آشپزخانه می‌رود. لقمه‌ای از املت دست پخت مادر بر بدن می‌زند. - به به... چه املتی! زهرا خانم لبخند می‌زند. - نوش جونت. ستاره بیدار شد؟ لقمه‌ای دیگر به دهان می‌فرستد و سری تکان می‌دهد. مکالمه ستاره و دختر جوان طولانی می‌شود و ستار می‌تواند صبحانه‌اش را کامل بخورد. لیوان چای به دست، پشت درب اتاقش می‌رود و چند تقه به آن می‌زند. - بیا تو. در را باز می‌کند و وارد می‌شود. از همان جلوی در می‌پرسد: - چی شد؟ - خونش همین تهرانه، ولی گفت چیزی نبوده و گفت ازت تشکر کنم. راستی اسمش رو می‌دونی؟ نفس راحتش را بیرون می‌‌فرستد. - خداروشکر. نه، چیه اسمش؟ - حنانه... خیلی مهربونه داداش. حتما یه روز منو ببر ببینمش. - من آدرس خونش رو ندارم. خودت باید ازش بگیری. شمارش رو برداشتی؟ ستاره سر تکان می‌دهد. - آره. چند ثانیه‌ای در سکوت می‌گذرد که ستاره طلبکار می‌گوید: - خب؟ دیگه چرا اینجایی؟ برو بیرون خوابم میاد! می‌خندد. - هنوز خواب از سرت نپریده؟؟ پاشو بیا صبحانه بخور. مامان یه املتی زده که انگشتاتم باهاش می‌خوری! چشمان ستاره برق می‌زنند. - راست می‌گی؟ - دروغم چیه. فقط قبل از اینکه بیای، یه شونه به موهات بزن. مامان و بابا ببینتت فرار می‌کنن! ستاره جیغ خفه‌ای می‌کشد و بالشتش را به سویش پرت می‌کند. - بــــــــی مـــــــــــزه! بالشت ناکام از خوردن به هدف، به دیوار کوبیده می‌شود. ستار می‌خندد و همانطور که از اتاق بیرون می‌رود، می‌گوید: - یه آب به دست و صورتت هم بزن که چشمات باز شن، خانم موش کور! سریع از اتاق بیرون می‌رود. صدای حرصی ستاره از پشت در بسته می‌آید: - من حسابتو می‌رســـــــــــم! علی آقا تک خنده‌ای می‌کند. - باز چی شده؟ کنار پدرش می‌رود و خندان شانه بالا می‌اندازد. - سر به سرش گذاشتم. الان میاد بیرون تلافی می‌کنه! بابا وقتی اومد از من دفاع کن، قیافش دیدنی میشه. علی آقا می‌خندد و با شیطنت سر تکان می‌دهد. زهرا خانم از سرش را از آشپزخانه بیرون می‌آورد. - دختر منو اذیت نکنین ها! هر دو می‌خندد و چیزی نمی‌گویند. ستاره با وضعیتی بهتر، از اتاقش بیرون می‌آید. با دیدن ستار، انگشت اشاره‌اش را بالا می‌آورد. - چرا رفتی پشت بابا قایم شدی؟ جرئت داری بیا تن به تن بجنگیم! ••°••⊹••°••🤍💗••°••⊹••°•• ❌ 💗 🤍💗 💗🤍💗
رمان پشت بام آرزوها با ورق جذاب در کانال وی‌آی‌پی به پایان رسید😍🌺 هر عزیزی وی آی پی رو خواست با مبلغ ۵۰ هزار تومان می‌تونه لینک رو دریافت کنه.🥰🌹 واریز به شماره کارت: ۵۸۹۲۱۰۱۵۴۱۹۴۲۳۷۷ «مهدیزاده» فیش واریزی رو به آیدی زیر بفرستید‌ و لینک کانال وی آی پی رو دریافت کنین👇🏻 @Zahranamim
هدایت شده از گسترده چمران
کانالی پرازسرگذشت های جذاب وواقعی‼️ بعدم بلند گفت بی بی مریم حجله علی پسرمه وارث این آبادی و رعیتا بگو اهالی عمارت پایکوبی راه بندازن همه رو بیدار کن شب فرخنده ای رقم میخوره ،امید به خدا همین امشب عروسم ابستن بشه و پسر بزاد کاچی درست کنید و حمومم آماده کنید. عمدا اینا رو میگفت که من بشنوم و عشق علی از سرم بپره. گونه هام گر گرفته بود. منم زنش بودم ولی هیچوقت حجله ای نداشتم.. ادامش و اینجا بخونید👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/4172481026Ca22de8dd1c داستان خورشید❤️
-
هدایت شده از مسجد حضرت قائم(عج)
🏮 برای درمان و خرید مایحتاج مادر بیمار و بی‌سرپرست! مادری که سرپرست خانواده‌ و فرزند خردسالشه با کارگری مخارج زندگی رو تامین میکنه اما به دلیل کارسخت دچار روماتیسم و بیماری‌های مختلفی شده که توان مالی برای درمان نداره؛ متاسفانه این مادر و فرزند یخچال و وسایل اولیه زندگی ندارن و توی این سرما حتی آبگرمکن و آب گرم ندارن! برای کمک به خرید آبگرمکن و داروهای این مادر با هر مبلغی که توان دارید می‌تونید کمک کنید؛ حساب خیریه‌ی مسجد حضرت قائم(عج)👇 ●
6037997599856011
900170000000107026251004
مبالغ اضافه صرف سایر امور خیر می‌شود 🏮اطلاعات بیشتر👈 @mehr_baraan
🏮این مادر بزرگوار شرایط سختی داره و با درد زیاد ناشی از روماتیسم و بیماری‌های مختلف مخارج زندکی رو تامین می‌کنه بیاید دست به دست هم بدیم که حداقل یخچال و آبگرمکن رو براشون بخریم. یکی از معتبرترین خیریه‌های مناطق محروم کشور؛ مجموعه‌ و مسجد حضرت قائم(عج) هست؛ حتما فعالیت‌هاشون رو دنبال کنید. اطلاعات بیشتر و ارتباط با خیریه👇 https://eitaa.com/joinchat/2846883849Cbf3af7a7e9
- -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا