eitaa logo
اسیـرِاستـٰاد -
8.7هزار دنبال‌کننده
221 عکس
89 ویدیو
0 فایل
سلـٰاخی‌ می‌گریست! به قنـاری‌ کوچکی، دل باخته بود . - شاملو‌‌ . رمـان‌جذاب‌وزیـبا👄🍻 - به‌قلـم‌بی‌نظیـر‌ رمـٰان‌انلـٰاینه‌و‌ڪپی‌برداری‌حتـٰی‌با‌ذڪرِنـٰامِ‌نویسـَنده‌ممنوع 🩵☁️ - #تبلیغات 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/1871446027C496dce5861
مشاهده در ایتا
دانلود
بخش چهارم نمی دونم چه مرگم شده بود. کاغذ رو از نفس گرفتم. گذاشتم بالا سرش. به نفس گفتم حواسش بهش باشه . خودمم سریع از اتاق زدم بیرون......... از زبان آروم چشمام رو باز کردم. پلکام خیلی سنگین شده بود. همه چی رو دو تا می دیدم. همه ی اتفاقاتی که افتاده بود جلوی چشام رژه رفت.. هیراد... تبر.... اون موجود... نیلوفر.... با وحشت بلند شدم نشستم. از ترس به خودم می لرزیدم. تو اتاق پایین بودم و کسی پیشم نبود. بدنم کم کم شروع کرد به لرزیدن. سردم شده بود. پتو رو گرفتم دورم و گوشه ی دیوار کز کردم.