eitaa logo
آستان وصال ( اشعار آئینی؛ مقتل، آموزش مداحی)
2.7هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
9 ویدیو
46 فایل
👈 آدرس اینترنتی سایت جامع آستان وصال https://www.astanevesal.ir/ 👈 برای بهرمندی بهتر و بیشتر از قسمت های 18 گانه سایت اصلی آستان وصال و حجم بسیار بالای مطالب سایت؛ لطفا همزمان با این کانال به سایت اصلی آستان وصال هم مراجعه نمائید
مشاهده در ایتا
دانلود
زهر در جانم نشسته چشم‌های تار دارم مثل مادر بیقرارم؛ دست بر دیوار دارم من علی موسی‌الرضایم از علی دارم نشانه در گلویم استخوان؛ در چشم‌هایم خار دارم سینه‌ام شد شعله‌ور از هرم ِزهری کینه آلود در نفـس‌های نـحـیـفـم آتشی انگـار دارم با چه حالی، بی‌رمق؛ انداختم بر سر عبا را تـشـنه‌ام مانند جدّم حـنجـری تـبدار دارم خواهرم! معصومه جانِ من کجایی تا ببینی رویِ خاکِ سردِ حجره پیکری بیمار دارم بوسه باران می‌کند با گریه دستم را أباصلت خوب شد در احتضارم لااقل یک یار دارم دورم از فرزندم و جان میدهم در اوج غربت سخت دلتنگم برایش! حسرت دیدار دارم از وجودم می‌رود جان ذره‌ذره می‌کشم آه بی‌قـرارم یـادِ جـدّم روضـهٔ بـسیار دارم یاد آن ساعت که قاتل با تشر؛ با خنجری کُند آمد و بالا سرش می‌گفت با تو کار دارم از نفس افتاده بود و قاتلش با صبر می‌گفت بر گلوی تشنه‌ات نه، بر قفا اصرار دارم! ✅ لطفا شما هم مُبلّغ و منتشر کننده این کانال خوب و پر محتوا بوده و در ثواب آن سهیم شوید 👇👇👇👇👇👇👇👇 لینک کانال در ایتا https://eitaa.com/astanevesal لینک کانال در روبیکا https://rubika.ir/astanevesal آدرس اینترنتی سایت آستان وصال ( جامع ترین سایت علوم مداحی کشور ) https://www.astanevesal.ir/ 🌹🌹یا ربَّ الحُسَین بِحَقِّ الحُسَین اِشفِ صَدرِ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّة🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خوشا آن غریـبی که یارش تو باشی قــرار دل بــی‌قــرارش تــو بــاشــی خوشـا آن‌که تنـهـا تو را دوست دارد چه خوش‌تر اگر دوستدارش تو باشی ز بــیــداد پــائــیــز هــم غــم نــدارد هر آن دل که باغ و بهارش تو باشی خـوشـا آن گـدایی کـه تـنـهـای تـنـهـا کـنـاری نـشـیـنـد، کـنـارش تو بـاشی بر آن محتضر می‌برم رشک هر شب که شـمع شـب احـتـضـارش تو باشی خوشا آن‌که یک عـمر پـروانه‌ات شد که یک لحظه شمع مزارش تو باشی شـعـاری به پـیـشـانـی خـود نـوشـتـم خـوشا آن‌که تـنهـا شـعارش تو باشی گـــدایـــم گـــدایــم گـــدایــم گـــدایــم گـدای عــلـی بـن مـوسـی الـرّضـایـم چه غـم گـر گـنـه‌کـار و نـامـه‌سـیاهم عـلـی بن مـوسـی الـرضـا داد راهـم امــام رئــوفــی کـه عــالــم فــدایــش کـرم کـرد و داد از عـنـایـت پـنـاهـم سـراپـا شـدم غـرق دریـای رحــمـت نـگـوئـیـد دیـگـر کـه غـرق گـنــاهـم هـمـه روی گــردانـده بـودنـد از مـن رضا کـرد با چـشـم رحـمـت نـگـاهم بـه جـز دامـن آل عـصـمـت نـگـیـرم به غیر از رضـای رضـا را نخواهم چو می‌خواست راهم دهد از کرامت عـطا کـرد، سـوز دل و اشک و آهم اگـر خـوار بـودم، اگـر پـسـت بــودم رضـا داد قـدرم، رضــا داد جــاهــم گـــدایـــم گـــدایــم گـــدایــم گـــدایــم گـدای عـلـی بـن مـوسـی الــرّضـایـم ✅ لطفا شما هم مُبلّغ و منتشر کننده این کانال خوب و پر محتوا بوده و در ثواب آن سهیم شوید 👇👇👇👇👇👇👇👇 لینک کانال در ایتا https://eitaa.com/astanevesal آدرس سایت آستان وصال https://www.astanevesal.ir/ 🌹اللهم عجل لولیک الفرج🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شدی به زهـر حرامی دچـار، افتادی به راه حـجـره به چـشمان تار افتادی شـبـیـه فـاطـمـه، بی‌اخـتـیـار افـتـادی نـوشـتـه‌انـد که پـنـجـاه بــار افـتــادی به لب رساند مکافاتِ زهر، جانت را عبایِ روی سرت کُشت شیعـیانت را دلیل و منشأ نور و وجود خـورشیدی اگرچه خاک بر اندام و جامه‌ات دیدی تنت ضعیف شد از سوز زهر و لرزیدی شبیه مـارگـزیـده به خویش پـیچـیـدی به چشم خیس، دو دستت به سوی در بردی به یاد فاطمه بودی و بد زمین خوردی گـلیمِ جـمع شده، از خـجـالـتت گـریید عبای روی سر از هتک حرمتت گریید میان مشت تو، تـسـبیح تربتت گـریید دو پلک زخم و ترت، وقت غربتت گریید نبود حجرۀ دربـسته، بسترت ای‌کاش زمان پر زدنت بود خواهرت ای‌کاش به گریه زمزمه کردی وَ إن یَکادت را طلب نموده‌ای از سوی حق، مرادت را از آستـان خـدا خـواسـتی شـهـادت را صدا زدی به لب تـشنه‌ات جوادت را به خاک حجره تنت را رسانـده‌ای آقا هزار شکـر که تـشـنـه نـمـانـده‌ای آقا هزار شکر که با شمر، رو به رو نشدی اسـیـر خـنـجـر خـولی تـنـدخـو نشدی به دست خواهرت ای شاه، جست و جو نشدی هزار شکر که با ضربه، پشت و رو نشدی چقدر خورد به گـودی قـتلگه، ضربه حسین و خـنجر کُند و دوازده ضربه ✅ لطفا شما هم مُبلّغ و منتشر کننده این کانال خوب و پر محتوا بوده و در ثواب آن سهیم شوید 👇👇👇👇👇👇👇👇 لینک کانال در ایتا https://eitaa.com/astanevesal لینک کانال در روبیکا https://rubika.ir/astanevesal آدرس اینترنتی سایت آستان وصال https://www.astanevesal.ir/ 🌹🌹یا ربَّ الحُسَین بِحَقِّ الحُسَین اِشفِ صَدرِ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّة🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتاب تخصصی اشعار امام رضا علیه السلام
amam reza_1621817696.pdf
3.93M
دانلود کتاب تخصصی اشعار امام رضا علیه السلام در ۲۶۹ صفحه و در سه فصل : 1️⃣ اشعار ولادت امام رضا علیه السلام 2️⃣ اشعار مدح و مناجات با امام رضا علیه السلام 3️⃣ اشعار شهادت امام رضا علیه السلام ✳️ جهت دانلود دیگر کتب تخصصی سایت ( بیش از ۵۰ جلد کتاب شعر و مقتل) به سایت اصلی آستان وصال مراجعه فرمائید ✅ لطفا شما هم مُبلّغ و منتشر کننده این کانال خوب و پر محتوا بوده و در ثواب آن سهیم شوید 👇👇👇👇👇👇👇👇👇 لینک کانال در ایتا https://eitaa.com/astanevesal لینک کانال در روبیکا https://rubika.ir/astanevesal آدرس اینترنتی سایت آستان وصال ( جامع ترین سایت علوم مداحی کشور ) https://www.astanevesal.ir/ 🌹🌹یا ربَّ الحُسَین بِحَقِّ الحُسَین اِشفِ صَدرِ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّة🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شیخ صدوق به نقل از ابا صلت می‌نویسد: در خدمت حضرت رضا علیه‌السلام بودم فرمود داخل اين قبه‌اى كه هارون مدفون است برو از چهار طرف آن خاك بردار بياور داخل قبه شدم و خاك را آوردم امام ملاحظه فرموده و گفت اين قسمت از خاك را كه مربوط به طرف راست است به من بده، تقديم كردم حضرت آن خاک را بو كشيده سپس بر زمین ریخته و فرمودند در اينجا می‌خواهند برايم قبر حفر كنند سنگى پديدار خواهد شد كه اگر تمام كلنگ هاى خراسان را جمع كنند نمی‌توانند آن را بردارند. امام در مورد خاكى كه از پائين پا و بالاى سر آورده بودم همين فرمايش را تكرار نمود. آنگاه فرمود: اين خاك را به من بده كه خاك مدفن من است سپس فرمود: در اينجا براى من قبر می‌كنند بگو هفت پله پائين روند و ضريحى بگشايند اگر امتناع ورزيدند مى ‏گوئى به اندازه يك متر لحد قرار دهند خداوند اگر بخواهد آن را وسعت می‌دهد پس از آماده شدن قبر در قسمت سر رطوبتى خواهى ديد دعائى كه بتو می‌آموزم بخوانش تا لحد پر از آب مى ‏شود و ماهى ‏هاى كوچكى در آن می‌بينى از همان نانى كه بتو می‌دهم براى آنها ريزه می‌كنى خواهند خورد وقتى تمام شد يك ماهى بزرگ آشكار می‌گردد ماهي هاى كوچك را می‌خورد بطورى كه يكى هم نمی‌ماند و بعد ديده نمی‌شود. هر وقت كه ماهى بزرگ ديده نشد دست بر روى آب بگذار و دعائى كه بتو می‌آموزم بخوان آب فرو می‌رود و چيزى از آن باقى نمی‌ماند تمام اين كارها را در پيش مأمون انجام بده پس از آن فرمود: من می روم پيش اين نابكار وقتى خارج شدم اگر سرم پوشيده نبود با من حرف بزن جواب می‌دهم چنانچه سرم پوشيده بود با من صحبت مكن
شیخ صدوق به نقل از ابا صلت می‌نویسد: در خدمت حضرت رضا علیه‌السلام بودم فرمود داخل اين قبه‌اى كه هارون مدفون است برو از چهار طرف آن خاك بردار بياور داخل قبه شدم و خاك را آوردم امام ملاحظه فرموده و گفت اين قسمت از خاك را كه مربوط به طرف راست است به من بده، تقديم كردم حضرت آن خاک را بو كشيده سپس بر زمین ریخته و فرمودند در اينجا می‌خواهند برايم قبر حفر كنند سنگى پديدار خواهد شد كه اگر تمام كلنگ هاى خراسان را جمع كنند نمی‌توانند آن را بردارند. امام در مورد خاكى كه از پائين پا و بالاى سر آورده بودم همين فرمايش را تكرار نمود. آنگاه فرمود: اين خاك را به من بده كه خاك مدفن من است سپس فرمود: در اينجا براى من قبر می‌كنند بگو هفت پله پائين روند و ضريحى بگشايند اگر امتناع ورزيدند مى ‏گوئى به اندازه يك متر لحد قرار دهند خداوند اگر بخواهد آن را وسعت می‌دهد پس از آماده شدن قبر در قسمت سر رطوبتى خواهى ديد دعائى كه بتو می‌آموزم بخوانش تا لحد پر از آب مى ‏شود و ماهى ‏هاى كوچكى در آن می‌بينى از همان نانى كه بتو می‌دهم براى آنها ريزه می‌كنى خواهند خورد وقتى تمام شد يك ماهى بزرگ آشكار می‌گردد ماهي هاى كوچك را می‌خورد بطورى كه يكى هم نمی‌ماند و بعد ديده نمی‌شود. هر وقت كه ماهى بزرگ ديده نشد دست بر روى آب بگذار و دعائى كه بتو می‌آموزم بخوان آب فرو می‌رود و چيزى از آن باقى نمی‌ماند تمام اين كارها را در پيش مأمون انجام بده پس از آن فرمود: من می روم پيش اين نابكار وقتى خارج شدم اگر سرم پوشيده نبود با من حرف بزن جواب می‌دهم چنانچه سرم پوشيده بود با من صحبت مكن ابا صلت گفت: حضرت صبحگاه فردا لباس پوشيد در محراب به انتظار نشست در اين موقع غلام مأمون وارد شده گفت مأمون شما را می‌خواهد كفش را پوشيده و از جاى حركت نمود و رفت، منهم از پى آن حضرت رفتم تا وارد بر مأمون شد جلو مأمون ظرفى از انگور و چند ظرف ديگر از ميوه ‏هاى مختلف بود يك خوشه انگور بدست داشت كه مقدارى از آن را خورده بود همين كه چشمش به حضرت رضا علیه‌السلام افتاد از جاى حركت كرده او را در بغل گرفت و پيشانيش را بوسيد و آن حضرت را پهلوى خود نشانيد امام علیه‌السلام فرمود انگور خوب انگور بهشتى است مأمون درخواست كرد از آن انگور بخورد امام علیه‌السلام فرمود مرا معاف دار مأموم گفت ممكن نيست شايد به من اطمينان ندارى سپس خوشه را گرفت و چند دانه از آن را خورد براى مرتبه دوم به دست حضرت رضا علیه‌السلام داد آن جناب سه دانه از انگور خورد به گوشه ‏اى پرت كرده و از جایی که نشسته بودند حركت نمود مأمون گفت كجا می‌روى؟ امام علیه‌السلام فرمود به جايى كه فرستادى. وقتى امام خارج شد عبا را بر سر كشيده بود چيزى عرض نكردم تا داخل خانه شد سپس دستور داد درها را ببندم و در رختخواب خوابيد. من نیز با حزن و اندوه داخل حياط ايستاده بودم. در همين موقع مشاهده كردم جوانى خوش روى با موى‏ هاى مجعد شبيه به حضرت رضا علیه‌السلام وارد شد پيش رفته عرض كردم از كجا آمدى درها كه بسته بود فرمود كسى كه مرا از مدينه در اين ساعت به طوس آورده از درهاى بسته نيز داخلم كرده. گفتم: شما كيستى؟ « فقال أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَيْكَ يَا أَبَا الصَّلْتِ أَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ » من حجت خدايم بر تو. من حجت خدا بر تو محمّد بن علي هستم ابا صلت امام جواد به طرف اطاق علي بن موسى- الرضا علیه السلام رفت به من نيز فرمود وارد شوم؛ همين كه چشم حضرت رضا علیه‌السلام به او افتاد از جاى جست و فرزندش را در آغوش گرفت و به سينه چسبانيد و پيشانيش را بوسيد و بجانب خود كشانيد. امام جواد پيوسته پدر را می‌بوسيد و آرام با او سخنانى می‌گفت كه من نفهميدم. در اين موقع حضرت رضاعلیه السلام از دنيا رفت. حضرت جواد علیه‌السلام فرمود: ابا صلت حركت كن و از انبار تخت بياور با آب تا پدرم را غسل دهم. عرض كردم: در انبار تخت و آب نيست فرمود هر چه می‌گويم بجاى آور داخل انبار شدم تخت و آب بود بيرون آوردم دامن به كمر زدم تا امام علیه‌السلام را غسل دهم. حضرت جواد علیه‌السلام فرمود تو کنار برو كسى هست كه به من كمك كند سپس حضرت رضاعلیه السلام را غسل داد سپس رود کرده به من و فرمود: داخل انبار شو زنبيلى كه در آن كفن و حنوط پدرم هست بياور وارد شدم زنبيلى ديدم كه قبلا در آنجا نديده بودم آوردم خدمت ايشان پدر خود را كفن كرد و بر بدنش نماز خواند. ادامه روایت در فایل بعدی 👇👇