#امام_رضا_علیهالسلام_مدح_ومناجات
خوشا آن غریـبی که یارش تو باشی
قــرار دل بــیقــرارش تــو بــاشــی
خوشـا آنکه تنـهـا تو را دوست دارد
چه خوشتر اگر دوستدارش تو باشی
ز بــیــداد پــائــیــز هــم غــم نــدارد
هر آن دل که باغ و بهارش تو باشی
خـوشـا آن گـدایی کـه تـنـهـای تـنـهـا
کـنـاری نـشـیـنـد، کـنـارش تو بـاشی
بر آن محتضر میبرم رشک هر شب
که شـمع شـب احـتـضـارش تو باشی
خوشا آنکه یک عـمر پـروانهات شد
که یک لحظه شمع مزارش تو باشی
شـعـاری به پـیـشـانـی خـود نـوشـتـم
خـوشا آنکه تـنهـا شـعارش تو باشی
گـــدایـــم گـــدایــم گـــدایــم گـــدایــم
گـدای عــلـی بـن مـوسـی الـرّضـایـم
چه غـم گـر گـنـهکـار و نـامـهسـیاهم
عـلـی بن مـوسـی الـرضـا داد راهـم
امــام رئــوفــی کـه عــالــم فــدایــش
کـرم کـرد و داد از عـنـایـت پـنـاهـم
سـراپـا شـدم غـرق دریـای رحــمـت
نـگـوئـیـد دیـگـر کـه غـرق گـنــاهـم
هـمـه روی گــردانـده بـودنـد از مـن
رضا کـرد با چـشـم رحـمـت نـگـاهم
بـه جـز دامـن آل عـصـمـت نـگـیـرم
به غیر از رضـای رضـا را نخواهم
چو میخواست راهم دهد از کرامت
عـطا کـرد، سـوز دل و اشک و آهم
اگـر خـوار بـودم، اگـر پـسـت بــودم
رضـا داد قـدرم، رضــا داد جــاهــم
گـــدایـــم گـــدایــم گـــدایــم گـــدایــم
گـدای عـلـی بـن مـوسـی الــرّضـایـم
✅ لطفا شما هم مُبلّغ و منتشر کننده این کانال خوب و پر محتوا بوده و در ثواب آن سهیم شوید
👇👇👇👇👇👇👇👇
لینک کانال در ایتا
https://eitaa.com/astanevesal
آدرس سایت آستان وصال
https://www.astanevesal.ir/
🌹اللهم عجل لولیک الفرج🌹
#امام_رضا_علیهالسلام_شهادت
شدی به زهـر حرامی دچـار، افتادی
به راه حـجـره به چـشمان تار افتادی
شـبـیـه فـاطـمـه، بیاخـتـیـار افـتـادی
نـوشـتـهانـد که پـنـجـاه بــار افـتــادی
به لب رساند مکافاتِ زهر، جانت را
عبایِ روی سرت کُشت شیعـیانت را
دلیل و منشأ نور و وجود خـورشیدی
اگرچه خاک بر اندام و جامهات دیدی
تنت ضعیف شد از سوز زهر و لرزیدی
شبیه مـارگـزیـده به خویش پـیچـیـدی
به چشم خیس، دو دستت به سوی در بردی
به یاد فاطمه بودی و بد زمین خوردی
گـلیمِ جـمع شده، از خـجـالـتت گـریید
عبای روی سر از هتک حرمتت گریید
میان مشت تو، تـسـبیح تربتت گـریید
دو پلک زخم و ترت، وقت غربتت گریید
نبود حجرۀ دربـسته، بسترت ایکاش
زمان پر زدنت بود خواهرت ایکاش
به گریه زمزمه کردی وَ إن یَکادت را
طلب نمودهای از سوی حق، مرادت را
از آستـان خـدا خـواسـتی شـهـادت را
صدا زدی به لب تـشنهات جوادت را
به خاک حجره تنت را رسانـدهای آقا
هزار شکـر که تـشـنـه نـمـانـدهای آقا
هزار شکر که با شمر، رو به رو نشدی
اسـیـر خـنـجـر خـولی تـنـدخـو نشدی
به دست خواهرت ای شاه، جست و جو نشدی
هزار شکر که با ضربه، پشت و رو نشدی
چقدر خورد به گـودی قـتلگه، ضربه
حسین و خـنجر کُند و دوازده ضربه
✅ لطفا شما هم مُبلّغ و منتشر کننده این کانال خوب و پر محتوا بوده و در ثواب آن سهیم شوید
👇👇👇👇👇👇👇👇
لینک کانال در ایتا
https://eitaa.com/astanevesal
لینک کانال در روبیکا
https://rubika.ir/astanevesal
آدرس اینترنتی سایت آستان وصال
https://www.astanevesal.ir/
🌹🌹یا ربَّ الحُسَین بِحَقِّ الحُسَین اِشفِ صَدرِ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّة🌹🌹
amam reza_1621817696.pdf
3.93M
#کتب_شعر_ومقتل
#امام_رضا_علیهالسلام_شهادت
دانلود کتاب تخصصی اشعار امام رضا علیه السلام در ۲۶۹ صفحه و در سه فصل :
1️⃣ اشعار ولادت امام رضا علیه السلام
2️⃣ اشعار مدح و مناجات با امام رضا علیه السلام
3️⃣ اشعار شهادت امام رضا علیه السلام
✳️ جهت دانلود دیگر کتب تخصصی سایت ( بیش از ۵۰ جلد کتاب شعر و مقتل) به سایت اصلی آستان وصال مراجعه فرمائید
✅ لطفا شما هم مُبلّغ و منتشر کننده این کانال خوب و پر محتوا بوده و در ثواب آن سهیم شوید
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
لینک کانال در ایتا
https://eitaa.com/astanevesal
لینک کانال در روبیکا
https://rubika.ir/astanevesal
آدرس اینترنتی سایت آستان وصال ( جامع ترین سایت علوم مداحی کشور )
https://www.astanevesal.ir/
🌹🌹یا ربَّ الحُسَین بِحَقِّ الحُسَین اِشفِ صَدرِ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّة🌹🌹
#امام_رضا_علیهالسلام_شهادت
شیخ صدوق به نقل از ابا صلت مینویسد: در خدمت حضرت رضا علیهالسلام بودم فرمود داخل اين قبهاى كه هارون مدفون است برو از چهار طرف آن خاك بردار بياور داخل قبه شدم و خاك را آوردم امام ملاحظه فرموده و گفت اين قسمت از خاك را كه مربوط به طرف راست است به من بده، تقديم كردم حضرت آن خاک را بو كشيده سپس بر زمین ریخته و فرمودند در اينجا میخواهند برايم قبر حفر كنند سنگى پديدار خواهد شد كه اگر تمام كلنگ هاى خراسان را جمع كنند نمیتوانند آن را بردارند. امام در مورد خاكى كه از پائين پا و بالاى سر آورده بودم همين فرمايش را تكرار نمود. آنگاه فرمود: اين خاك را به من بده كه خاك مدفن من است سپس فرمود: در اينجا براى من قبر میكنند بگو هفت پله پائين روند و ضريحى بگشايند اگر امتناع ورزيدند مى گوئى به اندازه يك متر لحد قرار دهند خداوند اگر بخواهد آن را وسعت میدهد
پس از آماده شدن قبر در قسمت سر رطوبتى خواهى ديد دعائى كه بتو میآموزم بخوانش تا لحد پر از آب مى شود و ماهى هاى كوچكى در آن میبينى از همان نانى كه بتو میدهم براى آنها ريزه میكنى خواهند خورد وقتى تمام شد يك ماهى بزرگ آشكار میگردد ماهي هاى كوچك را میخورد بطورى كه يكى هم نمیماند و بعد ديده نمیشود. هر وقت كه ماهى بزرگ ديده نشد دست بر روى آب بگذار و دعائى كه بتو میآموزم بخوان آب فرو میرود و چيزى از آن باقى نمیماند تمام اين كارها را در پيش مأمون انجام بده پس از آن فرمود: من می روم پيش اين نابكار وقتى خارج شدم اگر سرم پوشيده نبود با من حرف بزن جواب میدهم چنانچه سرم پوشيده بود با من صحبت مكن
#امام_رضا_علیهالسلام_شهادت
شیخ صدوق به نقل از ابا صلت مینویسد: در خدمت حضرت رضا علیهالسلام بودم فرمود داخل اين قبهاى كه هارون مدفون است برو از چهار طرف آن خاك بردار بياور داخل قبه شدم و خاك را آوردم امام ملاحظه فرموده و گفت اين قسمت از خاك را كه مربوط به طرف راست است به من بده، تقديم كردم حضرت آن خاک را بو كشيده سپس بر زمین ریخته و فرمودند در اينجا میخواهند برايم قبر حفر كنند سنگى پديدار خواهد شد كه اگر تمام كلنگ هاى خراسان را جمع كنند نمیتوانند آن را بردارند. امام در مورد خاكى كه از پائين پا و بالاى سر آورده بودم همين فرمايش را تكرار نمود. آنگاه فرمود: اين خاك را به من بده كه خاك مدفن من است سپس فرمود: در اينجا براى من قبر میكنند بگو هفت پله پائين روند و ضريحى بگشايند اگر امتناع ورزيدند مى گوئى به اندازه يك متر لحد قرار دهند خداوند اگر بخواهد آن را وسعت میدهد
پس از آماده شدن قبر در قسمت سر رطوبتى خواهى ديد دعائى كه بتو میآموزم بخوانش تا لحد پر از آب مى شود و ماهى هاى كوچكى در آن میبينى از همان نانى كه بتو میدهم براى آنها ريزه میكنى خواهند خورد وقتى تمام شد يك ماهى بزرگ آشكار میگردد ماهي هاى كوچك را میخورد بطورى كه يكى هم نمیماند و بعد ديده نمیشود. هر وقت كه ماهى بزرگ ديده نشد دست بر روى آب بگذار و دعائى كه بتو میآموزم بخوان آب فرو میرود و چيزى از آن باقى نمیماند تمام اين كارها را در پيش مأمون انجام بده پس از آن فرمود: من می روم پيش اين نابكار وقتى خارج شدم اگر سرم پوشيده نبود با من حرف بزن جواب میدهم چنانچه سرم پوشيده بود با من صحبت مكن
ابا صلت گفت: حضرت صبحگاه فردا لباس پوشيد در محراب به انتظار نشست در اين موقع غلام مأمون وارد شده گفت مأمون شما را میخواهد كفش را پوشيده و از جاى حركت نمود و رفت، منهم از پى آن حضرت رفتم تا وارد بر مأمون شد جلو مأمون ظرفى از انگور و چند ظرف ديگر از ميوه هاى مختلف بود يك خوشه انگور بدست داشت كه مقدارى از آن را خورده بود همين كه چشمش به حضرت رضا علیهالسلام افتاد از جاى حركت كرده او را در بغل گرفت و پيشانيش را بوسيد و آن حضرت را پهلوى خود نشانيد امام علیهالسلام فرمود انگور خوب انگور بهشتى است مأمون درخواست كرد از آن انگور بخورد امام علیهالسلام فرمود مرا معاف دار مأموم گفت ممكن نيست شايد به من اطمينان ندارى سپس خوشه را گرفت و چند دانه از آن را خورد براى مرتبه دوم به دست حضرت رضا علیهالسلام داد آن جناب سه دانه از انگور خورد به گوشه اى پرت كرده و از جایی که نشسته بودند حركت نمود مأمون گفت كجا میروى؟ امام علیهالسلام فرمود به جايى كه فرستادى.
وقتى امام خارج شد عبا را بر سر كشيده بود چيزى عرض نكردم تا داخل خانه شد سپس دستور داد درها را ببندم و در رختخواب خوابيد. من نیز با حزن و اندوه داخل حياط ايستاده بودم.
در همين موقع مشاهده كردم جوانى خوش روى با موى هاى مجعد شبيه به حضرت رضا علیهالسلام وارد شد پيش رفته عرض كردم از كجا آمدى درها كه بسته بود فرمود كسى كه مرا از مدينه در اين ساعت به طوس آورده از درهاى بسته نيز داخلم كرده. گفتم: شما كيستى؟ « فقال أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَيْكَ يَا أَبَا الصَّلْتِ أَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ » من حجت خدايم بر تو. من حجت خدا بر تو محمّد بن علي هستم ابا صلت
امام جواد به طرف اطاق علي بن موسى- الرضا علیه السلام رفت به من نيز فرمود وارد شوم؛ همين كه چشم حضرت رضا علیهالسلام به او افتاد از جاى جست و فرزندش را در آغوش گرفت و به سينه چسبانيد و پيشانيش را بوسيد و بجانب خود كشانيد. امام جواد پيوسته پدر را میبوسيد و آرام با او سخنانى میگفت كه من نفهميدم. در اين موقع حضرت رضاعلیه السلام از دنيا رفت.
حضرت جواد علیهالسلام فرمود: ابا صلت حركت كن و از انبار تخت بياور با آب تا پدرم را غسل دهم. عرض كردم: در انبار تخت و آب نيست فرمود هر چه میگويم بجاى آور داخل انبار شدم تخت و آب بود بيرون آوردم دامن به كمر زدم تا امام علیهالسلام را غسل دهم. حضرت جواد علیهالسلام فرمود تو کنار برو كسى هست كه به من كمك كند سپس حضرت رضاعلیه السلام را غسل داد سپس رود کرده به من و فرمود: داخل انبار شو زنبيلى كه در آن كفن و حنوط پدرم هست بياور وارد شدم زنبيلى ديدم كه قبلا در آنجا نديده بودم آوردم خدمت ايشان پدر خود را كفن كرد و بر بدنش نماز خواند. ادامه روایت در فایل بعدی 👇👇
ادامه روایت از فایل قبل 👇👇 آنگاه فرمود تابوت بياور، عرض كردم بروم پيش نجار بگويم تابوت بسازد فرمود داخل انبار تابوت هست وارد شدم تابوتى ديدم كه در آنجا قبلا نديده بودم. تابوت را آوردم و فرزندش جسم پاك امام علیهالسلام را در آن تابوت نهاد و دو ركعت نماز خواند هنوز تمام نشده بود تابوت بلند شد و سقف شكافته گرديد از خانه خارج شد. عرض كردم: يابن رسول اللَّه هم اكنون مأمون میآيد حضرت رضا علیهالسلام را از من میخواهد، چه كنم؟ فرمود: ساكت باش الان برمیگردد هر پيغمبر اگر چه در مشرق بميرد و وصى او در مغرب خداوند بين ارواح و اجساد آنها جمع خواهد كرد هنوز سخن امام جواد علیهالسلام تمام نشده بود كه سقف شكافته شد و تابوت به زمين بازگشت،
سپس حضرت جواد علیهالسلام از جاى حركت نمود پيكر پاك امام رضا علیهالسلام را از تابوت بيرون آورد و در رختخوابش گذاشت مثل اينكه نه غسل داده شد و نه كفن گرديده و فرمود: حركت كن در را براى مأمون بگشا همين كه در را گشودم ديدم مأمون و غلامان ايستاده اند با گريه داخل شد گريبان چاك زد و بر سر خود ميزد با صداى بلند میگفت: آه آقاى من تو را از دست دادم، كنار بستر حضرت رضا علیهالسلام نشست و دستور داد آماده غسل و كفن شوند و امر كرد برايش قبر بكنند.
تمام آنچه حضرت رضا علیهالسلام فرموده بود آشكار گرديد؛ خواست قبر پدرش را قبله قبر حضرت رضا علیهالسلام قرار دهد يكى از اطرافيان گفت مگر نمیگوئى اين شخص امام است جواب داد چرا، گفت بايد قبر او جلو باشد دستور داد در طرف قبله قبر بكنند گفتم به من فرموده است كه هفت پله بكنند و ضريحى بگشايند گفت به مقدارى كه ابا صلت میگويد بدون ضريح بكنيد ولى لحد قرار مي دهم. وقتى رطوبت و ماهي ها را مشاهده كرد گفت: پيوسته حضرت رضا علیهالسلام در زمان زندگانى ما را از عجايب خود بهرهمند میكرد اينك بعد از مرگ نيز نشان میدهد. وزيرش گفت میدانى منظور از نشان دادن اين عجايب چيست مأمون گفت: نه. وزير گفت: میخواهد بفهماند كه اقتدار و سلطنت شما بنى عباس با زيادى حكمروا و مدت طولانى مثل اين ماهي هاى كوچك است وقتى مدت شما تمام شود خداوند شخصى از ما را بر شما مسلط خواهد كرد كه اين سلسله را منقرض كند ماموم گفت راست میگوئى.
ابا صلت میگويد: آنگاه مأمون گفت آن دعائى كه میخواندى را به من بياموز سوگند ياد كردم كه همين الان فراموش كردم راست هم می گفتم. دستور داد مرا زندانى كنند و حضرت رضا علیهالسلام را دفن نمود.
يك سال در زندان بودم خيلى دلم تنگ شد شبانگاهى تا به صبح متوسل به خاندان نبوت شدم و از خدا خواستم بحق آنها مرا نجات دهد هنوز دعايم تمام نشده بود كه امام جواد علیهالسلام وارد شد فرمود دلت تنگ شده است عرض كردم: آرى بخدا قسم فرمود: حركت كن دست به زنجيرهائى كه به آن بسته شده بودم زد باز شد دست مرا گرفت و از زندان خارج نمود با اينكه غلام ها و زندانبان ها ايستاده بودند و مرا میديدند ولى قدرت حرف زدن نداشتند از زندان كه بيرون آمدم فرمود: در پناه خدا ديگر نه تو مأمون را خواهى ديد و نه او تو را. ابا صلت گفت: بعد از آن تاكنون مأمون را نديده ام. عيون أخبارالرضا ج ۲ ص ۲۴۳؛ بحارالأنوار ج ۴۹
✅ لطفا شما هم مُبلّغ و منتشر کننده این کانال خوب و پر محتوا بوده و در ثواب آن سهیم شوید
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
لینک کانال در ایتا
https://eitaa.com/astanevesal
لینک کانال در روبیکا
https://rubika.ir/astanevesal
آدرس اینترنتی سایت آستان وصال ( جامع ترین سایت علوم مداحی کشور )
https://www.astanevesal.ir/
🌹🌹یا ربَّ الحُسَین بِحَقِّ الحُسَین اِشفِ صَدرِ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّة🌹🌹