شنبهدانی خود را خالی کنید
اگر اتاق پشتی ذهنتان را وارسی کنید، احتمالا شما هم نمونههایی برای «از شنبه شروع میکنم» مییابید. شنبههای مظلومی که معمولا چشم به راه قول و قرارهای ما هستند.
در واقع ماجرا درست از همان لحظهای که میگوییم: «از شنبه شروع میکنم»، میآغازد. یعنی خودمان با دستان مبارک خود، گره کوری به جانِ تصمیمات ریز و درشتمان میاندازیم و این گونه میشود که آن شنبهی موعود هرگز نمیرسد. میدانید چرا؟! چون طرز فکر و ذهنیت ما نسبت به روز شنبه این طور است که هر اقدام یا تصمیم خوبی باید حتما از این روز شروع شود. و اگر چنین نشود، یک جای کار خواهد لنگید. بنابراین ناخودآگاه تصمیمات خوبمان را به شنبهدانی پرت میکنیم. یعنی تصور میکنیم انجام دادن یک کار، از اول هفته و به صورت مرتب انقدر مهم است که یک کار جدید باید حتما از شنبه شروع شود. و این همان تلهای است که ما و تصمیم جدیدمان را زمینگیر میکند.
بهترین راه برای کنترل این «از شنبه شروع کردنها» و «فردا فردا کردنها» این است که به فهم خودمان پشت نکنیم و هر وقت تصمیمی گرفتیم، از همان روز، بلکه از همان لحظهی تولد تصمیم، اجرایش کنیم. نه از فردا و پس فرداها…
#شروع
#از_شنبه
#ذهنیت_تأخیری
#از_شنبه_شروع_میکنم
#فردا_فردا_کردن
#تسویف
╭─┅•🍃🌸🍃•┅─╮
@ata_academy
╰─┅•🍃🌸🍃•┅─╯
ویژه برنامه تحلیلی طوفان الاقصی
و پاسخ به سؤالات شما همراهان عزیز آتا در لینک زیر:
🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻
http://ata-academy.com/
(قسمت اول)
#طوفان_الاقصی
#فلسطین
#غزه
#تفکر_کل_نگر
#تفکر_راهبردی
#تفکر_سیستمی
╭─┅•🍃🌸🍃•┅─╮
@ata_academy
╰─┅•🍃🌸🍃•┅─╯
31.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎯 دوست داری تواناییهای خاص خودت رو کشف کنی و به یه ماجرای فراموش نشدنی تبدیل بشی 🤩 ؟؟
🔥خبر داغ داغ…
💬 میخوای بیشتر بدونی:
@a_t_a_admin
(ایتا و تلگرام)
📢 اولین دورهمی:
پنجشنبه ۲ آذر
ساعت ۹ تا ۱۱ صبح
🖊ثبت نام:
@masoodiyan563
(شاد)
🔻آدرس : بلوار طبرسی جنوبی-گاز شرقی- مقداد۲۵-
بین المهدی۹و۱۱
کانون فرهنگی تربیتی شهید مدرس
📞 شماره تماس:05132733117
╭─┅•🍃🌸🍃•┅─╮
@ata_academy
╰─┅•🍃🌸🍃•┅─╯
⭕️توجه توجه: این یک دوره آموزشی، شبیه چیزی که در مدرسه یا کتابها تجربه کردید نیست.
💯 اینجا یک دورهمی ۲۲۰ ولته. یعنی گرم و پرانرژی اما هدفمند و به درد بخور👌🏻.
(حالا اینکه به درد کجاهای زندگیت میخوره باید بیای توش تا بفهمی😉✌🏻)
🔻فرمول ورود=دختر بودن + کلاس ششم تا نهم بودن
📆 ۵ تا پنجشنبه:
۲ آذر تا آخرش (۹ تا ۱۱ صبح)
💰چیزایی که به دست میاری:
💫روحیات دیگران رو بهتر میشناسی.
✨اعتماد به نفست بیشتر میشه.
💫دوستای جدید پیدا میکنی.
✨هم تفریح میکنی هم لا به لاش بعضی از مهارتهای زندگی رو تمرین میکنی.
💫هوش اجتماعی و عاطفیت بیشتر میشه.
✨میتونی شغل آینده و رشته تحصیلیتو بهتر انتخاب کنی.
💫تو درس و مشقتم پیشرفت میکنی.
🎯و از همه مهمتر اینکههه:👇🏻
تا هر وقت که دلت بخواد یه رفیق فابریک قندپهلو کنارته به نام «منتور»، که میتونی روش حساب کنی.
🤩همممه اینا رو تو یه دورهمی به دست میاری که تازه این فاز اولشه و این فاز برای اولین و آخرین بار رایگانه.
(دیگه چی بگم برات از فاز دوم و سومش…)
و اگه پاتوق رو تجربه نکنی چی میشه؟؟🧐
هیچی! شانس تجربه کردن مجانیِ این فرصت طلایی آس رو از دست میدی😌.
🗣️راستی خبر داری ظرفیت ثبت نام محدوده؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎯یک تیر و شصت هفتاد تا نشون!
مگه داریم😵؟؟!!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸یک چشمه از چتهای نیمه شب خانوم آتا
#تفکر_نقاد
#پاتوق_نوجوانی
#مجموعه_تخصصی_آتا
#کانون_ناحیه۱_آموزش_پرورش
╭─┅•🍃🌸🍃•┅─╮
@ata_academy
╰─┅•🍃🌸🍃•┅─╯
برای یه چالش-بازی ۱ دقیقهای آمادهاید؟
👇🏻👇🏻👇🏻
اولین چیزی که بعد از شنیدن «تفکر نقاد» به ذهنتون میرسه چیه؟
پ.ن: اون چیز میتونه یک کلمه یا یک تصویر یا یک خاطره باشه.
🔻🔻🔻
@ata_admain
@Yamahdi260
🔺🔺🔺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آماده اید بریم یه چرخی بین پیاماتون بزنیم😎
#تفکر_نقاد
#پاورقی
#مسعود_فراستی
#مگه_از_تفکر_چه_خیری_دیدم_که_از_نقادش_ببینیم
#برو_بابا_دلت_خوشه
#این_چیزا_براما_نون_و_آب_نمیشه
╭─┅•🍃🌸🍃•┅─╮
@ata_academy
╰─┅•🍃🌸🍃•┅─╯
اگه یادتون باشه قرار بود تو این روزا براتون از تفکر نقاد بگیم. از این بگیم که تفکر نقاد اصلا به چه معناست و به چه دردی میخوره؟
اما اول بیاین با هم یه چرخی بین سؤالات رایج بزنیم و ببینیم جواب به اصطلاح کوتاه پاسخ براشون پیدا میشه🤔
👇🏻👇🏻👇🏻
پرسشگر: تفکر نقاد بچهها رو حاضر جواب یا سرکش نمیکنه؟
خانوم آتا: خیر، البته بستگی داره تعریف شما از حاضر جواب و سرکش چی باشه😉
پرسشگر: تفکر نقاد یاد گرفتنیه؟! یعنی خودمون ذاتی نداریمش؟ حتما باید یکی یادمون بده؟
خانوم آتا: بله، بدبختانه حتما باید برید یاد بگیرید😉😊. مثل یادگیری رانندگی، زبان خارجی و … اینم یک مهارته و نیاز به آموزش و تمرین داره.
پرسشگر: آدمایی که تفکر نقادشون فعال میشه، منفی نگر نیستن؟
خانوم آتا: خیر، پرسشگر هستن😌
پرسشگر: به نظرم اینجوری دیگه حرف آدمو راحت قبول نمیکنن. شر میشه واسه آدم، نمیشه؟؟!!
خانوم آتا: نه که نمیشه. هر حرفی رو راحت قبول نمیکنن چون دارن یاد میگیرن که اول در موردش فکر کنن و خوب بررسیش کنن، بعد اگه درست بود قبولش کنن.
به نظر شما کسی که هر حرفی رو خیلی زود و راحت قبول میکنه آدم ایمن و عاقلتریه، یا اونی که اول حرفا رو خوب انداز ورانداز میکنه، بررسی میکنه و بعد اگه درست بود قبولش میکنه؟
#تفکر_نقاد
#چرایی_تفکر_نقاد
#سوالات_رایچ_تفکر_نقاد
╭─┅•🍃🌸🍃•┅─╮
@ata_academy
╰─┅•🍃🌸🍃•┅─╯
پرده برداری از یک حقیقت تاریخی
#قسمت_اول
وقتی میخواستم برایتان دربارهی تفکر نقاد بنویسم، خودکار آبی بازیگوشم داشت مثل اکثر نوشتههای پیجها و سایتها مینوشت و همان حرفهای نسبتا تکراری را میزد که یکهو مچش را گرفتم و گفتم: «ایست! اینها که نوشتی را در جاهای دیگر هم میتوان پیدا کرد. پس تو بیا از یک زاویهی دیگر بنویس.»
دانشمندان غربی بر این باورند که «جان دیویی» بنیانگذار تفکر نقاد بوده است. اما آیا ما نیز در گذشتهی تمدنی و فرهنگی خودمان یعنی قبل از جناب جان دیویی چیزی به نام تفکر نقاد داشتیم؟! بله. موضوع نقادی در گذشتهی ما ریشه و قدمت دارد، منتها نکته اینجاست که انصافا این غربیها بودند که تفکر نقاد را روشمند کردند و آن را گسترش داده و از آن یک ابزار و روش علمی توانمند ساختند. پس چرا بعضیها مخصوصا والدین حس چندان خوبی به تفکر نقاد ندارند؟! چرا بعضیها از این که بچههایشان تفکر نقاد یاد بگیرند میترسند؟!
خب برای پاسخ به این سؤال باید دوباره به دوران جناب دیویی برگردیم و این بار جریان را با یک ذره بین بزرگ بررسی کنیم.
معمولا اولین جرقه هایی که در فضاهای علمی و آکادمیک زده میشود واقعا جنبهی علمی و پژوهشی دارد اما متأسفانه از آنجایی که استعمار دوست دارد بر همه چیز مسلط باشد، علم هم از این ماجرا بینصیب نبوده و گاهی تئوریها و نظریه پردازیهای علمی نیز تحت تأثیر سیاست و اقتصاد استعماری قرار میگیرند، تا جایی که ممکن است به کلی از کارکرد و اهداف اصلی خود دور بمانند. به همین دلیل بعضیها نسبت به تفکر نقاد، موضع گیری منفی دارند. عدهای فکر میکنند تفکر نقاد یعنی زیر سؤال بردن همهی ارزشها، باورها، اصول، قوانین و خلاصه آنچه به فرهنگ و تمدن بومی مربوط است. یعنی چون و چرا کردنهای زیاد و خسته کننده برای نپذیرفتن. یعنی حمله به هر موضوعی که به تمدن و فرهنگ خودت مربوط میشود. یعنی لجبازی، ایرادگیری، تمرّد، شکایت، سوء ظن و منفی نگری افراطی. به همین خاطر نه تنها از یادگیری تفکر نقاد استقبال نمیکنند بلکه سعی دارند تا حد ممکن خودشان و فرزندشان را از آن دور نگه دارند. چرا؟ چون واقعیت این است که استعمار، تفکر نقاد را ابزار خوبی برای پیشبرد اهداف و برنامههای خود دید، بنابراین هر چیزی که در چهارچوب استعمار نبود زیر سؤال رفت حتی خدا. در واقع این یک حقیقت تاریخی هست که «تفکر نقادِ» مظلوم، مورد سوء قصد و حملهی استعمار قرار گرفت و به نفع استعمار مصادره شد.
پس یک فرد آگاه و هوشیار باید بداند تفکر نقاد به معنی زیر سؤال بردن همهی ارزشها، باورها و قوانین فرهنگی و تمدن بومی خود نیست. به معنی لجبازی، سرکشی و منفی نگری و مانند اینها نیست. بلکه تفکر نقاد بر اساس یکسری کلید واژه و معیار تعریف بسیار دقیقی دارد و اتفاقا میتواند یک ابزار خیلی خوب و کاردرست برای نجات از بعضی مشکلات یا پریدن از روی برخی چاله چولههای زندگی باشد.
#تفکر_نقاد
#تغییر_ذهنیت
╭─┅•🍃🌸🍃•┅─╮
@ata_academy
╰─┅•🍃🌸🍃•┅─╯
خب تا اینجا فهمیدیم تفکر نقاد چیز خطرناکی نیست😮💨.
اما هنوز نمیدونیم تفکر نقاد دقیقا چیه و به چه دردی میخوره؟🧐🕵🏻♀️
#قسمت_دوم
خوشمزهی وسوسه انگیز 🍭😋
اول این نکته را بگویم که نظریات مختلفی درباره تفکر نقاد و تعریفش وجود دارد.
به همین دلیل ما با بیان چند کلید واژهی مهم، تفکر نقاد را تعریف میکنیم:
طرح سوال
بررسی دقیق
جمعآوری اطلاعات
دستهبندی اطلاعات
بررسی با منطق و استدلال
نتیجهگیری و تصمیمگیری (به معنای پذیرفتن یا نپذیرفتن).
تفکر نقاد یک فرایند است. یعنی ما به کمک تفکر نقاد به صورت «روشمند» و «با استدلال» نظر میدهیم. اگر میگوییم چیزی بد است با معیار میگوییم، اگر هم خوب، باز برای حرفمان معیار و دلیل داریم یعنی بر اساس شواهد یا حقایقی (fact) نظر میدهیم، نه بر اساس احساسات یا حدسیات.
یکی دیگر از کلید واژههای مهمی که در تفکر نقاد وجود دارد «فعال بودن» است. یعنی آن سؤال یا آن گره ذهنی از درون خودمان به بیرون جوشیده باشد 🧐. یعنی خودمان با آن مواجه شده باشیم نه اینکه کسی از بیرون آن را به ما دیکته کرده باشد 😎.
تفکر نقاد به زبان خودمانی🍿😉
پس تفکر نقاد به زبان ساده یعنی «اندیشیدنِ همراه با سنجش»، بر اساس يكسری معیار و دلیل.
#تفکر_نقاد
#مهارت_پرسشگری
#مهارت_تصمیم_گیری
#تفکر_استدلالی
#فرآیند
╭─┅•🍃🌸🍃•┅─╮
@ata_academy
╰─┅•🍃🌸🍃•┅─╯
#قسمت_سوم
موافقید بریم 👣 با یک مثال و رسم شکل، تفکر نقاد رو بیشتر توضیح بدیم؟🤓
پس بیاین تا براتون بگم🏃🏻♀️
#تفکر_نقاد
#تغییر_ذهنیت
#تفکر_نقاد_بامثال
#اینفوگرافی_تفکر_نقاد
╭─┅•🍃🌸🍃•┅─╮
@ata_academy
╰─┅•🍃🌸🍃•┅─╯
👇🏻👇🏻👇🏻
❓خب خیلی از مامان باباها میپرسن حالا این تفکر نقاد تفکر نقاد که میگین، کجا پیدا میشه؟
❓یعنی کجا به بچهها یادش میدن؟
❓چه جوری؟
❓اصلا جایی رو میشناسید که بتونه تفکر نقاد رو به بچهها آموزش بده؟ اونم جوری که بچهها قبولش کنن. نه مثل درس و مشق مدرسه.
جواب: بعععععله، 💯پاتوق نوجوانی💯.
دوست دارین بدونین تو پاتوق نوجوانی چه خبره😇؟
پس با ما همراه بشید
👇🏻👇🏻👇🏻
29.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥آغاز فاز اول پاتوق نوجوانی💥
#تو_پاتوق_چه_خبره
╭─┅•🍃🌸🍃•┅─╮
@ata_academy
╰─┅•🍃🌸🍃•┅─╯
40.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#قسمت_چهارم
خانه ی دوست کجاست؟
#تفکر_نقاد
#تغییر_ذهنیت
#مهارت_تصمیم_گیری
╭─┅•🍃🌸🍃•┅─╮
@ata_academy
╰─┅•🍃🌸🍃•┅─╯
#قسمت_پنجم
«صبحی که کوفتی میشه»
ساعت هنوز ۷ نشده بود. آروم درِ حمومو باز کردم. یه دوش فوری گرفتمو به اتاق برگشتم تا وسایلمو جمع و جور کنم. داشتم تو کمد دنبال کلاه نقابدارم میگشتم که طبق معمول مامان بدون این که در بزنه اومد توی اتاقم.
مامان [با تعجب]: سلام! چی شده تویی که جمعهها تا لنگ ظهر خوابی صبح به این زودی بیدار شدی؟ میخوای بری جایی؟؟!!
کلاهمو برداشتم و گفتم: حالا اومدی فقط ببینی من خوابم یا بیدار؟ بععععله، میخوام با دوستام برم کوه.
مامان: میخوای بری کوه؟! با دوستات؟؟؟ چرا از دیشب چیزی نگفتی؟؟ میدونی که بابات از این کارا خوشش نمیاد. اونم بی اجازه و بی هماهنگی…
حوصله گیر دادنهاشو نداشتم. تو حرفش پریدم و گفتم: حالا الان گفتم! گیر نده دیگه. بی خبر که نمیرفتم.
مامان لبهی تخت نشست و گفت: حالا با کی میخوای بری؟
من (مهلا): با دوستام دیگه!
مامان: میدونم، میگم با کدوم دوستات؟
من: سارا و سمانه.
مامان: سارا کیه؟!
من در حالی که از پیدا نکردن هندزفریم کلافه شده بودم گفتم: مامان تو رو خدا ولم کن کله صبحی. میبینی دارم وسیله جمع میکنم، هی سین جیمم میکنی.
مامان: واااا، این چه طرز حرف زدنه؟! یعنی من حق ندارم بدونم بچم با کی داره میره؟
من همینجور که داشتم زیپ کولمو به سختی میبستم گفتم: اصلا ولش کن… تازه اومده مدرسمون. یه روز بیا دم در مدرسه نشونت بدم که خیالت راحت شه.
مامان که انگار بهش برخورده بود، بدون اینکه چیزی بگه بلند شد و به سمت در اتاق رفت. کنار در ایستاد و گفت: کدوم کوه میخواین برین؟ خودم میرسونمتون.
من که داشتم خودمو تو آینه انداز برانداز میکردم گفتم: مرسی خودمون میریم. خیر سرمون ۱۸ سالمونه…
مامان: بعععله، میبینم… ولی وایستا باهم بریم. اینجوری خیال منم راحتتره.
من که دیگه کاملا حاضر شده بودم همینجور که از در اتاق خارج میشدم و به طرف جاکفشی میرفتم گفتم: واااااای مامان، خیال چیت راحت بشه؟! یعنی از اون موقع تا حالا همششش انرژی منفی دادی. کاش یکم تو این خونه منم آدم حساب کنین. خداحافظ… و بدون اینکه پشت سرمو نگاه کنم از در حال زدم بیرون، به سمت در حیاط.
مامان دنبالم اومد و گفت: کجا میری؟؟ لااقل صبحانتو بخور.
بلند گفتم: نمیخوام...
«یک جفت چشمم آرزوست!»
سارا: مامان کفش های کوهنوردیمو کجا گذاشتی؟
پیداش نمیکنم.
مامان از تو آشپزخونه صدا رسوند: تو کمد بلنده.
سارا: دیدم، نیست.
مامان: یعنی اگه بیام درش بیارمااااا …
با خنده گفتم: نه نه، نیا. خودم پیداش میکنم.
چند لحظه بعد مامان بالای سرم بود: پیدا شد یا بیام؟
سارا با لبخند: مگه جرأت داره پیدا نشه😏
مامان: کجا به سلامتی؟ میخوای بری کوه؟!
سارا: آره فردا قراره با بچهها بریم کوه.
مامان: باریکلا، کدوم کوه؟ کیا هستین؟
سارا: من و سمانه و مهلا.
مامان: دوستای جدیدت هستن؟
سارا: آره، من که اینجا تازه واردم. اتفاقی با هم دوست شدیم. ولی بچههای خوبین.
مامان: حالا کدوم کوه میخواین برین؟
سارا: سمت خلج
مامان: بهتر نبود همین اطراف شهر میرفتین؟ آخه اونجا یکم دوره.
سارا: نه مامان الان خیلیها میرن اونجا. جمعهها خیلی شلوغه. بعدشم ما قراره تا قبل غروب برگردیم.
مامان: باشه، حالا یادت باشه سر شام صحبت کنیم که بابا هم در جریان باشن.
«به وقت کیک»
صبح از شدت خوشحالی زودتر از همیشه بیدار شدم. داشتم با مامان و بابا صبحونه میخوردم که زنگ در زدن.
بابا جواب داد.
منم سریع فنجون شیرمو تا آخر خوردم و گفتم: فکر کنم مهلاست.
بعدم بلند شدم که کولمو بردارم.
مامان: کجا؟؟! صبحونتو نخوردی که! بگو دوستتم بیاد تو.
من در حالیکه به سمت جاکفشی میرفتم گفتم: نه دیگه، سیر شدم. اگه دیر بریم از اون ورم ممکنه دیر شه تا برگردیم.
مامان چند تا برش کیک هویج گردو گذاشت تو ظرف و چادرشو سرش کرد و به طرف من اومد.
سارا: شما کجا؟!
مامان: بیام دم در یه سلامی به دوستت بکنم، بده تا پشت در اومده…
شونههامو بالا انداختمو لبخند زدم