eitaa logo
مجموعه تخصصی آتا
229 دنبال‌کننده
211 عکس
128 ویدیو
8 فایل
آتا (آکادمی تفکر و اندیشه) کودک|نوجوان|بزرگسال|ذهن شبکه ترویجی تفکر، جایی برای فکرورزی و توسعه مهارت های درست اندیشیدن. برگزار کننده دوره های یادگیری انواع تفکر و تربیت منتور تفکر ثبت نام: @a_t_a_admin ارتباط با ما: @Yamahdi260
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
╭─┅•◾◾◾•┅─╮ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌      @ata_academy ╰─┅•◾◾◾•┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرقی نمی‌کنه کجای مسیر باشی. تو هر نقطه این سفر، عجایبی می‌بینی که از خودت و امکاناتت شرمنده میشی… پ.ن: حرم امام کاظم و امام جواد یه در داره به نام باب المراد. اونجا منتظر اومدن بقیه دوستان بودیم که این صحنه رزقمون شد. ╭─┅•◾◾◾•┅─╮ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌      @ata_academy ╰─┅•◾◾◾•┅─╯
دستگیری شب شده بود. تو کوچه پس کوچه‌های حوالی حرم (کاظمین) دنبال یه جایی برای استراحت می‌گشتیم. یه چند تا مسافرخونه سر راهمون‌دیدیم ولی باید هزینه‌هامونو مدیریت می‌کردیم. رسیدیم به یه تفتیش. [تو پرانتز: یادم بندازین درباره تفتیش و ماشینای امنیتی عراقی بعدا براتون بگم.] یه مرد نظامی عراقی شروع کرد به تفتیش مردا و کوله‌هاشون. ظاهرا به خانوما کاری نداشت. ما هم سرمونو انداختیم پایین و از اون کنار رد شدیم. دو سه قدم جلوتر نرفته بودیم که یهو یه صدای نخراشیده با لحن عربی گفت: خاااانوم خانوم! من و دوستم به روی خودمون نیاوردیم. دوباره با صدای بلند گفت: خانوم تعالی (یعنی بیا). برگشتیم نگاه کردیم دیدیم به ما داره اشاره می‌کنه. راستش یه خرده نگران شدیم. چون هم خیلی نزدیک گیت تفتیش بود و هم اینکه ظاهرش مثل نظامی‌های عراقی بود. فکر کردیم چون تفتیش نشدیم از دستمون عصبانیه. یه نگاهی به گیت کردم. دیدم مردا هنوز تو تفتیشن. با احتیاط به سمتش رفتیم. با دستش به سمت دری در سمت راستش اشاره کرد و گفت: بفرما، تفضّل، استراحت. یه نفس عمیق کشیدیم و با خوشحالی به آقایون اشاره کردیم که جا پیدا شد. «سلام ای بابِ حوائجِ خواسته و حتی نخواسته…» ╭─┅•◾◾◾•┅─╮ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌      @ata_academy ╰─┅•◾◾◾•┅─╯
خلاصه شبو تو اون مسجد قدیمی خوابیدیم. مسجده تو یه بازارچه قدیمی و باریک بود‌ مثل بازارچه‌ی قدیمِ حاج آقاجانِ مشهد، که منتهی میشد به ورودی «باب المراد» حرم. به نیابت از همتون بعد نماز صبح، با امام کاظم و امام جواد علیهم السلام وداع کردیم و راه افتادیم به سمت جاده به مقصد سامرا. پ.ن: کاظمین تنها حرمیه که توش بی اندازه احساس می‌کردیم در حرم امام الرئوف، امام رضا جان هستیم🥹 ╭─┅•◾◾◾•┅─╮ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌      @ata_academy ╰─┅•◾◾◾•┅─╯
هنوز نیم ساعتی بیشتر نرفته بودیم که یهو وسط جاده ماشین خاموش کرد. قرار بود ۵ دقیقه‌ای بیشتر طول نکشه ولی شد نیم ساعت😐. ساعت: ۵:۵۸ صبح دمای هوا: حوالی ۴۰ درجه ! ╭─┅•◾◾◾•┅─╮ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌      @ata_academy ╰─┅•◾◾◾•┅─╯
از همون جایی که پیاده شدیم تا خود حرم امامین عسگریین، پر بود از موکب. جالب‌تر از همه این که اکثر موکب‌ها ایرانی بودن و فضا پر بود از صدای مداحی‌های ایرانی. و باز از این هم جالب‌تر یک تصویری بود که در هر جایی دیده میشد (دورش خط کشیدم). حتی در سامرا که من یکی انتظارشو نداشتم. ╭─┅•◾◾◾•┅─╮ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌      @ata_academy ╰─┅•◾◾◾•┅─╯
مردهای فداکاری که به برکت حمل کوله‌های خانوم‌ها، یه میز واسه نوشیدنی‌هاشون درست شد😅 ! ╭─┅•◾◾◾•┅─╮ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌      @ata_academy ╰─┅•◾◾◾•┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و بالاخره رسیدیم به جایی که به شدددت بوی امام مهدی جان‌ رو می‌داد💔😭 ╭─┅•◾◾◾•┅─╮ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌      @ata_academy ╰─┅•◾◾◾•┅─╯
لبیک یا مهدی اللهم الرزقنا حرکت و … ╭─┅•◾◾◾•┅─╮ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌      @ata_academy ╰─┅•◾◾◾•┅─╯
السلام علیک یا بقیةالله اللهم الرزقنا حرکت و استقامت و … ╭─┅•◾◾◾•┅─╮ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌      @ata_academy ╰─┅•◾◾◾•┅─╯
السلام علی حجج الله اللهم الرزقنا حرکت و استقامت و شهادت… ╭─┅•◾◾◾•┅─╮ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌      @ata_academy ╰─┅•◾◾◾•┅─╯
🖤 سلام بر شما ای رحمت واسعه 🖤 ╭─┅•◾◾◾•┅─╮ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌      @ata_academy ╰─┅•◾◾◾•┅─╯
ذکر دعای جامعه زیباست اما زیباترش اینکه در ایوان تو باشد         پای دعای جامعه می خواهم آقا ابواب ایمان وا به ایمان تو باشد ╭─┅•◾◾◾•┅─╮ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌      @ata_academy ╰─┅•◾◾◾•┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینجا عطر حضرت مهدی بیش از هر جای دیگه‌ای حس میشه، اللهم عجل لولیک الفرج…😭😭😭 زیارتتون قبول باشه🤲🏻 ╭─┅•◾◾◾•┅─╮ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌      @ata_academy ╰─┅•◾◾◾•┅─╯
چالش در جاده میخواستیم از سامرا بریم نجف. اما راننده گفت به علت ازدحام جمعیت، جاده بستس. گفت ناچاریم از جاده بغداد بریم. اینجوری راهمون طولانی‌تر میشد و پول بیشتری هم باید می‌دادیم ولی چاره‌ دیگه‌ای نداشتیم. پرسیدیم: «تبرید سالم؟» (تبرید یعنی کولر) گفت: «عالی…» ما هم خوشحال و خندان سوار سراتوی سفیدِ تبرید عالی شدیم. اما این خوشحالی دوام چندانی نداشت. هر چی صبر کردیم خنک نشدیم. راننده گفت: صبر کنین بیفتیم تو جاده ماشین بره رو دور تند، کولر خنک میشه. بعد از حدود ۲۰ دقیقه‌ که کولرجان نفسش بالا اومد و خنک‌ شد، طولی نکشید که خوردیم به یه ترافیک وحشتناک. کم کم کولر گرم شد و راننده کلا کولر رو خاموش کرد. دمای هوا حدود ۶۰ درجه بود و به خاطر گرد و غبار زیاد، شیشه‌ها رو هم نمی‌شد کامل پایین داد😬، خلاصه با تمام وجود فهمیدیم که گاهی شرایط می‌تونه از اون چیزی که هست بدتر هم بشه😎. ╭─┅•◾◾◾•┅─╮ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌      @ata_academy ╰─┅•◾◾◾•┅─╯
42.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بعد از حدود ۷ ساعت بالاخره نخل‌های دلتنگ علی خودشونو نشون دادن… قلبمون به شماره افتاده بود، اما هنوز نوبت به چشم ما نرسیده بود… پ.ن: تقریبا در تمام طول مسیر، مرد راننده که خیلی هم تند و تیز رانندگی می‌کرد، مداحی‌های عربی گذاشته بود. انصافا هم بعضی‌هاش خیلی قشنگ بودن مثل: قدم قدم نزار قطری. اما ما که نجف خونمون پایین اومده بود، دلمون میخواست در وصف امیرالمؤمنین بشنویم. بهش گفتیم کابلو میدی ما مداحی بذاریم؟ استقبال کرد. همه دوست داشتیم «خانه‌ی پدری» رو بشنویم. جالبه که راننده با وجود اینکه هیچ درکی از فارسی نداشت، اما گوشی رو چرخوند که صفحه بزرگ‌ شه و بهتر ببینه. صدا رو بیشتر کرد. با دقت گوش می‌داد و تصاویر رو دنبال می‌کرد. ╭─┅•◾◾◾•┅─╮ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌      @ata_academy ╰─┅•◾◾◾•┅─╯
بعد از کلی پیاده روی این صحنه و این درب ورودی، حال آدمو جا می‌آورد. ╭─┅•◾◾◾•┅─╮ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌      @ata_academy ╰─┅•◾◾◾•┅─╯
و دوباره تفتیش… ╭─┅•◾◾◾•┅─╮ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌      @ata_academy ╰─┅•◾◾◾•┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بعدش رسیدیم به چند تا پله برقی که ما رو می‌رسوند به یک راهروی بزرگ. ╭─┅•◾◾◾•┅─╮ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌      @ata_academy ╰─┅•◾◾◾•┅─╯
یکی از بهترین منظره‌ها خنده‌های از ته دل بچه‌ها بود. بچه‌هایی که پله‌برقی سواری، اندازه یه شهربازی سرگرمشون می‌کرد و براشون جذاب بود😁 😅 ╭─┅•◾◾◾•┅─╮ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌      @ata_academy ╰─┅•◾◾◾•┅─╯
اینجا همون راهروی بزرگه که منتهی می‌شد به خیابون «صافی صفا» و از اونجا هم می‌رسیدیم به ورودی حرم حضرت علی علیه السلام. و باز تابلویی که آدمو عمیقا به فکر فرو می‌برد… ╭─┅•◾◾◾•┅─╮ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌      @ata_academy ╰─┅•◾◾◾•┅─╯
روی دیوارهای راهرو جملات نورانی و خیلی قشنگی از آقا امیرالمؤمنین نصب شده بود. انتخاب خیلی سخت بود. دلم میخواست از همشون عکس بگیرم و براتون بذارم ولی به علت ازدحام جمعیت فقط همین یکی روزیم شد. ╭─┅•◾◾◾•┅─╮ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌      @ata_academy ╰─┅•◾◾◾•┅─╯
اینم خیابون صافی صفا. اون شیدهای سبز رو می‌بینین که از بالا آویزون شده؟ از اونجا صحن حرم شروع میشه. ╭─┅•◾◾◾•┅─╮ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌      @ata_academy ╰─┅•◾◾◾•┅─╯
دیگه گرما، تشنگی، گرسنگی، تفتیش، ازدحام و هیچ چیز دیگه‌ای برامون مهم نبود. چشممون فقط به یک نقطه بود… ╭─┅•◾◾◾•┅─╮ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌      @ata_academy ╰─┅•◾◾◾•┅─╯
گفتن ایوون طلا در حال بازسازیه و فعلا بستس. ولی از باب‌الفرج شاید بشه ضریح رو از دور دید. اما متأسفانه اون ساعتی که ما رسیدیم، اون در بشته بود و نشد چشممون روشن شه. باید حرکت می‌کردیم تا به صحن حضرت زهرا برسیم… ╭─┅•◾◾◾•┅─╮ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌      @ata_academy ╰─┅•◾◾◾•┅─╯