داستان مذهبیو زندگی ائمه ع
🌅🌌🌅🌌🌅 🌌🌅🌌 🌅🌌🌅 🌌 🌅 داستان #روی_دست_آسمان #خاطرات_غدیر_خم 💚 ( حوادث اخرین سال زندگی پیامبر صل
🌅🌌🌅🌌🌅
🌌🌅🌌
🌅🌌🌅
🌌
🌅
داستان #روی_دست_آسمان
#خاطرات_غدیر_خم 💚
( حوادث اخرین سال زندگی پیامبر صلی الله علیه و اله )
#قسمت_بیست_چهارم
پیمانی سیاه در خانه دوست
آنجا را نگاه کن!
آن چهار مرد را ببین، آنها آهسته با یکدیگر چه میگویند؟
-- دیدید که حدس من درست بود! محمّد میخواهد علی را به عنوان جانشین خود معرّفی کند.
-- آری، به زودی همه مردم با علی بیعت خواهند کرد.
-- باید کاری بکنیم، ما هرگز اجازه نمی دهیم که علی بر ما حکومت کند!
-- ما باید با هم، پیمانی مهم ببندیم.
همه با این نظر موافقت میکنند، آنها با سرعت به سوی کعبه حرکت میکنند.
آیا میدانی آنها میخواهند چه کنند؟
خوب است که ما هم همراه آنها برویم.
نگاه کن! درِ کعبه باز میشود و آنها وارد خانه خدا میشوند.
حدس من این است که اینها از بزرگان قریش هستند که به این راحتی وارد کعبه شدند.
راستی یادم رفت بگویم، عربها رسمی دارند که پیمان نامههای مهمّ خود را در داخل کعبه قرار میدهند.
امّا این چهار نفر میخواهند در داخل کعبه، پیمان نامه ای را بنویسند.
به راستی این چه پیمانی است که باید در کعبه نوشته شود؟!
من باید هر طوری هست وارد کعبه بشوم، آخر من برای بیان حقیقت، مسئولیّت دارم.
یکی از آنها قلم و کاغذی را برمی دارد و شروع به نوشتن میکند.
خدای من! او چه مینویسد؟ آنها میخواهند چه پیمان نامه ای را امضا کنند؟
«ما چهار نفر با یکدیگر پیمان میبندیم که وقتی محمّد از دنیا برود نگذاریم حکومت به خاندان او برسد».
من باور نمی کنم، عدّه ای در میان یاران پیامبر باشند و میان خود پیمانی این گونه ببندند!
آخر مگر خاندان پیامبر چه کرده اند که اینان این گونه با آنها دشمنی میورزند؟
امّا یادم میآید که از قدیم گفته اند ریاست و سیاست پدر و مادر نمی شناسد!
اینها برای رسیدن به حکومت و ریاستِ چند روزه دنیا حاضر هستند هر کاری بکنند.
اکنون میفهمم که چرا پیامبر در عرفات، از خداوند خواست تا او را در مقابل فتنههای دشمنان حفظ کند.
اکنون میفهمم که چرا پیامبر تا به حال، مراسم بیعت با علی (علیه السلام) را برگزار نکرده است.
#امام_زمان
#غدیر
#عید_غدیر
#غدیری_ام
𝒿ℴ𝒾𝓃↷
❥• @Atashe_entezarr313
داستان مذهبیو زندگی ائمه ع
🌅🌌🌅🌌🌅 🌌🌅🌌 🌅🌌🌅 🌌 🌅 داستان #روی_دست_آسمان #خاطرات_غدیر_خم 💚 ( حوادث اخرین سال زندگی پیامبر صلی
🌅🌌🌅🌌🌅
🌌🌅🌌
🌅🌌🌅
🌌
🌅
داستان #روی_دست_آسمان
#خاطرات_غدیر_خم 💚
( حوادث اخرین سال زندگی پیامبر صلی الله علیه و اله )
#قسمت_بیست_پنجم
در انتظار پیام آسمانی ماندهام
پیامبر را میبینم که در خیمه خود نشسته است و با خود فکر میکند، خدا او را از پیمان نامه ای که در کعبه نوشته شده باخبر کرده است.
به راستی پیامبر با این افرادی که دور او جمع شده اند و خود را مسلمان نشان میدهند چه کند؟
اینها به ظاهر مسلمان شده اند و نماز میخوانند، امّا با یکدیگر پیمان میبندند که بر خلاف دستور پیامبر عمل کنند.
آخر اینها چه مسلمانانی هستند؟!
امان از دورویی!!
درست است که ماجرای انگشتر دادن علی (علیه السلام) در رکوع به گوش همه رسیده است، امّا پیامبر میخواهد مراسمی رسمی برگزار کند و از همه مردم بخواهد با علی (علیه السلام) بیعت کنند و به این وسیله دین اسلام را کامل کند.
امّا عدّه ای از اطرافیان او، دشمنی علی (علیه السلام) را در سینه دارند و به دنبال این هستند تا در اوّلین فرصت ممکن فتنه و آشوب بر پا کنند.
آنها منتظر هستند تا پیامبر ولایت علی (علیه السلام) را اعلام کند تا در میان مسلمانان فتنه کنند و همه زحمات پیامبر را از بین ببرند.
خداوند میداند که چه موقع، این گروه نخواهند توانست فتنه بر پا کنند، آن وقت به پیامبر خود خبر خواهد داد.
غروب روز سیزدهم ذی الحجّه فرا میرسد و هنوز پیامبر منتظر پیام آسمانی است.
مردم که مدّتها از خانه و کاشانه خود دور بوده اند، آماده رفتن شده اند، آنها دیگر میخواهند نزد خانوادههای خود باز گردند.
امّا پیامبر نمی خواهد این فرصت با شکوه را از دست بدهد، او در کجا میتواند اجتماعی به این بزرگی پیدا کند؟ باید در میان این جمعیّت صد و بیست هزار نفری، ولایت علی (علیه السلام) اعلام شود.
نمی دانم چه میشود که پیامبر تصمیم میگیرد که فردا همراه مردم به سوی مدینه حرکت کند.
این خبر در همه جا میپیچد که پیامبر فردا به سوی مدینه حرکت خواهد کرد.
ما برای بدرقه خورشید آمده ایم
امروز چهاردهم ماه ذی الحجّه است، کاروان آماده حرکت است، هزاران حاجی میخواهند به خانههای خود باز گردند.
یک انتظار بزرگ در چهره پیامبر به چشم میخورد.
به راستی، چه موقع وعده خدا فرا میرسد؟
کاروان حرکت میکند، لحظه خداحافظی با خانه دوست است.
آنجا را نگاه کن!
مردم مکّه هم آماده سفر شده اند، امّا آنها کجا میخواهند بروند؟
مگر خانه و کاشانه آنها در این شهر نیست؟ پس چرا بار سفر بسته اند؟
مردم مکّه میخواهند پیامبر را تا بیرون شهر بدرقه کنند، آنها شنیده اند که این آخرین سفر پیامبر به مکّه است، میخواهند از پیامبر بهره بیشتری ببرند.
آنها میخواهند مهمان نوازی خود را کامل کنند.
آن طرف را نگاه کن! مردم یمن، سوار بر شترهای خود شده اند، آیا آنها میخواهند به یمن بروند؟
راه یمن از راه مدینه جدا میباشد، آنها باید در همین مکّه با پیامبر خداحافظی کنند و به سوی جنوب بروند، در حالی که مدینه در طرف شمال است.
هر چه صبر میکنم، میبینم که آنها برای خداحافظی نمی آیند. آیا آنها میخواهند بدون خداحافظی با پیامبر به یمن بروند؟
#امام_زمان
#غدیر
#عید_غدیر
#غدیری_ام
𝒿ℴ𝒾𝓃↷
❥• @Atashe_entezarr313
داستان مذهبیو زندگی ائمه ع
🌅🌌🌅🌌🌅 🌌🌅🌌 🌅🌌🌅 🌌 🌅 داستان #روی_دست_آسمان #خاطرات_غدیر_خم 💚 ( حوادث اخرین سال زندگی پیامبر صلی
🌅🌌🌅🌌🌅
🌌🌅🌌
🌅🌌🌅
🌌
🌅
داستان #روی_دست_آسمان
#خاطرات_غدیر_خم 💚
( حوادث اخرین سال زندگی پیامبر صلی الله علیه و اله )
#قسمت_بیست_ششم
فهمیدم، آنها هم میخواهند پیامبر را بدرقه کنند.
کاروان از شهر مکّه جدا میشود و راه مدینه را در پیش میگیرد.
آفرین بر اهل مکّه و یمن!
این مردم همچنان همراه پیامبر میآیند.
اوّل قرار بود آنها فقط تا بیرون شهر مکّه بیایند، امّا اکنون تصمیم میگیرند کیلومترها راه را در دلِ این بیابان به احترام پیامبر بیایند!
آفتاب به وسط آسمان میرسد، موقع اذان ظهر است، کاروان برای خواندن نماز متوقّف میشود، بعد از نماز و استراحت، کاروان حرکت میکند.
دل پیامبر همراه این مردم است، او آرزو میکند که این مردم همراه او باشند و متفرّق نشوند تا او بتواند پیام مهمّ خود را به گوش همه آنها برساند.
هوا دارد تاریک میشود، باید در جایی منزل کرد، خوب است امشب در اینجا منزل کنیم.
فردا به حرکت خود ادامه میدهیم، مردم مکّه و یمن هم در دل این بیابانها همراه ما هستند.
نمی دانم چه شده است که این مردم، سه روز تمام در دل این بیابانها به همراه پیامبر میآیند؟
غروب روز هفدهم ماه ذی الحجّه فرا میرسد، دیگر همه ما خسته شده ایم، باید جایی را برای استراحت انتخاب کنیم.
آنجا را نگاه کن، میقات جُحْفه را ببین!
حتما میپرسی جُحْفه دیگر کجاست؟
جُحْفه یکی از میقاتهای حج است، مردمی که از مصر برای حجّ خانه خدا میآیند در اینجا لباس احرام بر تن میکنند.
البته حجّ امسال که تمام شد، سال آینده اگر از راه کشور مصر به مکّه بیایی باید
در اینجا لباس احرام بپوشی و لبّیک بگویی.
همسفر خوبم!
اینجا منزلگاه خوبی است و معمولاً کاروانها در اینجا منزل میکنند، ما هم شب را در اینجا میمانیم.
سفر در این بیابانهای خشک، تو را حسابی خسته کرده است، ما نزدیک دویست کیلومتر راه آمده ایم.
اکنون خیمه ای برای خودت بر پا کن و تا صبح، خوب استراحت کن!
ما تا مدینه راه زیادی در پیش داریم، تازه بعد از آن هم باید سریع به شهر خود باز گردی، همه، چشم انتظار تو هستند.
#امام_زمان
#غدیر
#عید_غدیر
#غدیری_ام
𝒿ℴ𝒾𝓃↷
❥• @Atashe_entezarr313
داستان مذهبیو زندگی ائمه ع
🌅🌌🌅🌌🌅 🌌🌅🌌 🌅🌌🌅 🌌 🌅 داستان #روی_دست_آسمان #خاطرات_غدیر_خم 💚 ( حوادث اخرین سال زندگی پیامبر
🌅🌌🌅🌌🌅
🌌🌅🌌
🌅🌌🌅
🌌
🌅
داستان #روی_دست_آسمان
#خاطرات_غدیر_خم 💚
( حوادث اخرین سال زندگی پیامبر صلی الله علیه و اله )
#قسمت_بیست_هفتم
زلال بِرکه در دل کویر
امروز یکشنبه، هجدهم ماه ذی الحجّه است و صدای اللّه اکبر به گوش میرسد.
همسفر، برخیز! وقت نماز است.
مردم همه در صفهای منظّم پشت سر پیامبر به نماز میایستند.
بعد از نماز، این کاروان بزرگ، آماده حرکت میشود تا به راه خود در این بیابان ادامه دهد.
آفتاب بالا میآید و صدای زنگ شترها سکوت صحرا را میشکند، کاروان ۱۲۰ هزار نفری در دل بیابان پیش میرود.
انتظار در چهره پیامبر موج میزند، به راستی کی وعده خدا فرا خواهد رسید؟
وقتی ما مقداری راه برویم به یک سه راهی میرسیم، یک راه به سوی مدینه میرود، یک راه به سوی عراق و راه دیگر به سوی مصر.
من فکر میکنم در آنجا دیگر این کاروان ۱۲۰ هزار نفری تقسیم خواهد شد و هر کس به راه خود خواهد رفت.
این اجتماع بزرگ به زودی، متفرّق خواهد شد.
ساعتی میگذرد، ما حدود شش کیلومتر از جُحفه دور شده ایم، آفتاب بر ما میتابد و تشنگی بر من غلبه میکند.
به یکی از همراهان خود رو میکنم و میگویم:
-- حاجی! آیا آبی داری به من بدهی؟ من خیلی تشنه شده ام!
-- قدری صبر کن، در همین نزدیکی ها، یک غدیر هست که میتوانی از آب آن بنوشی.
-- حاجی! حواست کجاست؟ من آب میخواهم، آن وقت تو به من آدرس غدیر میدهی؟!
-- آقای نویسنده، منظور من از غدیر، همان برکه است، در همین نزدیکیها برکه و آبگیری هست که تو میتوانی از آب زلال آن بنوشی.
-- چه حرفها میزنی! در این بیابان خشک، برکه آب، کجا پیدا میشود؟
-- نگاه کن، آنجا را ببین! سیاهی درختان را میگویم، اگر باور نمی کنی پس این درختانِ بزرگ، برای چه در آنجا روییده اند؟ باید در آنجا آب باشد.
-- راست میگویی، سیاهی درختان را میبینم، خدای من! آنجا چقدر درخت هست، امّا چگونه در این بیابان، این برکه درست شده است؟
-- کنار آن برکه، چشمه ای هست که آب از آن میجوشد و به این برکه میریزد.
-- بیابان و چشمه آب؟
-- ما تا دریای سرخ فقط دوازده کیلومتر فاصله داریم، در فصل زمستان بارانهای سیل آسا میبارد و در دل زمین فرو میرود و در اینجا به صورت چشمه از دل زمین میجوشد.
-- آیا این برکه همیشه در اینجا هست؟
-- نه، وقتی که تابستان فرا میرسد و هوا گرم میشود آبِ چشمه خشک میشود و با خشک شدن چشمه، برکه هم خشک میشود.
-- خدا را شکر که الآن، روزهای پایانی زمستان است و من میتوانم آب زلال برکه را بنوشم.
#امام_زمان
#غدیر
#عید_غدیر
#غدیری_ام
𝒿ℴ𝒾𝓃↷
❥• @Atashe_entezarr313
داستان مذهبیو زندگی ائمه ع
🌅🌌🌅🌌🌅 🌌🌅🌌 🌅🌌🌅 🌌 🌅 داستان #روی_دست_آسمان #خاطرات_غدیر_خم 💚 ( حوادث اخرین سال زندگی پیامبر صلی الله
🌅🌌🌅🌌🌅
🌌🌅🌌
🌅🌌🌅
🌌
🌅
داستان #روی_دست_آسمان
#خاطرات_غدیر_خم 💚
( حوادث اخرین سال زندگی پیامبر صلی الله علیه و اله )
#قسمت_بیست_هشتم
مدال افتخار بر سینه غدیر
خدای من!
چه بِرکه زیبایی! چه آب باصفایی!
قربان بزرگی خدا بشوم که در دل کویر، برکه ای به این زیبایی درست کرده است!
من کنار برکه میروم و از آب زلال آن سیراب میشوم و شکر خدا را به جا میآورم.
به راستی که این عربها چه زبان شیوایی دارند!
حتما میگویی چرا!
آنها چه اسم خوبی برای این برکه انتخاب کرده اند: غدیر خُم!
حق داری از من سوال کنی که معنای کلمه خُم چیست!
خوب حالا که سوال کردی باید کمی حوصله کنی تا برایت توضیح دهم.
وقتی تو جارو به دست بگیری و خانه خودت را حسابی تمیز کنی آن وقت هر کس به خانه تو نگاه کند میگوید: این خانه، تمیز شده است.
امّا اگر یک دوست عرب زبان داشته باشی، وقتی خانه تمیز تو را ببیند میگوید: خُمّ.
منظور او این است که این خانه بسیار تمیز شده است.
خوب، اکنون به این برکه زیبا نگاه کن! آب این برکه چقدر زلال و صاف است!
اگر بخواهی اسمی برای اینجا بگذاری چه میگویی؟
درست حدس زدم؟ اسم پیشنهادی شما این است: بِرکه زلال.
امّا اینجا سرزمین حجاز است و همه به عربی سخن میگویند، پس ما باید این اسم شما را به عربی ترجمه کنیم.
به نظر شما ترجمه عربی برکه زلال چه میشود؟
درست ترجمه کردی: غدیر خم!
دوست خوبم! دیگر وقت نیست، کاروان باید به حرکت خود ادامه دهد.
کاش فرصتی بود تا کمی اینجا میماندیم و صفا میکردیم!
من نمی توانم از آبیِ این آب، چشم برگیرم!
ساعت حدود نه صبح است، ولی ما نمی توانیم اینجا بمانیم، ان شاءاللّه برای نماز ظهر در منزلگاه بعدی توقّف خواهیم کرد!
عدّه ای مشکها را پر از آب میکنند و به کاروان ملحق میشوند.
پیامبر در حالی که بر شتر خود سوار است به برکه میرسد.
صدایی به گوش پیامبر میرسد: «یَأَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَآ أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ...: ای پیامبر! آنچه بر تو نازل کرده ایم برای مردم بگو که اگر این کار را نکنی، وظیفه خود را انجام نداده ای و خداوند تو را از فتنهها حفظ میکند ».
وعده خدا فرا میرسد، خدا میخواهد کنار این آب، مردم را با ولایت آشنا سازد.
همان گونه که آب این برکه، تشنگان کویر را جانی تازه میبخشد، ولایت علی (علیه السلام) هم تشنگان مسیر کمال را جانی دیگر خواهد بخشید.
مردم از آیه مهمّی که بر پیامبر نازل شده است خبر ندارند.
صدای پیامبر سکوت صحرا را میشکند: «شتر مرا بخوابانید! به خدا قسم، تا
دستور خدای خویش را انجام ندهم از این سرزمین نمی روم ».
#امام_زمان
#غدیر
#عید_غدیر
#غدیری_ام
𝒿ℴ𝒾𝓃↷
❥• @Atashe_entezarr313
داستان مذهبیو زندگی ائمه ع
🌅🌌🌅🌌🌅 🌌🌅🌌 🌅🌌🌅 🌌 🌅 داستان #روی_دست_آسمان #خاطرات_غدیر_خم 💚 ( حوادث اخرین سال زندگی پیامبر صل
🌅🌌🌅🌌🌅
🌌🌅🌌
🌅🌌🌅
🌌
🌅
داستان #روی_دست_آسمان
#خاطرات_غدیر_خم 💚
( حوادث اخرین سال زندگی پیامبر صلی الله علیه و اله )
#قسمت_بیست_نهم
همسفرم! اینجا سرزمین مقدّسی است، خدا اینجا را برای بیعت مردم با علی (علیه السلام) انتخاب کرده است.
سرزمین عرفات، شایسته این نبود تا جشنِ ولایت علی (علیه السلام) در آنجا برگزار شود، امّا این سرزمین شایستگی دارد تا آیینه تمام نمای ولایت شود.
شتر پیامبر را به زمین میخوابانند و پیامبر از شتر پیاده میشود.
چهره پیامبر از خوشحالی میدرخشد، هیچ کس پیامبر را تا به حال این قدر خوشحال ندیده است.
به خدا قسم، هیچ قلمی نمی تواند این شادی پیامبر را به تصویر بکشد!
مردم، همه در تعجّب هستند، آنها نمی دانند چرا پیامبر دستور توقّف داده است.
همسفرم! یادت نرفته که جمعیّت این کاروان، ۱۲۰ هزار نفر است!
نگاه کن! اوّل کاروان چند کیلومتر جلوتر از ما هستند، خیلیها هم هنوز از ما عقب ترند، من فکر میکنم که طول این کاروان چندین کیلومتر بشود.
باید صبر کنیم تا همه به اینجا برسند.
پیامبر دستور میدهد تا چند سوار نزد او بروند، پیامبر به آنها دستور میدهد تا به همه کسانی که جلوتر رفته اند خبر بدهند که برگردند.
همچنین پیامبر عدّه ای را میفرستد تا به آنهایی هم که عقب هستند خبر بدهند که زودتر خود را به اینجا برسانند، همه باید کنار این غدیر جمع بشوند.
#امام_زمان
#غدیر
#عید_غدیر
#غدیری_ام
𝒿ℴ𝒾𝓃↷
❥• @Atashe_entezarr313
داستان مذهبیو زندگی ائمه ع
🌅🌌🌅🌌🌅 🌌🌅🌌 🌅🌌🌅 🌌 🌅 داستان #روی_دست_آسمان #خاطرات_غدیر_خم 💚 ( حوادث اخرین سال زندگی پیامبر صل
🌅🌌🌅🌌🌅
🌌🌅🌌
🌅🌌🌅
🌌
🌅
داستان #روی_دست_آسمان
#خاطرات_غدیر_خم 💚
( حوادث اخرین سال زندگی پیامبر صلی الله علیه و اله )
#قسمت_سی_ام
زیر درختان سرسبز و بلند
آفتاب بر سر و صورت من میتابد، خوب است زیر درختانِ کنار برکه بروم.
چه درختان سرسبز و بلندی!
اینها درخت مُغیلان است، درختی بسیار بلند و خار دار که کنار برکههای این صحرا روییده است.
این درختان با شاخهها و برگهای انبوه خود، سایبان خوبی برای مسافران هستند.
فضای سایه این درختان پر از بوتههای خار شده است و ما نمی توانیم زیر سایه آن استراحت کنیم.
شاخههای این درختان هم بلند شده و بعضی از آنها به روی زمین رسیده است.
نگاه کن! پیامبر هم به سوی این درختان میآید، او نگاهی به این درختان میکند و به فکر فرو میرود.
آنگاه چهار نفر از یاران خود را صدا میزند، آیا آنها را میشناسی؟
سلمان، مقداد، ابوذر، عمّار.
پیامبر از آنها میخواهد تا بوتههای خار زیر این درختان را از زمین در آوردند و
شاخههای اضافی را قطع کنند.
آنها فورا مشغول میشوند، ابتدا بوتههای خار را از ریشه در میآورند خارها به دست آنها فرو میرود، امّا دردی احساس نمی کنند، زیرا با عشقی مقدّس کار میکنند.
به راستی در اینجا چه خبر است؟
همسفرم!
بیا من و تو هم به کمک آنها برویم تا هر چه سریع تر، سایبان این درختان آماده شود و زمین از خارها پاک شود.
بعد از لحظاتی، زیر درختان از بوتههای خار خالی میشود، امّا اگر خوب نگاه کنی خارهای زیادی، روی زمین ریخته است و ممکن است به پای کسی برود.
پیامبر دستور میدهد تا زیر این درختان جارو شود، و مقداری آب در آنجا پاشیده شود.
بیا سریع از گیاهان بیابان جارویی بسازیم و اینجا را جارو کنیم.
عزیزم! میدانم خسته شده ای، امّا تو به سفر عشق آمده ای، باید تحمّل کنی، تو داری به میعادگاه غدیر خدمت میکنی!
به به! حالا، اینجا خیلی باصفا شد!
وقتی پیامبر زیر درختان غدیر را نگاه میکند، لبخند زیبایی میزند.
گوش کن، این سخن پیامبر است: «اکنون بروید و سنگهای بزرگ بیابان را جمع کنید و در آنجا منبری آماده کنید».
بلند شو، رفیق! پیامبر میخواهد مهم ترین سخنرانی خود را کنار غدیر ایراد کند.
معلوم میشود که این سخنرانی بسیار مهم است که پیامبر دستور داده اینجا این قدر تمیز و مرتّب شود.
#امام_زمان
#غدیر
#عید_غدیر
#غدیری_ام
𝒿ℴ𝒾𝓃↷
❥• @Atashe_entezarr313
داستان مذهبیو زندگی ائمه ع
🌅🌌🌅🌌🌅 🌌🌅🌌 🌅🌌🌅 🌌 🌅 داستان #روی_دست_آسمان #خاطرات_غدیر_خم 💚 ( حوادث اخرین سال زندگی پیامبر صل
🌅🌌🌅🌌🌅
🌌🌅🌌
🌅🌌🌅
🌌
🌅
داستان #روی_دست_آسمان
#خاطرات_غدیر_خم 💚
( حوادث اخرین سال زندگی پیامبر صلی الله علیه و اله )
#قسمت_سی_یکم
سنگها از بیابان جمع میشود و در زیر یکی از درختان، روی هم قرار میگیرد.
هنوز ارتفاع منبر آن طور که باید و شاید بلند نشده است، به نظر شما چه کنیم؟
دیگر در این اطراف که سنگی نیست!
اکنون، پیامبر دستور میدهد تا جهاز و رواندازهای شترها را جمع کنیم و بر روی سنگها قرار دهیم.
... سرانجام منبری به ارتفاع یک انسان درست میکنیم، یک پارچه زیبا بر روی آن میکشیم تا این منبر زیبا و دلنشین باشد، خوب است پارچه ای هم پشت منبر نصب کنیم تا مانع تابیدن آفتاب باشد.
دیگر اذان ظهر نزدیک است، پیامبر دستور میدهد همه مردم در نماز شرکت کنند.
مردم از آب زلال برکه، وضو میگیرند و صفهای نماز را تشکیل میدهند، آنهایی که زودتر آمده اند در سایه درختان قرار میگیرند، معلوم است که این جمعیّت ۱۲۰ هزار نفری در زیر سایه این درختان جای نمی گیرند.
کسانی که دیرتر آمده اند در زیر آفتاب قرار میگیرند، زمین خیلی داغ است، آنها مجبور میشوند تا عبای خود را زیر پای خویش پهن کنند.
#امام_زمان
#غدیر
#عید_غدیر
#غدیری_ام
𝒿ℴ𝒾𝓃↷
❥• @Atashe_entezarr313
داستان مذهبیو زندگی ائمه ع
🌅🌌🌅🌌🌅 🌌🌅🌌 🌅🌌🌅 🌌 🌅 داستان #روی_دست_آسمان #خاطرات_غدیر_خم 💚 ( حوادث اخرین سال زندگی پیامبر صل
🌅🌌🌅🌌🌅
🌌🌅🌌
🌅🌌🌅
🌌
🌅
داستان #روی_دست_آسمان
#خاطرات_غدیر_خم 💚
( حوادث اخرین سال زندگی پیامبر صلی الله علیه و اله )
#قسمت_سی_دوم
شکوه یک نماز در تاریخ
همه مسلمانان در صفهای منظّم ایستاده اند و منتظرند ظهر بشود تا با پیامبر نماز بخوانند.
آنها میدانند که پیامبر میخواهد برایشان سخنرانی مهمّی بکند.
در این میان به پیامبر خبر میرسد که عدّه ای از مردم از جمعیّت فاصله گرفته اند و در این اجتماع بزرگ شرکت نکرده اند.
خدایا! مگر آنها سخن پیامبر را نشنیده اند که همه باید برای نماز جمع شوند؟!
آری، فرستادگان پیامبر بارها و بارها در میان جمعیّت اعلام کرده اند که همه باید در نماز شرکت کنند.
آنها از بزرگان قریش هستند، پس چرا آنها از مسلمانان جدا شده اند؟
من فکر میکنم که آنها فهمیده اند پیامبر امروز چه هدفی دارد، برای همین میخواهند بهانه ای برای فردای خود داشته باشند.
چه بهانه ای بهتر از اینکه بگویند ما سخنان پیامبر را در روز غدیر نشنیدیم؟!
همسفرم! به نظر شما باید چه کرد؟
من به سمت آنها میروم تا با آنها سخن بگویم، امّا وقتی به آنها میرسم، میبینم آدمهای معمولی نیستند، اینها بزرگان قریش هستند.
در این میان، پیامبر علی (علیه السلام) را به حضور میطلبد و به او میگوید: «علی جان! به سوی آن گروه برو و آنها را به سوی ما بیاور».
علی (علیه السلام) حرکت میکند و به سمت آنها میرود.
بعد از لحظاتی... همه آنها نزد پیامبر هستند.
نمی دانم چه میشود که آنها به این زودی از تصمیم خود منصرف میشوند!
آنها از هیبت و شجاعت علی (علیه السلام) میترسند، میدانند که علی (علیه السلام) در اجرای دستور پیامبر کوتاهی نمی کند.
اکنون دیگر همه مسلمانان جمع شده اند و آماده خواندن نماز هستند.
پیامبر سجّاده خویش را کنار منبر میگستراند و آماده نماز میشود.
اللّه اکبر!
این صدای اذان است که به گوش میرسد.
چه منظره زیبایی!
یک بِرکه آب، درختان با شکوه و شکوه نماز جماعت!
اینجا غدیر خم است، ظهر روز هجدهم ماه ذی الحجّه، سال دهم هجری.
#امام_زمان
#غدیر
#عید_غدیر
#غدیری_ام
𝒿ℴ𝒾𝓃↷
❥• @Atashe_entezarr313
داستان مذهبیو زندگی ائمه ع
🌅🌌🌅🌌🌅 🌌🌅🌌 🌅🌌🌅 🌌 🌅 داستان #روی_دست_آسمان #خاطرات_غدیر_خم 💚 ( حوادث اخرین سال زندگی پیامبر صل
🌅🌌🌅🌌🌅
🌌🌅🌌
🌅🌌🌅
🌌
🌅
داستان #روی_دست_آسمان
#خاطرات_غدیر_خم 💚
( حوادث اخرین سال زندگی پیامبر صلی الله علیه و اله )
#قسمت_سی_سوم
عترت پاک مرا بشناسید!
نماز ظهر غدیر به پایان میرسد!
و پیامبر از جای خود برمی خیزد، از چند نفر میخواهد که سخنان او را با صدای بلند تکرار کنند تا همه، سخنان او را بشنوند.
پیامبر بالای منبر میرود و رو به مردم میایستد، همه، منتظر شنیدن سخنان پیامبر هستند.
او ابتدا از مردم سوال میکند: «ای مردم! آیا صدای مرا میشنوید؟ من پیامبر شما هستم».
وقتی او مطمئن میشود که همه مردم به سخنان او گوش میکنند، سخنان خود را آغاز میکند.
او ابتدا خدا را به یگانگی یاد میکند: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ. ستایش خدایی که یکتاست و شریکی ندارد، خدایی که به همه چیز آگاهی دارد، آفریننده آسمانها و زمین است. من به یگانگی او شهادت میدهم و به بندگی او اعتراف میکنم. ای مردم! خدا آیه ای را به من نازل کرده است، گوش کنید، این سخن خدا میباشد: یَأَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَآ أُنزِلَ إِلَیْکَ... ای پیامبر! آنچه را که به تو نازل
کرده ایم به مردم بگو و اگر این کار را نکنی وظیفه خود را انجام نداده ای و خداوند تو را از فتنهها حفظ میکند. مردم! من میخواهم علّتِ نازل شدن این آیه را برای شما بگویم: جبرئیل بر من نازل شده و از طرف خدا دستور مهمّی را به من داده است. ای مردم! من به زودی به دیدار خدا خواهم شتافت و از میان شما خواهم رفت، اکنون از شما میپرسم من چگونه پیامبری برای شما بودم؟ ».
اشک از چشمان ما جاری میشود، آخر چگونه باور کنیم که پیامبر به زودی از میان ما خواهد رفت؟
پیامبر سکوت کرده است و منتظر جواب است، مردم، همه با صدای بلند جواب میدهند: «ما شهادت میدهیم که در حقّ ما دلسوزی زیادی نمودی و پیامبر خوبی برای ما بودی، خداوند به تو بهترین پاداشها را بدهد! ».
اکنون پیامبر علی (علیه السلام) را صدا میزند، و از او میخواهد به بالای منبر بیاید، علی (علیه السلام) از منبر بالا میرود و طرف راست پیامبر میایستد.
پیامبر رو به جمعیّت میکند و میگوید: «ای مردم! من قرآن و عترت خود را به عنوان دو یادگار ارزشمند در میان شما باقی میگذارم.
می خواهم بدانم شما بعد از من با این دو یادگار، چگونه رفتار خواهید کرد ».
همسفر خوبم!
من یک سوال به ذهنم میرسد: چرا قبل از این سخن، پیامبر علی (علیه السلام) را کنار خود فرا خواند؟
شاید پیامبر میخواست که عترت خود را به مردم نشان دهد، او میخواست به مردم بگوید که علی (علیه السلام)، محور عترت اوست! عترت پیامبر کسانی هستند که در خانه علی (علیه السلام) هستند، علی و فاطمه و حسن و حسین (علیه السلام) عزیزان پیامبر میباشند.
حتما یادت هست که پیامبر در سرزمین منا، همین سخن را برای مردم بیان کردند.
برای همین عدّه ای در فکر هستند تا عایشه، دختر ابوبکر را که همسر پیامبر است به عنوان عترت پیامبر معرّفی کنند!!
آنها قصد دارند تا با تبلیغات وسیع خود، عایشه را کنار قرآن قرار دهند!
امّا امروز پیامبر، علی (علیه السلام) را کنار خود آورد تا عترت خود را به همه نشان بدهد، اگر دیروز مردم در تشخیص عترت پیامبر دچار شک بودند، امروز دیگر برای همه روشن شد که منظور پیامبر از عترت خود (که مقامی همچون قرآن دارند) چه کسانی است.
سخن پیامبر ادامه مییابد: «ای مردم! در رفتار خود با عترت من، خدا را فراموش نکنید، مبادا حقّ آنها را از بین ببرید! ».
خوب گوش کن! پیامبر این جمله را سه بار تکرار میکند.
#امام_زمان
#غدیر
#عید_غدیر
#غدیری_ام
𝒿ℴ𝒾𝓃↷
❥• @Atashe_entezarr313
داستان مذهبیو زندگی ائمه ع
🌅🌌🌅🌌🌅 🌌🌅🌌 🌅🌌🌅 🌌 🌅 داستان #روی_دست_آسمان #خاطرات_غدیر_خم 💚 ( حوادث اخرین سال زندگی پیامبر ص
🌅🌌🌅🌌🌅
🌌🌅🌌
🌅🌌🌅
🌌
🌅
داستان #روی_دست_آسمان
#خاطرات_غدیر_خم 💚
( حوادث اخرین سال زندگی پیامبر صلی الله علیه و اله )
#قسمت_سی_چهارم
چه کسی روی دست آسمان است؟
محمّد و علی (علیه السلام) بر بالای منبر ایستاده اند و همه چشمها به آنها خیره شده است.
صدای پیامبر بار دیگر سکوت را میشکند: «ای مردم! چه کسی بر شما ولایت دارد؟ »
پیامبر، منتظر جواب مردم است، همه فریاد میزنند: «خدا و پیامبر او».
برای بار دوم پیامبر سوال میکند: «چه کسی بر شما ولایت دارد؟ ».
مردم در جواب میگویند: «خدا و پیامبر او».
و بار سوم هم پیامبر همان سوال را میکند و مردم همین جواب را میدهند.
همه مسلمانان، اطاعت از خدا و پیامبر را بر خود واجب میدانند، هیچ کس در ولایت خدا و پیامبر شک ندارد.
همسفرم! نگاه کن!
پیامبر دست علی (علیه السلام) را در دست میگیرد، و تا آنجا که میتواند دست او را بالا میآورد و با صدای بلند میگوید: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلیٌّ مَوْلاهُ؛ هر کس من مولای او هستم این علی، مولای اوست ». 😍💚
سپس پیامبر چنین دعا میکند: «خدایا! هر کس علی را دوست دارد تو او را دوست بدار ویاری کن، و هر کس با علی دشمنی کند با او دشمن باش و او را
ذلیل کن ».
پیامبر این سخن خود را سه بار تکرار میکند.
پیامبر میخواهد همه مردم، علی (علیه السلام) را ببینند، برای همین، بازویِ علی (علیه السلام) را با مهربانی میگیرد و او را بلند میکند.
اکنون علی (علیه السلام) یک سر و گردن از پیامبر بالاتر قرار گرفته است.
ببین چگونه علی (علیه السلام)، روی دست آسمان است!!
به راستی چرا پیامبر علی (علیه السلام) را این گونه بلند کرده است؟
او میخواهد همه مردم، امام خود را به خوبی ببینند.
صدای پیامبر به گوش میرسد: «ای مردم! این علی است که برادر و جانشین من است، او امیرمؤمنان است و به همه دانشهای من آگاه است ».
و بعد از آن پیامبر میگوید: «ای مردم آیا شنیدید؟ ».
همه صدا میزنند: «آری، ای رسول خدا! ».
پیامبر بار دیگر میگوید: «آیا شنیدید؟ ».
بار دیگر مردم جواب میدهند: «آری، ای رسول خدا! ».
اکنون پیامبر رو به آسمان میکند و میگوید: «خدایا! تو شاهد باش که من وظیفه خود را انجام دادم، من سخن تو را برای همه این مردم گفتم».
و بعد از آن میگوید: «ای جبرئیل! تو هم شاهد باش».
در این میان، مردی از میان جمعیّت برمی خیزد و میگوید: «ای رسول خدا! منظور شما از این که علی، مولای ماست، چیست؟ ».
من با تعجّب به او نگاه میکنم، سخن پیامبر خیلی واضح و روشن بود، به نظر شما آیا جمله «هر کس من مولای او هستم، علی مولای اوست» توضیح بیشتری میخواهد؟
امّا پیامبر با روی باز جواب او را میدهد و میگوید: «هر کس من پیامبر او
هستم این علی امیر اوست».
علی (علیه السلام) امیر و آقای همه مسلمانان است.
با این سخنِ پیامبر، دیگر برای هیچ کس شکّی نمانده است.
پیامبر بار دیگر مردم را مورد خطاب قرار میدهد.
این سخنان پیامبر است:
ای مردم! هر دانشی که خدا به من داده بود به علی آموختم، بدانید فقط او میتواند شما را به سوی رستگاری رهنمون کند، از شما میخواهم هرگز با او مخالفت نکرده و از قبول ولایت او، سرپیچی نکنید.
#امام_زمان
#غدیر
#عید_غدیر
#غدیری_ام
𝒿ℴ𝒾𝓃↷
❥• @Atashe_entezarr313
داستان مذهبیو زندگی ائمه ع
🌅🌌🌅🌌🌅 🌌🌅🌌 🌅🌌🌅 🌌 🌅 داستان #روی_دست_آسمان #خاطرات_غدیر_خم 💚 ( حوادث اخرین سال زندگی پیامبر صلی
🌅🌌🌅🌌🌅
🌌🌅🌌
🌅🌌🌅
🌌
🌅
داستان #روی_دست_آسمان
#خاطرات_غدیر_خم 💚
( حوادث اخرین سال زندگی پیامبر صلی الله علیه و اله )
#قسمت_سی_پنجم
ای مردم! آیا میدانید علی، اوّلین کسی بود که به من ایمان آورد؟ آیا آن روز را به یاد میآورید که فقط من و علی، به خدای یگانه ایمان داشتیم و هیچ کس همراه ما نبود؟ علی کسی است که بارها و بارها در مقابل دشمنان من، جان خویش را به خطر انداخته است، علی، پیش من از همه، عزیزتر است، او یاری کننده دین خدا و هدایت کننده شماست.
ای مردم! بدانید که عترت و خاندان هر پیامبری از نسلِ خود او بوده است، امّا عترت و خاندان من از نسلِ علی میباشد.
من راه مستقیم را به شما نشان میدهم، بدانید که علی و فرزندان او، راه مستقیم هستند.
مردم! خداوند میفرماید: (فَٔامِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی أَنزَلْنَا) «به خدا و پیامبر و نوری که نازل شده است، ایمان بیاورید ».
ای مردم! بدانید آن نوری که شما باید به آن ایمان بیاورید، علی و فرزندان او میباشد.
ای مردم! خوبیهای علی بیش از آن است که بتوانم آن را برای شما بگویم، آن قدر بگویم که هر کس از او اطاعت کند به رستگاری بزرگی رسیده است.
من پیامبر خدا هستم و علی جانشین من و فرزندان او، امامانِ شما هستند و آخرینِ آنها، مهدی است.
مهدی همان کسی است که یاری کننده دین خدا میباشد و پیامبران قبل از من به او بشارت داده اند، او از جانب خدا انتخاب شده است و وارث همه علمها و دانشها میباشد، او ولیّ خدا در روی زمین میباشد.
ای مردم، سخنان مرا به کسانی که در شهر و دیار خود هستند، برسانید.
سخنان پیامبر به پایان میرسد. پیامبر میخواهد این سخنان او به گوش همه مردم برسد.
آری، این همان خطبه غدیر است که تاریخ را مبهوتِ عظمت خود کرده است.
خطبه غدیر، فریادِ بلندِ ولایت است.
بعد از لحظاتی... صدای اللّه اکبرِ پیامبر در غدیر میپیچد.
خدایا چه خبر شده است؟
گویا جبرئیل آمده و آیه جدیدی را آورده است: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الاْءِسْلامَ دِینًا: امروز دین را بر شما کامل کرده و نعمت خود را تمام نمودم و به این راضی شدم که اسلام، دین شما باشد ».
پیامبر این آیه را برای مردم میخواند، همه مردم میفهمند که اسلام با ولایتِ علی (علیه السلام) کامل میشود.
اسلام بدون ولایت، دین ناقصی است که هرگز نمی تواند انسان را به کمال برساند.
#امام_زمان
#غدیر
#عید_غدیر
#غدیری_ام
𝒿ℴ𝒾𝓃↷
❥• @Atashe_entezarr313