ساعتِ روی دیوار از حرکت ایستاده؛ روی ساعتِ یک و یک دقیقه نیمه شب. عقربهی ثانیهشمار لرزش کوچکی دارد. دوست دارم کمکش کنم تا چرخش از سر بگیرد. زمان، هولانگیز و بیملاحظه، به جلو میخزد و این ناتوانیِ بزرگی است که نمیتوانیم به عقب بازگردیم تا جلوی حادثهای را بگیریم یا آن را به شکل دیگری رقم بزنیم. زمان مانند دو دست قدرتمند ما را به جلو هول میدهد و گاهی ما را میان حادثهای ناشناخته پرتاب میکند. ما در برابر زمان، شیئی ناچیز هستیم که هراسان منتظر آیندهای نامعلوم نشستهایم. خدای خالق زمان، آن را بستر ابتلاء ما قرار داده، گاه بلایی ویرانکننده. از حقارتم در برابر قدرتِ این خالق قَدَرقدرت، در خود مچاله میشوم. زانوهایم را در سینهام جمع میکنم و پیشانیام را به آن تکیه میدهم. نجوا آغاز میشود؛ هماهنگ با تپش نامرتب قلب در سینه بدون هماهنگی با عقل. نجوا تنها سلاح من در برابر هجوم سهمگین بلا در واحد زمان است. نجوا، با صدایی که حروفش از هم سوا و متمایز نیست، تشخیص داده نمیشود و در آه و زنگی مبهم آمیخته شده و بیرون میریزد.
کتابخونهیزیرشیروونی.
ساعتِ روی دیوار از حرکت ایستاده؛ روی ساعتِ یک و یک دقیقه نیمه شب. عقربهی ثانیهشمار لرزش کوچکی دارد
بچهها.
#lio برگشته.😭😭
یکی از اولین هشتگهای اینجاست. برید بالا و نوشتههاش رو بخونید*
هدایت شده از نامهها.
📪 پیام جدید
https://eitaa.com/atticlibrary/3104
این صندلی بزودی از سفید به قرمز خونی تغییر رنگ خواهد داد_
#دایگو
هدایت شده از نامهها.
📪 پیام جدید
دیشب دوباره کابوس دیدم✨
من از بچه ها مخصوصا دختر بچه ها بدم میاد
بعد کابوسم اینجوری بود که نصفه شب بود و خونه تنها بودم و همه جا تاریک و خوفناک بود ، بعد یهو یه دختر بچه ظاهر شده بود که سر و صورت خونی داشت بعد دوباره غیبش زد و به جاش یه دختر بچه دیگه ظاهر شد که اون صورتش خونی بود و چشماش از کاسه در اومده بود (البته فقط این دوتا بچه نبودن ، بچه های دیگه ای هم بودن که فکر کنم نقشه قتلم و کشیده بود_)
که خداروشکر بیدار شدم و تونستم دوباره با خیال راحت به خوابیدنم ادامه بدم😮💨
#کیا
#دایگو
یعنی میگی وقتی دوباره خوابت برد توی خوابِ قبلیت بیدار نشدی، در حالی که دختر بچهها بالا سرت جمع شدن و منتظرن چشمهاتو باز کنی؟
ای بابا. چه بد.
هدایت شده از نامهها.
📪 پیام جدید
https://eitaa.com/atticlibrary/3107
بنده خدا قاتل ارشد تو ذوقش خورد. امیدوار بود ادامه داشته باشه؛ اونم یه ادامه ی خونین.
*لبخند ملیح قاتلی
#ز_ع
#دایگو
هدایت شده از نامهها.
📪 پیام جدید
https://eitaa.com/atticlibrary/3107
نه نه اصلا ؛ کلا هیچ وقت نشد ادامه خوابا و کابوسام رو ببینم🚶🏻♀️
#کیانا
#دایگو
من اگه پا نشم یه دور تو خونه رژه برم و برگردم، قطعا دوباره ادامهی کابوسم رو میبینم.
دقت کنید، فقط کابوس. اگه وسط دیدن یه خواب خوب بیدار شم، دیگه هیچ راهی نداره ادامهشو ببینم. فشار؟ نه.
هدایت شده از نامهها.
📪 پیام جدید
گاهی اوقات احساس میکنم او تماشایم میکند.
همیشه وقتی در آشپزخانه مشغول نگاه کردن به آب روی اجاق هستم که جوش میکند،یا در حال درست کردن غذای حاضری ام هستنم،میدانم که او آن پشت است.تک تک حرکاتم را دنبال میکند و گهگاهی صدای خنده های ریزریزکی اش را وقتی برایم پشت پا میگیرد و با سر زمین میخورم میشنوم.هر روز با سر و صدا هوایی که در خانه راه میانداخت،بیدار میشوم.سر میز چوبی آشپزخانه برایش یک بشقاب غذا میگذارم و بعد میروم تا تنهایی غذایش را بخورد.
میدانم خوشش نمیآید کسی او را تماشا کند.
روی بخار حمام مینویسد:«چقد چاق شدی»
«بمیر!بمیر!بمیر!.»
ولی در هر صورت نمیتوانم کاری دیگری جز ادامه دادن بکنم.نمیتوانم اینجا را ترک کنم،نمیتوانم
دست از رفتن از این جهنم بکشم.
چونعاشقش شده ام
#جینایر
#دایگو