هدایت شده از نامهها.
📪 پیام جدید
گرمایی مطلوب در تنم پخش شده است. گرمایی که هر از گاهی مور موری لذت بخش را به تن من میبخشد. لیکن آن گرما نمیتواند قلبم را تسخیر کند و شادی و نشاط را به وی هدیه کند. همین موجب شده است تا من توانایی زندگی در لحظه را نداشته باشم. گویا افکاری از گذشته و آینده، از هر دو سو به من هجوم می آورند و لذت را از من می ربایند. و من اینک به کاروانی غارت شده میمانم؛ کاروانی که ناچار و نالان باید دست از پا درازتر به دیار خویش برگردد، بدون ذره ای سود و مملوء از ضرری که آتش میزند بر زندگی وی...
#ز_ع
#دایگو
کتابخونهیزیرشیروونی.
📪 پیام جدید گرمایی مطلوب در تنم پخش شده است. گرمایی که هر از گاهی مور موری لذت بخش را به تن من میبخ
هممممم.
نگاه متفکرانه*
یه دستی باید ببری توش احساس میکنم. مثل نوشتههای قبلیت نیست انگار.
اگه بخوام یه پیشنهادای کوچولویی بدم:
-شاید "گرمایی خوشایند" بهتر از مطلوب باشه.
-مور موری لذت بخش؟
-فکر میکنم "وی" بهترین ضمیر ممکن برای اشاره به قلب نیست.
یکم کلا ارتباط بین گرما و گذشته و آینده و کاروان و اینا رو میتونی شفافتر بیان کنی مثلا..
هدایت شده از کلبه جنگلی✨
میدانم اگر قضاوت نادرستی درمورد کسی بکنم دنیا تمام تلاشش را میکند تا مرا در شرایط او قرار دهد تا به من ثابت کند در تاریکی همهی ما شبیه یکدیگریم.
تسخیر شدگان، فئودور داستایفسکی