.
#داستان_طنز 😃
جوانی میخواست ازدواج کند.
به پیرزنی سفارش کرد تا برای او همسری مناسب پیدا کند .
پیرزن به جستجو پرداخت، دختری را پیدا کرد و به جوان معرفی کرد و گفت این دختر از هر جهت سعادت شما را در زندگی فراهم خواهد کرد.
جوان گفت: شنیدهام قد او کوتاه است!
پیرزن گفت: اتفاقا این صفت بسیار خوبی است، زیرا لباسهای خانم ارزانتر تمام میشود!
جوان گفت: شنیدهام زبانش هم لکنت دارد!
پیرزن گفت: این هم دیگر نعمتی است، زیرا میدانید که عیب بزرگ خانمها پر حرفی است؛ اما این دختر چون لکنت زبان دارد پر حرفی نمیکند و سرت را به درد نمیآورد!
جوان گفت: خانم همسایه گفته است که چشمش هم معیوب است!
پیرزن گفت: درست است، این هم یکی ازخوشبختیهاست که کسی مزاحم آسایش شما نمیشود و به او طمع نمیبرد.
جوان گفت: شنیدهام پایش هم میلنگد و این عیب بزرگی است!
پیرزن گفت: شما تجربه ندارید، نمیدانید که این صفت، باعث میشود که خانمتان کمتر از خانه بیرون برود و علاوه بر سالم ماندن، هر روز هماز خیابانگردی، خرج برایت نمیتراشد!
جوان گفت: این همه به کنار؛ ولی شنیدهام که عقل درستی هم ندارد!
پیرزن گفت: ایوای؛ شما مردها چقدر بهانهگیر هستید، پس یعنی میخواستی عروس به این نازنینی، این یک عیب کوچک را هم نداشته باشد. 😅
#داستان
✨@avayeqoqnus✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میزے برای کـاری،
کارے برای تـخت،
تختے برای خـواب،
خوابے برای جـان،
جانے برای مـرگ،
مرگے برای یـاد،
یادے برای سنـگ،
این بود زندگی...؟ 🥀
#حسین_پناهی
✨@avayeqoqnus✨
هدایت شده از آوای ققنوس
.
📚 ضرب المثل "ماست ها را کیسه کردند"
🖇 معنی و کاربرد:
🔸 کنایه از ترسیدن و تسلیم شدن در برابر کسی است.
🔹 یعنی حساب کار دستش آمد و دیگر اشتباهاتش را تکرار نمی کند.
🔸 معمولا این ضرب المثل را در جایی به کار می برند که کسی کار اشتباه یا خلافی می کرده اما بالاخره از روی ترس یا به هر دلیلی تسلیم می شود و دیگر آن کار را تکرار نمی کند.
🖇 داستان ماست مُختارالسلطنه:
میگویند ژنرال کریمخان ملقب به مختارالسلطنه سردار منصوب در اواخر سلطنت ناصرالدین شاه قاجار مدتی رییس فوج فتحی اصفهان بود و زیر نظر ظلالسلطان فرزند ارشد ناصرالدین شاه انجام وظیفه میکرد.
مختارالسلطنه پس از چندی از اصفهان به تهران آمد و به علت ناامنی و گرانی که در تهران بروز کرده بود حسبالامر ناصرالدین شاه حکومت پایتخت را برعهده گرفت.
در آن زمان هنوز اصول دموکراسی در ایران برقرار نشده و شهرداری وجود نداشت.
حکام وقت با اختیارات تام، بر امور و شئون قلمرو حکومتی، از جمله امر خوار و بار و تثبیت نرخها و قیمتها نظارت کامل داشتند و محتکران و گرانفروشان را شدیداً مجازات میکردند.
گدایان و بیکارهها در زمان حکومت مختارالسلطنه به سبب گرانی و نابسامانی شهر، ضمن عبور از کنار دکانها چیزی برمیداشتند و به اصطلاح ناخونک میزدند.
مختارالسطنه برای جلوگیری از این بینظمی دستور داد گوش چند نفر از گدایان متجاوز را با میخهای کوچک به درخت نارون در کوچهها و خیابانهای تهران میخکوب کردند و بدین وسیله مردم از شر گدایان و بیکارهها خلاص شدند.
روزی به مختارالسلطنه اطلاع دادند که قیمت ماست در تهران خیلی گران شده و طبقات پایین از این ماده غذایی که ارزانترین چاشنی و قاتق و خورشِ نان آنهاست محروم شدهاند.
مختارالسلطنه اوامری صادر کرد و ماستفروشان را از گرانفروشی برحذر داشت.
چون چندی بدین منوال گذشت برای اطمینان خاطر شخصاً با لباس مبدل به یکی از دکانهای لبنیاتفروشی رفت و مقداری ماست خواست.
ماستفروش که مختارالسلطنه را نشناخته و فقط نامش را شنیده بود پرسید: «چه جور ماستی میخواهی؟»
مختارالسلطنه گفت: «مگر چند جور ماست داریم؟»
ماست فروش جواب داد: «معلوم میشود تازه به تهران آمدهای و نمیدانی که دو جور ماست داریم: یکی ماست معمولی، دیگری ماست مختارالسلطنه!»
مختارالسلطنه با حیرت و شگفتی از ترکیب و خاصیت این دو نوع ماست پرسید.
ماست فروش گفت: «ماست معمولی همان ماستی است که از شیر میگیرند و بدون آنکه آب داخلش کنیم تا قبل از حکومت مختارالسلطنه با هر قیمتی که دلمان میخواست به مشتری میفروختیم.
الان هم در پستوی دکان از آن ماست موجود دارم که اگر مایل باشید میتوانید ببینید و البته به قیمتی که برایم صرف میکند میفروشم!
اما ماست مختارالسلطنه همین طغار دوغ است که در جلوی دکان و مقابل چشم شما قرار دارد و از یک سوم ماست و دو سوم آب ترکیب شده است! از آنجایی که این ماست را به نرخ مصوبه مختارالسلطنه میفروشیم به این جهت ما لبنیاتفروشها این جور ماست را ماست مختارالسلطنه لقب دادهایم! حالا از کدام ماست میخواهی؟ این یا آن؟!»
مختارالسلطنه که تا آن موقع خونسردیش را حفظ کرده بود بیش از این طاقت نیاورده به ماموران حکومتی که دورادور شاهد صحنه و گوش به فرمان حاکم بودند امر کرد ماست فروش را جلوی دکانش به طور وارونه آویزان کردند و بند تنبانش را محکم بستند.
سپس طغار دوغ را از بالا داخل دو پاچه شلوارش سرازیر کردند و شلوار را از بالا به مچ پاهایش بستند.
بعد از آنکه فرمان اجرا شد آن گاه رو به ماست فروش کرد و گفت: «آنقدر باید به این شکل آویزان باشی تا تمام آبهایی که داخل این ماست کردی خارج شود تا دیگر جرأت نکنی آب داخل ماست بکنی!»
چون سایر لبنیاتفروشها از مجازات شدید مختارالسلطنه نسبت به ماست فروش یاد شده آگاه گردیدند همه ماستها را داخل کیسه کردند تا آبهایی که داخلش ریخته بودند خارج شود و مثل همکارشان گرفتار قهر و غضب مختارالسلطنه نشوند.
از آن تاریخ این ضربالمثل در بین مردم رواج یافت.
#ضرب_المثل
#اصطلاحات_فارسی
✨ @avayeqoqnus ✨
🍂 رفتیم اگر مَلول شدی از نشست ما
🌼 فرمای خدمتی که برآید ز دست ما
🍂 برخاستیم و نقش تو در نَفس ما چنانک
🌼 هر جا که هست بی تو نباشد نشست ما
🍂 با چون خودی درافکن اگر پنجه میکنی
🌼 ما خود شکستهایم چه باشد شکست ما
🍂 جرمی نکردهام که عُقوبت کند ولیک
🌼 مردم به شرع مینکشد ترک مست ما
🍂 شکر خدای بود که آن بت وفا نکرد
🌼 باشد که توبهای بکند بتپرست ما
🍂 سعدی نگفتمت که به سرو بلند او
🌼 مشکل توان رسید به بالای پست ما
#سعدی
✨@avayeqoqnus✨
بر روی صندلی خواهم نشست
سیگاری خواهم کشید
به میخهایی فکر خواهم کرد
که روزی به این دیوار کوبیدیم...
و به آن چیزهایی که هرگز به میخها نیاویختم...
قابِ عکسی
که تو در آن باشی
و آینهای
که من در آن...! 🥀
#یانیس_ریتسوس (شاعر یونانی)
✨@avayeqoqnus✨
آرامش به معنای آن نیست
که صدایی نباشد
مشکلی وجود نداشته باشد
یا کار سختی پیش رو نباشد؛
” آرامش” یعنی در میان
صدها مشکل و کار سخت
دلی آرام وجود داشته باشد...
دلتون آرام و شبتون خوش در پناه
خدای بزرگ 🌙🌺
✨@avayeqoqnus✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میتوان زیبا زیست…
نه چنان سخت که از عاطفه دلگیر شویم،
نه چنان بیمفهوم که بمانیم میان بد و خوب!
لحظهها میگذرند
گرم باشیم پر از فکر و امید…
عشق باشیم و سراسر خورشید…
صبح بخیر و شادکامی رفقا 🌞🌹
هفتهای عالی پیش رو داشته باشید 🪴
✨@avayeqoqnus✨
هدایت شده از آوای ققنوس
🍁🌼🍂🌼🍂🌼🍁
محتسب، مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت: ای دوست! این پیراهن است، افسار نیست!
گفت: مستی، زان سبب افتان و خیزان میروی
گفت: جرم راه رفتن نیست، ره هموار نیست
گفت: میباید تو را تا خانهی قاضی برم
گفت: رو صبح آی، قاضی نیمهشب بیدار نیست
گفت: نزدیک است والی را سرای، آنجا شویم
گفت: والی از کجا در خانهی خمار نیست؟
گفت: تا داروغه را گوییم، در مسجد بخواب
گفت: مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست
گفت: دیناری بده پنهان و خود را وارهان
گفت: کار شرع، کار درهم و دینار نیست
گفت: از بهر غرامت، جامهات بیرون کنم
گفت: پوسیدهست، جز نقشی ز پود و تار نیست
گفت: آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه
گفت: در سر عقل باید، بیکلاهی عار نیست
گفت: می بسیار خوردی، زان چنین بیخود شدی
گفت: ای بیهودهگو، حرف کم و بسیار نیست
گفت: باید حد زند هشیار مردم، مست را
گفت: هشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست
#پروین_اعتصامی
✨@avayeqoqnus✨
هدایت شده از آوای ققنوس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 مناظره مست و هوشیار
🎙 دکلمه با صدای علیرضا اسماعیل نژاد
✍ شاعر: پروین اعتصامی
#پروین_اعتصامی
#دکلمه
✨@avayeqoqnus✨
سوفی!
اگر من میخواستم در این درسها تنها یک چیز به تو یاد دهم، آن بود که در قضاوت عجله نکن.
📙 دنیای سوفی
🖌 یوستین گوردر
#بریده_کتاب
✨@avayeqoqnus✨
📘 #داستان_تاریخی
فلمینگ، یک کشاورز فقیراسکاتلندی بود.
یک روز در حالی که به دنبال امرار معاش خانواده اش بود، از باتلاقی در آن نزدیکی صدای درخواست کمک شنید؛
وسایلش را بر روی زمین انداخت و به سمت باتلاق دوید.
پسری وحشت زده که تا کمر در باتلاق
فرو رفته بود، فریاد می زد و تلاش میکرد تا خودش را آزاد کند.
فلمینگ او را از مرگی تدریجی و وحشتناک نجات داد.
روز بعد، کالسکه ای مجلل به منزل محقر فارمر فلمینگ رسید.
مرد اشراف زاده خود را به عنوان پدر پسری معرفی کرد که فارمر فلمینگ نجاتش داده بود.
اشراف زاده گفت: "میخواهم جبران کنم؛ شما زندگی پسرم را نجات دادی".
کشاورز اسکاتلندی جواب داد:
" من نمیتوانم برای کاری که انجام
داده ام پولی بگیرم".
در همین لحظه پسر کشاورز وارد کلبه شد.
اشراف زاده پرسید:
"پسر شماست؟"
کشاورز با افتخار جواب داد: "بله"
با هم معامله می کنیم.
اجازه بدهید او را همراه خودم ببرم تا تحصیل کند. اگر شبیه پدرش باشد، به مردی تبدیل خواهد شد که تو به او افتخار خواهی کرد.
پسر فارمر فلمینگ از دانشکده پزشکی سنت ماری در لندن فارغ التحصیل شد و همین طور ادامه داد تا در سراسر جهان به عنوان سر الکساندر فلمینگ کاشف پنسیلین مشهور شد.
سالها بعد، پسر اشراف زاده به ذات الریه مبتلا شد.
چه چیزی نجاتش داد؟
پنی سیلین...
#داستان
#داستان_تاریخی
✨@avayeqoqnus✨
هر که هوایی نپخت
یا به فراقی نسوخت
آخر عمر از جهان
چون برود خام رفت 🌺
#سعدی
✨@avayeqoqnus✨
پایانی برای غصهها نیست
نه برهها گرگ میشوند، نه گرگها سیر
خسته ام از جنس قلابی آدمها...
دار میزنم خاطرات کسی را که مرا آزرده
حالم خوب است اما
گذشتهام درد میکند. 🥀🍂
✨@avayeqoqnus✨
❤️🔥 می خواهمت چنانکه شب خسته خواب را
💫 می جویمت چنانکه لب تشنه آب را
❤️🔥 محو توام چنانکه ستاره به چشم صبح
💫 یا شبنم سپیده دمان آفتاب را
❤️🔥 بی تابم آنچنانکه درختان برای باد
💫 یا کودکان خفته به گهواره تاب را
❤️🔥 بایسته ای چنان که تپیدن برای دل
💫 یا آنچنان که بالِ پریدن عقاب را
❤️🔥 حتی اگر نباشی، می آفرینمت
💫 چونان که التهاب بیابان سراب را
❤️🔥 ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی
💫 با چون تو پُرسشی چه نیازی جواب را
#قیصر_امین_پور
✨@avayeqoqnus✨
نقل است که مردی در صحبت ابراهیمِ
ادهم بود.
چون میرفت گفت: «ای خواجه! عیبی اگر
در من دیدهای بگو و مرا در آن تنبیه کن.»
ابراهیم گفت: «در تو هیچ عیبی ندیدهام
زیرا که در تو به چشم دوستی نگریستهام،
لاجرم هر چه از تو دیدهام مرا خوش آمده
است.»
🔻 برگرفته از تذکرة الاولیا عطار
نیشابوری
#عطار
#حکمت
✨@avayeqoqnus✨
📌 بسیار زیبا و خواندنی 🌸
مرد فقیری از خدا سوال کرد:
چرا من اینقدر فقیر هستم؟
خدا پاسخ داد:
چون یاد نگرفتهای که بخشش کنی!
مرد پاسخ داد: من چیزی ندارم که ببخشم...
خدا پاسخ داد: چرا!!!
معدود چیزهایی داری!
یک صورت، که میتوانی
لبخند بر آن داشته باشی!
یک دهان، که می توانی از دیگران
تمجید کنی وحرف خوب بزنی!
یک قلب، که میتوانی به روی دیگران بگشایی!
چشمانی، که میتوانی با آنها به دیگران
با نیت خوب نگاه کنی!
فقر واقعی فقر روحــــی است.
دل آدمها خیلی ساده گرم میشود... 👌🌺
#تلنگر
✨@avayeqoqnus✨
دلا !
چه دیده فروبستهای،
سپیده دمید
سَری برآر ؛
که خوش عالَمیست عالم صبح
صبح بخیر 🌞🌹
امروزتون سرشار از شادی و
سلامتی رفقا 🪴
✨@avayeqoqnus✨
.
و توکل علی الله و کفی بالله وکیلا
و بر خدا توکل کن
و کافی است که خدا نگهبان و کارسازِ همه امور بندگان باشد...
سوره احزاب، آیه ۳
خدایا توکل از ما، معجزه از تو 🙏💛
#خدا
✨@avayeqoqnus✨
📚ضرب المثل "نه سیخ بسوزه نه کباب"
🖇 معنی و کاربرد :
🔸 یعنی در کاری بهترین و متعادل ترین روش را پیش گرفتن، به طوری که هیچکدام از دو طرف ضرری وارد نیاید
🔹 هر گاه به کسی می خواستند بگویند طوری رفتار کن که عدالت برقرار شود، می گفتند: دیگر خودت میدانی کاری کن که نه سیخ بسوزه نه کباب
🖇 ریشه و حکایت ضرب المثل:
می گویند شجاع السلطنه پسر فتحعلی شاه، زمانى حاکم کرمان بود. او در آنجا متوجه شده بود که ترکه های نازک انار میتوانند نقش سیخ کباب را ایفا کنند. و کباب بر سیخی که چوبش انار باشد خوشمزه تر هم میشود.
بدین جهت پخت کباب با چوب انار را باب کرد که در کرمان به «کباب حسنی» معروف شد؛ و حاکم وقتی میل کباب داشت به نوکرها میگفت: طوری کباب را بگردانید که نه سیخ بسوزد نه کباب.
از آن تاریخ این ضربالمثل در بین مردم رواج یافت.
#ضرب_المثل
#اصطلاحات_فارسی
✨ @avayeqoqnus ✨
📖" سیمرغ "
تنت قافست و جانت هست سیمرغ
ز سیمرغی تو محتاجی بـه سی مرغ
حجاب کوه قافت آرد و بس
چو منعت میکند یک نیمه شو پس
بـه جز نامی ز جان نشنیدهای تو
وجود جان خود تن دیدهای تو
همه عالم پر از آثار جان اسـت
ولی جان از همه عالم نهانست
تو سیمرغی ولیکن در حجابی
تو خورشیدی ولیکن در نقابی
ز کوه قاف جسمانی گذر کن
به دار الملک روحانی سفر کن
#شعر
#عطار_نیشابوری
✨ @avayeqoqnus ✨