eitaa logo
آوای ققنوس
8.3هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
472 ویدیو
31 فایل
دوستای عزیزم، اینجا کنار هم هستیم تا هم‌از ادبیات لذت ببریم هم حال دلمون خوب بشه.😍 ♦️کپی پست ها بعنوان تولید محتوا برای کانال های دیگر ممنوع بوده و رضایت ندارم♦️ تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/1281950438C0351ad088a
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 حکایت اشک رایگان 😳 مرد عربی سگی داشت که در حال مردن بود. او در میان راه نشسته بود و برای سگش گریه می کرد. گدایی از آنجا می گذشت و از مرد عرب پرسید: "چرا گریه می کنی؟" عرب گفت: "این سگ وفادارم پیش چشمم جان می دهد. این سگ روزها برایم شکار می کرد و شبها نگهبانم بود و دزدان را فراری می داد." گدا پرسید: "بیماری سگ چیست، آیا زخم دارد؟" عرب گفت: "نه از گرسنگی می‌میرد!" گدا گفت: "صبر کن، خدا به صابران پاداش می دهد." ناگهان مرد گدا یک کیسه پُر در دست مرد عرب دید. پرسید: "در این کیسه چه داری؟" عرب گفت: "نان و غذا برای خوردن." گدا گفت: "چرا به سگ نمی دهی تا از مرگ نجات پیدا کند؟" عرب گفت: "نان ها را از سگم بیشتر دوست دارم. برای نان و غذا باید پول بدهم، ولی اشک مفت و مجانیست. برای سگم هر چه بخواهد گریه می کنم!!" گدا گفت: "خاک بر سرت!!، اشک خون دل است و به قیمتِ غم به آب زلال تبدیل شده، ارزش اشک از نان بیشتر است. نان از خاک است ولی اشک از خون دل!" 🔸 برگرفته از دفتر پنجم مثنوی معنوی @avayeqoqnus
سلام ظهربخیر ✋ رفقا این حکایت مثنوی که براتون گذاشتم برای خودم به شخصه خیلی تعجب برانگیز و تکان دهنده بود. این درجه از پستی و ذلالت طبع و حماقت ی آدم هضمش خیلی سخته، قبول دارید؟ کاش تو ایتا میشد کامنت گذاشت تا از دیدگاه های همدیگه مطلع بشیم ولی متاسفانه نمیشه. ولی اگه نظر یا دیدگاهی نسبت به این حکایت عجیب دارید اینجا برام بفرستید 👇 @M_ava_82 چند تا از جالب ترین هاشو تو کانال قرار میدم. ممنون که هستید 🙏🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿 🍃 🥀 به فَغان نه لب گشودم که فغان اثر ندارد غم دل نگفته بهتر همه کس جگر ندارد چه حرم چه دِیر هر جا سخنی ز آشنایی مگر اینکه کس ز راز من و تو خبر ندارد چه ندیدنی است اینجا که شرر جهان ما را نفسی نگاه دارد، نفسی دگر ندارد تو ز راه دیده ی ما به ضمیر ما گذشتی مگر آنچنان گذشتی که نگه خبر ندارد کس ازین نگین شناسان نگذشت بر نگینم بتو می سپارم او را که جهان نظر ندارد قدح خرد فُروزی که فرنگ داد ما را همه آفتاب لیکن اثر سحر ندارد ☀️ @avayeqoqnus ☀️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. گاهی میانِ خلوتِ جمع، یا در انزوای خویش، موسیقیِ نگاهِ تو را گوش می‌کنم! وز شوقِ این محال، که دستم به دستِ توست، من جای راه رفتن پرواز می‌کنم …! 🌱❤️ @avayeqoqnus
عشق نبردهاي تازه به همراه مي‌آورد. اين نبرد‌ها، روح را به رزمگاه فرا مي‌خواند و به بلوغ مي‌رساند؛ از اين نبرد‌ها نترس. 🌱 @avayeqoqnus
. ای کاش جان بخواهد معشوق جانی ما تا مدعی بمیرد از جان فشانی ما 🍃 ☀️ @avayeqoqnus ☀️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. گاهی گمان نمی کنی ولی خوب می شود 🌱 🔸 دکلمه ای زیبا با صدای زنده یاد قیصر امین پور @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. زندگی خانه ایست با هزاران پنجره دلت را به‌سوی هر کدام بگشایی زندگی سهم تو را از همان‌جا می‌دهد پنجره ی عشق را بگشا که وجودت را از آن سرشار کنی صبح تون بخیر رفقا 🙏🌹 ☀️ @avayeqoqnus ☀️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ✨ الهی خواندی،تاخیر کردم. ✨ فرمودی،تقصیر کردم. ✨ عمر خود بر باد کردم و بر تن خود بیداد کردم. ✨ اگر گوییم ثنای تو گوییم. ✨ اگر جوییم رضای تو جوییم. ✨ الهی!گفتی کریمم،امید بدان تمام است. ✨ تا کرم تو در میان است،نا امیدی حرام است. ✨ آمین 🙏🌸 ☀️ @avayeqoqnus ☀️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ﺑﺒﺮ ﮔﺮﺳﻨﻪ‌‌ای ﻣﺮﺩﯼ ﺭﺍ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻣﯽ‌کند، ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺩﻭﺍﻥ ﺩﻭﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮔﻮﺩﺍﻟﯽ ﺑﺰﺭﮒ ﻣﯽ ﺭﺳﺎﻧﺪ ﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺷﯿﺐ ﮔﻮﺩﺍﻝ ﺭﻫﺎ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ، ناگهان ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ ﺗﻤﺴﺎﺣﯽ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻬﺎﯼ ﮔﻮﺩﺍﻝ ﺩﻫﺎﻥ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺍﻭست. ﺩﺭ ﻧﯿﻤﻪ ﺭﺍﻩ ﺷﯿﺐ ﮔﻮﺩﺍﻝ، ﻣﺮﺩ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﻮﺗﻪ ﺗﻤﺸﮑﯽ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ ﻭ ﻣﮑﺚ ﻣﯽ کند. با خودش می‌گوید ﺑﺎﻻ ﺑﺮﻭﻡ ﯾﺎ ﭘﺎﯾﯿﻦ؟ سپس او ﻣﺘﻮﺟﻪ می ﺷود که ﺭﻭﯼ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺗﻪ ﭼﻨﺪ ﺩﺍﻧﻪ ﺗﻤﺸﮏ ﺧﻮﺷﺮﻧﮓ ﺁﻭﯾﺰﺍﻥ ﺍﺳﺖ، ﺑﻪ ﺧﻮﺩ می گوﯾﺪ : ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﺯ ﻟﺬﺕ ﺍﯾﻦ ﺩﺍﻧﻪ‌ﻫﺎﯼ ﺗﻤﺸﮏ ﺑﻬﺮﻩ ﺑﺒﺮﻡ ﻭ ﺍﺯ ﻓﮑﺮ ﺑﺒﺮ ﻭ ﺗﻤﺴﺎﺡ ﺑﻪ ﺩﻭﺭ ﺑﺎﺷﻢ. ﺩﺍﻧﻪ‌ﻫﺎﯼ ﺗﻤﺸﮏ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻟﺬﺕ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﺍﻧﻪ ﺩﺍﻧﻪ ﺩﺭ ﺩﻫﺎﻥش ﻣﯽ‌ﮔﺬﺍﺭﺩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﻧﻪ ﺍﺯ ﺑﺒﺮ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﺧﺒﺮﯼ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﻪ ﺍﺯ ﺗﻤﺴﺎﺡ ﺩﺭ ﭘﯿﺶ ﺭﻭ. ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺑﺒﺮ ﯾﮏ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﺩﺭ ﭘﯽ ﺗﻮﺳﺖ ﻭ ﺗﻤﺴﺎﺡ ﯾﮏ ﺁﯾﻨﺪﻩ ی ﮔﺮﺳﻨﻪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺗﻮست. ﺩﺍنه‌ﻫﺎﯼ ﺗﻤﺸﮏ ﺭﺍ ﺩﺭﯾﺎﺏ، ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐردن یعنی ﻫﻤﻨﻮﺍ ﻭ ﻫﻤﺰﻣﺎﻥ ﺷﺪﻥ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﮐﺎﺋﻨﺎﺕ. ﻋﻘﺐ ﺍﻓﺘﺎﺩﻥ ﻭ ﺟﻠﻮ ﺍﻓﺘﺎﺩﻥ ﺗﻮ، سمفوﻧﯽ ﮐﺎﺋﻨﺎﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻧﻤﯽ‌ﺭﯾﺰﺩ. 👍 @avayeqoqnus
. غمِ عشق تو از غمها نجاتست مرا خاکِ درت آب حیاتست نمی‌جویم نجات از بند عشقت چه بندست آنکه خوشتر از نجاتست 🌱 @avayeqoqnus
. سلام روزبخیر ✋ قرار شد چند تا از کامنت های دوستان در مورد داستان "اشک رایگان" تو کانال قرار بدم. دو تا از دوستان تعابیر جالبی به کار برده بودن که خالی از لطف نیست شما هم بخونید. سپاس از همه دوستانی که نظرشون اعلام کردن 🙏🌸
. "سرمایه وجود و هستی خود را با نان معاوضه نکن." 👌🙏 .
. اینم نظر دوست دیگمون 👌 🙏 .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. چند گویی قصهٔ ایوب و صبر او بس است بیش از این ما صبر نتوانیم آن ایوب بود 🌿 @avayeqoqnus