چند جمله طلایی از شوپنهاور:
اگر معاشرت با دیگران تو را آزرده میکند،
همیشه قدری از تنهاییات را با خود
به جمع ببر؛
یعنی بیاموز آنچه میاندیشی را فورا ابراز
نکنی،
چیزی که میشنوی را زیاد جدی نگیری،
و از دیگران بیش از اندازه انتظار نداشته
باشی…
📙 در باب حکمت زندگی
✍ آرتور شوپنهاور
#بریده_کتاب
✨ @avayeqoqnus ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر از من بپرسی که
به این جهان آمدم تا چه کاری انجام دهم، به تو خواهم گفت:
آمدم که با صدای بلند زندگی کنم...
✨@avayeqoqnus✨
.
📚 ضرب المثل های کشورهای مختلف:
💠 ضرب المثل اسکاتلندی : عصاي کج ، سايه کج مي اندازد.
💠 ضرب المثل هندی : زبانت را نگاه دار تا دوستت را نگاه داري.
💠 ضرب المثل چینی : مردی که کوه را از میان برداشت ، کسی بود که اول شروع به برداشتن سنگریزه ها کرد.
#ضرب_المثل
#ضرب_المثل_های_ملل
✨ @avayeqoqnus ✨
در این فکرم که خواهی ماند
با من مهربان یا نه
به من کم میکنی لطفی
که داری این زمان یا نه 🌹
#وحشی_بافقی
✨ @avayeqoqnus ✨
.
📜 تو با که بودی؟
روزی عارفی، مردم را به دور خود جمع کرده بود و از خدا برایشان سخن می گفت و از شریعت و طریقت و معرفت و حقیقت.
او مردم را برای پاسخ به سوالهایی که حضرت حق در مورد حیاتشان، دوستیهایشان، عبادت هایشان، نماز و روزههایشان و... از آن ها خواهد پرسید آماده می کرد.
درویشی از آنجا می گذشت؛ رو به جماعت کرد و گفت:
"حضرت حق این همه سوال نمی پرسد. او
فقط یک سوال میپرسد:
من با تو بودم تو با که بودی؟"
#حکایت
#حکمت
✨ @avayeqoqnus ✨
نگارا وقت آن آمد
که یکدم ز آن من باشی 💜
دلم بیتو به جان آمد
بیا تا جان من باشی 💞
#عراقی
✨ @avayeqoqnus ✨
.
🌼 زندگی تعداد دم و بازدم ها نیست
بلکه لحظاتی هست که
قلبت محکم می زند
🌸 به خاطر خنده
به خاطر اتفاق های خوب غیره منتظره،
به خاطر شگفتی،
به خاطر شادی،
🍀 به خاطر دوست داشتن های بی حساب،
به خاطر عشق
به خاطر مهربانی
🌿 شادی ات را به اطرافت بپراکن
بازتاب خوب آن را خواهی گرفت. 👌🪴
#دلنوشته
#حس_خوب
✨ @avayeqoqnus ✨
به روزگار شبی بیسحر نخواهد ماند
چو چشم باز کنی صبحِ شبنورد اینجاست ...
صبح بخیر و نیکی 🌞🌸
روزتون قشنگ و شاد 🪴
#هوشنگ_ابتهاج
✨@avayeqoqnus✨
یک روز...
جایی در زندگیم میایستم و میگویم
خدا با من بود که دوام آوردم...
که ادامه دادم...
و رسیدم.
خدایا هزاران بار شکرت 🌸 🙏🌸
#شکرگزاری
✨@avayeqoqnus✨
📜 حاتمِ طایی را گفتند:
از تو بزرگهمّتتر در جهان دیدهای یا
شنیدهای؟
گفت: بلی! روزی چهل شتر قربان کرده
بودم امرای عرب را، پس به گوشهی
صحرایی به حاجتی بُرون رفته بودم،
خارکنی را دیدم پشته فراهم آورده.
گفتمش: به مهمانیِ حاتم چرا نَرَوی که
خَلقی بر سِماط او گرد آمدهاند؟
گفت:
هرکه نان از عملِ خویش خورَد
منّتِ حاتمِ طایی نبَرَد
من او را به همّت و جوانمردی از خود برتر
دیدم.
☆ سماط: سفره
🔻 برگرفته از باب سوم گلستان سعدی
#حکایت
#سعدی
✨@avayeqoqnus✨
زنها، گاهي اوقات حرفي نميزنند چون
به نظرشان لازم نيست که چيزي گفته
شود.
تنها با نگاهشان حرف ميزنند…
به اندازه يک دنيا با نگاهشان حرف
ميزنند.
اگر زني برايتان اهميت دارد،
از چشمانش به سادگي نگذريد.
به هيچ وجه.
📚 سوءتفاهم
✍ سيمون دوبوار
#بریده_کتاب
✨@avayeqoqnus✨
.
📗 درس زندگی از یک گنجشک کوچک
گنجشکی با عجله و با تمام توان به آتش نزدیک میشد و برمیگشت.
از او پرسیدند : "چه میکنی؟"
پاسخ داد: "در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب میکنم و آن را روی آتش میریزم."
گفتند: "حجم آتش در مقایسه با آبی که تو میآوری بسیار زیاد است و این آب فایدهای ندارد."
گفت: "شاید نتوانم آتش را خاموش کنم، اما هنگامی که وجدانم میپرسد: زمانی که دوستت در آتش میسوخت تو چه کردی؟
پاسخ میدهم: هر کاری که از من برمیآمد." 👌🥺
#تلنگر
✨ @avayeqoqnus ✨
.
حرفِ دل بسیار ، اما
شعر کوتاهش خوش است 🥀
نه گَلی در باغ مانده
نه دلی در پیکرم ❣
#صائب_تبریزی
✨ @avayeqoqnus ✨
به هر چه که جانت را میآزارد
و روحت را خوار میدارد
با صلابت نه بگو...
#والت_ویتمن
✨@avayeqoqnus✨
.
"وقتی گذشته تان زنگ میزند،
اجازه بدهید برود روی پیغام گیر.
اعتماد کنید به من…
دیگر هیچ چیز جدیدی برای گفتن ندارد!"
#دیوید_بویی [خواننده و ترانه سرای امریکایی]
✨ @avayeqoqnus ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
الهی؛
بـه حق مهربانیت
نگذار کسی با ناامیدی و ناراحتی
شب خود را بـه صبح برساند.
الهی؛ شبی آرام
برای همه مقدر بفرما.
آمین 🙏🌻
شبتون خوش و در پناه معبود بی همتا عزیزان 🌙🌿
✨ @avayeqoqnus ✨
صبح یعنی
فراموش کن طوفانِ سخت دیشب را
و نگاه کن
که خورشید امروز،
چه زیبا لبخند میزند به تو ...
صبح بخیر 🌞🌸
جمعه خوبی کنار خانواده و عزیزان
داشته باشید 🪴
✨@avayeqoqnus✨
از خـــــدا خواستن "شجاعت" است
اگر بدهد رحمت است ؛
اگر ندهد حکمت است...
از خلق خــــدا خواستن " ذلت " است
اگر بدهد منت است ؛
اگر ندهد خفت است ...
فقط از خدا بخواهیم... 💚
#خدا
✨@avayeqoqnus✨
و فراغت او (ابوحازم مکی) از خلق تا حدی
بود که به قصابی بگذشت که گوشت فربه
داشت.
[قصاب] گفت: از این گوشت بستان.
گفت: سیم ندارم.
گفت: تو را زمان دهم.
گفت: من خویشتن را زمان دهم نکوتر از
آن که تو مرا زمان دهی.
🔸برگرفته از تذكرة الاوليای عطار نیشابوری
#حکمت
#عطار
✨@avayeqoqnus✨
📚 هلیم و نان بربری
من ؟ من عاشق خودش بودم و کل خانوادهاش . لعنتیهای دوستداشتنی ، همهشان زیبا و خوشتیپ و شیکپوش .
به خانه ما که میآمدند ، حالم عوض میشد . نه که عاشق باشم نه ، بچه ده یازده ساله از عشق چه میفهمد ؟
فقط مثلا یادم هست یک بار مدادرنگی بیست و چهار رنگی را که دوست پدرم از آلمان برای سال تحصیلیم آوردهبود نوی نو نگه داشتم تا عید ، که اینها آمدند و هدیه کردم به او . که جا گذاشت و برگشت به شهر قشنگ خودشان ....
یک بار هم کفشهای پدرش را در راه پله پشتبام پنهان کردم تا دیرتر بروند و دخترک بتواند کارتون - فکر کنم - نِل را تا انتها ببیند.
این بار اما داستان فرق میکرد . دیشب به من - فقط به من - گفته بود برای صبحانه هلیم و نان بربری دوست دارد . و بیوقت هم آمده بودند ، وسط زمستان .
زمستان برفی اوایل دهه شصت.
من یازده ساله بودم یا کمی بیشتر و کمتر . او ، دو سال از من کوچکتر . هرکاری که کردم خوابم نبرد ، دست آخر چهارصبح بلند شدم و یک قابلمه کوچک برداشتم - قابلمه جان راستی هنوز با ماست ! - و زدم به دل کوچه ، به سمت فتح هلیم و بربری .
هوا تاریک بود هنوز ؛ اما کم نیاوردم . رفتم تا رسیدم به هلیمی ، بسته بود . با خودم گفتم حالا تا بروم نان بگیرم باز میشود .
بچه یازده دوازده ساله شعورش نمیرسید آن وقتها که نانوایی و هلیم دیرتر باز میشوند !
خلاصه ، در صبح برفی با دستهای یخ زده از سرما آنقدر راه رفتم تا ساعت شد هفت ! نان و هلیم بالاخره مهیا شد ، و برگشتم .
وقتی رسیدم خانه ، رفتهبودند . اول صبح رفتهبودند که زودتر برسند به شهر و دیار خودشان . اصلا نفهمیدهبودند من نیستم . هیچکس نفهمیدهبود .
خستگیش به تنم ماند . خیلی سخت است که محبت کنی ، سختی بکشی ، دستهایت یخ کند ، پاهایت از سرما بی حس شود ، قابلمه داغ را با خودت تا خانه بیاوری ، نان داغ را روی دستانت هی این رو آن رو کنی تا دستت نسوزد ...ولی نبیند آن که باید .
وقتی تلاش میکنی برای حال خوب کسی و او نمیبیند ، خستگیش به تنت میماند ....
همین 🥺
نویسنده: چیستا یثربی
#چیستا_یثربی
#داستان
#داستان_کوتاه
✨ @avayeqoqnus ✨
گاه باید رویید از پس آن باران
گاه باید خندید
بر غمی بیپایان...
#سهراب_سپهری
✨@avayeqoqnus✨