#خبر_پتک_سنگین_در_آیینه_بود
#محمدرضا_عبدالملکیان
دلی داشتم، شانهبرشانه رفت
دریغا که خورشید این خانه رفت
دریغا از آن شور شیرین، دریغ
از اینجا، از این داغ سنگین، دریغ
از اینجا که غم روی غم میرود
و اندوه و دریا به هم میرسد
از اینجا که کوه است و پژواک غم
و جنگل که سر برده در لاک غم
از اینجا که از سینه خون میرود
و ماتم ستون در ستون میرود
از اینجا که قامت، دوتا کردهام
خبر را لباس عزا کردهام
خبر، فرصت تیغ با سینه بود
خبر، پتک سنگین در آیینه بود
خبر آمد و هر چه بر پا شکست
خبر آمد و پشت دریا شکست
خبر، تیشه بر ریشة جان گرفت
خبر، از دلم بود و باران گرفت
خبر آمد و چشم این خانه رفت
دلی داشتم شانهبرشانه رفت
دلم رفت و شیون تماشایی است
و دیگر غم اینجا، غم اینجایی است
غم و غربت و من به هم آمدند
شب و شهر و شیون به هم آمدند
در این شور و شیون کسی گم شده است
و در سینة من کسی گم شده است
دریغا ستونهای این سینه سوخت
و یک شهر در سوگ آیینه سوخت
بیا سوز ماتم که میخواهمت
خرابم کن ای غم که میخواهمت
خرابم کن ای غم، که بارانیام
سزاوار آوار و ویرانیام
خرابم کن امشب شکستن سزاست
غریبانه با غم نشستن سزاست
سزاوار دردم؛ صدایم کنید
به دردآشنا، آشنایم کنید
به آنان که شیپور شیون زدند
خبر را چون آتش به خرمن زدند
به آنان که کاری گران کردهاند
و بر شانه تشییع جان کردهاند
به آنان که در خود خجل ماندهاند
به آنان که در سوگ دل ماندهاند
به آنان که آیینه گم کردهاند
و خورشید در سینه گم کردهاند
به آنان که بیگاه پژمردهاند
و بر شانه چشم مرا بردهاند
نمی بینم او را، خدایا کجاست؟
و آن چشم محراب و معنا کجاست؟
خبر آمد و چشم این خانه رفت
دلی داشتم شانهبرشانه رفت
از:سوگنامه امام
#مثنوی
#امام_خمینی
@ayateghamze
http://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/237041/categoryId/579/
#کجاست_آن_که_دلش_جانماز_مردم_بود
#احمد_شهدادی
کجاست آنکه نشان نجابت قم بود
کجاست آنکه دلش جانماز مردم بود
ضریح چشم عقیقش صفای رویا داشت
درست مثل غروب گرفتۀ قم بود
خروش بود، خروشی پر از تغزل بود
سکوت بود، سکوتی پر از تلاطم بود
فرشتههای خدا شرمگین او بودند
و او میان همین پابرهنهها گم بود
به چشم آینه رنگین کمان عاطفه بود
به قلب صاعقهها دشنۀ تهاجم بود
کجاست سید سبزی که روح باران داشت
بهار سبزی بذری بلوغ مردم بود
اگرچه باغ نگاهش تب شقایق داشت
دلش به خرمی خوشههای گندم بود
در التهاب نفسگیر، در کویر سکوت
به گوش خستهدلان جاری ترنم بود
میان سفرۀ درویشی تواضع او
همیشه نان صفا پونۀ تبسم بود
فدای معرفت فصلها که ملتهبند
ز هُرم سوگ بهاری که فصل پنجم بود
عرق نشسته به پیشانی غزل از شرم
دگر مپرس که این شرم، شعر چندم بود
از:سوگنامه
#غزل
#امام_خمینی
@ayateghamze
http://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/237037/categoryId/579/
#گوش_جان_باز_به_فتوای_تو_داریم_بگو
#محمدعلی_بهمنی
زندهتر از تو كسي نيست چرا گريه كنيم؟
مرگمان باد و مباد آن كه تو را گريه كنيم
هفت پشتِ عطش از نام زلالت لرزيد
ما كه باشيم كه در سوگِ شما گريه كنيم
رفتنت آينه آمدنت بود ببخش
شب ميلادِ تو تلخ است كه ما گريه كنيم
ما به جسمِ شهدا گريه نكرديم مگر
ميتوانيم به جانِ شهدا گريه كنيم؟
گوشِ جان باز به فتوايِ تو داريم بگو
با چنين حال بميريم و يا گريه كنيم؟
اي تو با لهجه خورشيد سراينده ما
ما تو را با چه زباني به خدا گريه كنيم؟
آسمانا! همه ابريم گره خورده به هم
سر به دامان كدام عقدهگشا گريه كنيم؟
باغبانا! ز تو و چشم تو آموختهايم
كه به جانْ تشنگي باغچهها گريه كنيم
#غزل
#امام_خمینی
@ayateghamze
http://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/31369/categoryId/579/
هدایت شده از آیات غمزه
#گوش_جان_باز_به_فتوای_تو_داریم_بگو
#محمدعلی_بهمنی
زندهتر از تو كسي نيست چرا گريه كنيم؟
مرگمان باد و مباد آن كه تو را گريه كنيم
هفت پشتِ عطش از نام زلالت لرزيد
ما كه باشيم كه در سوگِ شما گريه كنيم
رفتنت آينه آمدنت بود ببخش
شب ميلادِ تو تلخ است كه ما گريه كنيم
ما به جسمِ شهدا گريه نكرديم مگر
ميتوانيم به جانِ شهدا گريه كنيم؟
گوشِ جان باز به فتوايِ تو داريم بگو
با چنين حال بميريم و يا گريه كنيم؟
اي تو با لهجه خورشيد سراينده ما
ما تو را با چه زباني به خدا گريه كنيم؟
آسمانا! همه ابريم گره خورده به هم
سر به دامان كدام عقدهگشا گريه كنيم؟
باغبانا! ز تو و چشم تو آموختهايم
كه به جانْ تشنگي باغچهها گريه كنيم
#غزل
#امام_خمینی
@ayateghamze
http://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/31369/categoryId/579/