eitaa logo
آیات غمزه
843 دنبال‌کننده
42 عکس
1 ویدیو
0 فایل
صفحه ی رسمی سایت آیات غمزه در شبکه اجتماعی ایتا ارتباط با مدیر: @telkalayam
مشاهده در ایتا
دانلود
ای جانِ جانِ جانِ جهان های مختلف! ایمانِ عاشقانه ی جان های مختلف! روحِ سلام در تنِ هستی که زنده ای همواره در نسوجِ زبان های مختلف رویای دلنواز صدف های ساحلی دریای مهربانِ کران های مختلف تنها به آبروی تو آرام مانده است آتش فشانی فوران های مختلف ما مانده ایم چون رمه هایی رها شده در گرگ و میشِ ذهنِ شبان های مختلف دارد یقینِ چوبی مان تیغ می خورد در آتشِ هجومِ گمان های مختلف آقا! درآ به عرصه ی هیجای روزگار ما را بگیر از هیجان های مختلف از: عطر هیچ گلی نیست @ayateghamze http://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/1994/categoryId/72
کجاست جای تو در جمله ی زمان که هنوز... که پیش از این؟ که هم اکنون؟ که بعد از آن؟ که هنوز؟ و با چه قید بگویم که دوستت دارم؟ که تا ابد؟ که همیشه؟ که جاودان؟ که هنوز سوال می کنم از تو: هنوز منتظری؟ تو غنچه می کنی این بار هم دهان، که هنوز... چقدر دلخورم از این جهانِ بی موعود؛ از این زمین که پیاپی...وآسمان که هنوز... جهان سه نقطه ی پوچی است، خالی از نامت؛ پر از «همیشه همین طور» از «همان که هنوز» همه پناه گرفتند در پسِ «هرگز» و پشت «هیچ» نشستند از این گمان که «هنوز» ولی تو «حتماً»ی و اتفاق می افتی! ولی تو «باید»ی ای حسّ ناگهان که هنوز در آستان جهان ایستاده چون خورشید؛ همان که می دهد از ابرها نشان که هنوز شکسته ساعت و تقویم، پاره پاره شده به جستجوی کسی، آن سوی زمان، که هنوز از: دیروز می شوم که بیایی @ayateghamze http://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/2526/categoryId/72
دنیای با حضور تو دنیای دیگری است روز طلوع سبز تو فردای دیگری است بوی بهشت می وزد از کوچه باغ ها خاک زمین بهاری گل های دیگری است گل های مریم از گل نرگس معطرند عیسی اسیر نام مسیحای دیگری است دیگر زمان از این همه تکرار خسته است تاریخ بی قرار قضایای دیگری است فردای بی تو باز شبی از سیاهی است فردای با تو روز به معنای دیگری است با هر غروب جمعه دلم زار می زند چشم انتظار جمعه ی زیبای دیگری است با یادت ای مسافر شبْگریه ی بقیع در جمکرانم و دل من جای دیگری است از: خاک باران خورده @ayateghamze http://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/2053/categoryId/72/
زمين از برگ، برگ از باد، باد از رود، رود از ماه روايت کرده‌اند ارديبهشتي مي‌رسد از راه بهاري مي‌رسد از راه و مي‌گويند مي‌رويد گل داوودي از هر سنگ، حسن يوسف از هر چاه بگو چله‌نشينان زمستان را که برخيزند به استقبال مي‌آييمت اي عيد از همين دي‌ ماه به استقبال مي‌آييمت آري دشت پشت دشت چه باک از راه ناهموار و از ياران ناهمراه به استهلال مي‌آييمت اي عيد از محرم‌ها به روي بام‌ها هر شام با آيينه و با آه... سر بسمل شدن دارند اين مرغان سرگردان گلويي تر کنيد اي تيغ‌هاي تشنه، بسم الله! از: حق السکوت @ayateghamze http://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/2321/categoryId/72
نَمی از چشم های توست چشمه، رود، دریا هم کمی از رد پای توست جنگل، کوه، صحرا هم تو از تورات و انجیل و زبور، از نور لبریزی تو قرآنی، زمین مات شکوهت، آسمان ها هم جهان نیلی است طوفانی، جهان دلمرده ظلمانی تویی تو نوح، موسی هم، تویی تو خضر، عیسی هم نوایت نغمه ی داوود، حسنت سوره ی یوسف مرا ذوق شنیدن می کشد، شوق تماشا هم «تو آن ماهی که در پایت تلاطم می کند دریا» من آن دریای سرگردان دور افتاده از ماهم اسیر روی ماه تو، هوا خواه نگاه تو نشسته بین راه تو نه تنها من که دنیا هم «تمام روزها بی تو شده روز مبادا»* نه که می گرید به حال و روز ما روز مبادا هم همه امروزها مثل غروب جمعه دلگیرند که بی تو تیره و تلخ است چون دیروز فردا هم جهانی را که پژواک صدایت را نمی خواهد نمی خواهم نمی خواهم نمی خواهم نمی خواهم از: خاک باران خورده @ayateghamze http://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/2054/categoryId/72
کجاست جای تو در جمله ی زمان که هنوز... که پیش از این؟ که هم اکنون؟ که بعد از آن؟ که هنوز؟ و با چه قید بگویم که دوستت دارم؟ که تا ابد؟ که همیشه؟ که جاودان؟ که هنوز سوال می کنم از تو: هنوز منتظری؟ تو غنچه می کنی این بار هم دهان، که هنوز... چقدر دلخورم از این جهانِ بی موعود؛ از این زمین که پیاپی...وآسمان که هنوز... جهان سه نقطه ی پوچی است، خالی از نامت؛ پر از «همیشه همین طور» از «همان که هنوز» همه پناه گرفتند در پسِ «هرگز» و پشت «هیچ» نشستند از این گمان که «هنوز» ولی تو «حتماً»ی و اتفاق می افتی! ولی تو «باید»ی ای حسّ ناگهان که هنوز در آستان جهان ایستاده چون خورشید؛ همان که می دهد از ابرها نشان که هنوز شکسته ساعت و تقویم، پاره پاره شده به جستجوی کسی، آن سوی زمان، که هنوز از: دیروز می شوم که بیایی @ayateghamze http://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/2526/categoryId/72
#عباس_احمدی یک روز به هیأت سحر می آید با سوز دل و دیده ی تر می آید یک روز به انتقام هفتاد و دو شمس با سیصد و سیزده قمر می آید #انتظار #ویژه_نامه_نیمه_شعبان @ayateghamze http://ayateghamzeh.ir/Poem/
سلام بر شب زیبای قدر تا سحرش قطار باغ بهشت است و باز مانده درش به سمت و سوی دلم آمده ست و سوزنبان فرشته ای ست که قرآن گرفته روی سرش صدا از آینه و سنگ در نمی آید کسی که غرق تو باشد نمی رسد خبرش شبی ست روز تر از صد هزار سال و دریغ از این دلی که در این شب شکسته بال و پرش سیاه نامه تر از خود... تو آبرو دادی خودت مریز، خودت جمع کن، خودت بخرش بگیر دست زمین را، زمانه ی تلخی ست ببر زمین و زمان را به سمت خوب ترش کجاست آن که به تقدیر خلق آگاه است سلام و عرض ارادت،به ساحت نظرش مسافران قطار بهشت در شب قدر دعا کنید که او باز گردد از سفرش @ayateghamze http://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/96856/categoryId/460
پر کن دوباره کیل مرا ایهاالعزیز پر کن دوباره کیل مرا، ایّها العزیز! دست من و نگاه شما، ایّها العزیز! رو از من شکسته مگردان که سال هاست رو کرده ام به سمت شما، ایّها العزیز! جان را گرفته ام به سرِ دست و آمدم از کوره راه های بلا، ایّها العزیز! وادی به وادی آمده ام، از درت مران وا کن دری به روی گدا، ایّها العزیز! چیزی که از بزرگی تو کم نمی شود این کاسه را...فَاَوفِ لنا، ایّها العزیز! ما، جان و مال باختگان را رها مکن بگذار بگذرد شب ما، ایّها العزیز! خالی تر از دو دست من این چشم خالی است محتاج یک نگاه شما، ایّها العزیز! @ayateghamze .
شب ها هزار ساله شدند و نیامدی مریم سقلاطونی ماه که ای؟! ستاره ی شب های کیستی؟ مجنونِ هر شبِ که و لیلای کیستی؟ شب ها هزار ساله شدند و نیامدی ای ماه! در کمین تماشای کیستی؟ تنهایی سه کنج کدامین سه شنبه ای؟ نی ناله های جمعه شب نای کیستی؟ ای صبح ناگهان زمین! خیمه ات کجاست؟ بخت سپید و روشن فردای کیستی؟ راه کدام دشت به شهر تو می رسد چادر نشین خلوت صحرای کیستی؟ شور کدام رودی و بوی کدام دشت؟ دین کدام چشمه و دنیای کیستی؟ ای خسته از تمدن این شهر سوت و کور دنبال سوز «دشتی» و آوای کیستی؟ @ayateghamze
هدایت شده از آیات غمزه
پر کن دوباره کیل مرا ایهاالعزیز پر کن دوباره کیل مرا، ایّها العزیز! دست من و نگاه شما، ایّها العزیز! رو از من شکسته مگردان که سال هاست رو کرده ام به سمت شما، ایّها العزیز! جان را گرفته ام به سرِ دست و آمدم از کوره راه های بلا، ایّها العزیز! وادی به وادی آمده ام، از درت مران وا کن دری به روی گدا، ایّها العزیز! چیزی که از بزرگی تو کم نمی شود این کاسه را...فَاَوفِ لنا، ایّها العزیز! ما، جان و مال باختگان را رها مکن بگذار بگذرد شب ما، ایّها العزیز! خالی تر از دو دست من این چشم خالی است محتاج یک نگاه شما، ایّها العزیز! @ayateghamze .