#تاریخ_زن_آبرو_می_گیرد_وقتی_پلک_صبوری_می_گشایی
#سید_حسن_حسینی
پلک صبوری می گشایی
و چشم حماسه
روشن می شود
کدام سر انگشت پنهانی
زخمه به تار صوتی تو می زند
که آهنگ خشم صبورت
عیش مغروران را
منقّص می کند
می دانیم
تو نایب آن حنجره ی مشبّکی
که به تاراج زوبین رفت
و دلت
مهمانسرای داغ های رشید است
ای زن !
قرآن بخوان
تا مردانگی بماند
قرآن بخوان
به نیابت کل آن سی جزء
که با سر انگشت نیزه
ورق خورد
قرآن بخوان
و تجوید تازه را
به تاریخ بیاموز
و ما را
به روایت پانزدهم
معرفی کن
قرآن بخوان
تا طبل هلهله
از های و هوی بیفتد
خیزران٬
عاجزتر از آن است
که عصای دست
شکستهای بزک شده باشد
*
شاعران بیچاره
شاعران درمانده
شاعران مضطر
با نام تو چه کردند ؟
*
تاریخ ِ زن
آبرو می گیرد
وقتی پلک صبوری می گشایی
و نام حماسی ات
بر پیشانی دو جبهه ی نورانی می درخشد :
زینب !
از: گنجشک و جبرئیل
#سپید
#مذهبی_ولایی
#حضرت_زینب سلام الله علیها
#حماسی
@ayateghamze
#ای_زن_به_عصر_بردگی_ما_نهیب_زن
#جواد_محمدزمانی
سبز است باغ نافله از باغبانی ات
گل کرد عطر عاطفه با مهربانی ات
در سایه سار همدلی ات بود آفتاب
روشن شد آب و آینه با همزبانی ات
ای انتشار صبح از آفاق جان تو
ای چشمه سار نور، دلِ آسمانی ات
هر گل به باغ، دفتر تقریر فقه توست
هر بلبلی مفسّر نهج المعانی ات
حتی در آن نماز شبی که نشسته بود
پیدا نشد تشهدی از ناتوانی ات
ای آنکه صبح کوفه ز رزم تو شام شد
ای افتخار، آینه ی خطبه خوانی ات
آیا شکست خطبه ی پولادی تو را
بر نیزه آیه های گلِ ناگهانی ات؟
از بس به خار زار غم آواره بوده ای
چشم کسی ندید گل شادمانی ات
از آن سری که در طبق آمد شبی بگو
لبریز بوسه باد لب خیزرانی ات
::
ای زن! به عصر بردگی ما نهیب زن
با شور عزّت و شرف آرمانی ات
از: دلواپسی های اویس
#غزل
#مذهبی_ولایی
#حضرت_زینب سلام الله علیها
@ayateghamze
#کربلا_پایان_پرچم_داری_زینب_نبود
#سما_روشنایی
آسمان بیشک پر از تکبیره الاحرام اوست
غم همیشه تشنهی دریای ناآرام اوست
اوج تفسیر تمام آیههای عاشقی
در میان خطبههای کربلا تا شام اوست
مثل نام مرتضی بعد از پیمبر دیدهام
هر کجا نام حسین آمد، پس از آن نام اوست
چشم هایش هیچ چیزی غیر زیبایی ندید
ما رأیت... اولین و آخرین پیغام اوست
شیعه بیتردید بیزینب به پایان میرسید
در دل ایمانی اگر داریم از اسلام اوست
از نجف تا کربلا موکب به موکب میروم
هر کجا پا میگذارم سفرهی اکرام اوست
کربلا پایان پرچم داری زینب نبود
تازه این آغاز ختم سورهی انعام اوست
#غزل
#مذهبی_ولایی
#حضرت_زینب سلام الله علیها
#شعرخوانی_در_محضر_رهبر_حکیم_انقلاب
#رمضان_المبارک_1397
@ayateghamze
https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/245372/
خیزران
عاجزتر از آن است
که عصای دست شکست های بزک شده باشد
سید حسن حسینی
پلک صبوری میگشایی
و چشم حماسهها
روشن میشود
کدام سرانگشت پنهانی
زخمه به تار صوتی تو میزند
که آهنگ خشم صبورت
عیش مغروران را
منغّص میکند
میدانیم
تو نایب آن حنجرۀ مشبّکی
که به تاراج زوبین رفت
و دلت
مهمانسرای داغهای رشید است
ای زن!
قرآن بخوان
تا مردانگی بمانَد
قرآن بخوان
به نیابت کل آن سی جزء
که با سرانگشت نیزه
ورق خورد
قرآن بخوان
و تجوید تازه را
به تاریخ بیاموز
و ما را
به روایت پانزدهم
معرفی کن
قرآن بخوان
تا طبل هلهله
از های و هوی بیفتد
خیزران،
عاجزتر از آن است
که عصای دستِ
شکستهای بزک شده باشد
::
شاعران بیچاره
شاعران درمانده
شاعران مضطر
با نام تو چه کردند؟
::
تاریخ ِ زن
آبرو میگیرد
وقتی پلک صبوری میگشایی
و نام حماسیات
بر پیشانی دو جبهۀ نورانی میدرخشد:
زینب!
#سید_حسن_حسینی
#شعر_سپید
#گنجشک_و_جبرئیل
#حضرت_زینب سلام الله علیها
#شعر_حماسی
@ayateghamze
صدای زخمی زن در گلوی آسمان پیچید
علیرضا رجبعلیزاده کاشانی
سپس روز از نفس افتاد و راوی گفت آوای اذان پیچید
صدا، آری، صدای زخمی زن در گلوی آسمان پیچید
صدا، امّا صدایی چون صدای غربت مولا که راوی گفت:
طنین خطبهاش انگار در صفّین و گوش نهروان پیچید
نفسها حبس شد در سینه، خم شد شانههای زیر بار شرم
صدا تا در سکوت سربی و سنگین زنگ اشتران پیچید
و امّا بعد» با انگشت، سویی را نشان میداد و راوی گفت:
که از آن سو چه بوی سیب سرخی در مشام کاروان پیچید!
الا! سرهای در پستوی دکّانهای بیعاری به خود سرگرم!
که باری با شما سودای زر طوماری از سود و زیان پیچید
شمایان! با شمایم! «سایه - مردان» شراب و شعر و شمشیر! آی!
که نقل ننگتان هفتاد منزل در دهان این و آن پیچید
بپرس آیا کجا بودید وقتی رود رود آب... راوی گفت:
«شنیدم؟ یا که دیدم؟» مثل دود آه من تا بی کران پیچید؟
کجا بودید وقتی شیهۀ خونین آن اسب غیور از دور
میان دشنۀ دشنام و تیر طعنه و زخمزبان پیچید؟
خبر؛ آن دستهای روی خاک افتادۀ چون پیچک سروی ست
که دور از آب، دور ساقۀ تنهای دست باغبان پیچید
خبر؛ آری، خبر ماییم در زنجیر و راه، این راه ناهموار
که با هر پیچ و خم وادی به وادی پا به پای ساربان پیچید
نمیجنبید آب از آب، راوی گفت و شب شطّ علیلی بود
شبی که داغ، با هر واژه دردی تازه شد، در استخوان پیچید
نگاهش را ربوده بود ناپیدای دوری [همچنان از کی؟]
که روی منبر نی، صوت قرآن در سکوت روضه خوان پیچید
چه بود این؟ این صدای گریۀ من بود؟ در من گریه میکرد ابر؟
که بود این؟ آی! راوی! او که نامش روضه شد در داستان پیچید؟
#غزل
#علیرضا_رجبعلیزاده
#شعر_حماسی
#حضرت_زینب سلام الله علیها
#شعرخوانی_در_محضر_رهبر_حکیم_انقلاب_اسفند_1403
@ayateghamze