به انگشتان بریده سردار/ و اشاره اش به ماه
#عبدالحمید_انصاری_نسب
حتی گنجشک ها در نطنز لانه دارند
و مرغابیان با آب سنگین اراک همسایه اند
اما کبوتران هیروشمیا
هنوز لال به دنیا می آیند
و درختان ناکازاکی
میوه های تالاسمی می زایند
ای مجسمه ی آزادی
که با مشعل تو چهارگوشه ی جهان را به آتش کشیده اند
و هنوز در کربلا خیمه ها و
در غزه بیمارستان ها و
در کرمان دخترکی با کاپشن صورتی و گوشواره ی قلبی
دارد می سوزد
اما به بی قراری باد
و پرچمی که تکان می خورد در گلزار شهدا
به صدای شهید باکری
که از پشت بیسیم
دعوتم می کند
به آن سوی باغ
به انگشتان بریده ی سردار
و اشاره اش به ماه
به تنهایی مولا
و درد دلش با چاه
سوگند می خورم
که بر نمی گردم از این راه
به امریکا بگویید که عصبانی باش
و از این عصبانیت
دارد گره کراواتش را شل می کند
اینجا دلی است
اینجا دلی ست که دخیل بسته به دریا و
پیاده راهی کربلاست
اینجا ایران است
که خورشید در نام احمدی روشن
و ماه در مقنعه ی آرمیتا
و خلیج فارس موج می زند
در شناسنامه ی این ناخدای کنگی
با بوی تند اسفند و زیتون زنگبار
با بوی ادویه ی تند هند و زیتون زنگبار
پدر
لنج را دوباره به آب می اندازد
#سپید
#شهدای_ترور
شعرخوانی در محضر رهبر حکیم انقلاب،فروردین 1403
.
کدامین توبه خواهد برد از ما روسیاهی را
جواد محمدزمانی
غزلی از یک ترکیب بند:
نداریم از سر خجلت، زبان عذرخواهی را
کدامین توبه خواهد برد از ما روسیاهی را
ندیدم غیر تلخی در زبان با شکوه وا کردن
شکرها در دهان دیدم شکوه شکرخواهی را
نمیخواهند خوبان جز فقیری نعمتی از او
گدایان خوب میدانند قدر پادشاهی را
کجا جز سادگی نقشی پذیرد چهرهٔ زردم
قلم یار مرکب نیست کاغذهای کاهی را
بهار آمد، جهان دست و ترنج از هم نمیداند
گواهی میدهد هر حُسنِ یوسف بیگناهی را
بهار آموزگار وعده «یُدرِککُمُ المَوت» است
دلا آماده شو آن لحظهٔ خواهی، نخواهی را
چه فهمد تیرهروز از «یُخرِجُ الحَیَّ مِنَ المَیِّت»؟
چه داند شبپرست، آهنگ باد صبحگاهی را؟
کجا در پیش خصم اظهار عجز از آبرومندیست؟
دلا از لوح سینه پاک کن اوهام واهی را
من از دریای شورانگیز معنی عذر میخواهم
که در تُنگِ غزل محبوس کردم شوق ماهی را
#غزل
#نیایش
#جواد_محمدزمانی
شعرخوانی در محضر رهبر حکیم انقلاب،فروردین 1403.
باید خودم آماده پیوند مغز استخوان باشم
احمد حسین پور علوی
برای دانش آموزانم و شاگردم مرتضی، که در نه سالگی با سرطان خون دست و پنجه نرم می کرد...
باید که در اوج تمام خستگی ها مهربان باشم
تا سالها آموزگار "بچه های آسمان" باشم
گاهی برای دانش آموزان خوبم شعر می خوانم
گاهی تصور می کنم باید یکی از کودکان باشم
یک تک درخت خشک را در غربت صحرا تصور کن
"منهای جمع" بچه های مدرسه شاید همان باشم
این روزها تصمیم کبری در نهایت ترک تحصیل است
" می گفت باید مثل مادر در پی یک لقمه نان باشم
باید کنار خواهرم قالی ببافم؛ مادرم گفته
باید برای دار قالی رج به رج چون نردبان باشم
اصلا چه فرقی می کند موضوع انشا علم یا ثروت
وقتی که باید کلفت مفلوک از ما بهتران باشم
درس ریاضی آنقدَرها هم که می گویند شیرین نیست
دیگر نمی خواهم اسیر اضطراب امتحان باشم"...
این روزها حال یکی از دانش آموزان من خوش نیست
سخت است دائم شاهد این دردهای ناگهان باشم
دارد پلاکت های خون مرتضی کم می شود هر روز
تا کی به فکر وعده های هیچ و پوچ این و آن باشم
من قصه ی دنباله داری گفتم و او با نگاهش گفت:
آقا اجازه! می شود تا آخر این داستان باشم؟
آقا به قول بچه ها نه سالگی که سن پیری نیست
پس من چرا باید در این سن از دویدن ناتوان باشم
آقا اجازه! خواب رفتن دیده ام...از مرگ می ترسم
آقا چگونه می شود از شر شیطان در امان باشم؟
::
من می روم شاید گروه خونی ام با او یکی باشد
باید خودم آماده ی پیوند مغز استخوان باشم
#غزل
#اجتماعی
#احمد_حسین_پور_علوی
شعرخوانی در محضر رهبر حکیم انقلاب،فروردین 1403
.
هر دو اقلیم یک خراسان است
#سید_حکیم_بینش
ما درختان سرو یک باغیم یا دو تا گل که در دو گلدان است
ما دو تا شعبه های یک رودیم ما دو تا را دو جسم و یک جان است
کبک کال زری دری می خواند تو به بنگاله قند می بردی
تو تعارف که کیک لاهیجان من تبسم که توت خنجان است
تکه ها را دوباره وصله بزن هرچه درز است بخیه خواهم کرد
پل بزن بین بلخ و نیشابور هر دو اقلیم یک خراسان است
فرض کن چند سال آینده ست شاهراهی بزرگ ساخته اند
یک سر شاهراه کابل جان یک سر شاهراه تهران است
فرض کن چند سال آینده همدلی مثل سکه ضرب شود
یک طرف روی سرخ افغان و یک طرف نام سبز ایران است
آسمان حرف تازه ای دارد ابرها شاعران خوش نامند
ابرها هم بهانه می خواهند نوبت شعر "باز باران" است
#غزل
#وحدت_و_همدلی_پارسی_زبان_ها
شعرخوانی در محضر رهبر حکیم انقلاب،
فروردین 1403
.
مؤدبانه ترین شکل عرض حال سکوت است
هادی جانفدا
چقدر صورت در آینه ست پیرتر از من
برای دیدن رویت بهانه گیرتر از من
مگر تو گوش کنی آینه شبیه به سنگی ست
که از شنیدن این شکوه هاست سیرتر از من
به ارتفاع تو و گنبدت قسم که نیامد
به خاکساری تو هیچ کس حقیرتر از من
مقام نیست در این کهکشان رفیع تر از تو
پرنده نیست در این آسمان اسیرتر از من
مرا مگیر به آلودگی و سربه هوایی
که نیست در حرمت شرم سر به زیرتر از من
دوباره معجزه ی شوق را ببین که چگونه
رسیده باد به پابوسی تو دیرتر از من
در آستان محبت خلاف قاعده عرف است
که من رهاتر م از باد و او اسیرتر از من
رسیده ام من و سرتا قدم شکست و نیازم
نباش منتظر زائری فقیرتر از من
ببار بر من جان تشنه ای لطافت مطلق
که نیست زیر هزار آسمان کویرتر از من
خلیل و موسی و عیسی و نوح بنده ی عشقت
چقدر هست در این ماجرا دلیر تر از من
مؤدبانه ترین شکل عرض حال سکوت است
که اشک حال مرا گفته دلپذیرتر از من
#غزل
#زیارت
#هادی_جانفدا
شعرخوانی در محضر رهبر حکیم انقلاب،فروردین 1403
.
بر زمین در خاک و خون غلطیده دیدم ماه را
#سورنا_جوکار
تقدیم به شهید روح الله عجمیان
بر زمین در خاک و خون غلطیده دیدم ماه را
کی تحمل می کند دل این غم جانکاه را
آنچنان اندوه دیدارش مرا از خویش برد
وقت برگشتن به خود پیدا نکردم راه را
تا درون سینه ام این داغ سنگین جا شود
روز و شب از خانه بیرون می فرستم آه را
رفت اما یاد او فانوس قلب تار ماست
حسن یوسف کرده روشن چشم های چاه را
از فراقش تشنه ی در خون خود غلطیدنیم
ساقی مجلس بگوید کاش بسم الله را
#غزل
#شهدای_فتنه
شعرخوانی در محضر رهبر حکیم انقلاب،فروردین 1403
.
جهان در قرن نو بر صفحه ی تقویم می رقصد
محمدکاظم کاظمی
در حال و هوای تغییرات سیاسی افغانستان:
بهزودی قدرت بیقدرتان تسلیم خواهد شد
به جایش دولت بیدولتان تحکیم خواهد شد
جهان در قرن نو بر صفحۀ تقویم میرقصد
وطن آمادۀ برگشتن تقویم خواهد شد
نصیب مردمان تخت سلیمان و دَم عیسی
نصیب ما همان چاقوی ابراهیم خواهد شد
به قانون خدا نان حلالی بود مردم را
که آن هم با قوانین بشر تحریم خواهد شد
قرانی مانده از قرنی غریبی در کف ملت
که بین دزد خوب و دزد بد تقسیم خواهد شد
به تنظیمات اصلی بازمیگردد بشر آخر
و روی حالت «بل هم اضل» تنظیم خواهد شد
خدا میگوید آن چیزی که من گفتم نشد انسان
ملک میگوید آن چیزی که ما گفتیم خواهد شد
#غزل
#اعتراض
#شعر_سیاسی
شعرخوانی در محضر رهبر حکیم انقلاب،فروردین 1403
.
یهودا می شود مصلوب و عیسی زنده می ماند
علی سلیمیان
به زعم خویش تا پایان دنیا زنده میماند
ولی این شب فقط تا صبح فردا زنده میماند
برای قدس خوابی دیدهاند ابلیسها اما
به رغم این همه کابوس، رویا زنده میماند
میان باد و باران، سیل و طوفان، ترکش و موشک
دلم قرص است این سرو شکیبا زنده میماند
تمام کودکان را هم اگر کشتند باکی نیست
برای کشتن فرعون، موسی زنده میماند
اگر مکر خدا مکر است، خواهی دید ای شیطان
یهودا میشود مصلوب و عیسی زنده میماند
فرو میپاشد آری هیبت پوشالی صهیون
کماکان غیرت طوفانالاقصی زنده میماند
شهادت را نمیفهمند، کورند و نمیبینند
فلسطین دم به دم میمیرد اما زنده میماند
به قعر گور خواهد برد ابلیس آرزویش را
بر اوج قلهها "اِنّا فَتَحنا" زنده میماند
#غزل
#حماسی
#ضد_صهیونیستی
#علی_سلیمیان
شعرخوانی در محضر رهبر حکیم انقلاب،فروردین 1403
.
کفش دو خط میخی و آتاری و تیله
#محسن_کاویانی
آن روزها دستِ پدرها بس که خالی بود
یک مشهدِ ساده برامان خوش خیالی بود
از چاه های نفت سهمِ ما علاالدین
از عیشِ دنیا سهمِ ما چایِ ذغالی بود
کفشِ دوخطِ میخی و آتاری و تیله
دار و ندارم کارت های فوتبالی بود
عکسِ حرم را بوسه می زد کودکی هایم
عکسی که روی سکه های صد ریالی بود
عکسی که هرشب پیشِ چشمِ مادرم تا صبح
تنها دلیلِ گریه های پشتِ قالی بود
دستِ پدر از قلکِ من بود خالی تر
آری همیشه مادرم بُغضَش سُفالی بود
گاهی پدر از طُرقبه می گفت اما حیف
هرسال جیبِ او دچارِ خشکسالی بود
نه اهلِ مشهد نه ولیکن ریشه ام آنجاست
جایی که شوقِ سالهای نونهالی بود
همراهِ اتوبوسِ بنزِ سیصد و دو ، گاه
می رفت تا مشهد دلم! بَه بَه! چه حالی بود
آقا نوارِ " لاله ی خوشبو رضا " بُگْذار
فامیلیِ آقای راننده وصالی بود
یک فرفره ، یک زنجبیلِ پیچی و یک عطر
سوغاتِ خوبِ روزهای خردسالی بود
با پرده ی نقاشی صحنِ حرم عکسی…
انداختیم و من لباسم خال خالی بود
یَخمَک به دستم بود و می رفتم حرم سرمَست
لبهام غرقِ خنده های پرتقالی بود
با اولین پرواز امروز آمدم مشهد
جای منِ آن روزها بدجور خالی بود
مادر! دوباره گم شدم در کوچه ی سرشور
کو آن مسافرخانه ای که این حوالی بود
مادر! به جای تو زیارت کردم آقا را
بابا! هوای طرقبه امروز عالی بود…!
#غزل
#نستالژی
شعرخوانی در محضر رهبر حکیم انقلاب،فروردین 1403
.
هیچ کس هم پی نخواهد برد عاشق بوده ام
انسیه سادات هاشمی
ﻋﺎﺷﻘﻢ ﺷﺪ! ﻣﯽﺭﻭﺩ ﺗﺎ ﭘﺎﯼ ﺟﺎﻥ؟ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻧﯿﺴﺖ
ﻧﻪ! ﺍﺯ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺍﻧﺘﻬﺎﯼ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻧﯿﺴﺖ
ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ، ﺁﯾﺎ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ
ﮐﺞ ﮐﻨﺪ ﺭﺍﻩ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ؟ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻧﯿﺴﺖ
ﯾﺎ ﺍﮔﺮ ﺷﯿﺮﯾﻦﺗﺮﯼ ﺑﺮ ﺳﻔﺮﻩﻣﺎﻥ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺷﻮﺩ
ﺑﺮ ﻣﯿﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﭘﺲ ﺍﯾﻦ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ؟ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻧﯿﺴﺖ
ﻣﻦ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺯﻭﺩﯼ ﻧﺨﻮﺍﻫﻢ ﮔﻔﺖ ﺍﺯ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺧﻮﺩ
ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﻣﺴﯿﺮ ﻋﺸﻘﻤﺎﻥ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻧﯿﺴﺖ
ﺗﺎ ﺍﮔﺮ ﺭﻓﺖ ﺍﺯ ﻏﺮﻭﺭ ﻣﻦ ﺑﻤﺎﻧﺪ ﭼﯿﺰﮐﯽ
ﺗﺎ ﺑﮕﻮﯾﻢ : ﻣﻦ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻢ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻧﯿﺴﺖ
ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﻫﻢ ﭘﯽ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﺮﺩ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﻮﺩﻩﺍﻡ
ﭼﯿﺰﯼ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺑﯽﻧﺸﺎﻥ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻧﯿﺴﺖ
ﺩﺭ ﺩﻟﻢ ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﺴﯽ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﺍﺯ ﻧﮕﺎﻫﻢ ﻫﺮﭼﻪ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﯽ ﺑﺨﻮﺍﻥ ! ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻧﯿﺴﺖ
#غزل
#عاشقانه
#تعلیمی
#انسیه_سادات_هاشمی
شعرخوانی در محضر رهبر حکیم انقلاب،فروردین 1403
.
که با هر اتفاق تلخ، بالا می رود قندش
شهاب مهری
به گرمی غنچهای را مینوازد مثل فرزندش
که از مهر و طراوت آفرید او را خداوندش
هوای خانه پاکیزهست در این شهر آلوده
هوای خانه را پاکیزه کرده دود اسپندش
کبوترهایی از نخ، جان گرفته با گرههایش
گلیمی بافته از آسمان دست هنرمندش
خدایا کاش مادر بیخبر از دردهایم بود
که با هر اتفاق تلخ، بالا میرود قندش
دوباره پنجره یخبسته، میکوبد به در طوفان
خزان پشت در است و همچنان سبز است لبخندش
صداقت را نشانم داده از آیینهها بهتر
که قولش قول و حرفش حرف و سوگندست سوگندش
گذشت از اشتباهاتم، شبیه جویبار از سنگ
اگر گاهی نبود اخلاق و رفتارم خوشایندش
به من گفته: مبادا مرگ بیدارت کند از خواب
به یاد چشم خوابآلود من ماندهست این پندش
#غزل
#مادر
#شهاب_مهری
شعرخوانی در محضر رهبر حکیم انقلاب،فروردین 1403
.
علی معادل عدل است، آن عدالت دلخواه
بشری صاحبی
فراتر است، از ادراک ما حقیقت ذاتش
کسی که آینۀ ذات کبریاست صفاتش
کسی که وحی به شوق کتابتش شده نازل
که خط کوفی او بوده زینت کلماتش
کسی که خطبۀ غرّاست واژه واژه سکوتش
کسی که حجت بحث ولایت است زکاتش
کسی که شیفتۀ نامههای اوست بلاغت
کسی که چشمۀ جوشان حکمت است دواتش
علیست او که زمین مفتخر شده به حضورش
علیست او که زمان معتبر شده به حیاتش
علیست معنی حیّ علی الصلاة من و تو
علی کسیست که میزان سنجش است صلاتش
هرآنچه اشک به دامان چاه ریخت شبانه
بدل به درّ نجف شد یکایک قطراتش
علی معادل عدل است آن عدالت دلخواه
بگو به دهر که تنها علیست راه نجاتش
#غزل
#شعر_علوی
#بشری_صاحبی
شعرخوانی در محضر رهبر حکیم انقلاب،فروردین 1403
.