4_5803251529934707072.mp3
75.94M
#جلسات درس
با موضوع : اعتبار اجمالی کل کتب مقاتل
جلسه دوم
قم
محرم ۱۴۴۶ هـ
@ayatollahsanad 🔺
4_5787395717563684320.mp3
66.33M
#سلسله_جلسات_فقه_القلوب 21
#عرفان_وحیانی 9
جلسه نهم
باعنوان : عرفان وحياني
قم ذي الحجة ١٤٤٥ هـ
@ayatollahsanad 🔺
4_5798532159740319251.mp3
2.74M
#جلسات
پرسش و پاسخ جلسه نهم
قم ذي الحجة ۱۴۴۵
@ayatollahsanad 🔺
4_5789823525137159705.mp3
64.71M
#سلسله_جلسات_فقه_القلوب 22
#عرفان_وحیانی 10
جلسه دهم
باعنوان : عرفان وحياني
قم ذي الحجة ١٤٤٥ هـ
@ayatollahsanad 🔺
4_5792075324950844458.mp3
69.72M
#سلسله_جلسات_فقه_القلوب 23
#عرفان_وحیانی 11
جلسه یازدهم
باعنوان : عرفان وحياني
قم ذي الحجة ١٤٤٥ هـ
@ayatollahsanad 🔺
4_5796280359926633858.mp3
8.93M
#جلسات
پرسش و پاسخ جلسه یازدهم
4_5796280359926633859.mp3
8.97M
#جلسات
پرسش و پاسخ جلسه یازدهم
@ayatollahsanad 🔺
#عاشوراییها ( ۱)
⚫️رکن بودن شعائر و معنای آن
❓سؤال
آیا شما نیز مانند حضرت آیتالله خوئی (رحمهالله) معتقدید که شعائر دینی رکن دین است؟ اگر چنین دیدگاهی دارید، آیا میشود در این باره توضیح دهید؟
⬇️
🖊پاسخ
«شعائر» جمع «شعیره» (آئین و مراسم) است و بهلحاظ معنی و مضمون و موضوعش درجات مختلفی دارد. برخی امور از شعائر نماز و برخی از شعائر حج و برخی از شعائر صوم و برخی شعائر ولایت و... هستند. برخی شعائر از برخی شعائر برتر است و برترین و بزرگترین شعائر شعائرِ ولایت است. همانطوری که امامت و ولایت از دیگر ارکان دینی برتر است، شعائر ولایت نیز از دیگر شعائر برتر است.
2. شعائر دینی (مراسمات مذهبی) اعلام و اعلانِ [دین و معارف دینی] است و فرهنگ دینی را نشان میدهد و آن را تبلیغ میکند و محیطی دینی و فرهنگی پدید میآورد و از این حیث، با غضّنظر از موضوع و متعلق، از ارکان دین محسوب میشود. شعائر دینی معارف دینی و فرهنگ دینی را به دیگران مینمایاند و از این جهت، بنیان و بنیاد اسلام و ایمان بر آن پایه استوار است [بهطوری که اگر مراسمات دینی نباشد، معارف دینی به دیگران، خصوصاً به نسل بعدی منتقل نمیشود و اساس دین ازبین میرود.]
3. به علت اینکه اساس دین، به توضیحی که گذشت، به شعائر دینی و مراسمات مذهبی وابسته است، میبینیم که حضرت امام هادی (علیهالسلام) مردم را به زیارت حضرت امام حسین (علیهالسلام) ترغیب میفرمود در حالی که حکومت وقت به زیارت ایشان حساس بود و خوف جان زائران میرفت. به سخن دیگر، با اینکه زیارت حضرت امام حسین (علیهالسلام) در دورۀ حضرت امام هادی (علیهالسلام) مخاطرهآمیز بود، حضرت هادی (علیهالسلام) مردم را به زیارت ایشان ترغیب میکرد.
نهتنها زیارت اباعبداللهالحسین (علیهالسلام) برای زائران خطر جانی داشت، بلکه موجب شد که مضجع شریف ایشان را دو یا سه بار خراب کنند و افزون بر آن، موجب شد قبر مبارک حضرت را نبش کنند، ولی این موارد موجب نشد که حضرت امام هادی (علیهالسلام) از زیارت حضرت منع کند یا به زیارت حضرت ترغیب نکند. با تمام این شرائط، امام هادی مؤمنان را بهشدت به زیارت اباعبدالله ترغیب میکرد.
شرائط یادشده قبل از دورۀ امام هادی، در دوران حضرت امام صادق (علیهالسلام) نیز وجود داشت و باز حضرت امام صادق (علیهالسلام) بهشدت و با تأکید زیاد به زیارت اباعبداللهالحسین (علیهالسلام) ترغیب میفرمود و به شاگردان بزرگش ــ که از فقهای بزرگ دوران بودند و به علت وجودِ افراد مسلح در جادهها، به زیارت امام حسین (علیهالسلام) نمیرفتند ــ عتاب میکرد و آنها را به علت ترک زیارت حضرت و بیاعتنایی به آن، بازخواست میکرد. [یعنی با اینکه افراد مسلح در راهها و جادههای منتهی به کربلا مستقر شده بودند و با کسانی که به زیارت حضرت امام حسین (علیهالسلام) میرفتند برخورد میکردند، باز حضرت امام صادق (علیهالسلام) این را دلیل موجهی برای ترک زیارت نمیدانستند و به شاگردان بزرگشان که از فقهای بزرگ و مطرح آن دوران بودند، عتاب میکرد!]
4. شیخ مفید و شیخ طوسی و سید مرتضی (قدس الله اسرارهم الزکیة) و برخی شاگردان بزرگ ایشان، مانند شیخ صدوق و ابنقولویه و اینبراج و سلار و... (رحمهمالله)، شهادت ثالثه (شهادت به ولایت) را در اذان و تشهد نماز میگفتند و از فتنۀ نواصب و نفوذ و قدرت آنها در شهر بغداد ترس و واهمهای نداشتند. آن بزرگان شهادت ثالثه را در اذان و اقامه و تشهد نماز میگفتند و شیعیان را نیز مکلف میکردند که شهادت ثالثه را در اذان و نماز بگویند در حالی که گفتن شهادت خطر جانی و مالی برای مؤمنان داشت. در طول بیش از سه قرن، بسیاری از مؤمنان به علت گفتن شهادت ثالثه در اذان و نماز، از جان و مال و آبروی خود گذشتند. روشن است که اگر گفتن شهادت ثالثه در اذان و تشهد نماز امری مستحب یا حتی واجب، ولی واجبی عادی و معمولی، بود، بذل جان و مال و آبرو برای گفتن آن جایز نمیبود. در نگاه آن بزرگان (رحمهمالله)، شهادت ثالثه رسم و آئینی بود که رکن و اساس ایمان را تشکیل میداد و مایۀ ماندگاری ایمان بود و برای همین، رفعید از آن جایز نبود.
🔹
دفتر مرجع عاليقدر حضرت آيت الله شيخ محمد سند (دام ظله)
▪️محرم ١٤٤٦ هـ
@ayatollahsanad 🔺
4_5794085421184980498.mp3
71.69M
#سلسله_جلسات_فقه_القلوب 24
#عرفان_وحیانی 12
جلسه دوازدهم
باعنوان : عرفان وحياني
قم ذي الحجة ١٤٤٥ هـ
@ayatollahsanad 🔺
4_5796625890045596520.mp3
16.26M
#جلسات
پرسش و پاسخ جلسه دوازدهم
@ayatollahsanad 🔺
4_5798532159740319242.mp3
78.1M
#سلسله_جلسات_فقه_القلوب 25
#عرفان_وحیانی 13
جلسه سیزدهم
باعنوان : عرفان وحياني
قم ذي الحجة ١٤٤٥ هـ
@ayatollahsanad 🔺
4_5798532159740319243.mp3
11.84M
#جلسات
پرسش و پاسخ جلسه سیزدهم
@ayatollahsanad 🔺
#عاشوراییها 2)
⚫️بررسی اجمالی کتب مقاتل)
⚫️وجوه صناعتی و فنی برایِ اعتبارِ اجمالیِ مقاتلِ متأخر)
⚫️حقائق تاریخی و ضوابط آن)
1. برخی دربارۀ معتبر بودن مقاتل متأخر شک و شبهه دارند، مقاتل متأخری که در چند قرن اخیر نوشته شدهاست، اعم از اینکه در ابتدای قرن حاضر نوشته شده باشد یا در دو یا چند قرن اخیر یا پیشتر از این تاریخها نوشته شده باشد. برخی به اعتبار مقاتل متأخر را قبول ندارند و میگویند این مصادر قدیمی و درنتیجه قابلاعتنا و اعتماد نیست، ولی باید دانست چنین نگرشی ناصحیح است و موجب میشود که بسیاری از حقایق و وقایع تاریخی نادیده گرفته شود.
ناراستی این دیدگاه، با توجه کردن به چند وجه و جهت، قابلتبیین است:
الف. هرچند به صحتِ تکتکِ وقایعِ نقلشده در این مقاتل علم نداریم و نمیتوانیم وقوعِ تکتکِ آن وقایع را اثبات کنیم، به وقوع اجمالی وقایع علم اجمالی داریم و میدانیم وقایع نقلشده در این منابع فیالجمله واقع شدهاست. به سخن دیگر، ما علم اجمالی، با مراتب مختلف آن، داریم که [همۀ گفتهها و نقلهای این کتب باطل و دروغ نیست و] برخی وقایع نقلشده واقع شدهاست.
از سوی دیگر، معتبر بودن نقل و خبر منحصر در علم تفصیلی نیست و علم اجمالی را نیز شامل میشود، [یعنی لازم نیست حتماً به صحت و صدور نقلی علم تفصیلی داشته باشیم و وجود علم اجمالی نیز برای اصل اعتبار کفایت میکند.] البته معتبر بودن نقل و خبر با علم تفصیلی و معتبر بودن نقل و خبر با علم اجمالی تفاوتهایی دارد و هر کدام بحثی مجزا و مستقل دارد. خبری که اعتبارش از راه علم تفصیلی تأمین شدهاست آثار و لوازمی ویژه دارد و خبری که اعتبارش از راه علم اجمالی تأمین شدهاست اثار و لوازمی دیگر دارد، ولی در اصل معتبر بودن با هم تفاوتی ندارد.
فقها و اصولیین به این بحث توجه داشتهاند و در تنبیهات قطع و در ادلۀ حجیتِ خبرِ واحد و در بحث انسداد و در بحث منجّز بودنِ علمِ اجمالی به این نکته تنبّه دادهاند.
ب. [همانطوری که علم اجمالی و علم تفصیلی و ظنِ معتبرِ تفصیلی وجود دارد، اعتبار تفصیلی قطعی و اعتبار اجمالی و اعتبار تفصیلی ظنی وجود دارد و] همانطوری که علم اجمالی از ظنِ معتبرِ تفصیلی برتر و بر آن مقدم است، اعتبار اجمالی در نظام حجیت از اعتبارِ تفصیلیِ ظنی برتر و بر آن مقدم است، زیرا علم و یقین و قطع تخلفپذیر نیست و واقعنماییِ صددرصدی دارد در حالی که ظن چنین ویژگیای ندارد. [پس علم و یقین و قطع مقدم بر ظن و] حجیت علم و قطع مقدم بر حجیت ظن معتبر، حتی ظنِ معتبرِ تفصیلی، است.
بزرگان اصولی معتبر بودن علم را مشروط یا مقید به تفصیلی نکردهاند و معتبر بودن را در علم تفصیلی منحصر نمیدانند. علم و یقین و قطع مطلقاً معتبر است، اعم از اینکه تفصیلی باشد یا اجمالی و علم و یقین و قطع مطلقاً بر ظن، حتی ظن تفصیلی مقدم و از آن برتر است، اعم از اینکه علم و قطع تفصیلی باشد یا اجمالی.
ج. معتبر بودن علم مطلقاً بهلحاظ کبروی متفقعلیه است و همۀ بزرگان آن را قبول دارند و لازمۀ آن تنجز علم اجمالی و لزوم اخذ به آن است. علم اجمالی، مانند علم تفصیلی، معتبر و حجت است و نمیتوان آن را نادیده گرفت و به آن بیاعتنا بود و درنتیجه باید به آن اخذ کرد.
2. واقعۀ کربلا و حوادث آن سینهبهسینه و نسلبهنسل نقل شدهاست. نسل امروزی وقایع کربلا را از نسل قبل از خود و آن نسل از نسل قبل از خود گرفتهاست و در این بین، انقطاعی رخ ندادهاست. چنین نیست که نقل و انتقال این حوادث بزرگ در نسلی متوقف شده باشد یا نسلی در نقل و انتقال آن سستی و رخوت نشان داده باشد! هرگز چنین نشدهاست و همۀ نسلها کربلا و وقایع و حوادث آن را به نسل بعدی انتقال دادهاند. پس آنچه در مقاتل متأخر گفته شدهاست اجمالاً مُسند (سنددار، دارای سند) است [و مُسندِ اجمالی مُسند واقعی است]، هرچند در ظاهر بهصورت مرسل نقل شدهاست. این سخن دربارۀ برخی کتبِ معتبرِ متقدم، مانند نهجالبلاغه و تفسیر عیاشی و المزارِ شیخ مفید، نیز صادق است. این کتب از کتب معتبر است و ما علم اجمالی صغیر به اَسناد روایات آنها داریم.
3. افزون بر آنچه گذشت، علم اجمالی دیگری داریم که بسیاری از این نقلها مُسند بود و اَسناد آنها حتی به دست متأخرین نیز رسیده بود [و آنها این نقلها را معتبر یافته بودند]، ولی اَسناد یادشده به دست ما، در این زمان، نرسیدهاست. اینک با وجود چنین علم اجمالیای، چگونه میتوان آن را معتبر ندانست و همۀ این نقلها را نامعتبر دانست؟!!
4. بیشتر آنچه نقل شدهاست با علم اجمالی کبیر تطابقت دارد. ما به وقایع و حوادث کربلا علم اجمالی کبیر داریم و تا وقتی تفاصیل و جزئیات نقلشده با علم اجمالی کبیر سازگار باشد، اجمالاً مطابق واقعیت خواهد بود.
٥.
در منهج و روش علمي كه جزئياتي از يك روايت متواتر را اجزاء غير متواتر تشكيل ميدهند، نميشود جزئيات را به بهانه اينكه متواتر نيستند كنار گذاشت در حالي كه همين جزئيات متفرقه متواتر را تفصيل و توضيح ميدهند
6. همۀ حقائق و اثبات آنها در قیل و قالهای علمی منحصر نیست و راه قلب (حال) باز است و بهتر و وسیعتر و سهلالوصولتر از راه قیل و قال است.
7. همۀ مسلمانان، شیعه و سنی، داستانها و ماجراها و وقایع زندگی پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را نقل و تاریخ اسلام و سیرۀ نبوی را حفظ کردهاند. این روش به شیعه یا سنی و حتی به مسلمانان اختصاص ندارد و همۀ انسانها، با هر دین و ملت و مذهبی، این ویژگی را دارند [و وقایع را تحت عنوان «تاریخ» نقل میکنند و به نسل بعدی منتقل میکنند. همۀ انسانها چنین روشی را معقول و قابلاتکا (به تعبیر اصولی حجت) میدانند]. البته ممکن است برخی نقلها با برخی نقلها سازگار نباشد یا برخی نقلها با برخی اصول مسلم و پذیرفتهشده ناسازگار باشد که در این مواقع، با بررسی تحلیلی و موازنه و مقابلۀ نقلها و با در نظر گرفتن امور قطعی و مسلم و پذیرفتهشده، به نقلی ویژه و سازگار دست پیدا میکنند. [به سخن دیگر، معتبر بودن مقاتل متأخر امری غریب و ناآشنا و دورازذهن نیست، بلکه شیوه و منهج همۀ مسلمین، بلکه فراتر از آن، شیوه و منهج همۀ مردمان، با هر دین و مذهبی، این است که وقایع تاریخی را ثبت و ضبط کنند و به نسل بعدی انتقال دهند. تاریخ نقلشده از نظر انسانها قابلاتکا و، به تعبیر اصولیین، حجت است. قابلاتکا بودن تاریخ به این معنی است که نسلهای بعدی تاریخ را بهکلی از اعتبار ساقط نمیکنند و آن را معتبر میدانند و وقتی نقلی با نقلی سازگار نباشد یا وقتی نقلی با وقایع قطعی دیگر سازگار نباشد، با روشهای معقول و مرسوم، به نقل معتبر و حجت میرسند.]
8. نقلهای مختلف در کتب مقتل از هم دور و بیارتباط نیست. مضمون نقلهای مختلف با هم ارتباط شبکهای و مجموعهای دارد [و برخی برخی دیگر را تأیید میکند و برخی برخی دیگر را توضیح میدهد و برخی پرده از اجمال برخی دیگر برمیدارد.] ارتباط شبکهای بین کتب معتبر با دیگر کتب، [ازجمله مقاتل متأخر]، ما را به مجموعهای بزرگ و گنجینهای ارزشمند میرساند که نقلهای آنها با هم مرتبط است و همدیگر را تأیید میکند. از چنین مجموعهای با این ارتباطهایِ شبکهایِ علمی، علوم تفصیلی و معرفتهای جدید به دست میآید و افزون بر آن، مطابق نکتهای که آقابزرگ تهرانی (رحمهالله) نیز به آن تنبّه دادهاست، ما میتوانیم از این مجموعۀ ارزشمند به برخی ضروریات دینی نیز برسیم.
🔹
دفتر مرجع عاليقدر حضرت آيت الله شيخ محمد سند دام ظله
▪️محرم الحرام ١٤٤٦ هـ
@ayatollahsanad 🔺
#عاشوراییها (٣)
⚫️اعتبارِ اجمالیِ مقاتلِ متأخر)
وجه سوم: «اِخبار اجمالی» و «اِخبار تفصیلی» چیست و چه تفاوتی با هم در مقام صدق دارند و چه تفاوتی با هم در مقام تحمل و ادا دارند؟ مقام تحمل با مقام ادا دو مقام هستند و با هم تفاوت دارند.
توضیح آنکه:
1. [اِخبار دارای کمیت و کیفیت است و بهلحاظ هریک از کمیت و کیفیت به «اجمال» و «تفصیل» متصف میشود.] اِخبار گاهی بهلحاظ کمیت و کیفیت، هردو، تفصیلی است و گاهی بهلحاظ کمیت یا کیفیت اجمالی است، یعنی:
یا بهلحاظ کیفیت اجمالی و بهلحاظ کمیت تفصیلی است؛
یا بهلحاظ کمیت اجمالی و بهلحاظ کیفیت تفصیلی است؛
یا... .
البته اقسام بیش از مواردی است که ذکر شد. پس در اِخبار، نه ضرورت دارد که بهلحاظ کمیت و کیفیت تفصیلی باشد و نه اقسام منحصر در همین صورت است.
2. اگر اِخبار منحصر در اِخبار تفصیلی نیست و اقسام دیگری نیز دارد، پس صدق و مطابقت با واقعیت نیز منحصر صدق و مطابقت تفصیلی نیست و عمومیت دارد. صدق و مطابقت منحصر در اِخبار تفصیلی نیست و اِخبار اجمالی را نیز شامل میشود. اِخبار اجمالی صدق و مطابقت اجمالی در پی دارد و درنتیجه تفاصیل و جزئیات معلوم بالاجمال صدق اجمالی را دارد و صادق بالاجمال و مطابق بالاجمال است.
3. [این جمله: «تفاصیل و جزئیات معلوم بالاجمال صدق اجمالی را دارد» قاعدهای است که] صحت آن را در چگونگی مواجهه با داستان فیلمها میتوانیم بیابیم. در فیلم جزئیاتی موردنظر است و جزئیاتی نمایش داده میشود که در فیلنامه بهصورت تفصیلی نیامدهاست و تا زمانی که با خطِ سیرِ داستانیِ فیلم (معلوم بالاجمال) مرتبط و سازگار باشد، دروغ یا مخالفت با واقع [یا مخالفت با فیلنامه] محسوب نمیشود.
4. لسان حال [و دریافتهای قلبی] مقابل لسان قال است و لسان حال [و دریافت قلبی] از لسان قال ابلغ و گویاتر است. نشان دادن و نمایان کردن و گفتن حق و حقیقت منحصر در لسان قال نیست. چنین نیست که فقط یک راه برای نشان دادن و ابلاغ و اِخبار حقیقت باشد و آن هم منحصر در گفتن و شنفتن باشد! محدود کردن ابلاغ و اِخبار به لسان قال منجر به انکار حقیقت گسترده میشود، حقیقت بسیار گستردهای که از حد و حدود گفت و شنود بیرون است.
5. برای همین، حال لسان و زبان تلقی شدهاست و گفته میشود حال لسان ناطقی است که از حق و حقیقت سخن میگوید و از حق و حقیقت خبر میدهد. به هر حال، راه حق و نمایاندن حقیقت منحصر در قیل و قال نیست.
امیر مؤمنان، حضرت علی (علیهالسلام) در این باره فرمودهاست: «لِسانُ الحالِ أصدَقُ مِن لِسانِ المَقالِ؛ زبان حال راستگوتر از زبان گفتار است.» معنای سخن حضرت (علیهالسلام) این است که زبان حال اِخباری اجمالی است و حقیقت را بهتر و بیشتر فرا میگیرد و گستره و عظمت حق و حقیقت را بهتر و بیشتر نشان میدهد و برای همین، حال ابلغ و اوصل و اوسع و اصدق است و از قال، گویاتر و رساتر و سهلالوصولتر و صادقتر است. [حال و قال، هردو، از واقعیت و از حقیقت سخن میگویند و از آن خبر میدهند و به آن رهنمون میشوند و آن را ارائه میدهند، ولی حال در ارائه و نشان دادن حقیقت بهتر است و فرد را سریعتر به مقصود میرساند.]
6. اِخبار و حکایت [امری متواطی نیست و] سعه و شمولگری آن نسبتبه واقعیت دارای مراتب مختلف است. «صدق» نیز [امری تشکیکی و دارای مراتب است، نه امری متواطی و] درجات صدق در کم و کیف حکایت تفاوت دارد، همانطوری که کم و کیف و سعه و شمولگریِ حکایت در انعکاس حقیقت و نمایاندن آن و در رساندن به حقیقت دارای مراتب مختلف است و مراتب با هم تفاوت دارد. درنتیجه اکتفا به لسان قال و مقال به معنی از دست رفتن بخش بزرگ و معتابهی از حق و حقیقت است. اگر ما به لسان قال و اِخبار راوی و مورخ اکتفا کنیم، به بخشهای زیادی از حقیقت آگاه نخواهیم شد، زیرا حس و ادراک حسی راوی محدود است و به همۀ حقایق و وقایع احاطۀ علمی ندارد و چنین محدودیت و ناآگاهیِ برخاستۀ از آن در گفتار و اقوال و توصیفات او نیز رخنه میکند. سخن و گفتار راوی و مورخ محدودیتهای بسیاری دارد و فقط بخشی از حقایق و وقایع را بازگو میکند، همانطوری که علم و آگاهی راوی و مورخ نیز محدویتهای بسیاری دارد و فقط بخشی از حقایق و وقایع را در بر میگیرد در حالی که حال و لسان حال وسیعتر و شاملتر است و بیش از لسان حال، حقایق و وقایع را نشان میدهد.
7. فرق مهم بین لسان حال با لسان قال این است که در لسان حال، بر مطابقت اجمالی اعتماد میشود و برای همین، شمولگری دارد در حالی که لسان قال [به تفاصیل و جزئیات میپردازد و] و حقیقت را براساس جزئیات، محدود میکند و آن را در مؤدای جزئیات محصور میگرداند و این با سعه و شمول حقیقت سازگار نیست. برای همین، لسان حال بهتر و صادقتر و رساتر است و حقیقت و سعۀ آن را بهتر و بیشتر مینمایاند.
8.
بحث «انسداد» در علم اصول مثالی گویا و رسا برای مدعای ماست. در بحث انسداد گفته میشود که ما علم اجمالی به صدور اَخبار از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و اهلبیت عصمت و طهارت (علیهمالسلام)، [و درنتیجه علم اجمالی به وجود احکام و تکالیف و شرایع دینی] داریم، هرچند تفصیلاً نمیدانیم کدامیک از روایات واقعاً از آن ذوات قدسی (علیهمالسلام) صادر شدهاست. اینک آیا میتوانیم بهبهانۀ نبودِ علمِ تفصیلی به روایات صادرشده، همۀ روایات را کنار بگذاریم و به هیچکدام عمل نکنیم؟!!
وجه چهارم: ملاک و معیار صدق در اِخبار اجمالی:
1. استنتاج و استنباط به متعلَّق اِخبار اجمالی مستند باشد، یعنی حدس و رسیدن به مطلب از مواد و متعلَّقهای اِخبار اجمالی به دست بیاید. [به سخن دیگر، مثلاً در امور شرعی، متعلَّقِ اِخبارِ اجمالی روایات اهلبیت عصمت و طهارت (علیهمالسلام) است. ما علم اجمالی داریم که برخی روایات موجود از اهلبیت (علیهمالسلام) است. پس متعلَّق علم اجمالی ما صدور روایات از اهلبیت است. پس اجمالاً میدانیم این اَخبار اِخبار از اهلبیت (اِخبار اجمالی) است. پس برای رسیدن به حکم و تکلیف شرعی، باید روایات (متعلَّق علم و اِخبار اجمالی) را در نظر بگیریم و براساس روایات به حکم شرعی برسیم.]
2. حاصل استنتاج و استنباط با معلوم بالاجمال سازگار باشد و آن را نفی نکند. ناسازگاریِ نتیجۀ استنتاجها با معلوم بالاجمال به این معنی است معلوم بالاجمال و اِخبار اجمالی مستند استنتاجها نبودهاست. [به سخن دیگر، درمورد مسائل شرعی، نتیجه و حکم ما باید با علم و اِخبار اجمالی سازگار باشد. اگر نتیجه یا حکمی که به آن رسیدهایم با علم و اِخبار اجمالی سازگار نباشد، به این معنی است که ما در تحقیقها و پژوهشهای خود به معلوم بالاجمال استناد نکردهایم، واِلّا معقول نیست مستند ما معلوم بالاجمال باشد، ولی نتیجه با آن سازگار نباشد و آن را نفی کند. برای مثال، ما علم اجمالی داریم که روایاتی از اهلبیت عصمت و طهارت (علیهمالسلام) صادر شدهاست. حال اگر در تحقیقات خود به این نتیجه برسیم روایتی از آن ذوات قدسی (علیهمالسلام) صادر نشدهاست، چنین نتیجهای با علم اجمالی ناسازگار است و آن را نفی میکند و برای همین قابلاخذ نیست.]
وجه پنجم: تفاوت روش اخذ به خبر واحد با روش اعتماد بر قرائن و شواهد (ظنون متئاخمه)
دو روش و دو منهج اصولیِ عمل به خبر واحد و عمل به ظنون متئاخمه (توجه به قرائن و شواهد) در علمآوری و واقعنمایی با هم متفاوتاند. روش اخذ به ظنون متئاخمه و توجه به شواهد و قرائن واقعنماتر و به علم و یقین نزدیکتر و از روش عمل به خبر واحد بالاتر و والاتر است. ما این مطلب را در چند بند تبیین میکنیم:
1. مراتب سهگانۀ علم اجمالی و نقش آن در اِخبار از جزئیات: جزئیات و بیان آن، تا زمانی که از خطوطِ کلیِ علم اجمالی خارج نشود، مطابق با واقع خواهند بود به تطابق اجمالی، [نه تفصیلی. به سخن دیگر، تا زمانی که جزئیات و بیان آن مخالف و منافی با علم اجمالی و معلوم بالاجمال نباشد، مطابق بالاجمال است (با واقع اجمالاً تطابق دارد)].
2. علم اجمالی از تراکم و انباشته شدن شواهد و قرائن به وجود میآید. معنی این سخن این است که قرائن و شواهد مختلف و متعدد علم اجمالی [به تحقق پدیده یا وجود حکم و تکلیفی] را به وجود میآورد، هرچند تفاصیل و جزئیات آن مرددِ بینِ محتملاتِ عدیده و کثیر باشد.
3. آری، نقلهای تاریخی ما مرسل هستند [و ما به سند آن نقلها دسترسی نداریم]، ولی از سویی در محل بحث علم اجمالی وجود دارد و از سوی دیگر، با مصادر و منابع مختلف و متعدد روبهروییم. هیمنۀ علم اجمالی با مراتب مختلفش و تعدد مصادر و منابع موجبِ اعتبارِ اجمالیِ نقلها و روایتها و مصادر و منابع یادشده میشود.
اعتبار اجمالی در سایۀ علم اجمالی و تعدد منابع به تاریخ و نقلهای تاریخی منحصر نیست و در کتب لغت و منابع و مصادر لغوی نیز مطرح است. نقلهای بسیاری در تاریخ و در لغت وجود دارد که همگی مرسل هستند، ولی ارسال سند یا متأخر بودن آن، گفتهها و یافتهها و استنتاجهای موجود در آن کتب را بهکلی بیاعتبار نمیکند. چنین نیست که کسی بهبهانۀ ارسال سند یا متأخر بودن منبع و مصدر در فن لغت و واژهپژوهی، به گفتهها و یافتههای لغویها بیاعتنا باشد و از همۀ آنها روی برگرداند.
آری، اعتبار دارای مراتب است و چیزی معتبر است و چیزی از اعتبار بیشتری برخوردار است، ولی مرتبه داشتن اعتبار و مرتبۀ پایین یا بالا بودن مطلبی است و معتبر نبودن مطلبی دیگر. برای مثال، قدیمی بودن منبع تحقیقی در تاریخ و لغت مهم و بااهمیت است. اعتبار منابع قدیمی بیشتر است، ولی این سخن به معنی بیاعتبار بودن منابع متأخر نیست. منابع متأخر نیز ارزش و اعتبار و واقعنمایی دارند و قرینه و شاهد خوبی محسوب میشوند.
🔸🔸🔸ادامه دارد
@ayatollahsanad 🔺
(اعتبارِ اجمالیِ مقاتلِ متأخر) .pdf
509.1K
📝 مقاله (اعتبار اجمالی مقاتل متاخر)
مرجع عاليقدر حضرت آیت الله شيخ محمد سند دام ظله
#عاشوراییها (٣)
⚫️اعتبارِ اجمالیِ مقاتلِ متأخر)
وجه سوم: «اِخبار اجمالی» و «اِخبار تفصیلی» چیست و چه تفاوتی با هم در مقام صدق دارند و چه تفاوتی با هم در مقام تحمل و ادا دارند؟ مقام تحمل با مقام ادا دو مقام هستند و با هم تفاوت دارند.
توضیح آنکه:
ادامه مطلب 🔸🔸🔸
ما در تحقیق و پژوهش باید همۀ قرائن و شواهد را فحص کنیم و به همۀ آنها توجه و التفات داشته باشیم. نباید هیچ قرینه و شاهدی را بهبهانۀ اینکه اعتبار کمی دارد، کنار بگذاریم.
4. با توجه به آنچه گذشت، میتوان گفت [فقه و علوم دینی نقلی هستند و باید به مطالعۀ آیات و روایات از سویی و آثار علما و بزرگان از سوی دیگر ممارست جدی داشت.] با سیر و تتبع و فحص و جستوجو در آثار علما و بزرگان دینی و با فکر و تأمل در گفتار و نوشتار آن بزرگان میتوان به معارف بسیاری دست یافت که از ضرورات دینی محسوب میشوند [و درنتیجه اگر از نقلی بودن فقه غافل شویم و مطالعۀ آثار و اقوال علما و فحص در آن را مهم ندانیم و به آن نپردازیم، ار بسیاری از معارف محروم خواهیم شد، معارفی که برخیشان از ضرورات دینیاند].
5. امور ضروری دین بر ظاهر آیات و روایات مقدماند و بر آنها [بر ظاهر آیات و روایات، نه خود آیات و روایات!! دقت شود] هیمنه و سلطنت دارند.
وجه چنین تقدم و هیمنهای چیزی است که حضرت امام موسای کاظم (علیهالسلام) به آن اشاره فرمودهاست:
«جَمِيعُ أُمُورِ الْأَدْيَانِ أَرْبَعَةٌ أَمْرٌ لَا اخْتِلَافَ فِيهِ وَ هُوَ إِجْمَاعُ الْأُمَّةِ عَلَى الضَّرُورَةِ الَّتِي يُضْطَرُّونَ إِلَيْهَا وَ الْأَخْبَارُ الْمُجْمَعُ عَلَيْهَا وَ هِيَ الْغَايَةُ الْمَعْرُوضُ عَلَيْهَا كُلُّ شُبْهَةٍ وَ الْمُسْتَنْبَطُ مِنْهَا كُلُّ حَادِثَةٍ وَ هُوَ إِجْمَاعُ الْأُمَّةِ وَ أَمْرٌ يَحْتَمِلُ الشَّكَّ وَ الْإِنْكَارَ فَسَبِيلُهُ اسْتِيضَاحُ أَهْلِهِ لِمُنْتَحِلِيهِ بِحُجَّةٍ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ مُجْمَعٍ عَلَى تَأْوِيلِهَا وَ سُنَّةٍ مُجْمَعٍ عَلَيْهَا لَا اخْتِلَافَ فِيهَا أَوْ قِيَاسٍ تَعْرِفُ الْعُقُولُ عَدْلَهُ وَ لَا يَسَعُ خَاصَّةَ الْأُمَّةِ وَ عَامَّتَهَا الشَّكُّ فِيهِ وَ الْإِنْكَارُ لَهُ وَ هَذَانِ الْأَمْرَانِ مِنْ أَمْرِ التَّوْحِيدِ فَمَا دُونَهُ وَ أَرْشِ الْخَدْشِ فَمَا فَوْقَهُ فَهَذَا الْمَعْرُوضُ الَّذِي يُعْرَضُ عَلَيْهِ أَمْرُ الدِّينِ فَمَا ثَبَتَ لَكَ بُرْهَانُهُ اصْطَفَيْتَهُ وَ مَا غَمَضَ عَلَيْكَ صَوَابُهُ نَفَيْتَهُ فَمَنْ أَوْرَدَ وَاحِدَةً مِنْ هَذِهِ الثَّلَاثِ فَهِيَ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ الَّتِي بَيَّنَهَا اللَّهُ فِي قَوْلِهِ لِنَبِيِّه "قل فلله الحجة البالغة فلو شاء لهداكم أجمعين" يبلغ الحجة البالغة الجاهل فيعلمها بجهله كما يعلمه العالم بعلمه، لان الله عدل لا يجور، يحتج على خلقه بما يعلمون ويدعوهم إلى ما يعرفون لا إلى ما يجهلون وينكرون؛
ترجمه: همۀ امور اديان (و مسائل مربوط به دين) چهار گونه است:
اول آنكه هيچ اختلافى ندارد و همۀ امت بر آن اجماع دارند و از ضرورياتى است كه بناچار پذيرفتهاند.
دوم اخبارى كه مورداتفاق است و مرجعى است كه هر شبهه را بايد بر آنها عرضه كرد و حكم هر حادثه را از آنها استنباط نمود و [موردِ] اجماع همۀ امت است.
سوم مسائلى كه قابل ترديد و انكار است و در آنها بايد از اهلش توضيح خواست و هر كه در اينگونه مسائل اظهار نظر كند بايد دليلى از كتاب خدا كه تأويل و تفسيرش مورداتفاق باشد و يا سنتى كه هيچ خلافى در آن نباشد بياورد.
چهارم قياس و قانونى كه عقلها درستياش را تأييد كنند، خاص و عام امت ترديد و انكارى در آن نتوانند، و اين دو امر شامل مسئلۀ توحيد و هرچه پایينتر و ديۀ خراش و هرچه بالاتر مىشود.
پس آنچه از مسائل دين پيش آيد اگر برهان ثابتى داشت بپذير و آنچه را حقيقتش مخفى و مستور بود تصديق نكن و هركه يكى از اين سه امر (مسائل اجماعى، سنت اتفاقى و قانون عادلانه عقل) را (براى اثبات مطلبى) ايراد كرد «حجت بالغه» (دليل رسا) آورده[است] كه خداوند در اين آيه براى پيامبرش بيان كرده: "بگو خدا را حجت بالغه است. اگر خواهد شما همه را هدايت فرمايد. (انعام: 149)". حجت بالغه دليلى است كه چون به جاهل رسد دريابد، چنانكه عالم به علمش درک كند (كه برهانهاى قطعى فطرت احتياج به درس و بحث ندارد، و همگان در برابرش يكساناند)، زيرا خدا عادل است و ستم روا نمىدارد. بر بندگان بدان چه مىدانند احتجاج مىكند، و به آنچه مىفهمند دعوت مىنمايد، نه به چيزهائى كه نمىدانند و نمىفهمند (تحفالعقول، صص 407 و 408، ترجمه برگرفته از تحفالعقول،ترجمۀ احمد جنتی، صص 652 و 653».
5. با توجه به آنچه گذشت، میتوان گفت [فقه و علوم دینی نقلی هستند و باید به مطالعۀ آیات و روایات از سویی و آثار علما و بزرگان از سوی دیگر ممارست جدی داشت.
] با سیر و تتبع و فحص و جستوجو در آثار علما و بزرگان دینی و با فکر و تأمل در گفتار و نوشتار آن بزرگان میتوان به معارف بسیاری دست یافت که از ضرورات دینی محسوب میشوند [و درنتیجه اگر از نقلی بودن فقه غافل شویم و مطالعۀ آثار و اقوال علما و فحص در آن را مهم ندانیم و به آن نپردازیم، ار بسیاری از معارف محروم خواهیم شد، معارفی که برخیشان از ضرورات دینیاند].
🔹
دفتر مرجع عاليقدر حضرت آيت الله شيخ محمد سند (دام ظله)
محرم ١٤٤٦ هـ
@ayatollahsanad 🔺
#بصیرت_های_عاشورایی
⚫️انکار مطلق برخی از وقایعِ ما جرای کربلا تدلیس و حیله گری و کلاه برداری و مستبعد شمردن آن ها ناشی از حماقت یا جهالت است .
شرح سخن آن که:
1. افرادی پیدا شده اند که برخی حوادثِ ماجرایِ جان سوزِ کربلا را به صورت مطلق نفی می کنند . این اشخاص برای نفی خود ، به هیچ دلیلی استناد نمی کنند و نفی خود را بر کتابی خاص یا کتاب هایی مشخص استوار نمی کنند . این ها گمان می کنند فقط اثبات چیزی دلیل می طلبد ، نه نفی آن . اگر بخواهیم چیزی را اثبات کنیم باید دلیل بیاوریم ، ولی اگر بخواهیم چیزی را نفی کنیم ، به دلیل نیازی نیست . برای همین ، بدون هیچ دلیلی و بدون هیچ استنادی و بدون هیچ منبعی ، به راحتی برخی حوادث کربلا را نفی می کنند [در حالی که نفی نیز ، مانند اثبات ،حکم است و هر حکمی یا بدیهی است یا نیاز
مند دلیل و استدلال است] .
2. ثمره ی تلخِ چنین روشی چیزی نیست جز این که بازار حقه بازی و حیله گری و تلبیس و تدلیس گرم و حقایق انکار می شود و منکِر هیچ نیازی به دلیل آوری احساس نمیکند در حالی که هم نفی چیزی و هم اثبات چیزی [اِخبار از واقع و در محل بحث] ، اِخبار از مصادر و منابعی است که به دست ما رسیدهاست . اگر نفی و اثبات اِخبار از مصادر و منابع است ، پس هم برای نفی و هم برای اثبات ، باید مستند و مصدر و منبع ذکر شود .
3. البته در طرفِ اثباتِ واقعه ای ،معمولاً منبع و مصدر ذکر می شود و منبع و مصدر آن یک کتاب ( مقتل یا کتب تاریخی یا . . . ) یا چند کتاب است . با ارائه ی یک یا چند منبع ، می توان به وقوع واقعه ای صحه گذاشت و برای اثبات ، چیزی بیش از این لازم و ضروری نیست .
4. [برای اثبات واقعه ای ، وجود یک یا چند منبع کافی است در حالی که نفی واقعه ای به این آسانی نیست و با نقل نشدن آن در یک یا چند منبع ، نمی توان به واقع نشدن آن رسید .] برای نفی مطلق یک حادثه، محقق و پژوهش گر باید به تمام مصادر و منابع احاطه داشته باشد و بداند فلان حادثه در هیچ یک از این منابع ذکر نشده است در حالی که چنین احاطه ای به منابع و مصادر چاپ شده ممکن نیست ،چه برسد به احاطه ی به مصادر چاپ سنگی و چه برسد به منابع و مصادر خطی ! [به سخن دیگر ،منابع و مصادر چاپ شده در باره ی واقعه ی کربلا به شمار در نمیآید و برای همین ، احاطه ی به همه ی منابع و مصادر چاپ شده ناممکن یا بسیار بسیار سخت و دشوار است . اگر محقق و پژو هشگری بخواهد حادثه ای را به طور مطلق نفی کند ، باید به همه یمنابع و مصادر ، اعم از چاپ شده و چاپ سنگی و منابع خطی ،احاطه داشته باشد و چنین احاطهای عملاً غیر ممکن است .] بنا براین نفی مطلق حادثه ای امکانپذیر نیست . نفی مطلق حادثه ای به معنی تدلیس و تلبیس و حقهبازی و حیله گری است .
5. نفی مطلق نا ممکن و در صورت وقوع ، تدلیس و حیله گری است .نفی مقید [ممکن است ، ولی برای نفی مقید ،] حتماً باید مستند ذکر شود . [به سخن دیگر ، اگر محققی بخواهد حادثه ای را نفی کند ، باید بگوید با توجه به فلان کتاب یا با توجه به فلان کتاب ها ، فلان حادثه واقع نشده است یا چنین بگوید وقوع فلان حادثه در فلان کتاب یا در فلان کتاب ها ذکر نشده است .] پس در نفی مقید حتماً باید مستند ذکر شود و در غیر این صورت ،نفی مقید نیز تدلیس و تلبیس و حقهبازی و حیله گری خواهد بود .
6.
نفی و اثبات ، هر دو ، به دلیل و مستند نیاز دارد ، ولی دلیل آوری برای اثبات واقعه ای راحت تر از دلیل آوری برای نفی آن است ، زیرا برای اثبات واقعه ای ، استناد به یک کتاب ، بلکه به بخش هایی خاص از یک کتاب ، بلکه به بخشی ویژه از یک کتاب کافی است . با استناد به یک یا چند بخش از یک یا چند کتاب ، وقوع واقعه ای ویژه اثبات می شود .
🔸🔸🔸ادامه دارد
@ayatollahsanad 🔺
#بصیرت_های_عاشورایی
⚫️انکار مطلق برخی از وقایعِ ما جرای کربلا تدلیس و حیله گری و کلاه برداری و مستبعد شمردن آن ها ناشی از حماقت یا جهالت است .
شرح سخن آن که:
🔸🔸🔸ادامه مطلب
7. برخی افراد نیز به گمان خود ، برای نفی شان دلیل و مستند دارند . این دسته می گویند لازمه ی برخی مطالبی خطبا و وعاظ بر روی منبرها می گویند و نیز لازمه ی برخی مطالبی که در منابع و مصادر و مقاتل آمده است ضعیف و ذلیل بودن لشکر حق است . برخی مطالبی که بر روی منابر گفته میشود یا برخی نقل هایی که در منابع و مقاتل آمده است ، عیب و عار بر حضرت امام حسین ( علیهالسلام ) است و روشن است چنین نقل هایی درست نیست و واقعیت ندارد . این افراد با استناد به چنین سخنانی ، برخی وقایع عاشورا را نفی می کنند . برای مثال ، از نظر آن ها ، گریه کردن ابا عبد اللهالحسین ( علیه السلام ) برای حضرت علی اکبر یا برای حضرت قاسم ( علیهما السلام ) یا برای افراد دیگر از یاران وفا داراش توهین به مقامِ بلندِ حضرت ابا عبدالله الحسین ( علیه السلام ) است و قطعاً چنین حادثه ای واقع نشدهاست ! مثال دیگر ، طلب آب از لشکر یزیدیان است . از نظر این افراد ، این که حضرت ابا عبد اللهالحسین ( علیه السلام ) از یزیدیان آب طلب کرده باشد ، با مقام بلند ایشان ساز گاری ندارد و قطعاً چنین چیزی واقعیت ندارد . مثال دیگر مسئله ی تلّ زینبیه است . از نظر این افراد ، این که حضرت زینب کبری ( سلام الله علیها ) از خیام خارج شده باشد و به تلّ زینبیه آمده باشد و شاهد صحنههای جان سوز و تأسف بارِ شهادتِ برادر بزرگوارش ، حضرت ابا عبدالله الحسین ( علیه السلام ) ،شده باشد ، واقعیت ندارد .
چنین استناد هایی و چنین دلیلهایی ، در واقع ، دلیل تراشی است. چنین دلیل تراشی ای نه تنها حقیقت و واقعیت را اثبات نمی کند و حقیقت و واقعیت را نمی نمایاند ،بلکه موجب جعل و تحریف واقعیت و منجر به انکار آن می شود .
8. علاوه بر آن چه گذشت باید گفت که چنین استدلالی از روی نا دانی و جهالت است ، زیرا اصل جنگ یزیدیان با حضرت امام حسین ( علیه السلام ) از روی عناد و عداوت بود ، ولی این سخن به این معنی نیست که جنگ هیچ آداب و آیین و قانونی نداشته باشد . جنگ و نزاع و عداوت و دشمنی سخنی است و رعایت قوانین جنگی و مرتکب جنایات هولناک نشدن سخنی دیگر است .
9. عرف انسانی و عقلای عالَم ، [از قدیم تا به امروز] ، برای جنگ و منازعه ها اصول و قوانینی را جعل کرده اند که تعدی از آن ها و نادیده گرفتن آن ها توحش و ددمنشی و سبوعیت و جنایت جنگی محسوب می شود . حمله به افراد غیر نظامی ، خصوصاً زنان و کودکان ، و کشتن آن ها جنایت نابخشودنی است و مرتکب آن شخصی جنگجو و دلاور نیست ،بلکه دد منشی درنده خو است .بستن راه آب و مانع آب رسانی شدن ، خصوصاً به افراد غیرنظامی و خصوصاً به زنان و کودکان ، جنایت نا بخشودنی است و مرتکب آن شخصی جنگجو و دلاور نیست ، بلکه دد منشی درندهخو است . محاصره ی غذایی و دارویی کردن ، خصوصاً تعمیم محاصره به افراد غیر نظامی و زنان و کودکان ، جنایت نابخشودنی است و مرتکب آن شخصی جنگجو و دلاور نیست ،بلکه دد منشی درنده خو است .
10. امروزه در جنگ هایی که بین کشورها رخ می دهد ، از طرفین نزاع ،خصوصاً از شخص متجاوز ، میخواهند که قوانین جنگی را رعایت کنند و مرتکب جنایت جنگی نشوند .چنین در خواستی کاری زشت نیست و برای در خواست کننده عار و حقارت و کوچکی و مایه ی ننگ نیست . جنایت جنگی جرم بزرگ و نا بخشودنی است و مرتکب آن حقیر و کوچک و ننگین است و باید خجل و سر به زیر افکنده باشد ، نه کسی که در خواست می کند از جنایات جنگی بپرهیزد . شخص متجاوز با تجاوز خود مرتکب اشتباه بزرگ و جرم نا بخشودنی و جنایت هولناک شده است ، ولی با این همه اصل جنگ و نزاع و تجاوز چیزی است و ارتکاب جنایت جنگی چیزی دیگر است .
طرفین نزاع باید از جنایات جنگی پرهیز کنند و اگر طرفی دست به جنایت جنگی زد ، باید محکوم شود. در این صورت لکه ی ننگ و حقارت و پلشتی بر پیشانیِ متجاوزِ جانی است ، نه بر پیشانی کسی که در خواست می کند از جنایت بپرهیزد ، نه بر پیشانی کسی که بر مظلوم گریه می کند و برای جنایات هولناکی که بر او رفته است ، اشک می ریزد ! گریه بر مظلوم ، گریه بر کسی که تحت هولناک ترین جنایات قرار گرفته است ، نه تنها عار و ننگ و کوچکی و ضعف و رخوت و سستی نیست ، بلکه مذمت جانی و برائت از جنایات او است؛ نمایاندن چهره ی زشت و کریه جانی و باخبر کردن دیگران از ظلم و جنایتهای هولناک او است . گریه بر مظلومی که زیر بد ترین و هولناکترین جنایات قرار گرفته است موجب می شود دیگران بیش از پیش با چهره ی زشت و کریه جانی آشنا شوند و به سبوعیت و ددمنشی و درنده خویی او بهتر آگاهی یابند تا لشکریان حق و حقیقت حجتی بر حقانیت خود داشته باشند ، هر چند حجج بالغه ی الهی از آنِ آن ها ست .
🔸🔸🔸ادامه دارد
#بيانيه_استهلال
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين وصلواته على الطاهر الأمين محمد المصطفى وآله الأصفياء الخلفاء
وبعد ...
فردا دوشنبه اتمام عده ماه محرم الحرام
و سه شنبه اول ماه صفر مي باشد
دفتر مرجع عاليقدر حضرت آيت الله شيخ محمد سند دام ظله
شب دوشنبه 30 محرم الحرام 1446هـ.
🌐 https://m-sanad.com/?p=6938
@ayatollahsanad 🔺
#بصیرت_های_عاشورایی
⚫️انکار مطلق برخی از وقایعِ ما جرای کربلا تدلیس و حیله گری و کلاه برداری و مستبعد شمردن آن ها ناشی از حماقت یا جهالت است .
شرح سخن آن که:
🔸🔸🔸ادامه مطلب
11. در جنگ صفین ، لشکر معاویه بر شریعه ی آب مسلط شدند و آب را بر لشکر حضرت امیر مؤمنان ( علیهالسلام ) بستند و آن ها را از آب منع کردند . لشکر حق آب طلب کردند و لشکر معاویه راه آب را بر روی لشکر حضرت امیر مؤمنان ( علیه السلام ) باز نکردند . آن ها قیام کرد ند و با حمله ای ، لشکر معاویه را از شریعه دور کرد ند و کنترل شریعه را در دست گرفتند و بر آن مسلط شدند . امیر مؤمنان ،حضرت علی ( علیه السلام ) ، بعد از مسلط شدن بر شریعه ، راه آب را بر معاویه و لشکر معاویه نبست و مانع آب نشد .
12. اعتراض و احتجاج سید الشهدا ،حضرت امام حسین ( علیه السلام) به جنایاتِ جنگیِ دشمنِ وحشیِ اموی ، اعتراض بیش تر به ظلم و جنایت خونین بنی امیه است .حضرت ابا عبد الله الحسین ( علیهالسلام ) با اعتراض و احتجاج چهره ی کریه و زشت و پلشت و ددمنش یزیدیان و ضلالت و گمراهی مطلق آن ها را بیش از پیش آشکار کرد تا حجت الهی بر همگان تمام شود . اعتراض ها و احتجاج های حضرت ( علیه السلام ) حجت بالغه ی الهی و کاری لازم و ضروری بود و نباید به بهانه های واهی موردانکار واقع شود . انکار این اعتراض ها و احتجاج ها سر پوش گذاشتن بر جنایاتِ جنگیِ هولناک و وصف ناپذیرِ یزیدیان و تلاشی برای سفید کردن آن دد منشان است . شخص با بیان این سخنان که در خواست حضرت ابا عبد اللهالحسین ( علیه السلام ) از یزیدیان عار و ننگ است یا پذیرفتن چنین جنایاتی از سوی حضرت ابا عبدالله الحسین ( علیه السلام ) عار و ننگ است ، در واقع دارد از یزیدیان و لشکریان ابلیس دفاع می کند !
13. حضرت ابا عبد الله الحسین ( علیهالسلام ) در موارد مختلف لشکر دشمن را نصیحت کرد و آن ها را به رعایت قوانین و قواعد جنگی و اصول انسانی دعوت کرد و از ارتکاب جنایات جنگی پرهیز داد و گاهی زبان به طعن و گوشه کنایه گشود و آن ها را سر زنش و ملامت کرد و جرم و جنایت بزرگ آن ها را به رخشان کشید:
« فَصَاحَ اَلْحُسَيْنُ ( عَلَيْهِ السَّلاَمُ ) وَيْحَكُمْ يَا شِيعَةَ اَلشَّيْطَانِ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دِينٌ وَ لاَ تَخَافُونَ اَلْمَعَادَ فَكُونُوا أَحْرَاراً وَ اِرْجِعُوا إِلَى أَنْسَابِكُمْ إِنْ كُنْتُمْ أَعْرَاباً كَمَا تَزْعُمُونَ أَنَا اَلَّذِي أُقَاتِلُكُم فَكُفُّوا سُفَهَاءَكُمْ وَ جُهَّالَكُمْ عَنِ اَلتَّعَرُّضِ لِحَرَمِي فَإِنَّ اَلنِّسَاءَ لَمْ يُقَاتِلْنَكُمْ؛
ترجمه: حضرت بر آن ها نهیب زد و آن ها را ندا داد كه: وای بر شما و بدا به حال شما ، ای گروه شيطان ! اگر شما را دين نيست واگر از روز قيامت نمی ترسيد ،احرار و آزاد و آزاده باشید و اگر عرب هستید و خون پدرانتان در رگهایتان است ، به خود و به اصل و ریشه ی خود برگردید ! شما گمان می کنید من با شما جنگ و نزاع دارم و با شما مقاتله می كنم . پس نا بخردان و احمقان خود را از تعرض به سرا پرده ی ما منع کنیدكه در آن جا زنان ما هستند و آنها به یقین با شما نجنگیدند ! ( کشف الغمة في معرفة الأئمة ، ج2 ،ص ۵۰ ) » ؛
« ويلكم ! إن لم يكن لكم دين ، و كنتم لا تخافون يوم المعاد فكونوا في أمر دنياكم أحراراً ذوي أحساب !امنعوا رحلي و أهلي من طغامكم و جهالكم؛
ترجمه: وای بر شما و بدا به حال شما ! اگر شما را دين نيست و اگراز روز قيامت نمی ترسيد ، اقلاً در دنیایتان آزاد و آزاده باشید و مانند افراد بی اصل و نسب نباشید . پس نا بخردان و احمقان خود را از تعرض به سرا پرده ی من ، از تعرض به خانواده ی من منع کنید ! » ؛
« وَيْحَكُمْ يا شيعَةَ آلِ أَبي سُفْيانَ !إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دينٌ ، وَ كُنْتُمْ لا تَخافُونَ الْمَعادَ ، فَكُونُوا أَحْراراً في دُنْياكُمْ هذِهِ ، وَارْجِعُوا إِلى أَحْسابِكُمْ إِنْ كُنْتُمْ عَرَبَاً كَما تَزْعُمُونَ . أَنَا الَّذي أُقاتِلُكُمْ ، وَ تُقاتِلُوني ، وَ النِّساءُ لَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُناحٌ ، فَامْنَعُوا عُتاتَكُمْ وَ طُغاتَكُمْ وَ جُهّالَكُمْ عَنِ التَّعَرُّضِ لِحَرَمي ما دُمْتُ حَيّاً؛
ترجمه: واى بر شما ، اى پيروان آل ابى سفيان ! اگر دين نداريد و از حسابرسى روز قيامت نمىترسيد ، لا اقل در دنياى خود آزاده باشيد ! و اگر خود را عرب مىدانيد به خلق و خوى عربى خويش پای بند باشيد . من با شما جنگ دارم و شما با من ، ولى زنان كه گناهى ندارند . پس تا زمانى كه زنده هستم ، سپاهيان طغيان گر و نادان و نا بخرد خود را از تعرض به حرم من باز داريد ! »
« وَيْلَكُمْ يَا شِيعَةَ آلِ أَبِي سُفْيَانَ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دِينٌ وَ كُنْتُمْ لَا تَخَافُونَ الْمَعَادَ فَكُونُوا أَحْرَاراً فِي دُنْيَاكُمْ هَذِهِ وَ ارْجِعُوا إِلَى أَحْسَابِكُمْ إِنْ كُنْتُمْ عَرَباً كَمَا تَزْعُمُونَ قَالَ: فَنَادَاهُ شِمْرٌ لَعَنَهُ اللَّهُ مَا تَقُولُ يَا ابْنَ فَاطِمَةَ فَقَالَ إِنِّي أَقُولُ أُقَاتِلُكُمْ وَ تُقَاتِلُونَنِي وَ النِّسَاءُ لَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُنَاحٌ فَامْنَعُوا عُتَاتَكُمْ وَ جُهَّالَكُمْ وَ طُغَاتَكُمْ مِنَ التَّعَرُّضِ لِحَرَمِي مَا دُمْتُ حَيّاً- فَقَالَ شِمْرٌ لَعَنَهُ اللَّهُ لَكَ ذَلِكَ يَا ابْنَ فَاطِمَةَ فَقَصَدُوهُ بِالْحَرْبِ فَجَعَلَ يَحْمِلُ عَلَيْهِمْ وَ يَحْمِلُونَ عَلَيْهِ وَ هُوَ فِي ذَلِكَ يَطْلُبُ شَرْبَةً مِنْ مَاءٍ فَلَا يُجْدِي حَتَّى أَصَابَهُ اثْنَتَانِ وَ سَبْعُونَ جِرَاحَة" « َفصاحَ الْحُسَيْنُ ع وَيْحَكُمْ يَا شِيعَةَ الشَّيْطَانِ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دِينٌ وَ لَا تَخَافُونَ الْمَعَادَ فَكُونُوا أَحْرَاراً وَ ارْجِعُوا إِلَى أَنْسَابِكُمْ إِنْ كُنْتُمْ أَعْرَاباً كَمَا تَزْعُمُونَ أَنَا الَّذِي أُقَاتِلُكُم فَكُفُّوا سُفَهَاءَكُمْ وَ جُهَّالَكُمْ عَنِ التَّعَرُّضِ لِحَرَمِي فَإِنَّ النِّسَاءَ لَمْ يُقَاتِلْنَكُمْ فَقَالَ الشِّمْرُ لِأَصْحَابِهِ كُفُّوا عَنِ النِّسَاءِ وَ حَرَمِ الرَّجُلِ وَ اقْصُدُوهُ فِي نَفْسِه؛
ترجمه: واى بر شما ، اى پيروان آل ابى سفيان ! اگر دين نداريد و از حسابرسى روز قيامت نمىترسيد ، لا اقل در دنياى خود آزاده باشيد ! و اگر خود را عرب مىدانيد به خلق و خوى عربى خويش پای بند باشيد .
شمر ( لعنه الله ) صدا زد: اى پسر فاطمه ، چه مى گويى ؟
حضرت ( علیه السلام ) فرمود: من با شما جنگ دارم و شما با من ،ولى زنان كه گناهى ندارند . پس تا زمانى كه زنده هستم ، سپاهيان طغيان گر و نادان و نا بخرد خود را از تعرض به حرم من باز داريد !
شمر ( لعنه الله ) پاسخ داد: حق با تو است ، ای فرزند فاطمه ! همین کار را انجام می دهیم . پس با حضرت ( علیه السلام ) جنگیدند و بر ایشان هجوم بردند . ایشان شروع به حمله كرد و یزیدیان نیز به او حمله كردند . حضرت در میانه ی کار زار آب خواست ، ولى فايدهای نداشت تا اينكه زخم و جراحتهای زیادی بر داشت .
حضرت بر آن ها نهیب زد و آن ها را ندا داد كه: وای بر شما و بدا به حال شما ، ای گروه شيطان ! اگر شما را دين نيست و اگر از روز قيامت نمی ترسيد ، احرار و آزاد و آزاده باشید و اگر عرب هستید و خون پدرانتان در رگ هایتان است ،همان طوری که چنین ادعایی نیز دارید ، پس به خود و به اصل و ریشه ی خود برگردید ! من با شما جنگ و نزاع دارم و با شما مقاتله می كنم . پس نا بخردان و احمقان خود را از تعرض به سرا پرده ی مامنع کنید كه در آن جا زنان ما هستند و آن ها به یقین با شما نجنگیدند !
شمر ( لعنه الله ) با شنیدن سخنان حضرت ( علیه السلام ) ، به یزیدیان گفت: از حمله به زنان و اهل بیت و سرا پرده ی این مرد بازگردید و به خود او حمله کنید . »
14. از آن چه گذشت ، حکمت یا یکی از حکمت های همراه کردن زنان روشن می شود . حضرت ابا عبد اللهالحسین ( علیه السلام ) فقط با یاران وفا دار شان به کربلا نرفتند و زنان را نیز همراه خود برد و در این باره فرمود: « شاء الله أن يراهن سبايا؛ خواست و اراده ی خداوند به این تعلق گرفته است که آن ها را اسیر ببیند . »
یکی از حکمت های این کار نشان دادن چهره ی واقعی بنی امیه و نمایاندن راه و روش جنایت کارانه ی آن ها بود . حضرت ابا عبد اللهالحسین ( علیه السلام ) با این کار نشان داد که یزید و یزیدیان نه به دین و آیین اسلام پای بند ند و نه به اصول و قوانین انسانی معتقد ند؛ نه از آموزه های دینی و اسلامی بویی برده اند و نه از انسانیت و اصول و قواعد انسانی خبر دارند !حضرت ( علیه السلام ) چهره یکریه و واقعی آن ها را نشان داد تا مسلمانان حق و حقیقت را در یابند و فریب آن ها را نخورند . حضرت ( علیه السلام ) چهره ی کریه و واقعی آن ها را نشان داد تا بگوید این ها خلفِ سقیفه و امتداد سقیفه هستند و مانند سلف خود بر خورد می کنند . اگر این ها در کربلا چنین فجایع بزرگی را رقم زدند ،خلف آن ها نیز در قبل ، به خانه یفاطمه ی زهرا ، دختر رسول الله ،هجوم بردند و کرد ند آن چه را که کرد ند و رقم زدند آن چه را که رقم زدند ! پس به همراه بردن زنان برای روشن گری بیش تر و بیان حق به زبان واضح تر بود تا حجت برای همه تمام شود و برای هیچ کسی در تبعیت از بنی امیه و در تبعیت از سقیفه ، عذری نمانَد .
15.امروزه برخی افراد در خواست آب از سوی حضرت امام حسین ( علیهالسلام ) و گریه ی ایشان در مصائب یاران و اهل بیتشان را موجب وهن ایشان می دانند و توهین به ایشان قلمداد می کنند !آیا این افراد روایات متواتر را ندیدهاند که حضرت رسول الله ( صلیالله علیه و آله و سلم ) از ظلم و ستم و جنایتی که بر حسین خواهد رفت، می گریستند ؟ ! آیا گریه یپیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله وسلم ) در رثای حسین ( علیه السلام) وهن شخصیت پیامبر و توهین به ایشان است ؟ ! آیا این افراد روایاتی که گویای گریه ی رسولالله ( صلی الله علیه و آله و سلم ) بر جناب حمزه است را ندیده اند ؟ ! بر اساس روایات ، پیامبر بر جناب حمزه چنان گریست که چند بار از هوش رفت ، با این که حضرت ( صلی الله علیه و آله وسلم ) می دانست ما جرای گریه و از هوش رفتنشان به گوش دشمن ( بنی امیه ) خواهد رسید ! آیا اینها وهن رسول الله ( صلی الله علیهو آله و سلم ) و توهین به مقام بلند ایشان است ؟ !
16. چشم بر جنایات توصیف نا پذیر بستن و گریه بر ظلم و ستم اهل بیت ( علیهم السلام ) را وهن آن ذوات قدسی و توهین به آن ها قلمداد کردن ناشی از حماقت و جهالت و نادانی است . کسی که چنین سخنی می گوید موازین و معیارهای فطری و انسانی را نا دیده میگیرد و فطرت و انسانیت را با سبوعیت و دد منشی اشتباه میگیرد .
🔹
دفتر مرجع دینی آيت الله شیخ محمد سند ( دام ظله )
▪️محرم الحرام ١٤٤٦ هـ
@ayatollahsanad 🔺