آیه🦋ها
امیدوارم کتابهای خوبی بخوانی و کسی را ببوسی که باور دارد تو فوقالعادهای! و فراموش نکن که کمی هم د
یادمون نره ،جوری زندگی کنیم که فقط خودمون میتونیم !:)))
به نام خالق عشق🦋
#پارت_پانزدهم
#قسمت_اول
#شهید_مصطفی_صدرزاده
شب تاسوعا بهش زنگ زدم، میخواستم برم جایی ازش اجازه بگیرم.
داشت با بی سیم صحبت میکرد که قطع شد و دیگه نتونستم باهاش حرف بزنم،پیامم رو هم نتونست جواب بده.کل این دوسال و نیم ی دعایی یاد گرفته بودم واسه محافظت ،هر لحظه که غرق میشدم تو فکر مصطفی و کل وجودم پر میشد از عطر یاس و رازقیه،ی جا آروم میگرفتم و دعای حصار و واسش میخوندم :)
اون شب هرکاری میکردم دعا تموم بشه نمیشد!
یا ایت الکرسی آخرش و یادم میرفت یا محمد علی گریه میکرد...
صبح تاسوعا شال و کلاه کردم رفتم هیئت،وقتی برمیگشتم همش داشتم با خودم برنامه ی نیمه پنهان ماه و مرور میکردم:)
خانم شهید منوچهر مدق میگفتن که به همسرشان میگفته تا شما رضایت ندی اتفاقی نمیوفته!
به روایت سمیه ابراهیم پور همسر شهید✨
@aye_ha
#پارت_پانزدهم
#قسمت_دوم
#شهید_مصطفی_صدرزاده
از اون طرف رفتم مسجد،روحانی داشت ناحیه مقدسه یا دعای علقمه ترجمه فارسی شو میخوند.ی قسمتی از دعا شروع کرد از دوری حضرت زینب (س)و برادرش بخونه.نشستم دعای همیشگیمو بخونم و همیشه اممیگفتم خدایا مصطفی سالم برگرده...ولی یه دفعه با خودم گفتم من ی مصطفی دارم و دوسال و نیم روزای دور و سختی بهم گذشت ،اون وقت روم میشه بگم مصطفی زنده و سالم برگرده؟!
همونجا گفتم خدایا هرچی شما بخواید...
اذان ظهر شد.برگشتم خونه خیلی عصبانی بودم دست خودم نبود ،پیام دادم که مصطفی چیشده چرا جواب نمیدی کجایی؟
هیچ جوابی نمیومد!
سه روز پیش شهید خاوری شهید شده بودن و خواهرش پیام داده بودن به ی آقایی و سراغ گرفته بودن گفته بوده پیشش نیستم دوساعت دیگه بهتون خبر میدم ...
منم وقتی از مصطفی پرسیدم دقیقا همین جواب و دادن که پیشش نیستم و دوساعت دیگه خبر میدم بهتون!
به محض خوندن این پیام فهمیدم همه چیز تموم شده...
به روایت سمیه ابراهیم پور همسر شهید✨
@aye_ha
AliReza Ghorbani Ham Gonah-320.mp3
9.67M
یک دوراهی ست که از گریه به دریا برسم
به تو تنها برسم یا به تو تنها برسم...🦋
@aye_ha
آیه🦋ها
یک دوراهی ست که از گریه به دریا برسم به تو تنها برسم یا به تو تنها برسم...🦋 @aye_ha
دمنوش و گذاشتم رو میز و نشستم ،عطرشو نفس کشیدم و شروع کردم به نوشتن این قسمت که روونه نگاه قشنگتون کنم ...
البته همراه گوش دادن این اثر دلبر آقای قربانی :)))
شمام اینو چاشنی دو قسمت امشب کنید و باهم نوش جان کنید🍵🤍
سلام و رحمت🌿
امشب شب آخر سفر به زندگی مصطفی صدرزاده هستش و از فرداشب باید همسفر ی همسر شهید دیگه بشیم ...
شهید مدافع حرم امین کریمی
شهید مدافع حرم مهدی خراسانی
شهید مصطفی ردانی پور
از بین این سه شهید ،اسم شهید انتخابی تون که دوست دارید از زبان همسرشون داستانشونو بشنوید و به ادمین پیامک کنین🦋
May 11
به نام خالق عشق🦋
#پارت_آخر
#شهید_مصطفی_صدرزاده
به پدرشوهرم زنگ زدم گفتم آقاجون بیاین اینجا .وقتی اومدن خیلی بی تاب شده بودم ،هی محمد علی و بغل میکردم میزاشتم زمین !
ایشون برگشت گفت چرا اینطوری میکنی؟
قلبم بی قرار بود و کند میزد ...
نمیدونستم چی باید بهشون بگم !
فقط گفتم:آقاجون،فکر کنم مصطفی دیگه نمیاد...
ایشونم گفتن:نه اینطوری نیست،چیشده مگه؟! کسی چیزی گفته؟!
منم واسشون داستان و تعریف کردم ...
گفتن شاید دوباره مجروح شده باشه ،منم که دلم برات داده بود که مصطفی شهید شده گفتم نه فکر نمیکنم مجروح شده باشه !
از ساعت ۷_۸دیدم خونه داره شلوغ میشه،همه میومدن خونه ی ما و میگفتن مصطفی مجروح شده!
منم محمد علی و بغل کردم رفتم توی اتاق و به خدا گفتم: راضی ام هرچی اجر و ثواب تو این دوسال بوده بگیری فقط مصطفی برگرده !
به خدا التماس میکردم که حتی شده قطع نخاع هم باشه فقط بشینه تو خونه چشماش باز باشه و نفس بکشه...
بدترین لحظه ها از شهادت مصطفی همین لحظه ها بود!
میدونستم شهید شده،میدونستم تموم شده ولی همه بهم امیدواری میدادن...
ساعت ۱۲شب شد مادرم پابرهنه رفت سر مزار دو شهید گمنام که دعا کنن خبر سلامتی مصطفی بیاد.منم دنبالشون رفتم.
نشسته بودم سر مزار که یهو دیدم پدرشوهرم گوشی مبایلشو گذاشت جلوم.
دیدم واسشون پیام اومده که ...
(سید ابراهیم به ملکوت اعلا پیوست)
و مصطفی ی من شهید شد :))
به روایت سمیه ابراهیم پور همسر شهید✨
@aye_ha