eitaa logo
آیه🦋‌ها
155 دنبال‌کننده
591 عکس
126 ویدیو
0 فایل
بسم ربّ الخـٰالق دل های عـٰاشق :)♥️ . . . گویۍ همہ عالم‌ ظلمات‌ است و تو نورۍ✨ . #جهاد_حقیقت🎙️ . حرفاتونو می‌شنوم :))🦋 https://harfeto.timefriend.net/17036586063945. ادمین @Ammareh313 . اینستاگرام @___sharifi313___
مشاهده در ایتا
دانلود
شعر حاج عمار در وصف امام رضا (ع)💚 امشب دخیل پنجره فولاد می شوم من در هجای دوم تان زاد می شوم من دام صید چشم تو هستم، مرا ببخش قربانی نگاه تو صیاد می شوم من نیستم، عدمم، ای تمام هست! از لطف وجود حضرتت ایجاد می شوم شیرین ترین من، تویی احلی من العسل در کوهسار عشق تو فرهاد می شوم عشاق را صدا بُریده بُریده ست بهر عشق من در مطاف عشق تو فریاد می شوم ای شاه! پادشاه و ای حضرت پناه! من با نگاه توست که دلشاد میشوم زلفت به باد میدهی و آه میکشم همراه گیسوان تو بر باد میشوم من را بخر به بندگی و بردگی ببین ”من نوکر تو گر شوم آزاد میشوم” هرجا نشسته ایم و ز خوبیت گفته ایم من در ثنای حضرت تان داد میشوم عاشق شدن، فدا شدن از بهر دلبرست من هم فدای آن که سرش داد میشوم من را ببخش، بی ادبی میکنم ولی ”امشب دخیل پنجره فولاد میشوم” حاج‌عمار 💛🌱 @aye_ha
به نام خالق عشق 🦋 دوشب قبل از اینکه امین حرفی از سوریه بزنه خوابی دیده بودم که نگرانی منو از ماموریت دوچندان کرده بود.خواب دیدم صدایی که هیچ چهره ای ازش تو خاطرم ندارم، نامه ای برایم آورد که دقیقا زیرش نوشته بود که جناب آقای امین کریمی فرزند الیاس کریمی به عنوان محافظ درهای حرم حضرت زینب منصوب شده است و پایین آن امضا شده بود .گریه امانم نمیداد.گفت:زهرا اینطور برم خیلی ذهنم مشغوله،نه میتونم تورو تو این وضعیت بزارم و برم نه میتونم سفرمو کنسل کنم ،توبگو چیکار کنم ؟؟ گفتم:قول بده آخرین سفرت به سوریه باشه.قول داد آخرین بار باشه ؟ گفتم :قول بده خطری اونجا تهدیدات نکنه.ختدید و گفت:این دیگه دست من نیست !گفتم:پس قول بده سوغاتی ام نخری.تو اصلا از حرم بیرون نرو ... گفت:باشه زهرا جان ،احازه میدی برم ؟ پاشو قرآن رو بیار ،اشک هایم امانم نمیدادن...تمام وجودم واسه نرفتنش التماس میکردن !حال عجیبی داشتم .. واقعا از صمیم قلب راضی نشده بودم ،فقط به احترام امین و اینکه به عشقش برسه و آروم بشه ساکت شدم .ولی اصلا دلم راضی نشده بود که همسرم بره اونجا و خطری تهدیدش بکنه ! گفت:بریم خونه حاجی ؟ پدرمو میگفت،قبول نکردم . به روایت زهرا حسنوند همسر شهید✨ @aye_ha
گفت:بریم خونه حاجی ؟ پدرمو میگفت،قبول نکردم . گفت:میخوای بریم خونه پدرم خودم ؟ گفتم:نه!هیجا دلم‌نمیخواست بریم . گفت:نمیتونم تورو اینطوری بزارم برم،تمام فکر و ذهنم اینطوری پیشت‌میمونه ،پس بزار بگم اونا بیان اینجا. گفتم:نه!حرفشم نزن،میخوام تنها باشم ،میخوام گریه کنم ... گفت :پس به‌هیچ‌وجه نمیزارم تنها باشی ! با وجود تمام تلاش های که کردم ،امین به اهدافش ایمان و اعتقاد داشت .امین وابستگی زیادی به زن و زندگیش داشت ولی وابستگیش به چیزای دیگه خیلی بیشتر بود... به روایت زهرا حسنوند همسر شهید✨ @aye_ha
در هیاهوی‌ زندگی‌ دلمان‌ گرم‌ به‌ آمدن‌ توست .. یاصاحب‌الزمان'عج' کِی رخ نمایان میکنی مولای من ؟💔 @aye_ha
بہ‌نام‌ِخالقِ‌بامعࢪفت:)🌱
امروز ی جمله ای خوندم جالب بود : اگر تونستی با کسی که مثل تو فکر نمیکنه با احترام حرف بزنی! یعنی کارت درسته! :)🦋
ولی دقت کردین چایی و با هرکسی نمیشه خورد؟ چایی خوردن آدم‌خودشو میخواد! کسی که تلخی چایی با کنارش بودن شیرین بشه... اصن باید فنجون داغ چایی دستت باشه، ی شیرینی یا شکلات بزاری گوشه لپت بعد واسش تعریف کنی از عالم و آدم و قلپ قلپ چایی بخوری ... یادمه وقتی کرونا گرفته بودم اینقدر تو اتاق تنها بودم که فقط دلم میخواست این حبس تموم بشه و برم با ی رفیقام چایی بخورم ! همینقدر تلخ، همینقدر شیرین :)) خلاصه که قدر باهم بودن و آدمای اطرافتونو بدونید و با هرکسی چایی نخورید ...!!:) 🦋🌱 ✍️ @aye_ha
از همسایه ها که همکارش بودند شنیده بودم به همین زودی می‌شود فرمانده‌ی نیروی زمینی سپاه. چند بار ازش پرسیدم طفره رفت و حرف را عوض کرد. شبی که حکمش را از تلویزیون خواندند، بهش گفتم: چرا نگفتی؟ گفت: مگه فرقی می‌کنه؟ مهم اینه که بتونم خدمت کنم. اینجا و اونجا نداره. این مقام‌ها مثل یه ورق کاغذ زیر پا می‌مونه. اگه یه روزی برکنارم کنن انگار یه ورق کاغذ رو از زیر پام کشیدند. هیچ احساسی ندارم. فقط باید بتونم بهتر خدمت کنم، همین. 💚 @aye_ha
بہ‌مَقصَد‌مـےرِسَم‌بـٰا‌خدا‌مَن‌،از‌بیـراھہ‌هـا‌حتـّٰے🌾
ربما یُساق إليك قدرٌ منَ اللّٰه خیرٌ من کل أحلامك شايد معجزه‌ای از سوى خدا به سمت تو فرستاده شود كه از همه آرزوهايت بهتر باشد...🦋💙 @aye_ha
اینهمه واژه و من از سکوت لبریزم...:)!☁️