#مجردانه
💠نکته های مهم#آمادگی_برای_ازدواج که باید هر دختر و پسری بداند
🔹️قسمت اول
🔸️خیلی از زوجها به آمادگی قبل از ازدواج اهمیتی نمیدن و بیشتر درگیر تدارک و آمادگی برای مراسم ازدواج هستن تا به خوبی اجراش کنن. اما بعد از عروسی و شروع زندگی مشترک میگن “حالا چیکار کنم؟”. منظورم اینه که اونها خیلی وقت گذاشتن برای برنامهریزی مراسم عروسی، اما هیچ تلاشی برای شناخت همدیگه انجام ندادن. خب، میتونین دیگه خودتون تصور کنین که چه زندگی پیشروشون هست!
🔸️به زوجهایی که میخوان به تازگی زندگیشون رو شروع کنن، توصیه میکنیم که هر راهی رو که میتونن امتحان کنن تا برای ازدواج آماده بشن و زندگی خوبی رو با پایههای محکمی شروع کنن. خب چطور میشه به شناخت کافی رسید؟ برای کمک به شما ما برترین ایدهها و روشهای آمادگی قبل از ازدواج پسران و آمادگی برای ازدواج دختر رو باهاتون درمیون میذاریم.
🔸️با درنظر گرفتن نکات میتونین به آمادگی برای ازدواج برسین. به یاد داشته باشین که آماده شدن برای ازدواج اضطراب رابطه، لزوما کار سختی نیست! فقط باید بتونید صادقانه و واضح با هم ارتباط برقرار کنین.
🔸در ️این نکته ها، چند راه برای انجام این کار اومده!و میتونه به اندازه یک دوره کوتاه مدت برای آمادگی برای ازدواج موثر باشه.
#اللهم_اجعل_عواقب_امورنا_خیرا
@ayeha313
🌱آیه های زندگی🌱
4⃣ پویشگر باشید 👈 کسی که شکار کردن بلد باشد، می داند که می تواند منتظر شکار در جایی مخفی شود اما هی
5⃣ احساسات خود را به روشنی بیان کنید
👈 وقتی همه ی قدم ها را به دقت بردارید، تنها چیزی که ممکن است مانع رسیدن شما به موفقیت شود، مهارت های ارتباطی است.
👈 خود را در یک جلسه ی کاری تصور کنید. رئیستان از شما نظرخواهی می کند. شما دقیقاً می دانید که چه باید بگویید تا مشکل حل شود، اما در بیان آن عاجزید. صدایتان و کلماتتان هیچکدام یاریتان نمی کنند. اینجاست که همه کم کم از شما دوری می کنند.
پس یاد گرفتن مهارتهای ارتباطی یکی از اصول اولیه است.
@ayeha313
#فرزندداری
🧒🏻 وقتی بچهها یه کار نادرست انجام میدن، معمولا به خاطر اینه که احساسات زیادی درونشون جمع شده و بلد نیستن چطوری باهاش برخورد کنن! بهترین راهکار تو این مواقع بازی و قصه است
💡مثلا میشه با نمایشهای عروسکی یا بازیهای دیگه، موقعیتهای مختلفی که احساسات بچهها رو برانگیخته نمایش بدیم و بعدش چندتا راه حل توی بازی نشون بدیم تا فرزندمون از بین اونا انتخاب کنه و نتیجه انتخابش رو توی بازی ببینه
🔺هر چقدر بیشتر این روش رو توی بازی به کار ببرین، بچهها بیشتر به مهارت حل مساله مسلط میشن و تغییر رفتار بهتر شکل میگیره
@ayeha313
💠#گذاشتن_نان_زیر_ظرف
#برداشت_های_نادرست_از_احکام
💬بعضی از مردم وقتی میخوان قابلمۀ داغ غذا رو روی سفره بذارن، از نون برای زیر اون استفاده میکنن.
📛 درحالی.که این درست نیست.
✍️ این کار یا هرجور بیاحترامی به نون کراهت داره؛ حتی ظرف غذا سرد هم باشه، بازم گذاشتن اون روی نون کراهت داره.
📚 توضیحالمسائل چند مرجع، م2637.
#احکام
📚 #احکام_دین
@ayeha313
📌متن شبهه👇
رجانیوز👇
🔴شوخی عجیب پزشکیان با بنسلمان در گفتگوی تلفنی
📌پاسخ به شبهه👇
❌ نتیجه بررسی: نادرست❌
1⃣رجانیوز در گزارشی مدعی شد : « در حاشیه نگاری غیررسمی این گفتگو، یکی از کانال هایی که با زبان طنز خاطرات روزمره مسعود پزشکیان را منتشر می کند( این کانال توسط یکی از نزدیکان رئیس جمهور اداره می شود)، از شوخی پزشکیان با بن سلمان برای گرم تر شدن گفت و گو سخن گفته و نوشته: « مسعود پزشکیان در واکنش به دعوت بن سلمان به شوخی گفته من پزشکی خواندهام و عارف مهندسی. به همین خاطر ریاضیاش بهتر است و در ریاض بهتر میتواند ایفای نقش کند.»
2⃣مطلبی که رجانیوز به آن استناد کرده در واقع مربوط به یک کانال طنز و خاطرههای خیالی و غیر واقعی رئیس جمهور به نام دغدغههای مسعود (طنز/پارودی) است.
3⃣نقیضه که به آن «پارودی» یا «پرودی» (فرانسوی parodie) نیز گفته میشود، محتوای جعلی طنز و تقلید طنزگونه از یک کار هنری یا شخصیت معروف است.
4⃣اکانتهای پارودی زیادی در شبکههای اجتماعی وجود دارد که به اسم افراد مشهور، سیاستمداران و حتی نام برندها فعالیت میکنند.
5⃣پارودیها با انتشار حرفهایی با همان لحن و طرز فکر افراد، سعی میکنند با طنزی ظریف آنها را نقد کنند.
❇️نتیجهگیری : هر چند محتوای پارودیها فیک و دروغپردازی است ولی با یک جستوجوی ساده،سریع متوجه کذب بودن آن خواهید شد ولی در خبر فوق یک رسانه رسمی در دام پارودیها گرفتار شده و کذب بودن آن را تشخیص نداده است در نتیجه ادعای رجانیوز، نادرست ارزیابی میشود.
@ayeha313
🌱آیه های زندگی🌱
📌 راهکار های موثر در نحوه برخورد با نوجوان پرخاشگر و عصبی😡 ۷_ آموزش مهارتهای اجتماعی به نوجوانان :
📌 راهکار های موثر در نحوه برخورد با نوجوان پرخاشگر و عصبی😡
8- توجه به نیازهای اساسی نوجوانان : 🧐
گاهی اوقات پرخاشگری نتیجه نیازهای نادیده گرفته شده است. اطمینان حاصل کنید که نوجوان بهاندازه کافی میخورد، میخوابد و فعالیتهای بدنی انجام میدهد. برآورده کردن نیازهای اساسی نوجوانان میتواند به کاهش استرس و خشم آنها کمک کند. یک رژیم غذایی متعادل، خواب کافی و فعالیتهای بدنی منظم میتواند تاثیر مثبتی بر رفتارهای نوجوانان داشته باشد و از بروز رفتارهای پرخاشگرانه جلوگیری کند.
@ayeha313
🔴آیا کسی که روز جمعه بمیره،عذاب قبر نداره؟!
✍️شاید شما هم شنیده باشید که اگر کسی روز #جمعه بمیره عذاب #قبر ازش برداشته میشه...
🛑عده ای فکر میکنن که منظور از این روایات،خاک سپاری در روز جمعه هست،به همین خاطر گاها دیده شده که #میت رو نگه میدارن که شب یا روز جمعه دفنش کنن تا #عذاب_قبر نداشته باشه!
🌑اما در واقع زمان خاک سپاری اصلا مهم نیست! اصل قضیه قبض #روح شدن هست اونم از ظهر پنج شنبه تا ظهر جمعه...
🌏اگر کسی که مومن هست در این فاصله از دنیا بره بله دیگه عذاب قبر به تفضل الهی ازش برداشته میشه..
✍️حالا شاید برای عده ای سوال بشه که ما مثلا فلانی و فلانی رو میشناختیم آدمهای خوبی نبودن! یعنی اینا میرن #بهشت به خاطر روز و ساعت #مرگ؟
جوابش اینه که: درسته که عذاب قبر خیلی وحشتناکه و مخوف و خیلی خوبه که برداشته بشه،اما این بشارتی برای بهشت رفتن میت محسوب نمیشه..
🌱فقط یه تخفیف حساب میشه برای میت اونم از نوع مومن، اگر خدا بخواد و مرگش توی این زمان اتفاق بیفته!
@ayeha313
🌱آیه های زندگی🌱
روی گلوش بود و احساس ترس و خفگی میکرد... احساس خفگی میکرد چون هیجان مانور زیاد بود و نمیدونست داره م
#حجره_پریا
قسمت۹
مجری بیچاره که سر جاش نبود، فورا اومد بالا... بد راه میرفت... یه کم خمیده بود... در حالی که کتش درآورده بود و حتی آستینش هم یه کم در اثر کش و قوس های وسط جمعیت پاره شده بود... رفت پشت میکروفن و گفت: «تقدیر و تشکر میکنیم از جناب...»
هنوز جملش تموم نشده بود که از حال رفت...
حال بقیه، مخصوصا پیرمردها خیلی جالب نبود... جالب تر این بود که با وجود اینکه جلسه تموم شده بود و درها باز شده بود، حتی یک نفر هم سالن را ترک نکرد... همه یا با هم حرف میزدن... یا روی صندلی ها ولو شده بودن و چشماشون بسته بودن تا یه کم آروم بشن... یا سرشون بالا بود و به سقف زل زده بودند... یا داشتن به من نگاه میکردن و دندوناشون به هم میسابیدن!
از پله ها که اومدم پایین، دو سه تا از همکارام دور و برم جمع شدن و با هم حرف میزدیم... دو سه نفر دیگه هم داشتن به مجری کمک میکردن که حالش سر جاش بیاد... هنوز داشتن تو سالن آب قند و میوه تقسیم میکردن تا بقیه یه کم جون بگیرن...
من فقط چند خط درباره اون فضا توضیح دادم... شما هم فقط یه چیزی خوندین و رد شدین... تا خودتون اونجور جاها نباشین، نمیدونید چه دارم میگم و چه انرژی و حالی از تن و مغز ادم تخلیه میشه!
رفتم تو لابی و یه استکان چایی خوردم... همونجور که داشتم چایی میخوردم، تا برگشتم دیدم یکی از معاونین وزرا با تعداد قابل توجهی از هیئت همراهش داره میاد طرفم... سلام و علیک کردیم... گفت: «دست شما درد نکنه... ایده جالبی بود... ارائه مقصودتون حرف نداشت... من هم قبول دارم... باید به داد فضای آشفته مجازی رسید... راستی میتونم شماره همراهتون داشته باشم؟»
گفتم: «بزرگوارید... امیدوارم تاثیر صحبت های علما و عزیزان و من حقیر، فقط این چند قطره عرق سردی نباشه که روی پیشونیتون نشسته و یه کم هم دستتون لرزش پیدا کرده...»
با تلخند گفت: «نه ان شاءالله... من دستور مستقیم میدم که اتاق فکرهای ما با شما تماس بگیرن و از تجارب و راهنمایی های شما استفاده کنیم...»
گفتم: «خواهش میکنم... اما جسارت نباشه... حضرت آقا با کلمه «اتاق فکر» موافق نیستن و مشکل دارن... فرمودن این کلمه خاص غربی هاست و دیگه استفاده نکنید... پیشنهاد دادن که از حالا بگیم «کانون تفکر» یا 《هیئت های اندیشه ورز》 !»
گفت: «جالبه... نشنیده بودم... من هر چی رو به روی شما بایستم، هم بیشتر گاف میدم و هم بیشتر مطلب یاد میگرم... در هر حال خوشحال شدم از زیارتتون... روز تون بخیر!»
بعد از اون بنده خدا، چند نفر دیگه هم اومدن و حرف زدیم و آشنا شدیم ... حرف های خوبی تبادل میشد و تجارب خوبی مطرح شد... یه استاد لبنانی داشتیم که میگفت: «معمولا حاشیه همایش ها و جلسات و کنفرانس ها از خود اون جلسات مفیدتر است!» راست میگفت... من تجربش دارم... مثل همین جلسه ای که براتون تعریف کردم...
تا اینکه...
همون خانمه که قبل از من ارائه مقاله داشت اومد جلو... با یه آقای روحانی جوان... سلام و علیک کردیم... گفتم: «اتفاقا من میخواستم بیام خدمت شما و سلام و خداقوت بگم... اما دورم شلوغ بود... شرمنده کردین...»
اون خانمه گفت: «خواهش میکنم... روش شما معرکه بود... خیلی حساب شده و دقیق... اصلا قابل حدس و پیش بینی نبود... با هیچ روشی نمیشد به مردم فهموند که «فضای بسته با فشار اطلاعات نامحدود، سبب روابط از هم گسسته و افکار متلاشی میشه!» من لذت این عبارت و تعبیر شما را تا آخر عمرم فراموش نمیکنم...»
گفتم: «بزرگوارید... اما کاش به جای شما... و یا لااقل به اندازه شما، بقیه هم متوجه میشدن و منو به اتاق های فکرشون حواله نمیدادن... راستی لطفا مقاله ای نوشته بودید را فردا برام بیارید تا بخونم و استفاده کنم...حتی اگر خودتون هم نتونستید تشریف بیارید توسط برادرتون به من برسونید ... یا حتی خودم میام میگرم...باید مقاله باارزشی باشه...»
با تعجب به هم نگاه کردن و گفتن: «برادر؟! شما چطور فهمیدین ما با هم خواهر و برادریم؟!»
خندم گرفت... گفتم: «همینجوری... حدس زدم... معمولا مردای جوون، جلوتر از خانماشون از دری وارد یا خارج نمیشن!»
🌱آیه های زندگی🌱
#حجره_پریا قسمت۹ مجری بیچاره که سر جاش نبود، فورا اومد بالا... بد راه میرفت... یه کم خمیده بود...
جلسه تموم شد و منم خسته بودم. رفتم خونه ای که برام آماده کرده بودند. خونه ای در خیابون عمار یاسر... ویلایی... نقلی... تمیز و از همه مهمتر، تنهای تنها...
وقتی رسیدم به خونه، در را باز کردم... رفتم تجدید وضو کردم... دو رکعت نماز شکر خوندم... از اینکه هم جلسه خوبی شد و هم اینکه اتفاقی برای کسی نیفتاد خدا را شکر کردم...
دراز کشیدم رو تخت... قبل از اینکه بخواد چشمام بره و خوابم ببره، گوشیمو برداشتم... اول رفتم صفحه همکارم و نوشتم:
«سلام. الحمدلله. تا فردا!» ینی جلسه امروز موفقیت آمیز بود و مشکلی پیش نیومد و فردا روز آخر همایش هست.
بعدش هم رفتم سراغ شماره خانمم و براش نوشتم: «سلام. جلسم تموم شده و میخوام بخوابم. اگر زنگ زدی و برنداشتم نگران نشو.»
خوابم برد...
دم دمای غروب از خواب پاشدم... رفتم آماده شدم تا برای نماز مغرب و عشا برم حرم... وقتی رسیدم در خونه، تا وقتی ماشین بگیرم و سوار شم، گوشیمو درآوردم و چک کردم ببینم چه خبره؟!
دیدم با شماره «نگهداشته شده» بیش از شیش هفت بار به گوشیم زنگ زدن و چون سایلنت بوده متوجه نشدم! خب بچه های اداره هستن اما چرا غروب اون همه زنگ زدن، یه کم برام باعث تعجب بود!!
تا اومدم در ماشینو باز کنم گوشیم زنگ خورد... همینجور که داشتم سوار میشدم گوشیو برداشتم و سلام کردم... یکی از بچه های واحد قم بود... گفت: «سلام حاجی جان! لطفا آماده شید تا ماشین اداره بیاد دنبالتون و تشریف بیارید اینجا!»
با تعجب گفتم: «مشکلی پیش اومده؟! الان دارم میرم حرم برای نماز... بعدش میام...»
گفت: «شرمندم... جسارته... آقای علوی (یکی از معاونت ها) گفتند به محض اینکه بیدار شدین و جواب دادین، بیاییم دنبالتون! ظاهرا امر مهمی پیش اومده!»
به راننده تاکسی گفتم صبر کنید لطفا... پیاده شدم و به پشت خطیه گفتم: «باشه... من سر چارمردون هستم... رو به رو حسینیه اهل بیت... منتظرم. یاعلی!»
چیزی نگذشت که ماشین اداره اومد و سوار شدم و رفتم... تو راه مدام با خودم فکر میکردم که چی شده که حتی نذاشتن برم حرم برای نماز جماعت... چون در قم، موقع نماز و اذون که میشه، اگه نری برای نماز و خودتو به یه نماز جماعت نرسونی، احساس گناهت شدیدتر میشه و حس میکنی از همه داری عقب میمونی!
رسیدیم ... اما نه به اداره... به یه خونه امن در منطقه بلوار امین... ریموت را از سر کوچه زد و در باز شد و مستقیم و بدون توقف رفتیم تو خونه!
وقتی پیاده شدم، علوی را بعد از مدت ها دیدم... سلام و علیک کردیم و محکم رفتیم تو بغل هم... جانبازه... یکی از ماموریت هاش در کردستان از پشت سر زده بودنش... دقیقا زده بودند تو کلیه اش... اگر زود نرسیده بود به بیمارستان از بین میرفت ... با جراحت کتفش، حدودا سی یا چهل درصد جانبازی داشت... از اون بچه هایی که از وقتی میشناسمش، میدونم که نافله شبش ترک نمیشه و اهل تهجد بوده و هست ... حتی در بیمارستان و حال بیماری. از تمام دار دنیا، یه بچه معلول ذهنی داره که خیلی هم به هم وابسته هستند... ینی میمیرن برای هم...
بهش گفتم: «ماشالله... روز به روز خوشکلتر و نورانی تر میشی پسر... هر وقت یادت میفتم، یاد بچه های تکسول (بچه های گردان تک سرنشین مرزی) میفتم... چه خبر؟ قم چه خبر؟»
گفت: «الحمدلله حاجی جان! تو که به ما سر نمیزنی... من فقط آمارت را از عمار میگرفتم... که اونم دیگه نخ نمیده... شما چه خبر؟ حالا بیا تو... بفرما... بفرما...»
وقتی رفتیم داخل، دوس نداشتم از وقت نمازم دیرتر بشه... هر کاری کردم که جلو بایسته و پشت سرش نماز بخونم نذاشت که نذاشت! هر چی التماسش کردم راضی نشد... تا اینکه مجبورم کرد و جلو ایستادم و جماعت کوچولویی ترتیب دادیم و خوندیم.
تا نماز عشا تموم شد و تعقیباتمون هم تموم شد، یه کم دورمون را خلوت کرد... برگشتم پشت سرم... با هم دست دادیم و قبول باشه گفتیم... بهش گفتم: «جانم علوی! گوش به زنگم... چرا اصرار داشتی منو ببینی؟!»
خودشو کشوند جلوتر... گفت: «معطلت نکنم... سر یه پرونده دارم اذیت میشم... میخوام کمکم کنی!»
گفتم: «باکمال میل حاجی! بسم الله...»
گفت: «از سوژه بگم یا از داستان؟!»
گفتم: «مگه سوژه اش اینجاست؟!»
گفت: «بین خودمون باشه اما یکیشون آره... زیر زمینه...»
گفتم: «بسیار خوب! میخوای خودم از صفر شروع کنم و خالی الذهن برم سراغش ببینم چی دستگیرم میشه؟!»
دستی به محاسنش کشید و گفت: «والا چه عرض کنم... لا اله الا الله...»
گفتم: «چیه حاجی؟! نبینم به این روز افتاده باشی! داری میترسونیم!»
گفت: «دست دلم نذار محمد! دو تا از بچه هام شهید شدن ... دو تا از بهترین بچه هام... لنگشون تو کل قم پیدا نمیکردی... باهوش... ولایتی... سرحال... جوون...»
گفتم: «حاجی میگی یا پاشم برم سراغش؟!»
🌱آیه های زندگی🌱
جلسه تموم شد و منم خسته بودم. رفتم خونه ای که برام آماده کرده بودند. خونه ای در خیابون عمار یاسر...
گفت: «میگم... عجلم ننداز... بذار از سوژه بگم... چهار روزه که گرفتیمش اما نم پس نمیده... خیلی باهاش حرف زدیم... اما اصلا انگار نمیشنوه... فقط میخندید و لبخند میزد و به سقف و میز و گوشه اتاق ها نگاه میکرد... تا امروز صبح... بچه ها حوصلشون سر رفت و تصمیم گرفتن یه حالی ازش بگیرن... وقتی خوب از خجالتش در اومدن، بیهوش شد و افتاد زمین... رفتم بالا سرش تا بدنشو چک کنم...مشکل خاصی به نظر نمیرسید اما نمیدونم چرا تا حالا به هوش نیومده!»
ادامه دارد...
@ayeha313
🌸خدایا🙏
🍃در آخرین پنجشنبه آبان ماه
🌸دستی به زندگی همه عزيزانم بکش
🍃الهی
🌸کانون
🍃خانواده دوستانم گرم باشه
🌸ازصداقت
🍃پاکی
🌸درستی
🍃محبت وصمیمیت
آمیـــن ای فرمانروای حق و آشکار 🙏
@ayeha313
🌱آیه های زندگی🌱
#مجردانه 💠نکته های مهم#آمادگی_برای_ازدواج که باید هر دختر و پسری بداند 🔹️قسمت اول 🔸️خیلی از زوج
#مجردانه
💠نکته های مهم#آمادگی_برای_ازدواج که باید هر دختر و پسری بداند
🔹️قسمت دوم
🍁اول اینکه از انتظاراتتون، زمان آمادگی برای ازدواج، به همدیگه بگین
🔸️ارتباط نقش کلیدی در ازدواج باز میکنه و از زمانی شروع میشه که شما باهم ملاقات میکنین. از اونجایی که میخواین در آینده نزدیک، خونواده بشین، باید بتونین با هم در مورد هر چیزی واضح و شفاف صحبت کنین! به عنوان یک زن و شوهر، باید در مورد مسائل مالی، صمیمیت، نقشهاتون در خونه، انتظارات، پدر و مادر، مذهب، فرزندان و موارد دیگر صحبت کنین. در مدت زمان آمادگی برای ازدواج به اهمیت ارتباط پیخواهید برد. بنابراین، از همین الان روی تقویت ارتباطاتتون کار کنین.
🔸️برای این کار، کتابی رو انتخاب کنین که درمورد تست آمادگی ازدواج باشه. در مدت آشنایی از این کتاب، سوالاتی از هم بپرسین. این سؤالات باعث بحثهای مهمی در مورد چیزهایی میشه که حتی فکرش رو هم نمیکردیم در مدت آشنایی از هم بپرسین. مهمتر از اون، فرصتی براتون فراهم میکنه که بدون ترس و دلهره در مورد چیزهایی صحبت کنین که بیانش براتون سخت یا ناراحتکننده هست.
💥در ادامه، فقط چند مورد مسائل و سوالات جهت آمادگی برای ازدواج آوردیم که میتونین برای شروع صحبت با همسر آیندهتون ازش استفاده کنین.
🍂صحبت در مورد آینده خانوادهای که میخواین تشکیل بدین
• آیا میخواین بچهدار بشین؟ اگه بله، دوست دارین چندتا بچه داشته باشین؟
• چه مدت پس از ازدواج میخواین بچهدار بشین؟
• چطور وظایف بچهداری رو تقسیم میکنین؟
• آیا یکی از شما باید در خونه بمونه و از بچه مراقبت کنه یا پرستاری میگیرین که از بچه مراقبت کنه؟
• چطور میخواین تعطیلات رو بین خونوداه همسر و خودتون تقسیم کنین؟
🍂امور مالی
• اهداف مالیتون چی هست؟
• روهم رفته، چقدر بدهی دارین؟
• بودجهبندی درآمدتون برای خرجکردن چطور هست؟
• حساب بانکی مشترک داشته باشین یا جداگانه؟
• چقدر از درآمدتون رو پس انداز میکنین و چقدرش رو خرج میکنین؟
🍂انتظارات در ازدواج
• چطور میخواین کارهای خونه رو تقسیم کنین؟
• انتظارات یا نقشهاتون در ازدواج چی هست؟
• در مورد حفظ روابط با دوستان جنس مخالف چه احساسی دارین؟
• چه مقدار زمان باهم میخواین سپری کنین و چه مدت زمانی به خانواده و دوستان تعلق داره؟
• آیا مذهب نقشی در زندگی زناشویی شما خواهد داشت؟
🍂تعیین میزان صمیمیت در زمان آمادگی برای ازدواج
• در ازدواج چه چیزی رو «خیانت» میدونین؟
• اگه جاذبه فیزیکی ازبین رفت، چه چیزی در رابطه ما باقی میمونه؟
💥اینها تنها تعدادی از بسیاری از سوالات هستن که باید باهم در موردشون صحبت کنین. با تست آمادگی ازدواج شروع کنین تا بتونین ارتباط ساده و راحتی داشته باشین. در این صورت میتونین نظراتتون رو با شریک زندگی خودتون، واضح و صادقانه درمیون بذارین.
#اللهم_اجعل_عواقب_امورنا_خیرا
@ayeha313
🌱آیه های زندگی🌱
5⃣ احساسات خود را به روشنی بیان کنید 👈 وقتی همه ی قدم ها را به دقت بردارید، تنها چیزی که ممکن است م
6⃣ همیشه نتیجه را در ذهن داشته باشید
👈 هر کاری که انجام می دهیم، قطعاً دلیلی دارد. و برای رسیدن به نتیجه ای مشخص است که همه ی این کارها را انجام می دهیم.
👈 در محل کار هم باید همین طور باشد. هر کار ناخوشایندی هم که مجبور به انجامش هستید را با در نظر گرفتن نتیجه و هدفتان به دقت انجام دهید. این به شما انگیزه هم می دهد.
#موفقیت
#موفقیت_شغلی
@ayeha313
#سبد_کتاب
رهبر انقلاب: در منزل من، همه افراد، هرشب در حال مطالعه خوابشان مىبرد
همه خانوادههاى ايرانى بايد اينگونه باشند
📝 رهبر انقلاب: من اين را مىخواهم عرض كنم كه در منزل خودِ من، همه افراد، بدون استثنا، هرشب در حال مطالعه خوابشان مىبرد. خود من هم همينطورم. نه اينكه حالا وسط مطالعه خوابم ببرد. مطالعه مىكنم؛ تا خوابم مىآيد، كتاب را مىگذارم و مىخوابم.
📚 همه افراد خانه ما، وقتى مىخواهند بخوابند حتماً يك كتاب كنار دستشان است. من فكر مىكنم كه همه خانوادههاى ايرانى بايد اينگونه باشند. توقّع من، اين است.
📚بايد پدرها و مادرها، بچهها را از اوّل با كتاب محشور و مأنوس كنند. حتّى بچههاى كوچک بايد با كتاب اُنس پيدا كنند.
📚بايد خريدِ كتاب، يكى از مخارج اصلى خانواده محسوب شود. مردم بايد بيش از خريدن بعضى از وسايل تزييناتى و تجمّلاتى مثل اين لوسترها، ميزهاى گوناگون، مبلهاى مختلف و پرده و...، به كتاب اهميّت بدهند.
📚اوّل كتاب را مثل نان و خوراكى و وسايل معيشتى لازم بخرند؛ بعد كه اين تأمين شد به زوايد بپردازند. ۱۳۷۴/۰۲/۲۶
📖 انتشار به مناسبت روز کتاب و کتابخوانی و کتابدار
@ayeha313
💬#پرسش
اگر مرد به خاطر شرایط کاری و مشکلات ایاب و ذهاب از همسر خود بخواهد که منزل را به مکان دیگری نزدیک محل کار مرد منتقل کنند، آیا مخالفت زن می تواند مانع این کار شود یا اینکه زن باشید تابع مرد باشد؟
#احکام
📚 #احکام_دین
@ayeha313
❌ شایعه
🔹آیتالله سعیدی : رهبری از اولیا الله هستند. اگر در خواب خود، رهبری را ببینید ثواب زیارت امام رضا برای شما نوشته میشود، چون امام رضا نظر ویژهای به رهبری دارند
✅ پاسخ
آیت الله سعیدی امام جمعه قم در این باره گفت:
🔻 متأسفانه با یک بداخلاقی عجیب این جملات تقطیع و تحریف شده و به همین دلیل سوءتفاهماتی را ایجاد کرده است. در حالی که این جمله اساساً توسط من گفته نشده است.
🔻بنده اشاره کردم که آقای حجتالاسلام رحیمیان نماینده سابق ولی فقیه در بنیاد شهید نقل میکرد که روزی مادر شهیدی با دو فرزند شهید خدمت رهبر معظم انقلاب رسیده بودند که آقا همچون همیشه فرزندان شهدا را مورد تفقد قرار دادند. مادر شهید در این دیدار به آقا اشاره میکند که من پیش از این در خواب چنین صحنهای را دیده بودم که شما به این بچهها عنایت میکنید که آقا هم گفتند انشاءالله مورد عنایت امام رضا(ع) هستند. لذا آن بحث خواب به این صورت بوده است.
@ayeha313