12.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نویسنده: #هاجر_شهابی
@dokhtar_e_daryaa
عکاس: #هاجر_شهابی
@dokhtar_e_daryaa
گوینده: #سما_سهرابی
تنظیم صدا: #روحالله_دهنوی
#تیزر
#آیه_جان
آیهجان: آیاتی که به جان نشستهاند.
@ayehjaan
.
«آیهجان»
«چشمهایم»
فروردین ماه بود. چندین روز بود که چشمهایم درد عجیبی داشتند. میخواستم پشت گوش بیندازم و چشمپزشکی نروم. نمیخواستم دوباره بشنوم شمارهی چشمهایم بالاتر رفته است. گاهی دلهرهی از دست دادنشان خفهام میکند. همین دلهره نگذاشت منفعل بمانم. نوبت معاینه گرفتم و رفتم. دورتادور سالنِ انتظار آدم نشسته بود. کیپتاکیپ! حوصلهی بیکار نشستن و به درودیوار و آدمها نگاهکردن را نداشتم. کتاب «شصت» از «مرضیه اعتمادی» را از کیف سنتی راهراهم درآوردم و مشغول خواندن داستان زینب شدم. زینبی که باعث شد خانم اعتمادی مادری را متفاوت تجربه کند. ماجرای زینب را که خواندم دردها و محرومیتهایم را یادم رفت. من چشمهایم مادرزادی ضعیف است! مردمک چشمهایم هم تکانتکان میخورد. بعضی از آدمها خیال میکنند تصاویر را آونگی میبینم. فکر میکنند آدمها، خانهها، ماشینها و... از چپ به راست یا از راست به چپ در نگاهم پیچوتاب میخورند؛ اما من اینگونه نیستم. تصاویر جلوی چشمم رژه نمیروند. آونگی نمیبینم؛ اما شمارهی چشمهایم بالاست و تقریبا اکثر وقتهایی که به دکتر مراجعه کردهام؛ دکتر یا از ثابتبودن شمارهی چشمهایم صحبت کرده است یا از بالارفتن شمارهی آنها! شبکیهی چشمهایم هم حسابی ضعیف است و خوردن ضربه به سرم خطرناک است. بابت این سه اتفاق، نشدنهایی را در زندگی تجربه کردهام که دوست داشتم بشوند؛ اما نشدند!
تا نوبتم رسید تقریبا هشتاد درصد کتاب را خوانده بودم. قبل از اینکه بروم اتاق دکتر، به اتاق دیگری راهنمایی شدم. منشی آن بخش اسمم را نوشت و بعد تابلویی را نشانم داد و جهت علائم را از من پرسید. طبق معمول فقط آن دانهدرشتهای دو سه ردیف اول را جواب دادم. بعد از چند دقیقه رفتم پیش خود دکتر. دکتر بعد از سلام و احوالپرسی من را نشاند پشت دستگاهی و از من خواست به ته جادهی مقابل چشمهایم خیره شوم. بعد هم مثل منشیاش از من خواست چپ و راست بودن علائم را برایش بازگو کنم با این تفاوت که گهگاهی شیشههای مختلفی را روی چشمهایم امتحان میکرد. معاینه که تمام شد منتظر بودم شمارهی چشم بالاتری را از زبانش بشنوم؛ اما گوشهایم برای اولین بار چیز دیگری شنیدند. دکتر گفت: «چشمهایت کمی بهتر شده» ماتم برد. چشمهایم بهتر شدهاند؟ تغییری را احساس نمیکردم؛ برای همین نمیدانستم چه بگویم. عینک جدیدم را که گرفتم آنوقت فهمیدم چشمهایم بهتر شدهاند یعنی چه! تصاویر برای اولین بار جلوی چشمهایم رنگ دیگری گرفته بودند. قیافهها برایم زیباتر شده بودند؛ چین و چروکها را واضحتر میدیدم؛ رنگها را خوشرنگتر درک میکردم. برای همین چند روز اول، از دیدن دنیای جدیدی که پیشرویم گشوده شده بود به وجد آمده بودم. احساس میکردم دارم خدا را هم رنگیتر میبینم. و شکر کمترین؛ ولی مهمترین کاری بود که از دستم برمیآمد:
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ
سپاس و ستایش مخصوص خداوندى است كه پروردگار جهانیان است.
حمد،2
———————————————————————————————
نویسنده: #هاجر_شهابی
@dokhtar_e_daryaa
گرافیک: #اعظم_مومنیان
@photo_by_alef
آیهجان: آیاتی که به جان نشستهاند.
@ayehjaan
.