۵ فروردین ۱۴۰۲
«آیهجان»
نادانی در انسان زیانبارتر است از بیماری خوره در بدن. امام علی (ع)
تقلید جاهل از جاهل، امری ناپسند و بیمعناست. با آنکه خداوند در قرآن، بعد از توحید و پرستش خود، به اطاعت از والدین و احترام به آنان سفارش کرده است، اما در مورد عمل به دستورات خدا و رهنمودهای پیامبر گفته: به آنچه از طرف خداوند فرستاده شده و با دستورات پیامبر روشن شده، رو آورید. «تعالوا الى ما انزل اللّه و الى الرسول» و وقتی آن جاهلان و کفرگراها میگویند ما به سنت پدران خود پیش میرویم و از آنان پیروی میکنیم. «قَالُوا حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا»
خداوند اینجا دستور مستقیم میدهد: به افرادی که خود، تعالیم دینی را فرا نگرفتهاند و جاهل هستند، گوش فرا ندهید؛ حتی اگر پدران شما باشند. «أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ شَيْئًا وَلَا يَهْتَدُونَ»
در جامعهی امروزی هم این افراد دیده میشوند که از خرافههای غیر دینی پیروی میکنند. این تفکرات گاهی جامعه را طوری پوشش میدهد که فاصلهی کفر و ایمان به وضوح مشاهده میشود.
خداوند در آیهی ۱۰۴ مائده به این افراد اشاره کرده و از آنان به امتی جاهل که کورکورانه از پیشینیان خود پیروی میکنند، نام برده.
✍️نویسنده: #مرجان_اکبری
@marjanakbari48
#تفسیر
🌺 آیهجان: آیاتی که به جان نشستهاند.
@ayehjaan
۵ فروردین ۱۴۰۲
49.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
"روی یک پله مانده بودم."
نویسنده: #زهره_عیسیخانی
عکاس: #زهرا_حیدری
@sahaab213
گوینده: #سما_سهرابی
تنظیم صدا: #روحالله_دهنوی
#تیزر
🌺آیهجان: آیاتی که به جان نشستهاند.
@ayehjaan
۵ فروردین ۱۴۰۲
۵ فروردین ۱۴۰۲
«آیهجان»
«روی یک پله مانده بودم»
روزی که پسر پنج سالهام از همبازی شش ساله و قلدر فامیل کتک خورد، برای من روز دردناکی بود. لکههای قرمز روی گونهها و نقش دندانهای تیزپسرک درد کوچک ماجرا بود. درد بزرگتر فهم من از یک فاجعه بود. ماجرا این بود که با شروع گریه و دست و پا زدنهای پسرم، من و مادرم با بیستویکسال سال فاصلهی سنی، هر دو یک جور واکنش به این کتککاری کودکانه داشتیم. درست عین هم. نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد.
درست و دقیقش این است که وقتی خطابهی مادرم برای کتک خوردن نوهاش تمام شد، بلافاصله من همان کلمات را با همان آهنگ گفتم. مادرم همان جملات را تکرار کرد و من هم تکرار. اما گریه پسرکم ادامه داشت. دنبال کلمات دیگری در ذهنم بودم تا آرامش کنم. چیزی نبود جز همانهایی که از مادر یاد گرفته بودم.
یعنی من در برابر هر چه کتاب تربیت کودک و سخنرانی تربیتی خوانده و شنیده بودم، با تمام توان مقاومت کرده بودم وکنار مادرم روی یک پله ایستاده بودم، شانه به شانه. بدون ارادهای برای کمی بیشتر دانستن و یک پله بالاتر رفتن. فاجعه این بود: حرکتی نداشتم. جرمی سنگین. مانند هر متهم شروع کردم به توجیه و دلیل آوردن:
- همونایی گفتم که همیشه مامان میگفت.
- چیز دیگهای بلد نبودم.
- بعد از این کتک مفصل دیگه چه فرقی میکنه چی بگم؟
نتوانستم خودم را قانع کنم.
میدانستم خداوند از بندهاش نمیپذیرد، همانی باشد که گذشتگانش بودند.
و اذااقِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَى مَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ قَالُوا حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ شَيْئًا وَلَا يَهْتَدُونَ
و هنگامی که به آنها گفته شود: «به سوی آنچه خدا نازل کرده و به سوی پیامبر بیایید!» میگویند: «آنچه از پدران خود یافتهایم، ما را بس است!»آیا اگر پدران آنها چیزی نمیدانستند و هدایت نیافته بودند ( باز از آنها پیروی میکنند)؟
مائده، 104
✍️نویسنده: #زهره_عیسیخانی
گرافیک: #اعظم_مومنیان
@photo_by_alef
🌺آیهجان: آیاتی که به جان نشستهاند.
@ayehjaan
۵ فروردین ۱۴۰۲
«پیشداوری ممنوع!»
ممکن است بارها سختیای در زندگی به شما رسیده باشد و بابت آن، خود را بدشانس بخوانید و به خداوند شکایت ببرید که چرا این اتفاقها فقط برای من میافتد؟ چرا هر چه رنج و مشقت هست فقط دامن من را میگیرد؟ خداوند در آیهی ۲۱۶ سوره بقره از بندگانش میخواهد در مورد هیچ اتفاقی پیشداوری نکنند. شاید آن عملی که برای انجامش کراهت دارند، به سود آنها باشد. شاید خیر و صلاحی در آن باشد که آنها ندانند و درک نکنند.
جنگ، نامطلوب است. هم ضرر مالی دارد و هم ضرر جانی. با اینحال ممکن است شرایطی پیش بیاید که باید تن به آن داد. ممکن است حتی آرامش همهی مردم بههم بخورد، ولی وقتی منفعت جامعه و کشور در جنگ و دفاع از جان و ناموس است آیا باز هم باید آن را کنار گذاشت چون در آن تاریکی میبینیم؟ گاهی در پشت پردهی بعضی سختیها، آسانی و راحتی است. پس نه تنفر و انزجار از چیزی ملاک زشتی و بدی است و نه مطلوب بودن آن چیز دلیل صلاحیت انجام آن است. به همین جهت است که خداوند میفرماید: چه بسا چیزی را مکروه بدانید، در حالی که به صلاح شماست.
#تفسیر
✍️نویسنده: #مرجان_اکبری
@marjanakbari48
🌺آیهجان: آیاتی که به جان نشسته اند.
@ayehjaan
۶ فروردین ۱۴۰۲
9.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«انگار شر باشد ولی نیست»
نویسنده: #فاطمه_ذجاجی
@hiyaam
عکاس: #زهرا_حیدری
@sahaab213
گوینده: #سما_سهرابی
تنظیم صدا: #روحالله_دهنوی
🌺آیهجان: آیاتی که به جان نشستهاند.
@ayehjaan
۶ فروردین ۱۴۰۲
۶ فروردین ۱۴۰۲
«آیهجان»
«انگار شر باشد ولی نیست»
دستهی کنفپیچِ گل نرگس را از دستش قاپیدم و عمیق بو کردم. گفت: «شد چند سال؟» گفتم: «میدونی دیگه، پونزده تمام.» پانزدهمین سال از شروع نفسکشیدنمان زیر یک سقف میگذشت. جعبهی کیک را گذاشت روی پیشخوان آشپزخانه. چسب نواری روی در جعبه را جدا کردم؛ یک کیک کاکائویی کوچک که ماهرانه روی همان سطح کوچکش نوشته بود: «ولادت حضرت زینب مبارک.»
با لحنی امیدوارانه گفت: «این دیگه بمونه برای بعد از برد.» به خنده جواب دادم: «یه کیک خریدی برای همهی مناسبتها.» دل توی دل جفتمان نبود. چیزی تا شروع مسابقه فوتبال نمانده بود و نگاههای مضطرب را از هم میدزدیدیم. با سر انگشتانی که انگار دیگر حس نداشتند، صفحههای قرآن جلد چرمیام را ورق میزدم و تندتند میخواندم. زمان عجیب میگذشت، خدا خدا میکردم عقربههای ساعت کمی آهستهتر حرکت کنند. صدای گزارشگر به مثابهی تیشهای که با ضرباتش دانهدانه آجرهای ساختمانی را خراب میکند روی هم، داشت ذرهذره حال خوب آن شبم را خراب میکرد و مثل آواری روی سرم میریخت. تلخترین صدای سوت پایان مسابقه متعلق است به آن شب. اشکهایش را پنهان کرد و رفت. شاید برای قدم زدن، شاید برای ادامهی گریه، نمیدانم.
احساس میکردم بدترین حال دنیا را دارم، همهی امیدمان ناامید شده بود. دنبال روزنهی امیدی میگشتم، قرآن جلد چرمی را دوباره برداشتم و اینبار انگار که در یک جزوهی پروپیمان درسی دنبال نکتهی کنکوری باشم چشمم میچرخید بین آیهها. پلکهایم جایی بین صفحات ایست کردند، خودش بود، چند بار زیر لب خواندمش، مثل مسکنهای قوی سریع عمل کرد، بعد با فونت درشت توی نوت تبلت نوشتمش که بماند به یادگار. کیک سالگرد ازدواجی که قرار بود بعد از برد تیم ملی ایران مقابل آمریکا کاممان را شیرین کند، ظهر روز بعدش کنار مدافعین حرم حضرت زینب و در خنکای آذر ماه قطعهی پنجاه بهشت زهرا به کاممان نشست.
وَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ
شايد چيزى را ناخوش بداريد و در آن خير شما باشد.
بقره، 216
#روایت
نویسنده: #فاطمه_ذجاجی
@hiyaam
گرافیک: #اعظم_مؤمنیان
@photo_by_alef
🌺آیهجان: آیاتی که به جان نشستهاند.
@ayehjaan
۶ فروردین ۱۴۰۲
بعد از تلاش زیاد و جور کردن پول، برای سفری مهیا میشوید که مدتها به آن نیاز داشتهاید. زمانبندی و ملزومات سفر را بهموقع آماده میکنید تا همراه خانواده به این سفر دوستداشتنی بروید. ناگهان دور از انتظار شما ماشینتان خراب میشود و شما با اکراه به دنبال تعمیر ماشین میروید. سفرتان به تعویق میافتد. در اینجور مواقع بلافاصله دست گلایه به سوی خداوند بلند میکنید که خدایا این چه شری بود دامن ما را گرفت؟ مگر سفر رفتنمان کار اشتباهی بوده؟
گاهی خداوند اتفاقی را پیش پایمان میگذارد که در ظاهر سنگین و بد است، ولی حکمتش چیز دیگری است که بعدها میفهمیم. به قول مادربزرگهایمان شاید اتفاقی بدتر از خرابی ماشین در راه بوده و ما نمیدانستیم و خداوند میدانسته و جلویش را گرفته. برای انجام هر عملی، حتی خیر، نباید اصرار بورزیم. شاید نتیجه، آنچیزی نباشد که ما انتظار داشتهایم و در انتها با خود میگوییم که ایکاش هرگز آن کار را انجام نمیدادیم. خداوند در قسمتی از آیهی ۲۱۶ سوره بقره به این امر اشاره میکند و به بندگانش یادآوری میکند که خیر و شر همهی کارها فقط به دست خداوند است.
#تفسیر
✍️نویسنده: #مرجان_اکبری
@marjanakbari48
🌺 آیهجان: آیاتی که به جان نشستهاند.
@ayehjaan
۷ فروردین ۱۴۰۲
8.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«استجابت دعا، صد در صد تضمینی»
نویسنده:#مجتبی_بنیاسدی
@mojtababaniasadi
عکاس: #سکینه_تاجی
تنظیم صدا: #روحالله_دهنوی
🌺آیهجان: آیاتی که به جان نشستهاند.
@ayehjaan
۷ فروردین ۱۴۰۲
۷ فروردین ۱۴۰۲