eitaa logo
«آیه‌جان»
433 دنبال‌کننده
111 عکس
76 ویدیو
9 فایل
🔹مجله قرآنی آیه‌جان ❤️ 🔹اینجا دربارهٔ آیه‌های امیدبخش خدا می‌خوانید و می‌شنوید. 🔹 آیه‌جان در سایر شبکه‌های اجتماعی: https://yek.link/Ayehjaan
مشاهده در ایتا
دانلود
«آیه‌جان»
«اوست که زنده می‌کند و می‌میراند» ✍ نویسنده: ✏️ گرافیک: از زمانی که آمده بود درمان را کنار گذاشته بودیم، منظورم تلاش برای بچه‌دار شدن بود. هم از کرونا ترسیده بودیم، هم خودمان خسته شده بودیم. نیاز داشتیم دوباره جان بگیریم. هوای‌مان عوض شود. با حرف‌ها و کنایه‌ها‌ی نه، ده ساله کنار بیایم و خستگی‌ها را بگذاریم کنار. من مشغول شده بودم به کتابفروشی و عوارض درمان کرونا. خانم مشغول شده بود به کلاس‌های هنری و راه‌اندازی پروژه‌ی نارکیک. جفت‌مان اینقدر سرمان شلوغ شده بود که حواسمان به خودمان نبود. من صبح تا شب درگیر کارهای عمرانی و راه‌اندازی کتابفروشی. خانم صبح تا شب درگیر کیک پختن و کارهای هنری‌اش. توی همین بی‌خبری از خودمان و گذران زندگی، به توصیه‌ی پزشک مجبور بودم وزن کم کنم تا عوارض کرونای چند ماه پیش دست از سرم بردارد. توی پیاده‌روی‌ها سعی می‌کردم از کرونا فاصله بگیرم و به خیلی چیزهای دیگر فکر کنم. حرف‌هایی که شاید هیچ‌وقت بعد‌ها فرصت نمی‌کردم بهش فکر کنم. توی همین تفکرات و خیالات خودم چشمم افتاد به زندگی‌هایی که روی شانه‌های دیوارها ریخته شده بود. درخت‌هایی که هوای بهاری بهشان زندگی دوباره هدیه می‌داد. شاخه‌های خشکی که داشت برگ‌های تازه می‌زد یا کرم‌هایی که از خوردن برگ‌ها دوباره جان گرفته بودند و تلاش می‌کردند پروانه شوند. حتی گیاه‌هایی که به‌زور داشتند از لای آسفالت‌های پیاده‌رو خیابان می‌زدند بیرون. همه نشانه‌های بود که زمین داشت بیرون می‌ریخت. ولی آدم‌ها داشتند با کنار می‌آمدند. توی مسیر پر بود از تابلوها یا بنرهای تسلیت که این‌ور و آن‌ور داشتند از مرگ حرف می‌زدند. همزمان مرگ و تولد کنار هم زندگی می‌کردند و با هم کنار می‌آمدند. افتادم به از این نشانه‌ها و اسمش را گذاشته بودم «یحیی و یمیت». لای همین یحیی و یمیت‌ها، بهش گفتم بیا برو یک آزمایش بده شاید اتفاقی افتاده باشد. گفت: «نه خودت را خسته کن نه من را اذیت.» به‌زور رفت آزمایش و خودم هم رفتم برای گرفتن جوابش. همه‌چیز را از بر بودم اگر بتا از فلان بالاتر می‌بود جواب مثبت، پایین‌تر بود می‌شد منفی. آزمایش را که گرفتم همه‌چیز با همیشه فرق می‌کرد. بتا رفته بود بالا و این یعنی . یک مرحله‌ی جدید به ما هدیه داده بود. گیج شده بودم باورم نمی‌شد. جواب آزمایش را به منشی آزمایشگاه نشان دادم و گفتم می‌شود جوابش را برایم بگویی؟ گفت: «دلت می‌خواهد چه باشد؟» گفتم: «مثبت.» گفت: «عجیبه همه دلشون می‌خواد منفی باشه. پس چون دلت می‌خواد مثبت باشه، مثبته.» گفتم ده سال منتظر خبرش بودم تا امشب. شبِ میلاد که قرار بود خبرش بیاید و زنده کند امیدهای مرده را. هُوَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ فَإِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ اوست كه زنده مى‌كند و مى‌ميراند. و چون اراده‌ی چيزى كند مى‌گويدش: «موجود شو.» پس موجود مى‌شود. 🌺 آیه‌جان: آیه‌هایی که به جان نشسته‌اند. @ayehjaan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«آیه‌جان»
‌ ✍ نویسنده: 1.  «یا الله… یا رحمان» بت‌پرستانِ جاهلِ زمان وقتی می‌دیدند ، خداوند را گاه ‘الله’ و گاه ‘رحمن’ می‌خواند، به تمسخر می‌گفتند: این چه پیامبری است که ما را از چند خدا نهی می‌کند، در حالی‌که خود، دو خدا دارد. ندا آمد که خدا را چه به الله بنامید و چه به رحمن فرق نمی‌کند و به این شبهه پایان داد. “الله” ۹۹ اسم دارد که غالب آن‌ها در قرآن آمده است و همه مفاهیم مقدس دارند و ذات هستند و حقیقی. «فلهُ الاسماء الحُسنی».  ما انسان‌ها آزادیم با هر کدام از این نام‌ها، او را بخوانیم و در دعاهایمان صدایش بزنیم «ایّما تدعوا». البته بهتر است به نام‌هایی که در نیامده و مختص نام خداوند نیست او را نخوانیم چرا که در مقابل کمالات بی‌نهایت و نامحدود خداوند، عقل و کلام انسان محدود است و ممکن است به انحراف بیفتیم. 2.  «نماز خواندن باید آداب خاص داشته باشد.» ، دین میانه و اعتدال است. هرگاه پیامبر نمازش را با صدای بلند می‌خواند کفار به تمسخر می‌گرفتند و بلند‌بلند شعر می‌خواندند و پیامبر نمازش را آهسته می‌خواند که آنگاه اصحابش می‌گفتند صدایش را نمی‌شنوند و به اشتباه می‌افتند. این آیه نازل شد و پیامبر را به قرائتی نه بلند (و لا تجهر) و نه آهسته (و لا تخافت) بلکه با صدایی میانه دعوت کرد «وابتغ بین ذلک». 🌺 آیه‌جان: آیه‌هایی که به جان نشسته‌اند. @ayehjaan
48.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌ «ترازو» ✍ نویسنده: 📷 عکاس: 🔗 شناسه‌ی ایتا: @alaviyehsadat 🎙 گوینده: 🎚تنظیم صدا: 🌺 آیه‌جان: آیه‌هایی که به جان نشسته‌اند. @ayehjaan
سلام سلام 🌹🌹 مجددا عیدتون مبارک. خبر دارید که «آیه‌جان» برای عید سعید قراره مسابقه داشته باشه؟ 😉 مسابقه به این صورته که ۲۰ تا سؤال چهارگزینه‌ای از محتوای روایت‌ها داریم. پس حسابی با دقت بخونید و روایت‌های شبانه رو دنبال کنید😊👌 به قید قرعه به چند نفر از دوستانی که سؤالات بیشتری رو پاسخ درست بدن، مبلغ ناقابلی تقدیم می‌شه😍 شاید شما برنده باشید🌱
«آیه‌جان»
«ترازو» ✍ نویسنده: ✏️ گرافیک: توی برگه‌ی گزارش دکتر برای آزمایشگاه پاتولوژی، نوشته بود کانسر. آن‌قدری سواد داشت که بفهمد تشخیص دکتر است. برگه را که تحویل مسئول پذیرش آزمایشگاه می‌داد پرسید: «
تشخیص‌های دکتر چه‌قدر درستن؟
» زن لبخندی زد و گفت: «نگران نباشید. همه‌چی زیر میکروسکوپ معلوم می‌شه.» در عرض چند دقیقه به اندازه‌ی یک عمر نگرانی و فکرهای جورواجور توی مغزش تلنبار شده بود. چشم‌هایش آب انداخته بود و دست‌هایش توی جیب پالتو می‌لرزید. پا را که از در آزمایشگاه بیرون گذاشت، سرما پیچید دورش و همه‌ی آن فکرها و نگرانی‌ها را جلا داد. سوار ماشین شد و در جواب مامان که چرخید به پشت و پرسید: «چی شد؟» دماغش را که نوک آن سرخ شده بود، بالا کشید و گفت: «انقدر بدخط و خارجکی نوشته بود که چیزی سر درنیاوردم.» بابا ماشین را روشن کرد. او خود را به در چسباند. یقه‌ی پالتویش را بالا داد و بازوهایش را بغل کرد. زیرچشمی به بابا نگاه کرد و آهسته گفت: «چه سرده.» سرطان با بقیه‌ی کلمه‌ها فرق دارد. خیلی است و بی‌اندازه هولناک. نمی‌توانست به زبان بیاوردش. فکر کردن بی‌توقف به این کلمه‌ی شوم، رمقش را گرفته بود. آن‌قدر که وقتی جواب پاتولوژی، تشخیص دکتر را تأئید کرد، حتی نتوانست، پلک بزند. خود را سپرد به سوز زمستان و فکر کرد چه‌طور باید خبر را به مامان و بابا بدهد. هرچه توی نت می‌چرخید، سرطان سنگین‌تر و ترسناک‌تر می‌شد. نوشته بودند این نوعش درمان ندارد. دیر علائم می‌دهد و بیماران معمولاً فقط یک سال بعد از تشخیص زنده می‌مانند. تنها درصد کمی از آن‌ها ممکن است تا پنج سال هم دوام بیاورند. اگرچه همه‌ی وجودش شده بود و نیاز، اما باز هم در ترازوی ذهنش سرطان سنگین‌تر بود از امید به . موقع خواندن دهانش به ذکرها می‌جنبید اما فکرش به این مشغول بود که چه‌طور می‌تواند کفه‌ی دیگر ترازو را از این واژه‌ی سیاه پنج‌حرفی سنگین‌تر کند. سلام را که داد، چشم‌هایش را بست و لای قران را باز کرد. «قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَنَ أَيًّا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى» آیه را که خواند، دلش گرم شد. خدا شانه‌هایش را گرفته و تکان داده و گفته بود من اسم‌های نیکوی زیادی دارم. مرا با آن‌ها بخوان. خدا اسمای حسنایش را روانه‌ی او کرده بود که بگذارد در کفه‌ی مقابل سرطان تا آن‌قدر سنگین شود و کفه‌ی دیگر را بالا ببرد که دیگر دیده نشود. خدا را تکرار کرد. بغض سرد و سفت دوروزه‌، بالأخره گرم و روان روی گونه‌هایش سرازیر شد. «يَا أَنِيسَ الْقُلُوبِ، يَا مُفَرِّجَ الْهُمُومِ، يَا مُنَفِّسَ الْغُمُومِ، يَا دَلِيلَ الْمُتَحَيِّرِينَ، يَا غِياثَ الْمُسْتَغِيثِينَ، يَا صَرِيخَ الْمُسْتَصْرِخِينَ، يَا جارَ الْمُسْتَجِيرِينَ، يَا أَمانَ الْخَائِفِينَ، يَا عَوْنَ الْمُؤْمِنِينَ، يَا رَاحِمَ الْمَساكِينَ، يَا مَلْجَأَ الْعَاصِينَ، يَا غافِرَ الْمُذْنِبِينَ، يَا مُجِيبَ دَعْوَةِ الْمُضْطَرِّينَ.» قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَيًّا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى بگو: چه اللّه را بخوانيد چه رحمان را بخوانيد، هر كدام را كه بخوانيد، نامهاى نيكو از آن اوست. 🌺 آیه‌جان: آیه‌هایی که به جان نشسته‌اند. @ayehjaan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا