eitaa logo
«آیه‌جان»
431 دنبال‌کننده
111 عکس
76 ویدیو
9 فایل
🔹مجله قرآنی آیه‌جان ❤️ 🔹اینجا دربارهٔ آیه‌های امیدبخش خدا می‌خوانید و می‌شنوید. 🔹 آیه‌جان در سایر شبکه‌های اجتماعی: https://yek.link/Ayehjaan
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«آیه‌جان»
«آن را که حساب پاک است، از محاسبه چه باک است» ✍ نویسنده: او تمام و خود را برای خدا خالص کرده و احتمال هیچ ضرری را در زندگی نمی‌دهد که به خاطر آن و به دلش راه پیدا کند یا از نداشتن آن اندوهگین شود؛ زیرا ترس از دست دادن زمانی رخ می‌دهد که انسان خود را مالک آن چیز بداند. مؤمنِ خدا که در آیه‌ی ۶۲ از آن به اولیاءالله یاد شده، چون یقین دارد که مالک و محقّ هیچ‌چیز در دنیا نیست و همه‌ی هستی در دست خداست، پس برای از دست دادنش ترسی ندارد. نه در این و نه در . او روح ندارد و میان خود و خدایش حائل و حجابی نمی‌بیند و آنچه می‌بیند با چشم دل است. نور و و عمل پاک می‌بیند. برای همین است که پيامبر اكرم(ص) در مورد این بندگان فرموده: «اولياى خدا سكوتشان ذكر است، نگاهشان عبرت، سخنشان حكمت و حركتشان در جامعه، مايه‌ى بركت است.» اولیاء الله، به دنیا که سرایی زودگذر است دل نمی‌بندند. حتی ملاک و معیار دوستی و دشمنی را  فقط خدا و در راه خدا می‌دانند. زان بیاورد اولیا را بر زمین تا کندشان رحمه‌للعالمین مسجدی کان اندرون اولیاست سجده‌گاه جمله است، آن‌جا خداست هرکه خواهد همنشینی خدا تا نشیند در حضور اولیا «مولانا» 🌺 آیه‌جان: آیه‌هایی که به جان نشسته‌اند. @ayehjaan
9.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌«دوستانِ خدا نمی‌ترسند» ✍ نویسنده: 🔗 شناسه‌ی ایتا: @salehi_raheleh 📷 عکاس: 🎙 گوینده: 🎚تنظیم صدا: 🌺 آیه‌جان: آیه‌هایی که به جان نشسته‌اند. @ayehjaan
«آیه‌جان»
«دوستانِ خدا نمی‌ترسند» ✍ نویسنده: 🔗 شناسه‌ی ایتا: @salehi_raheleh ✏️ گرافیک: روزهای بعد از او سخت می‌گذشت. دور از خانواده در شهری غریب، تنهایی سوگواری می‌کردم. از همه چیز می‌ترسیدم. از خوابیدن واهمه داشتم، مبادا بیدار شوم و خبری تلخ بشنوم. جرئت نداشتم گوشی‌ام را بی‌صدا کنم یا لحظه‌ای آن را از خودم دور، مبادا برایم زنگ بزنند و جواب ندهم. اگر کسی دوبار پشت سر هم تماس می‌گرفت، ضربان قلبم سر به فلک می‌گذاشت از هول‌وهراس اینکه نکند اتفاقی افتاده باشد؟ دلم که می‌گرفت، خوف بَرَم می‌داشت که نکند خبری هست که دلم گرفته؟ کافی بود بخواهم برای کسی زنگ بزنم اما همان لحظه نتوانم؛ چنان ذهنم را مسموم می‌کرد که بالاخره باران اسیدی‌اش چشم‌هایم را می‌سوزاند. حجم عظیمی از شبیه به ابری سیاه، قلبم را تاریک کرده بود. اولین دفعه بود که زخم از دست دادن عزیز، قلبم را خراش می‌داد. زمانی که فهمیدم از زندان دنیا رها شده، یک‌شنبه‌ صبحی پاییزی بود. جمعه‌ی قبل از آن، قرار بود به او تلفن کنم و احوالش را بپرسم، اما انداختم برای شنبه. شنبه بی‌جهت دلم گرفته بود و گریه می‌کردم. فکر کردم اگر با این صدای خش‌دار با او حرف بزنم که نگران می‌شود، بگذار برای یک‌شنبه. یک‌شنبه آمد، اما او دیگر نبود. وقتی عالم و آدم برایم زنگ زدند تا بگویند کوهِ صبرِ خانواده از زمین پا جدا کرده، تلفن همراهم روی حالت سکوت قرار داشت. موقعی که سراغ گوشی آمدم، سیل تماس‌های بی‌پاسخ مرا در خودش غرق کرد. در کم‌تر از ده دقیقه نزدیک‌ترین آدم‌های زندگی‌ام با من تماس گرفته بودند و این نمی‌توانست اتفاقی باشد. حتما خبری شده بود. خبر کوتاه بود: «راحله باباجون ابوالقاسم به رحمت خدا رفت!» باباجون ابوالقاسم برای من فقط یک پدربزرگ نبود، یک تکه از قلبم بود. با رفتنش احساس کردم چیزی از قلبم کَنده شده. خاطراتی که از او داشتم آن‌قدر نزدیک بودند و بی‌شمار، آن‌قدر عجین شده با گوشت و پوستم، که نمی‌توانستم باور کنم دیگر نباشند. نمی‌توانستم تصور کنم بدون او قرار است چطور ادامه پیدا کند. چگونه می‌شود بیاید، اما به خانه‌ی او نرویم؟ چطور می‌شود سال تحویل شود اما از دستان او نگیریم؟ چگونه به خانه‌اش برویم اما او با لبخند مهربانش به استقبال‌مان نیاید؟ اصلا می‌شود از بازار امام خمینی گذر کنیم اما از جلوی مغازه‌ی او رد نشویم، سلامش نکنیم و پیشانی آفتاب سوخته‌اش را نبوسیم؟ می‌شود خانه‌اش ده شب رخت سیاه به تن کند، ما پروانه‌وار گرد میزبان و میهمانان بگردیم و او آخر هر شب ما را نبوسد، تشکر نکند آن‌قدر که شرمنده شویم، و تند و تند برای سلامتی‌مان صلوات نفرستد؟ می‌شود قلب‌مان غصه‌دار شود، اما او حواسش نباشد و نپرسد «بابا چی شده؟ نبینم ناراحت باشی!» یعنی واقعا قرار است از این به بعد به جای زنگ زدن به او، برایش فاتحه بفرستیم؟ قرار است به جای بغل کردنش، سنگ سفید مزارش را لمس کنیم؟ دلمان که تنگ شد باید چه کار کنیم؟ به عکسش نگاه کنیم و اشک بریزیم؟ خدایا من آمادگی رفتنش را نداشتم. باباجون همیشه سلامت و پرانرژی بود، محکم و امیدوار. چطور می‌شود همچین کسی رفته باشد؟ ناگهانی، ایستاده، آرام. و ، سایه‌های سردی بودند که داشتند منجمدم می‌کردند. یادم هست قبل از آن ماجرا دوست داشتم با خدا دوست شوم. به خودم می‌گفتم باید نظر خدا را جلب کنی، باید لبخند رضایت او را به دست آوری، باید مهر تایید کارهایت از طرف باشد نه خواهش‌های دل خودت. اما در مقابل امتحان دشوارش، چنان وا داده‌ بودم که شعارهایم از خاطرم رفته بودند. فکر می‌کردم حقم است پشت‌پا به همه چیز بزنم از این غم، که خوف داشته باشم از این دنیای بی‌دروپیکر. وقتی اتفاقی با آیه‌ی 62 روبه‌رو شدم، حال دونده‌ای را داشتم که باسرعت مشغول دویدن بوده، اما به او می‌گویند جاده را اشتباه آمده! ماتم برده بود. آیه می‌گفت: أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ بدانید که دوستان خدا، نه ترسی بر آنان غلبه می‌کند و نه غصه می‌خورند. من با زنجیرهای سنگین ترس و غم‌ به پاهایم، داشتم نفس‌زنان به سمت کدام ناکجاآباد می‌دویدم؟ دست دوستی‌ام به سمت خدا بلند شده بود یا دشمن قسم‌خورده‌ام؟ نور کلامش که تابید؛ روشن کرد تاریکی خودساخته‌ام را، آب کرد یخ‌های آلوده‌ی ترس و غمم را، ورد زبانم کرد شُکر کردنش را... 🌺 آیه‌جان: آیه‌هایی که به جان نشسته‌اند. @ayehjaan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«آیه‌جان»
✍ نویسنده: 🔗 شناسه‌ی ایتا: @marjanakbari48 بعد از رحلت ، علی(ع) در مقابل منافقان و دشمنانی قرار داشت که درصدد اسلام نوپایی بودند که توسط پیامبر بنا شده بود. هرچند (ع) در مقابل مصیبت‌ رحلت پیامبر و پس از آن، شهادت مظلومانه‌ی صبر پیشه ‌کرده‌بود، اما در حقیقت بیشترین شکیبایی را در پابرجا ماندن اسلام داشت. او از احقاق حق خود گذشت و در مقابلِ حیله‌‌ی بسیاری از قبایل ساکن که در ظاهر با او پیمان بسته بودند و در باطن از او کینه به دل داشتند، سکوت کرد. در چنین شرایطى اگر على (ع) قیام مى‌کرد مطمئنا درگیرى روى مى‌داد و آشفتگی جامعه‌ی اسلامى را فرا می‌گرفت. پس استقامت ورزید و حتی در برابر آتش‌زدن خانه‌اش سکوت کرد؛ که اگر صبر پیشه نمی‌‌کرد، امروز از نام محمد(ص) و آیین او همان شنیده می‌شد که از و مانده. ، هشت نشانه‌ی مؤمنان خدا را شمرده، که در آیه‌ی ۲۴ به مهم‌ترین‌شان یعنی ‘صبر ‘ اشاره کرده. خداوند در این آیه می‌فرماید در نهایت امنیت و وارد شوید و از هیچ چیز نهراسید. اینجا از مصائب دنیوی خبری نیست. اکنون بدون و دعوا و و نزاع در کمال آسایش و سلامت باقی بمانید که خانه‌ای نیکوتر از آن نیست. « سلامٌ علیکم بما صبرتم، فنعمی عقبی‌الدار» خدایا! صبر علی‌وار به من بیاموز! خدایا! در برابر سختی‌های زندگی مرا توانایی استقامت بده و در صف سلام‌کننده‌های بهشتی‌ات قرار بده! «آمین، یا رب‌العالمین!» 🌺 آیه‌جان: آیه‌هایی که به جان نشسته‌اند. @ayehjaan
9.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«سلام بر صبرکنندگانِ تاریکی به ‌امید روشنایی» ✍ نویسنده: 🎙 گوینده: 🎚تنظیم صدا: 🌺 آیه‌جان: آیه‌هایی که به جان نشسته‌اند. @ayehjaan