ختم نهج البلاغه در ۱۹۲ روز . . ..mp3
14.92M
🔈 ختم گویای #نهج_البلاغه در ۱۹۲ روز.
🌷تقدیم به روح پاک و مطهر شهید حاج قاسم سلیمانی و شهید ابومهدی المهندس
🔷 سهم روز صد و سی و سوم : خطبه ۱۶۰
┄┄┅┅✿●❀🦋❀●✿┅┅┄┄
📣 خطبه ۱۶۰ (در شهر کوفه در سال ٣٧ هجری، هنگام حرکت دادن مردم به سوی صفین و جنگ با شامیان، ایراد فرمود. )
{قسمت_اول}
1⃣ خداشناسی
♦️فرمان خدا قضای حتمی و حکمت و خشنودی او مايه امنيّت و رحمت است؛ از روی علم، حکم می کند و با حلم و بردباری می بخشايد. خدايا! سپاس تو راست بر آنچه می گيری و عطا می فرمايی و شفا می دهی يا مبتلا می سازی. سپاسی که تو را رضايت بخش ترين، محبوب ترين و ممتازترين باشد، سپاسی که آفريدگانت را سرشار سازد و تا آنجا که تو بخواهی تداوم يابد، سپاسی که از تو پوشيده نباشد و از رسيدن به پيشگاهت باز نماند، سپاسی که شمارش آن پايان نپذيرد و تداوم آن از بين نرود. خدايا! حقيقتِ بزرگی تو را نمی دانيم، جز آن که می دانيم تو زنده ای و احتياج به غير نداری، خواب سنگين يا سبک تو را نمی ربايد، هيچ انديشه ای به تو نرسد و هيچ ديده ای تو را ننگرد، اما ديده ها را تو می نگری و اعمال انسان ها را شماره فرمايی و قدم ها و موی پيشانی ها زمام امور همه به دست تو است، خدايا آنچه را که از آفرينش تو می نگريم، واز قدرت تو به شگفت می آييم و بدان بزرگی قدرت تو را می ستاييم، بسی ناچيزتر است در برابر آنچه که از ما پنهان و چشم های ما از ديدن آنها ناتوان و عقل های ما از درک آنها عاجز است و پرده های غيب ميان ما و آنها گسترده می باشد.
2⃣ راههای خداشناسی
♦️ پس آن کس که دل را از همه چيز تهی سازد و فکرش را به کار گيرد تا بداند که چگونه عَرش قدرت خود را برقرار ساخته ای و پديده را چگونه آفريده ای و چگونه آسمان ها و کرات فضايی را در هوا آويخته ای و زمين را چگونه بر روی امواج آب گسترده ای؟ نگاهش حسرت زده و عقلش مات و سرگردان و شنواييش آشفته و انديشه اش حيران می ماند.
📜 #نهج_البلاغه ، #خطبه160
┄┄┅┅✿●❀🦋❀●✿┅┅┄┄
┄┄┅┅✿●❀🦋❀●✿┅┅┄┄
📣 خطبه ۱۶۰ ، {قسمت_دوم}
3⃣ وصف اميدواری به خدا
♦️به گمان خود ادّعا دارد که به خدا اميدوار است! به خدای بزرگ سوگند! که دروغ می گويد، چه می شود او را که اميدواری در کردارش پيدا نيست؟ پس هر کس به خدا اميدوار باشد بايد، اميد او در کردارش آشکار شود. هر اميدواريی جز اميد به خدای تعالی ناخالص است و هر ترسی جز ترس از خدا نادرست است. گروهی در کارهای بزرگ به خدا اميد بسته و در کارهای کوچک به بندگانِ خدا روی می آورند؛ پس حقِّ بنده را ادا می کنند و حقِّ خدا را بر زمين می گذارند، چرا در حقِّ خدای متعال کوتاهی می شود و کمتر از حقِّ بندگان رعايت می گردد.
آيا می ترسی در اميدی که به خدا داری دروغگو باشی؟ يا او را در خور اميد بستن نمی پنداری؟ اميدوار دروغين اگر از بنده خدا ترسناک باشد، حقِّ او را چنان رعايت کند که حقَّ پروردگار خود را آن گونه رعايت نمی کند، پس ترس خود را از بندگان آماده و ترس از خداوند را وعده ای انجام نشدنی می شمارد و اينگونه است کسی که دنيا در ديده اش بزرگ جلوه کند و ارزش و اعتبار دنيا در دلش فراوان گردد که دنيا را بر خدا مقدّم شمارد و جز دنيا به چيز ديگری نپردازد و بنده دنيا گردد.
4⃣ سیری در زندگی پیامبران «برای انتخاب الگوهای ساده زیستی»
♦️برای تو کافی است که راه و رسم زندگی پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) را اطاعت نمايی تا راهنمای خوبی برای تو در شناخت بدی ها و عيب های دنيا و رسوايی ها و زشتی های آن باشد، چه اينکه دنيا از هر سو بر پيامبر(صلی الله علیه و آله) بازداشته و برای غير او گسترانده شد، از پستان دنيا شير نخورد و از زيورهای آن فاصله گرفت. اگر می خواهی دومی را، موسی(علیه السلام) (کسی که با خدا سخن گفت) و زندگی او را توصيف کنم، آنجا که می گويد: «پروردگارا! هر چه به من از نيکی عطا کنی نيازمندم». به خدا سوگند! موسی(علیه السلام) جز قرص نانی که گرسنگی را برطرف سازد چيز ديگری نخواست، زيرا موسی(علیه السلام) از سبزيجات زمين می خورد، تا آنجا که بر اثر لاغری و آب شدن گوشت بدن، سبزی گياه از پشت پرده ی شکم او آشکار بود و اگر می خواهی سومی را، حضرت داوود(علیه السلام) صاحب نی های نوازنده و خواننده بهشتيان را الگوی خويش سازی، که با هنر دستان خود از ليف خرما زنبيل می بافت و از همنشينان خود می پرسيد: چه کسی از شما اين زنبيل را می فروشد؟ و با بهای آن به خوردن نان جوی قناعت می کرد. و اگر خواهی از عيسی بن مريم(علیه السلام) بگويم که سنگ را بالش خود قرار می داد، لباس پشمی خشن به تن می کرد و نان خشک می خورد، نان خورشت او گرسنگی و چراغش در شب ماه و پناهگاه زمستان او شرق و غرب زمين بود. ميوه و گُلِ او سبزيجاتی بود که زمين برای چهارپايان می روياند. زنی نداشت که او را فريفته خود سازد، فرزندی نداشت تا او را غمگين سازد، مالی نداشت تا او را سرگرم کند و آز و طمعی نداشت تا او را خوار و ذليل نمايد. مرکب سواری او دو پايش و خدمتگزار وی، دست هايش بود.
📜 #نهج_البلاغه ، #خطبه160
┄┄┅┅✿●❀🦋❀●✿┅┅┄┄
┄┄┅┅✿●❀🦋❀●✿┅┅┄┄
📣 خطبه ۱۶۰ ، {قسمت_سوم}
5⃣ راه و رسم زندگی پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم)
♦️ پس به پيامبر پاکيزه و پاکت اقتدا کن که راه و رسم او الگويی است برای الگو طلبان و مايه فخر و بزرگی است برای کسی که خواهان بزرگواری باشد و محبوب ترين بنده نزد خدا کسی است که از پيامبرش پيروی کند و گام بر جايگاه قدم او نهد. پيامبر(صلی الله علیه و آله) از دنيا چندان نخورد که دهان را پر کند و به دنيا با گوشه چشم نگريست، دو پهلويش از تمام مردم فرو رفته تر و شکمش از همه خالی تر بود. دنيا را به او نشان دادند، امّا نپذيرفت و چون دانست خدا چيزی را دشمن می دارد آن را دشمن داشت، و چيزی را که خدا خوار شمرده، آن را خوار انگاشت و چيزی را که خدا کوچک شمرده ،کوچک و ناچيز می دانست. اگر در ما نباشد جز آن که آنچه را خدا و پيامبرش دشمن می دارند، دوست بداريم، يا آنچه را خدا و پيامبرش کوچک شمارند، بزرگ بداريم، برای نشان دادن دشمنی ما با خدا و سرپيچی از فرمان های او کافی بود!. و همانا پيامبر «که درود خدا بر او باد» بر روی زمين می نشست و غذا می خورد و چون برده، ساده می نشست و با دست خود کفش خود را وصله می زد و جامه خود را با دست خود می دوخت و بر الاغ برهنه می نشست و ديگری را پشت سر خويش سوار می کرد. پرده ای بر در خانه او آويخته بود که نقش و تصويرها در آن بود، به يکی از همسرانش فرمود، «اين پرده را از برابر چشمان من دور کن که هر گاه نگاهم به آن می افتد، به ياد دنيا و زينت های آن می افتم.» پيامبر(صلی الله علیه و آله) با دل از دنيا روی گرداند و يادش را از جان خود ريشه کن کرد و همواره دوست داشت تا جاذبه های دنيا از ديدگانش پنهان ماند و از آن لباس زيبايی تهيّه نکند و آن را قرارگاه دائمی خود نداند و اميدِ ماندن در دنيا نداشته باشد، پس ياد دنيا را از جان خويش بيرون کرد و دل از دنيا برکند و چشم از دنيا پوشاند و چنين است کسی که چيزی را دشمن دارد، خوش ندارد به آن بنگرد، يا نام آن نزد او بر زبان آورده شود. در زندگانی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برای تو نشانه هايی است که تو را به زشتی ها و عيب های دنيا راهنمايی کند، زيرا پيامبر(صلی الله علیه و آله) با نزديکان خود گرسنه به سر می برد و با آن که مقام و منزلت بزرگی داشت، زينت های دنيا از ديده او دور ماند. پس تفکّرکننده ای بايد با عقل خويش به درستی انديشه کند که آيا خدا محمد(صلی الله علیه و آله) را به داشتن اين صفت ها اکرام فرمود يا او را خوار کرد؟ اگر بگويد خوار کرد، دروغ گفته و بُهتانی بزرگ زده است، و اگر بگويد: او را اکرام کرد، پس بداند، خدا کسی را خوار شمرد که دنيا را برای او گستراند و از نزديک ترين مردم به خودش دور نگهداشت. پس پيروی کننده بايد از پيامبر(صلی الله علیه و آله) پيروی کند و به دنبال او راه رود و قدم بر جای قدم او بگذارد وگرنه از هلاکت ايمن نمی باشد، که همانا خداوند، محمّد(صلی الله علیه و آله) را نشانه قيامت و مژده دهنده بهشت و ترساننده از کيفر جهنّم قرار داد. او با شکمی گرسنه از دنيا رفت و با سلامت جسم و جان وارد آخرت شد و کاخ های مجلّل نساخت سنگی بر سنگی نگذاشت تا جهان را ترک گفت و دعوت پروردگارش را پذيرفت. وه! چه بزرگ است منّتی که خدا با بعثت پيامبر(صلی الله علیه و آله) بر ما نهاده، و چنين نعمت بزرگی به ما عطا فرموده. رهبر پيشتازی که بايد او را پيروی کنيم و پيشوايی که بايد راه او را تداوم بخشيم. به خدا سوگند! آن قدر اين پيراهن پشمين را وصله زدم، که از پينه کننده آن، شرمسارم. يکی به من گفت: «آيا آن را دور نمی افکنی؟». گفتم: از من دور شو، صبحگاهان رهروان شب ستايش می شوند.
📜 #نهج_البلاغه ، #خطبه160
┄┄┅┅✿●❀🦋❀●✿┅┅┄┄
رمان #دل_آرام
این داستان: رفیق من
#قسمت4
بزرگ ترین گل قرمز رو چیدم و بهش دادم. با همون دستِ گلی و بهش گفتم: برای تو نشونش کرده بودم.
داش حسین به طرفم برگشت و نشست. دستم رو گرفت و محکم فشرد. دست خودش همِ گلی شد. عکس گل قرمزه افتاده بود وسط سیاهی چشماش. زل زده بود به گل.
گفت: دیگه تنها نیا اینجا. یکدفعه دیدی دست و بالت زخمی شد.
خندهام گرفت: دستو بالم! مگه من گنجشکم؟
گفت: آره تو مثّ یه گنجشک میمونی. نباید خودت رو تو خطر بیندازی. اگه حواست نباشه، اونوقت یه خاری بره تو دست و پات...
یه دفعه یاد گنجشکه دیروزی افتادم. دلم هرّی ریخت پایین.
پرسیدم: داداش امام زمان منو خوب میکنه؟
- آره، حتماً. آخه من پسر بدی ام.
- خدا نکنه.
- دیروز میخواستم با تیرکمون یه گنجشک بزنم ولی یکهو پام درد گرفت و یاد خودم که افتادم پشیمون شدم.
داش حسین دستش رو کشید روی سرم.
گفتم: من پسر بدی ام، امام زمان منو خوب نمی کنه.
می ترسیدم اما باید یه رازی رو بهش میگفتم: اگه یه رازی بهت بگم که صد ساله تو دلمه، باهام دعوا نمی کنی؟
خندید: نه!
- قول میدی که به هیچ کس نگی؟
- باشه قول میدم.
اون خروس بزرگه رو من انداختم تو چاه و خفه شد.
نیگاش کردم. داشت برگای درختارو نیگاه میکرد. چشماش سبز شده بود.
گفتم: اوّل پاهاشو بستم، بعد گذاشتمش تو سطل و از چاه پایین کشیدم. امّا وسط راه، سطل از دستم ول شد...
داش حسین بلند بلند خندید. اون قدر خندید که منم به خنده افتادم. دستش رو دور گردنم حلقه کرد و گفت:
خودم میدونستم.
باد سردی شروع شد. شونه هام لرزید. داداش بغلم کرد و برد توی اتاق. تشکم رو هم از ایوان برداشت و آورد تو اتاق. تیرکمون رو ندید چون زیر تشک بود. بهش گفتم: داش حسین اونو بیارش، دستمو به سمت تیرکمون سیاه دراز کردم. خندید و گفت: همین رو بیارم؟
گفتم: آره.
این عمار 👇👇👇
@aynaammar_gam2
رمان #دل_آرام
این داستان : رفیق من
#قسمت5
وقتی آوردش با دستای خودم جلوی چشماش تیکه تیکه اش کردم. داش حسین میخواست یه چیزی بگه که پاشنه در چرخید و ننه با خان دایی اومد تو. تو دستای دایی یه قلم و کتاب بود.
* * *
اون روز غروب، دایی صورتمو بوسید و نشست یه عریضه نوشت. بعد به ننه گفت: بدین خود بچه بندازتش توی چاه.
گفتم: توی چاه؟ اونوقت چه طوری به دستش میرسه.
داش حسین خندید و گفت: میرسه.
دایی که رفت، ننه عریضه رو به پایین چارقدش پیچید و بدون این که حرفی بزنه من رو انداخت روی کولش و راه افتاد. داش حسین هم پشت سر ما اومد. چند بار خواست منو خودش بیاره امّا ننه نگذاشت. ننه تند تند راه میرفت. روی کول ننه، دنیا دور سر آدم میچرخه و مخصوصاً با اون راه رفتن. هی چشامو میبستم و باز میکردم که یکدفعه نفهمیدم چی شد. چشمام همه جارو سیاه دید. نفسم بند اومد. نفس هام به خرخر افتاد و دیگه هیچی نفهمیدم.
وقتی چشمامو باز کردم، هنوز چیزی نمی دیدم. باد از لای دوتا دندانهای جلویی اومد تو. یه دفعه همه دندون هام تیر کشید. انگار از خواب پریدم.
نگام تو چشمای داداشی افتاد. هر دوتامون خندیدیم. ننه نشسته بود بالا سرم و آروم آروم اشک میریخت. پرسید: حالت خوبه؟ فقط لبخند زدم.
این دفعه داش حسین سرمو روی یه دست و پام رو روی دست دیگه گرفته و بلند شد. از اون بالا دنیا یه جوره دیگه بود. خودت که میدونی چی میخوام بگم رفیق. مردم نگامون میکردن بعضی هاشون گریه میکردن بعضی هاشون سر تکون میدادن. بچههای هم سن و سال من، راه افتاده بودن دنبالمون و هی منو صدا میزدن. خیلی ناراحت شده بودم، امّا چیزی نگفتم. وسط راه انگاری تو انداختی تو دل داش حسین که برگشت و گفت: بچهها برید خونه هاتون محمد سعید ناراحت میشه.
نمی دونم با اون چشم هاش چی کار کرد که همه رفتند. بغض اومده بود توی گلوم. ننه کنارمون داشت میاومد. هوا گرگ و میش بود. باد به بدنم میخورد و جای زخمها رو میسوزوند. دلم شکسته بود. خسته شده بودم. پاهام درد میکرد. داش حسین هر چند قدم که میرفت، هی سرش رو میآورد پایین و حالم رو میپرسید. بالاخره رسیدیم، داداش من رو سر راه نشوند. سر راه تو. ننه عریضه رو از لای چارقدش بیرون آورد و گفت: اول بسم اللَّه بگو بعد بیندازش. گفتم و انداختم. صدای برخورد کاغذ با چیزی در چاه اومد. باد میوزید. گردنم خم شده بود و بالا نمی اومد.
این عمار 👇👇👇
@aynaammar_gam2
💫🌱💫🌱💫🌱💫🌱
رمان #دل_آرام
این داستان: رفیق من
#قسمت6
چقدر مردم نگامون کردند! چقدر من رو به همدیگه نشون دادند. چقدر دلم گرفته بود!
چقدر هوا سرد بود. چقدر تا خونه فاصله بود. چقدر دنیا زشت شده بود! - سرتو بالا بیار مرد!
داش حسین بود که این حرف رو زد. سرم رو بالا آوردم. تا نیگاش کردم، اشک از چشماش سُر خورد پایین.
* * *
امروز غروب هیچ کس توی خونه نبود، از پلهها خودم رو پایین کشیدم. روی زمین سُر خوردم و به هر زحمتی بود تا در حیاط رفتم. خواستم دم در منتظرت بشینم که اگه اومدی اول من بهت سلام کنم. پام خون میاومد. زخمها پاره شده بود. خون به شلوارم رسیده بود. اما اصلاً ناراحت نبودم. به دیوار تکیه زدم و هی صلوات فرستادم. همه اومدند به جز خودت.
اون قدر به این و اون نگاه کردم؛ اونقدر به اینو اون سلام دادم تا بالاخره تو نگاه یکی از همون آدما خوابم برد. وقتی بیدار شدم، تو بغل آقا بودم... آقا گفت:
چطوری این همه راه رو رفتی؟
تا اومدم جواب بدم، خوابم برد.
شب پام خیلی درد گرفت. اولش خواستم به روی خودم نیارم، امّا نشد. اصلا نشد.
اون قدر گریه کردم، اون قدر سرم رو به سینه ننه کوبیدم، اونقدر داد و بیداد کردم که یه دفعه ننه یه سیلی محکم زد تو صورتم.
یه لحظه درد پام یادم رفت. طفلک ننه! اون قدر سرم رو به سینه اش کوبیده بودم که دردش اومده بود!
جای سیلی اش خیلی سوخت. همه صورتم رو داغ کرد، اما من آخ هم نگفتم. فقط تو دلم تو رو صدا زدم یادته؟
- نزن بچه رو گناه داره.
صدای آقام بود. ننه مثل این که تازه فهمیده بود چی کار کرده یه دفعه نیگام کرد بعد سرم رو محکم تو بغلش گرفت. یک ساعت تموم گریه کرد، تو که خودت خوب میدونی الان هم که بغضم گرفته، به خاطر ننه است. به خاطر این که ننه همیشه چشماش خیسه. هر چه قدر هم که قایمش کنه من میفهمم. تواین چند وقته هر چی مردم برای من دلسوزی کردند، ننه بیشتر ناراحت شد. چند وقت پیش هم که دست بندش رو فروخت تا برام دارو بخره. یه بار مرد و مردونه باهاش حرف زدم و گفتم: ننه جون چرا این قدر
ناراحتی! خدا خودش میدونه که چرا من باید اینجوری باشم.
این عمار 👇👇👇
@aynaammar_gam2
••🕊••
#شهیدانه~♥
شَہید، دسݓ نِوشتہ خـُداست...
درهمان لَحظہ ڪہ،
مآ غافِل عݜقِ یاڔ بۅدیم؛
.
ݜہدا عـٰاشق شدند،
وخدا پاے عشقِشاݧ ایستاد♥️📿
این عمار 👇👇👇
@aynaammar_gam2
♥️🍃
هرگاه خداوند
بندهاے را دوست بدارد،
نيكويى عبادت را به دل او اندازد.🌱
إذاأحَبَّاللّهُعَبداًألْهَمَهُحُسنَالعِبادَةِ/•°
"امام علی علیهالسّلام"
بهبه
چه عاشقانهے بندگی نابی مگه نه؟؟👆❤️
این عمار 👇👇👇
@aynaammar_gam2
شاخصه های انتخاب اصلح7-امانت داری.mp3
12.01M
🍃👌شاخصه های انتخاب اصلح
🍃🌸7-امانت داری
#انتخاب_اصلح
#ما_منتظر_انتخاباتیم
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🔴
*بسمه تعالی*
*قابل توجه حامیان آیت الله رئیسی*
*راهبردهای پیشنهادی تبلیغاتی:*
💠واقعیت این است که بر اساس اطلاعات میدانی و نیز نظرسنجیهای متعدد، آیت الله رئیسی با اختلاف فاحش از رقبایی که احراز صلاحیت آنها محتمل است، محبوبتر است و از نظر تعداد آرای منفیِ کم در بین طرفداران سایر نامزدها یا افرادی که تصمیم قطعی برای شرکت در انتخابات ندارند نیز وضعیت خیلی خوبی دارند. *لذا تبلیغ ایجابی با حجم زیاد و یادآوری اقدامات ارزشمند ایشان در مجموعه بزرگی مانند آستان قدس و نیز مبارزه با مفاسد کلان اقتصادی و راه اندازی مجدد کارخانه ها و ... در قوه قضائیه* بهترین گزینه است و دوستانِکمتجربه، نباید آغازگر و ایجاد کننده بحثهای چالشی با نتیجه مبهم باشند.
*💠تأکیدبراولویتداشتن پیشگیری از فساد بجای برخورد قضایی با آن* از مهمترین راهبردهای تبلیغاتی است. به قول ما پزشکان، پیشگیری بهتر از درمان است...
💠یکیاز مهمترین اقدامات ما باید *جلوگیری از سوء استفاده تبلیغاتی از توافق موقت و نسبی در مذاکرات وین و امتیازات احتمالی فریبنده طرف آمریکایی برای اثرگذاری بر انتخابات ایران باشد.* باید تأکید شود که اولاً مصوبه انقلابی مجلس شورای اسلامی در مجبور کردن طرف مقابل به رفع نسبی تحریمها، بسیار مؤثر بوده است و ثانیاً جناب آقای رئیسی و سایر نامزدهای انقلابی از هر گونه گشایشاقتصادی بهنفع مردم استقبال خواهند کرد و از تمام ظرفیتهای ارتباط بینالمللی نیز برای رفع تحریمها استفاده خواهد شد، ضمن اینکه بیش از پیش بر ظرفیتهای داخلی و ارتباط با سایر کشورها تأکید خواهد شد. بنابراین استفاده از ظرفیت ارتباط با چین، اروپا، کشورهای همسایه و ... در انحصار نامزد خاصی نیست و نباید از آن سواستفاده شود.
*💠پنجراهبرداشتباه زیر نیزخطراتی هستند که باید مراقب بود رأی ایشان را تحت تأثیر قرار ندهد.* احتمالاقدام افراد نفوذی و ایجاد جنگ روانی در این موارد نیز بسیار زیاد است:
*اشتباه راهبردی اول🔻*
*تخریب سایرنامزدهایانقلابی توسط طرفداران جناب رئیسی:*
تقریبا تمامی نامزدهای انقلابی که تأیید صلاحیت آنها محتمل است؛ یا برای حمایت از ایشان در مناظره ها نامزد شده اند یا به ساز و کار وحدت و کنار رفتن بر اساس نظرسنجی های روزهای آخر پایند هستند. بنابراین جدا از اشکال اخلاقی، تخریب نامزدهایی چون جلیلی، محمد، زاکانی و ... یک حماقت راهبردی هم هست که نوعا از طرف لاشخورهای سیاسی که به طمع پست و مقام در حال طرفداری صوری از یک نامزد و نفی دیگران هستند صورت میگیرد.
*اشتباه راهبردی دوم🔻*
*توجهبیشازحد بهرقبا،اعمازلاریجانی وجهانگیری و...خصوصاً تهمت زدن و تخریب غیر اخلاقی آنها:*
اصولاً نامزدی که رأی بیشتری دارد نیاز به ریسک کردن و ورود به مناقشات ندارد و این امر به نفع نامزدهای غیر مطرح است. عملکرد ۸ ساله جهانگیری و اطرافیانش بزرگترین رقیب آنهاست که باعث کمترین اقبال عمومی به آنها خواهد شد. همچنین آقای لاریجانی که شریک راهبردی دولت در این نابسامانی ها است، در آخرین بار نامزدی ریاست جمهوری نفر هفتم از هشت نفر بودند و نیز به علت کاهش محبوبیت در شهر قم، مجبور به کناره گیری از نامزدی مجلس شدند. توجه بیش از حد و حمله زیاد به چنین رقبایی ممکن است حس کاذب مظلوم واقع شدن آنها را تحریک و مردم را به رأی دادن به آنها ترغیب کند. نهایت کاری که در مورد این دو نفر و طیف مشابه آنها باید انجام شود، مساوی دانستن به حق رویکرد آنها با دولت فعلی است.
*اشتباه راهبردی سوم🔻*
*جشن پیروزی زودهنگام:*
تجربه ثابت کرده است که آرای بخش مهمی از مردم، پس از مناظره ها و در دو سه روز آخر نهایی می شود. لذا تلاش در فضای مجازی و مهمتر از آن تلاش سینه به سینه باید تا آخر ادامه داشته باشد. تخریبهای احتمالی باید بدون دمیدن بیشتر در شبهات به طور مستدل پاسخ داده شوند. البته تبلیغ فعالانهباحجم وسیعخودش بزرگترین دفاع است و نباید منفعلانه برخورد کرد.
*اشتباه راهبردی چهارم🔻*
*سهمخواهی، عدم اخلاص واحساس بینیازی از امدادهای الهی:*
همه باید به نفس خود رجوع کنیم که آیا اگر آیت الله رئیسی به ریاست جمهوری رسیدند و به هر دلیل به جای ما فرد دیگری از جریان انقلابی یا حتی افراد سالم و متخصص از سایر سلیقه های سیاسی به منصبی رسید، چقدر حاضر به از خودگذشتگی و ادامه حمایت از دولت منتخب هستیم؟! نبود اخلاص ممکن است عنایت الهی را از ما دور کند و قلبهای مردم نیز متوجه نفاق احتمالی اطرافیان خواهد شد. لذا باید با نیت الهی و به دور از تند روی که ثابت شده اثر عکس دارد، مخلصانه و برای رضای الهی تبلیغ کرد.
*اشتباه راهبردی پنجم🔻*
*ایجاد انتظار غیر معقول در جامعه:*
با توجه به وضعیت فعلی کشور و حجم نابسامانی های ناشی از کم کاری و ...، ضمن امید دادن به مردم برای آینده ای بهتر، 👇👇