eitaa logo
این عمار
3.3هزار دنبال‌کننده
28.9هزار عکس
23.3هزار ویدیو
652 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
20قرآن کریم استاد معتز آقایی حدود۳۰دقیقه دور بیست وهفتم جهت سلامتی سلامتی و ظهور امام زمان عج و سلامتی امام خامنه ای مدظله العالی ورفع مشکلات مسلمین و آزادی قدس https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽🍃👌دعای عهد .... این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🔰برای حفظ سلامتی، این دعا را هر صبح و شب بخوانید: 🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ🌸 🌼اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي دِرْعِكَ الْحَصِينَةِ الَّتِي تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ تُرِيدُ. (سه ‌مرتبه)🌼 🍃🌛خداوندا، مرا در زره نگهدارنده و قوی خود _ که هر کس را بخواهی در آن قرار می‌دهی _ قرار بده!🌜🍃 🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ🌸 🔰بهجت‌الدعاء، ص ٣۴٧ ( مجموعه ادعیه، اذکار و دستورالعمل‌های عبادی مورد توصیه حضرت قدس‌سره) https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ ✅ ختم در ۱۹۲ روز 🌷تقدیم به ارواح پاک و مطهر همه شهدا از صدر اسلام تا کنون 🔷 سهم روز نود و چهارم 🔻نامه ۱۰ تا نامه ۹
🌹سهم : نامه ۱۰ تا نامه ۹ ┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄ 📜 : نامه به معاويه در سال ٣٦ هجری 1⃣ افشای دشمنی های قريش و استقامت پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) 🔻خويشاوندان ما از قريش می خواستند پيامبرمان (صلی الله علیه و آله وسلم) را بكشند و ريشه ما را بركنند و در اين راه انديشه ها از سر گذراندند و هر چه خواستند نسبت به ما انجام دادند و زندگی خوش را از ما سلب كردند و با ترس و وحشت به هم آميختند و ما را به پيمودن كوه های صعب العبور مجبور كردند و برای ما آتش جنگ افروختند، اما خدا خواست كه ما پاسدار دين او باشيم و شرّ آنان را از حريم دين باز داريم، مؤمن ما در اين راه خواستار پاداش بود و كافر ما از خويشاوندان خود دفاع می كرد، ديگر افراد قريش كه ايمان می آوردند و از تبار ما نبودند، يا به وسيله هم پيمانهايشان و يا با نيروی قوم و قبيله شان حمايت شده و در امان بودند، هرگاه آتش جنگ زبانه می كشيد و دشمنان هجوم می آوردند پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) اهل بيت خود را پيش می فرستاد تا به وسيله آنها، اصحابش را از سوزش شمشيرها و نيزه ها حفظ فرمايد، چنانكه عبيده بن حارث در جنگ بدر و حمزه در احد و جعفر در موته، شهيد گرديدند. كسانی هم بودند كه اگر می خواستم نامشان را می آوردم، آنان كه دوست داشتند چون شهيدان اسلام شهيد گردند، اما مقدّر چنين بود كه زنده بمانند و مرگشان به تأخير افتاد، شگفتا از روزگار، كه مرا همسنگ كسی قرار داده كه چون من پيش قدم نبوده و مانند من سابقه در اسلام و هجرت نداشته است، كسی را سراغ ندارم چنين ادعایی كند، مگر ادعاكننده ای كه نه من او را می شناسم و نه فكر می كنم خدا او را بشناسد، در هر حال خدا را سپاسگزارم. 2⃣ افشای ادعای دروغين معاويه در خونخواهی عثمان ♦️اينكه از من خواستی تا قاتلان عثمان را به تو واگذارم، پيرامون آن فكر كردم و ديدم كه توان سپردن آنها را به تو يا غير تو ندارم، سوگند بجان خودم، اگر دست از گمراهی و تفرقه برنداری، به زودی آنها را خواهی يافت كه تو را می جويند، بی آنكه تو را فرصت دهند تا در خشكی و دريا و كوه و صحرا زحمت پيدا كردنشان را بر خود هموار كنی و اگر در جستجوی آنان برآیی بدان كه شادمان نخواهی شد و زيارتشان تو را خوشحال نخواهد كرد، و درود بر اهل آن. ┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄
🌹سهم : نامه ۱۰ تا نامه ۹ ┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄ 📜 : نامه دیگری به معاویه در سرزمین صفین در سال ٣٦ هجری پیش از آغاز نبرد؛ 1⃣ افشای چهره معاويه 🔻چه خواهی كرد آنگاه كه جامه های رنگين تو كنار رود؟ كه به زيبايی های دنيا زينت شده است؟ دنيا تو را با خوشی های خود فريب داده و تو به دعوت آن پاسخ داده ای؛ فرمانت داد و اطاعت كردی، همانا به زودی تو را وارد ميدان خطرناكی می كند كه هيچ سپر نگهدارنده ای نجاتت نمی دهد. ای معاويه! از اين كار دست بكش و آماده حساب باش و آماده حوادثی باش كه به سراغ تو می آيد، به گمراهان فرومايه گوش مسپار، اگر چنين نكنی به تو اعلام می دارم كه در غفلت زدگی قرار گرفته ای، همانا تو ناز پرورده ای می باشی كه شيطان بر تو حكومت می كند و با تو به آرزوهايش می رسد و چون روح و خون در سراسر وجودت جريان دارد. معاويه! از چه زمانی شما زمامداران امت و فرماندهان ملت بوديد؟ نه سابقه درخشانی در دين و نه شرافت والایی در خانواده داريد، پناه به خدا می برم از گرفتار شدن به دشمنی های ريشه دار، تو را می ترسانم از اينكه به دنبال آرزوها تلاش كنی و آشكار و نهانت يكسان نباشد. 2⃣ پاسخ به تهديد نظامی 🔻معاويه! مرا به جنگ خوانده ای، اگر راست می گویی مردم را بگذار و به جنگ من بيا و دو لشكر را از كشتار بازدار، تا بدانی پرده تاريك بر دل كدام يك از ما كشيده و ديده چه كس پوشيده است؟ من ابوالحسن، كُشنده جدّ و دایی و برادر تو در روز نبرد بدر می باشم كه سر آنان را شكافتم، همان شمشير با من است و با همان قلب با دشمنانم ملاقات می كنم، نه بدعتی در دين گذاشته و نه پيامبر جديدی برگزيده ام، من بر همان راه راست الهی قرار دارم كه شما با اختيار رها كرده و با اكراه پذيرفته بوديد. 3⃣ پاسخ به خونخواهی دروغين معاويه 🔻خيال كردی به خونخواهی عثمان آمده ای؟ در حالی كه می دانی خون او به دست چه كسانی ريخته شده، اگر راست می گویی از آنها مطالبه كن! همانا من تو را در جنگ می نگرم كه چونان شتران زير بار سنگين مانده، فرياد و ناله سرمی دهی و می بينم كه لشكريانت با بی صبری از ضربات پياپی شمشيرها و بلاهای سخت و بر خاك افتادن مداوم تنها مرا به كتاب خدا می خوانند در حالی كه لشكريان تو كافرند و در انكار از بيعت كنندگان پيمان شكنند. ┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄
ختم نهج البلاغه در ۱۹۲ روز(70).mp3
8.26M
🔈 ختم گویای در ۱۹۲ روز. 🌷 تقدیم به ارواح پاک و مطهر همه شهدا از صدر اسلام تا کنون 🔷 سهم روز نود و چهارم : ختم نهج البلاغه، نامه ۱۰ تا نامه ۹
💕💞💕💞💕💞💕💞 💞💕 🔶اواخر سال ۱۳۸۲بود که برای عروسی👰 ربابه دعوت شدیم. پدرم تکه زمینی فروخته بود و برای ربابه جهیزیۀ کاملی خریده بود. داماد هم عروسی مفصلی گرفته بود. قیافۀ من اصلا شبیه تازه‌عروس‌ها 😔نبود. نه طلایی داشتم و نه لباس گران‌قیمتی، اما هرگز افسوس زندگی ربابه را نخوردم چون احساس می‌کردم از همۀ دخترها خوشبخت‌ترم💞 یک برادر دیگر توی خانه داشتم. برای او هم زن عقد کرده بودند و داشتند خانه می‌ساختند. 🔸نزدیک عید نوروز، لیلاخانم با بچه‌هایش از زابل آمدند. خانه حسابی شلوغ بود🤓 من از آقامصطفی چیزی نمی‌خواستم. آقامصطفی وقتی دید من در جمع آنها تنها و دلگیرم گفت: «دین‌داری سخته زینب، سختی‌هاش رو باید تحمل کنیم🌷. خانواده‌ام راضی به ازدواجم نبودند. گفتن باید بری سرکار تا یک‌سری سختی‌ها رو نکشی، ولی من دیدم اگه بخوام صبر کنم، آخرتم رو از دست میدم بالاخره چشمم به دختری می‌افتاد شاید ناز و عشوه‌اش روی من تأثیر می‌ذاشت ممکن بود نتونم با نفسم مبارزه کنم و به گناه بیفتم.»😞😞 گفتم: «توی خانوادۀ ما هم کسی نبود که بگه حتماً چادر سرت کن یا مثلاً با پسرعموت صحبت نکن، توی عروسی‌هامون اگه مختلط می‌شد، کسی نمی‌گفت چرا مختلط شده😯، خودم دوست داشتم زودتر از اون فضا دربیام. من از همون اول که تو رو انتخاب کردم، می‌دونستم راه سختی در پیش داریم.» 🔸بعد از تعطیلات عید، لیلاخانم برگشت به زابل و خانه خلوت‌تر شد. من نشستم به درس‌خواندن📚، سال سوم علوم تجربی بودم. واحدهایم را غیرحضوری برداشته بودم. یکی دو ماه حسابی درس خواندم و خرداد رفتیم زابل. بعد از هر امتحان برگۀ سوالات را می‌آوردم، کتاب را باز می‌کردم و جواب‌هایم را مقایسه می‌کردم شیمی، فیزیک و زیست‌شناسی را با نمره‌های ناپلئونی قبول شدم 🙃بعد از امتحانات برگشتیم مشهد. آخر شب بود که رسیدیم خانه ، دیدیم روی اُپن یک سبدگل 💐بود و توی یخچال یک جعبۀ بزرگ شیرینی، فهمیدیم برای سارا خواستگار آمده، آقامصطفی ایستاد و زمانی دراز به سبد گل خیره شد🙄 دستش را گرفتم و بردم داخل اتاق، گفتم: «از اینکه بهت نگفتن ناراحتی؟»🤔 گفت: «نه، از این ناراحتم که چرا کسی به من نگفت وقتی رفتی خواستگاری گل ببر؟»🌻 گفتم:«توی فیلم‌ها که دیده بودی!» گفت: «باورت میشه من اصلاً فیلم نگاه نمی‌کردم. موقع خواستگاری خواهر بزرگم هم سرباز بودم.»😎 گفتم: «بی‌خیال! حالا که گذشته!» گفت: «آره گذشته، ولی شرمندگی‌اش برای من مونده!»😔😔😔 🔺به‌روایت‌همسر‌شهید خانوم ‌زهرا‌ عارفی 🌷 •┄┅══༻○༺══┅┄• https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
💕💞💕💞💕💞💕💞 💞💕 🔶مادر آقامصطفی کارمند فرمانداری بود هر روز وقتی از سرکار برمی‌گشت، خسته و عصبی بود😠. یک روز آقامصطفی به مادرش گفت: «شما راه‌تون دوره، کارتون سخته، دیگه نباید کار کنین هر روز که میاید خونه اعصاب‌تون خورده محیط اونجا با روحیۀ شما سازگار نیست.»🧐 مادرش گفت: «آره ، خودم هم به این نتیجه رسیده بودم که باید استعفا بدم.» طولی نکشید که مادر آقامصطفی خودش را بازخرید کرد و نشست توی خانه، از پول بازخریدش برای آقامصطفی یک پیکان خرید.🚗 اوایل وقتی داخل ماشین با هم بودیم، آقامصطفی موسیقی سنتی 🎼🎼می‌گذاشت اما بعد از یک مدت گفت: «زینب! یک چیزی میگم بازم نظر خودت مهمه، من دلم نمی‌خواد وقتم رو با هر چیزی بگذرونم اگه قراره آهنگی گوش کنم، 🎧دوست دارم ذکر باشه، دوست دارم برام ثواب نوشته بشه برای همین دوست دارم به‌جای این آهنگ‌ها مداحی گوش کنم.» گفتم: «منم مداحی رو بیشتر دوست دارم.»😊 گفت: «من این آهنگ‌ها رو به‌خاطر تو می‌ذاشتم، نمی‌خواستم یک دفعه بگم آهنگ‌ها قطع، فقط مداحی!»☺️ از اون روز به بعد هر وقت داخل ماشین می‌نشستیم، مداحی گوش می‌کردیم. بعضی‌ها می‌گفتند: «شما دائم‌العزا هستین، یک‌سره مداحی! داغون نمی‌شید؟»🤔 گفتم: «روحیۀ ما رو ببینین، روحیۀ خودتون رو ببینین. شما که ترانه گوش می‌کنین هر روز افسرده‌این، ما که مداحی گوش می‌کنیم یک لحظه لبخند☺️ از روی لب‌هامون نمیره. یک بار نشده دارویی مصرف کنیم، بگیم عصبی بودیم!» 🔸یک روز که به تربت جام رفته بودیم، دایی آقامصطفی و پسردایی‌هایشان هم آنجا بودند. دایی آقامصطفی گفت: «من توی روستای جوادیه، یک خانه‌باغ 🏡دارم قصد دارم تکمیلش کنم. می‌خوام یک سوله‌ بسازم و یک گاوداری کوچیک راه بندازم، پایه‌ای آقامصطفی؟» آقامصطفی هم گفت: «آره دایی، فکر خوبیه کار تولیدی از کارای دیگه بهتره.»🌺🌺 🔸فردای آن روز رفتیم جوادیه، آنجا یک زمین بزرگ بود که داخلش اسکلت ساختمان ناتمامی دیده می‌شد. فقط دیوارها و سقف یک اتاق از این بنا ساخته شده بود🌸. زمین‌های اطراف ساختمان خاکی و ناهموار بود. چیزی به نام آشپزخانه و سینک ظرف‌شویی وجود نداشت. باید ظرف‌ها را زیر شیرِ یک بشکۀ فلزی می‌شستیم که پشت ساختمان قرار داشت.🌿🌿 دایی آقامصطفی یک چراغ علاء‌الدین، یک چلیک نفت و یک پیک‌نیک و کمی ظرف آورد. انگار در تونل زمان به چند دهه قبل برگشته بودیم😒. در محوطه هیچ درخت و سایه‌ای وجود نداشت. قرار شد آقامصطفی همراه پسردایی‌ها و پسرخاله‌اش آنجا ساکن شوند و کار کنند من گفتم: «من هم همین‌جا می‌مونم.»🌹 دایی آقامصطفی گفت: «نه! اینجا محیط مردونه است شما برید خونه قول میدم آقامصطفی رو روز درمیون بفرستم مشهد» ، قبول نکردم جای خالی پنجرۀ اتاق را پلاستیک زدیم به جای در، پرده آویختیم🌺🍃. یک پرده هم وسط اتاق زدیم. اغلب شب‌هایی که من آنجا می‌ماندم پسردایی‌هایشان می‌رفتند روستا می‌خوابیدند. 🌷🌷🌷🌷 🔺به‌روایت‌همسر‌شهید خانوم ‌زهرا‌ عارفی 🌷 •┄┅══༻○༺══┅┄• https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
💕💞💕💞💕💞💕💞 💞💕 🔶چند روز بعد دایی آقامصطفی یک پمپ آب و یک تانکر کوچک خرید. پمپ را گذاشتند داخل چاه، مردها خودشان تانکر را آب می‌کردند و من برای شستن ظرف‌ها یا آشپزی👩‍🍳 از آب تانکر استفاده می‌کردم. آقامصطفی از اینکه می‌دید من یک‌سره چادر سرم هست، برای ظرف‌شستن سایبانی ندارم، دلش می‌سوخت و می‌گفت: «زینب جارو نکن جارو کردن را نوبتی می‌کنیم، زینب غذا درست نکن، تعداد زیاده خسته میشی غذاهای حاضری می‌خوریم.»😊 اما من غذا درست می‌کردم آشپزی یاد گرفته بودم آقامصطفی همیشه از غذاهای من تعریف می‌کرد. فسنجانی را که من درست می‌کردم یا آبگوشت محلی را که مال شهر خودمان بود، خیلی دوست داشت☺️☺️، یک بار برنج را سوزاندم می‌خورد و می‌گفت: « بَه‌بَه داریم برنج دودی می‌خوریم.» می‌گفتم: «اون دودی با این دودی فرق می‌کنه.» 🔸هر چند روز یک بار می‌آمدیم مشهد، حمام 🛁می‌رفتیم و لباس‌هایمان را می‌شستیم، یک روز مادرم سرزده آمد. وقتی فهمید ما رفتیم جوادیه، خیلی ناراحت شد. مادرشوهرم گفت: «مصطفی می‌تونست به‌جای پدرش بره سرکار، کارمند فرمانداری بشه، خودش نخواست.»🌿 آقامصطفی گفت: «من موروثی سرکار رفتن رو دوست ندارم. خیلی خوبه بدون هیچ زحمتی بری پشت میز بشینی، ماه به ماه حقوق به حسابت واریز بشه، ولی این جوری حق اون بنده خدایی که رفته دانشگاه درس خونده ضایع میشه و من دوست ندارم😔 آه کسی دنبالم باشه. از اون گذشته مثلاً زینب‌خانم که هر دو ماه یک بار می‌خواد بره زابل و من دوست دارم برسونمش، اگه کارمند باشم که نمی‌تونم.» مادرم گفت: «بیا بریم زابل یک مدت بمون تا کار و بار آقامصطفی بگیره و بتونه یک خونه‌ای اجاره کنه. ببین لیلاخانم عیدهای نوروز و سه ماه تابستون رو میاد اینجا می‌مونه!»🧐🧐 گفتم: «من نمی‌تونم از آقامصطفی دل بکنم💞، نمی‌تونم دوریش رو تحمل کنم.» 🔸مادرم به زابل برگشته و به پدرم گفته بود که زینب به جوادیه رفته است و پدرم زنگ زده بود به دایی آقامصطفی و گفته بود اجازه نده🧐 زینب به جوادیه بیاید. اما من لجبازتر از آن بودم که نصیحت‌های پدر و مادرم را گوش کنم وقتی آقامصطفی نبود، احساس خوبی نداشتم، جوادیه را به تنها ماندن در شهر ترجیح می‌دادم.🙁 در جوادیه آقامصطفی بنایی می‌کرد. همیشه هنگام کار کلاه حصیری لبه‌پهنی روی سرش می‌گذاشت. دست‌کش دستش می‌کرد و به من هم سفارش می‌کرد زیر آفتاب🌞 بدون کلاه و دست‌کش نباشم. می‌گفت باید از بدن‌مان مراقبت کنیم. مدام از من به خاطر بودنم تشکر می‌کرد و اجازه نمی‌داد که زیاد خودم را خسته کنم. خیلی زود ساخت سوله به پایان رسید. دایی آقامصطفی سه رأس گاو🐂🐂 شیری خرید. آقامصطفی مثل یک دام‌دار کهنه‌کار از گاوها مراقبت می‌کرد، شیر می‌دوشید، کاه می‌شست، علوفه می‌ریخت.🌷🌷🌷🌷 🔺به‌روایت‌همسر‌شهید خانوم ‌زهرا‌ عارفی 🌷 •┄┅══༻○༺══┅┄• https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 شهدایی🌷 درد و رنج مردم اذیتش میڪرد، هرگز بی تفاوت نبود همیشه درحال جهیزیه دادن به یڪ خانواده بود مخصوصاً دخـــــتران شــــــــهدا... به فقرا و مستمندان میرسید، به سـاخت مسجد ڪمڪ میڪرد، برای بچه های بی سرپرست مڪانی رو درست ڪرده بود ڪه مدتها بعد از شهادتش،ڪسی خبر نداشت اگرمیخواست پولشو جمع ڪنه یکی از ثرومتندترین افراد میشد؛ ولی همین ڪه انقلاب شد، مغـازه اش را ڪرد تعاونی وحــدت اسلامـی از جیبش میگذاشت تا اجناس ارزانتر به دست مردم برسد... خوشا زبانی که شهدا را یاد کند با ذکر صلوات... شهید سیدمجتبی هاشمی🌷 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فرازی از وصیت‌نامه شهید حمید ایرانمنش (حمید چریک): ای جوانان عزیز وای خواهران، مادران و پدران! قرآن را جهت هدایت، نهج‌البلاغه را جهت مردم‌داری و طریقه حکومت و صحیفه سجادیه را جهت آمرزش و طلب مغفرت و دعا به درگاه خدا از دست ندهید... از شهدای https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
• • 🕊 آسید‌مجتبی خیلی حضرت‌زهرا«س» رو دوست داشت؛ یه شب دیدم صدای ناله از اتاقش بلند شد با نگرانی رفتم سراغشو دیدم پاهاش رو تو شکمش جمع کرده،دستش هم بھ پهلوش گذاشته و از درد دور خودش می‌پیچه بلند بلند هم داد می‌زد... آخ‌ پهلوم...چند دقیقه بعد آروم شد؛ گفتم چته مادر!چی شده؟ گفت: مادر جان !از خدا خواستم دردی کھ حضرت زهرا«س» بین در و دیوار کشید رو بھِم بچشونه... الان بھم نشون‌داد؛خیلی‌دردداشت‌مادر ... خیلی...💔 •🥀• https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو پلاکت رو دادی که بشی من دوییدم که نامدار بشم حالا من موندم ... زیر خروارها فراموشی و نام تو سر در کوچه ها •• 🕊🌷🕊🌷🕊 هر که شد تر ، خریدارش شود بر درِ این خانه از نام و نشان باید گذشت!♥️ شفاعت شهدا نصیبتون باذکر صلوات الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ التماس دعا گمنامی آرزوست https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
📝🍃 🍃 •[ 🎤 ]• 🔥 موضوع: امام خودش به ما توجه می‌کند، اگر... ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🔻 مردم زیادی از من پرسیده‌اند که چه کنیم را ببینیم؟ به آن‌ها گفته‌ام: چشمت نکند، لیاقت ملاقات پیدا می‌کنی. شما اگر توی یک ظرفی حنا درست کردی، آن ظرف پس از شستن هم بوی حنا می‌دهد. اگر چشمی گناه کرد، آلوده می‌شود. 🔻 البته ما وظیفه نداریم که کارهایمان را تعطیل کنیم، برویم دنبال دیدن امام زمان(عج) همان‌طور که یاران علیه السلام وظیفه نداشتند بروند دنبال دیدن امام صادق علیه السلام. آنچه مهم است، و است، گرچه زیارت و ملاقات هم یک ارزش است؛ اما چنین تکلیفی نداریم. اگر داشته باشیم، امام، خودش، به ما توجه می‌کند. 👤 📚 از کتاب 📖 ص ۱۱۵ 🙏 🔖 🔖 🔖 🖇 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
📝🍃 🍃 •[ 🎤 ]• 💠 | 🖌| 🔥 موضوع: نکته اساسی طرح اصلاح و هدفمندی یارانه‌ها ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ ✳️ طرح اصلاح و هدفمندی یارانه ها فارغ از فراز و نشیب ها و حواشی آن دارای یک نکته اساسی نیز می باشد. 🔻در بحبوحه مشکلات امنیتی و اقتصادی جهان و پیش بینی کمبود غلات و ارزاق عمومی در بسیاری از کشورها و ذخیره سازی عجیب و بی سابقه برخی از کشورها که منجر به قطع زنجیره صادرات در برخی از کشورهای صادر کننده شده است. می‌توان با بازنگری اساسی در میزان مصرف و بهینه سازی آن آینده خود و کشور را تضمین کرد. 🔻 مساله ای که اکنون در ادبیات اقتصادی سیاسی از آن به عنوان ریاضت اقتصادی نام برده می‌شود ولی در هزار و چهار سال پیش اسلام به عنوان میانه روی و تدبیر در معیشت و مصرف مطرح نموده و از آن به عنوان ارزشی دینی نام برده است. ⚠️ متاسفانه پدیده مصرف گرایی در ایران با اسراف و مصرف بی ضابطه عجین شده است به گونه ای که در میزان هدررفت و اسراف به نسبت جمعیت در برخی از امور مانند انرژی و مواد غذایی و... تقریبا رکورد دار هستیم! ♻️ اکنون که مساله اصلاح و هدفمندی به عنوان ضرورتی اجتناب ناپذیر در حال اجراست می توان برای همیشه از شر اسراف رها شد و با عمل به دستورات دینی به میانه روی و مدیریت مصرف روی آورد. 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🖇 🖇 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🌠🍃 🍃 •[ 🎤 ]• 🖼 🔶🔹 قد نگاهت رو بکش بالا... 🍃🌀🍃 🔻 تفاوت افق نگاه ما به مقوله فرزندآوری با قرآن، از کجا تا به کجاست⁉️ 🔖 🔖 🖇 🖇 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🌠🍃 🍃 •[ 🎤 ]• 🖼 🔰 امیدوار کردن یا ناامید کردن... 🍃🌀🍃 💠 مقام معظم رهبری (مدظله العالی): 🔻امروز یک جریانی در داخل کشور و خارج کشور وجود دارد برای دمیدن روح یأس به جای دمیدن روح امید. 🔖 🖇 🖇 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🌠🍃 🍃 •[ 🎤 ]• 🖼 ♦️ورزش باستانی یک فرهنگ است! 🍃🌀🍃 🔰 آیت‌الله خامنه‌ای در مراسم تجلیل از پهلوانان: ورزش‌باستانی برای ما فقط یک ورزش نیست؛ یک تاریخ است، یک فرهنگ است؛ یعنی چند هزار سال سابقه‌ی تاریخی و سابقه‌ی فرهنگی... با خودش دارد که بسیار ارزشمند است. پهلوانی در تاریخ گذشته‌ی ما توأم با گذشت و فداکاری و مردانگی و جوانمردی است... ما برای احیای همین روح جوانمردی هم که هست، بایستی آن فرهنگ را در جامعه رشد بدهیم و پرورش بدهیم. [۱۳۶۷/۰۲/۲۷] 🔖 🖇 🖇 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◉━━━━━────     ↻  ◁ㅤ❚❚ㅤ▷ㅤ⇆ 🎞 🌐 موضوع: 🎥 خطرات کاهش جمعیت 🍃🌀🍃 👌خدا روزی رسان است... کاهش فرزندآوری چه ضربه ای به تولید کشور می زند⁉️ 🔖 🔖 🖇 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─