eitaa logo
💞روزهای خدایی💞
71 دنبال‌کننده
39 عکس
6 ویدیو
1 فایل
در این کانال به توفیق الهی برخی از #ایام‌اللّه زندگی #شهروندی، #طلبگی، #تبلیغی و #معلّمی و #مترجمی و #ویراستاری ثبت می‌شود. 🔸 #سرگذشت‌ها روی #سرنوشت‌ها تأثیر می‌گذارد.🔸 ارتباط👇 @mirzameysam افراد فراری از شبکه‌های مجازی وطنی 👇 https://t.me/ayyamollah1
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨ پدر شهید ۶۳ ساله ما. امشب دغدغه‌های پدرمان را خوب بشنویم و فرزندان خلفی برایش باشیم و تصمیم بگیریم در سال سرنوشت پیش‌رو بیشتر در مسیر دغدغه‌های او قدم برداریم @ayyamollah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ «یا من هو أضحک😂 و أبکی😭» خاطرات شیرین و مفرّحی هم از تبلیغ در در ذهنم مانده که بد نیست با الهام از صفتِ «یا من أضحک» خداوند متعال در با نقل آنها، لحظاتی را بر صورت شما بندگان خوب خدا و میهمانان بزم الهی بنشانم که قطعا بوده و آثار معنوی خاص خودش را خواهد داشت ان شاء الله! خاطره‌ام مربوط می‌شود به روستایی که در ایام ماه مبارک مبلغ نداشتند و من در روستایی در چند کیلومتری آنها مشغول امر تبلیغ بودم. بانی آنها آمد و از من خواست که به مدت 5 شب از شب 19 در آنجا هم برنامه داشته باشم. سخنرانی و مراسم قرآن به سر. قبول کردم. مقدمتا عرض کنم که معمولا در مساجد و هیئات در قسمتی که منبر هست یک چراغ عمدتا تعبیه شده تا وقتی چراغ‌ها را برای ذکر مصیبت و قرآن به سر خاموش کردند و همه جا تاریک شد هم حاج آقا در هاله‌ای از نور سبز فرو برود و مخاطبانش با دیدن این هاله نورانی برای ارتباط با خداوند متعال دلهایشان آماده‌تر شود و هم اگر علم حاج آقا در کاغذ همراهش باشد بتواند از آن روشنایی بهره‌مند شود. این نور برای معنویت سخنران هم بی‌تاثیرنیست البته! مَنِ از همه جا بی‌خبر گفتم: برای ذکر توسل و قرآن به سر چراغها را خاموش کنید تا بهتر با خدا ارتباط برقرار کنید و از یکدیگر خجالت نکشید و ... . وقتی چراغها را خاموش کردند و همه جا تاریک شد، و مردم در آستانۀ ارتباط با خدا قرار گرفتند، ارتباط من به صورت کامل با علمم قطع شد. با اشاره به بانی گفتم چراغ بالای سرم را روشن کند، لحظاتی گذشت و دیدم بانی عزیز یک سیم بلند متصل به یک لامپ رشته‌ای 100 را روی یایه میکروفن گذاشت😱😳. لحظه به لحظه بر داغی روبروی صورتم و عرق و ... افزوده می‌شد و پشه‌ها و سوسک‌ها که ظاهرا دارند به سوی منبع نور اطراف حاج آقا حمله‌ور شدند و باقی قضایا ... و از خیر چراغ گذشتم و عطایش را به لقایش بخشیدم 😂😂🤣. 📌 پی‌نوشت: به نظرم هر جا خداوند متعال کسی را می‌خنداند در دل آن خنده، یک گریه نهفته است و بر عکس! 🤔🙄 شاید بی‌راه نباشد که از قدیم گفته‌اند: «هیچ عروسی‌ای بی‌گریه نیست و هیچ عزایی بی‌خنده!!! 📎 http://ayyamollah.blog.ir/post/10 @ayyamollah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ هر ساله در ایام تبلیغی ماه محرم و ماه مبارک به ویژه در ایام پایانی آن، شاهد انتشار برخی حرف‌ها و توصیه‌ها بوده و هستیم. از کارهای عجیب و غریب گرفته تا مطالب به ظاهر مذهبی و موجّه. به اسم ، گاهی جاهایی برای انتشار خرافات و آیین‌های مذهبی بافتنی و ساختگی درست شده و حتی کم‌کم با الهامات الهی در قالب خواب‌ها و خواب‌نماشدن‌های کذایی مساجد خاصی در آن نقطه بنا می‌شود و ... در شب 27 ماه مبارک، خانمها در مسجد جمع می‌شوند و تا صبح پارچه چادری را قیچی می‌زنند و می‌گویند شگون داره! یا عده‌ای از بچه‌ها دم در خانه مردم می‌آیند و شعرهایی می‌خوانند و طلب پول و کمک می‌کنند؛ به اسم ! (بو علی‌جانیم بوعلی‌جانیم میدی یا بریم!😂) یا یه عده‌ای از دختر بچه‌ها یا حتی بزرگ‌ترها چادری روی سر خودشان به صورت دسته‌جمعی می‌اندازند و درب خانه ها می‌کنند و یا چند سنگ دستشونه و به هم می‌کوبند و ... خلاصه! بازار این چیزا الی ما شاء الله به ویژه در روستاها و به نوع دیگری در شهرها داغه داغه. امروزه که دیگه دنیا یک (روستا) شده، این نوع جهالت‌ها که در روایات شمرده شده، در سطح گسترده‌ای با آب و لعابی زیبا، تولید و منتشر می‌شوند و مخاطبان زیادی هم دارند. به عنوان یک نمونۀ خوبش! در سطح گسترده‌ای در شبکه‌های مجازی و کانال‌های قارچی، پخش شده که روایت داریم از پیامبر اکرم که اگر نمازی در جمعه آخر ماه رمضان با کیفیت خاصی خوانده شود، دیگه همه نمازهای قضامون صفر میشه! و یک عده خیلی خوش به حالشون شده و دور برداشتند. چند پاسخ را می‌توان به این روایت داد: اولاً: در منابع معتبر روایی در دسترس شیعه این روایت نیامده است. ثانیاً: بر فرض وجود چنین روایتی مفاد آن با سایر روایات قطعی و معتبر در تعارض است. زیرا روایات متعددی دلالت بر «وجوب قضای عبادات قضا شده» دارد؛ و قضای نمازی که فوت شده، باید همانگونه که از دست رفته (کامل یا شکسته) به جا آورده شود و جایگزینی ندارند. بر فرض صحت سند و دلالت این روایت، منظور روایت این است که این نماز آثار سوء بر جای مانده از نمازهای قضا را (نه خود نمازها) جبران و پاک می‌کند، نه این که جای آن را پر کند. مثل اینکه درباره برخی کارها گفته شده ثواب حج را دارد. معنای آن این نیست که اگر مستطیع هست، نیازی به حج رفتن نیست. 📌حواسمون باشد که در زمان غیبت امام عصر نگه داشتن ایمان از نگه داشتن یک زغال برافروخته در کف دست، سخت‌تر و سوزاننده‌تر است. 📎http://ayyamollah.blog.ir/post/11 @ayyamollah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨ 🎉🌺🌙عید 🎉🌺🌙سعید 🎉🌺🌙فطر 🎉🌺🌙بر شما 🎉🌺🌙دوستان 🎉🌺🌙عزيز 🎉🌺🌙و 🎉🌺🌙خانواده 🎉🌺🌙محترمتان 🎉🌺🌙مبـــارک 🎉🌺🌙و فرخنده 🎉🌺🌙بــــــاد 🆔 @pajayepa
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨ این صوت مربوط به تبلیغ ماه رمضان در . این مسجد جوّ خیلی متفاوت و پر شوری داشت و جلساتی که در آن ماه مبارک رمضان فراموش‌ناشدنی در مسجد داشتم از رونق بالایی برخوردار بود. نزدیک پایان ماه می‌شدیم. بحث مطرح شد. به شدت استقبال کردند و گفتند ما هر ساله این برنامه را قبل از غروب روز آخر داریم. معمولا در جلسه وداع با ماه مبارک همان دعای کوتاه موجود در مفاتیح خوانده می‌شود و با ذکر توسل و اشعاری مختصر. نکته عجیب در مسجد این بود که مثل قرآن که تعداد خیلی زیادی به صورت منظم در قفسه‌چیده شده بود، کتاب شریف و مظلوم هم با یک چاپ زیبا و با ترجمه به تعداد زیاد در چندین قفسه چیده شده بود. گفتند: حاج آقا! دعای 45 صحیفه سجادیه، وداع امام زین‌العابدین علیه‌السلام با ماه مبارک را بخوانیم! از این آمادگی و مطالبه همگانی خیلی تعجب کردم و در عین حال خیلی خوشحال شدم. با اینکه عبارات این دعا چون انس همیشگی با آنها نداریم خیلی روان نیست ولی برام جالب بود که به زیبایی همراهی می‌کردند و خلاصه حال خوشی داشتند. 📌 این توضیحات را دادم تا اگر صوت یکساعت و چنددقیقه‌ای این دعا را شنیدید تعجب نکنید و نگویید: چقدر طول داده‌ام! معمولا در جلسات وداع، تمام دعا خوانده نمی‌شود ولی ما از باء بسم الله تا تای تمّت آن را با طول و تفصیلش خواندیم. ❤️🌹 التماس دعا 📎http://ayyamollah.blog.ir/post/12 @ayyamollah
✨﷽✨ خدا را بر و شُکر! 🤲❤️ در روستاهایی که تبلیغ می‌روم معمولا به دلیل دوری از مرکز شهر را در همان روستا می‌خوانیم. یکی از کارهایی که می‌کنم این است که حتما نماز را در حیاط مسجد و یا محوطه‌ای دور از مسجد و مکان‌های مسقف می‌خوانیم. نخستین باری که نماز عید فطر را برگزار کردیم، با اعلام قبلی همه در کنار گلزار شهدای آن منطقه تجمع کردیم و بعد را با هم می‌گفتیم و به طرف در منطقه‌ای مسطح شده در اطراف روستا می‌رفتیم. بلندگوی دستی هم آورده بودند و تکبیرها را بلند می‌گفتیم و مردم تکرار می‌کردند: الله اکبر الله اکبر الله اکبر و لله الحمد الحمد لله علی ما هدانا و له الشکر علی ما أولانا... یکی از تکبیرهای عیدی که خیلی خوب آنجا می‌چسبید و از کنار گاو و گوسفندهای کنار خانه‌های روستا رد می‌شدیم این بود: 👈«الحمد لله علی ما رزقنا من بهیمة الأنعام»:👉 به مردم می‌گفتم: در این روز عید فطر خدا را شکر کنیم به خاطر همین گاو و گوسفندهایی که به ما داده است! قطعا این تکبیر روز عید را نمی‌توان در شهرها گفت و تنورش داغ نیست و اصلا نمی‌چسبه و حتی گاهی داستان میشه!. خلاصه اولین نماز را برگزار کردیم به صورت کامل و مجهز و با تکیه بر اسلحه! خطبه‌ها را آغاز کردم. را خواندم و که با سلام به پیامبر اکرم و تک‌تک اهل‌بیت علیهم‌السلام شروع می‌شد را خواندم. خیلی قبلش تمرین کردم که نامهای ائمه و ترتیبشان را به صورت خطابی و تسلسل‌وار درست و بی‌نقص بگویم: بعد از نماز خانمم گفت که سه نفر از ائمه را از تو انداختم! خودم هم احساس کردم که امامان زودی تمام شدند ولی خودم را نباختم و ادامه دادم!😂😅 📎 http://ayyamollah.blog.ir/post/13 @ayyamollah
✨﷽✨ : قاچاقچی متدین! حیفم میاد که شما را حداقل بر سر سفره یک خاطره زیبا و کلیدی از صاحبخونۀ با مرام و بزرگوارم ننشانم. عکس صاحبخونه را در چند پست قبل مشاهده فرمودید. در دهه محرم آن سال یک نفر از اهالی آن روستا از حج آمده بود. صابخونه گفت: حاج آقا بریم زیارت قبول حاجی روستا. گفتم: بله! حتما. یکی از برنامه‌های ثابت تبلیغی من سر زدن به خانواده شهدا و یا جانبازان و یا مسجدی‌هایی که کسالت دارند و حج‌رفته‌ها یا کربلا رفته‌ها و ... است. البته آن منطقه هیچ شهیدی نداشتند. قبل از این خاطره بگم که یک رسم بسیار دست و پا گیر برای حاج آقا این بود که اگر کسی در آن منطقه فوت می‌کرد تا سه روز برایش مراسم می‌گرفتند و هر سه روز هم مردم روستا و حاج آقا می‌بایست شرکت کنند! خوشبختانه در ایام حضورمان در آنجا شخصی از دنیا نرفت و زحمت نماز میت و ... بر گردنم نیفتاد، جز یک نفر و او هم وصیت کرده بود در کرمان دفنش کنند و فقط مراسم دست و پا گیرش در آن روستا برگزار شد. بگذریم. خلاصه در معیت صاحبخانۀ عزیز به منزل حاجی رفتیم. شخصی قد بلند و چارشونه و به شدت سیه‌چرده و با عینکی دودی و با سر تراشیده و ریش بلند و عرق‌چین به سر و با تسبیح بلند مشکی در دست (خلاصه خیلی پر هیبت). نشستیم و زیارت قبول گفتیم و حاجی برای ما از حج خود و خاطراتش در بقیع و اعمال حج و سنگ زدن به شیطان (رمی جمرات) و خاطرات مدینه و ... گفت. موقع خداحافظی شد و از خانۀ حاجی زدیم بیرون. صاحبخونه در راه گفت: حاج آقا! این حاجی را ولش کن😳🙄، این از طریق مواد مخدر پولدار شده و حالا متدین و تسبیح به دست و چند سالی برای روستا با مراودات خاص و مویرگی! اتفاقا اون دهه روحانی آنها هم آمد و روضه می‌خواند و من هم بعد از ایشان منبر می‌رفتم. به نوعی و میان یکی از اطراف روستا با امام جمعه شهرستان بود. دو سه روزی روضه خواندند و نهایتا در اوج خداحافظی کردند و رفتند. القصه! صاحبخونه‌مان پس از زیارت آن حاجی خاص گفت: صبر کن حاج آقا روستای کناری چند روز دیگه یه حاجی می‌آید که اون معرکه است و یک انسان دیگری است. شما سروران مکرم هم صبور باشید تا داستان اون حاجی بیاد😉😅❤️ 📎 http://ayyamollah.blog.ir/post/14 @ayyamollah
✨﷽✨ : آن حاجی آمد... بعد از چند روز حاجی روستای کناری آمد. بنا بود طرف صبح به زیارت این حاجی برویم ولی کاری پیش آمد و عصر رفتیم. دَرِ منزل حاجی باز بود و بنر و پلاکارد هم بر در و دیوار زده بودند. یا الله یا الله گویان به همراه صاحب‌خانه‌مون وارد منزل حاجی شدیم. کسی به استقبالمون نیامد. در اتاق حاجی در زدیم و وارد شدیم. حاجی سر تراشیده و با بر یک تکیه زده بود. بزم خاصی بر پا بود. وسایل متنوعی هم بر سر آن سفره بود. حاجی در حالت ناآرام خاصی بود. سلام کردیم و نشستیم. زبان حاجی بند آمده بود و مات و مبهوت به ما نگاه می‌کرد. اطرافیان دست به کار شدند و یکی یکی لوازم پذیرایی بر سر این بزم را در زیر پتو یا داخل آستین و ... پنهان می‌کردند! درست حدس زدید. ما بد موقعی رسیده بودیم. حاجی در شرف پرواز بود و ما یک پرنده را از پرواز انداخته بودیم و بد جور حالش و حالمون گرفته شد. چند دقیقه‌ای نشستیم ولی فضای حاکم بر جلسه خیلی سنگین بود. به صاحبخونه گفتم: بریم. پا شدیم و خداحافظی کردیم. نزدیک در خانه که رسیدیم مادر حاجی دوان دوان آمد و عذرخواهی کرد و ازمون خواست که برگردیم. برگشتیم و وضعیّت اتاق از این رو به آن رو شده بود و حال حاجی هم روبراه شده بود و اتاق پاکسازی! نشستیم و حاجی از خاطراتش گفت و از سعی صفا و مروه و سنگ به شیطان و ... از ما پذیرایی کردند و بعد از نیم ساعتی پا شدیم و منزل حاجی را به طرف محل استقرارمون ترک کردیم. در مسیر به صاحبخونه گفتم: حاجی! ایشون اون حاجی معرکۀ شما بود؟؟؟؟ گفت: حاج آقا ایشون آدم جوانمردی است و خوش‌مرام و ... گفتم: عجب! صاحبخونه گفت: راستی حاجی! ای کاش می‌گذاشتی حداقل ما «حَبّ» خود را می‌کشیدیم!!! آخه صابخونۀ ما هم طبق سبک زندگی‌های مرسوم قدیمی بعد از کارهای سخت کشاورزی و دامداری مقدار معین و با کیفیت می‌کشیدند و خستگی در می‌کردند و برای بدنشان هم خیلی مفید بوده است. ظاهرا پزشکان هم برای افراد بالای 50 سال توصیه‌های افیونی با دوز مشخص می‌کنند که برای تنظیم بدنشان خوبه! ما که فقط دست مردم دیدیم. 🤐😷👿البته باید خالص باشه. 😅یادمه خیلی سال پیش در کرمان یک را گرفته بودند و دو کیلو و نیم تریاک داشت و محاکمه شد و براش حکم بریدند. به حکم اعتراض کرده بود و گفته بود: خودم درستشون کردم و می‌دانم موادش چیه! اینا 250 گرم تریاک بیشتر نیست و بقیه‌اش افزدنی‌های مجاز و غیر مجاز طبیعی (قره‌قروت)، حیوانی (از خانواده عنبر نسارا) و انسانی؟ است! 📎 http://ayyamollah.blog.ir/post/15 @ayyamollah