eitaa logo
از او بگو
115 دنبال‌کننده
391 عکس
124 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🎀 🎀 ⃣1⃣ ناراحت نباش، ما بايد براى روزگارى كه (ع) از ديده ها پنهان مى شود پيدا كنيم. من شنيده ام ما، طولانى خواهد داشت اگر همه مى توانستند به راحتى خود را ببينند و با او ارتباط داشته باشند در دوران فرزندش نمى دانستند چه كنند; امّا الآن كم كم براى روزگار آماده مى شوند تو اكنون تا درِ خانه آمدى، ولى نتوانستى او را ببينى، تو مى توانى در روزگار هم دوام بياورى! بيا به شهر برويم تا در آنجا بخوانيم. كجاست؟ اين كه ديگر سؤال نمى خواهد. در كنار برج واقع شده است. آن آن قدر بلند است كه به راحتى مى توانى آن را ببينى چه بزرگى! چقدر با صفا! چند نهر از ميان آن عبور مى كند. اين چقدر شلوغ است. مردم در صف هاى مرتّب نشسته اند و آمدن مى باشند با آمدن همه از جا بلند مى شوند. آنها اعتقاد دارند كه اين ، نماينده بر روى زمين است آنها خيال مى كنند همه در اين جلوه كرده است. هر كس با مخالف باشد با مخالف است! امروز اين ، ادامه است و همه بايد آن را تأييد كنند! آنها فراموش كرده اند كه اين ، بسيارى از فرزندان را كرده است امروز خليفه، فرزند را در خانه اش زندانى كرده و را از او گرفته است كسى ندارد به اين چيزها كند. فكر كردن در اين روزگار است❗️ ... ✨💟الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج💟✨ https://eitaa.com/az_o_bego
⃣1⃣ تعجّب مى كنى كه چگونه نفر پشت سر يك ستمگر مى خوانند؟ مگر نمى دانى سال هاست كه اين ، پشت هر كس و ناكسى مى خوانند⁉️ فقط ما هستيم كه مى گوييم بايد ، عادل باشد. بيا جلو برويم تا را ببينم. نگاه كن! اين كه خيلى است. برپا مى شود، من و تو، پشت سر خليفه مى خوانيم. اين براى اين است كه در امان باشد و كسى به ما شك نكند🕊🎀🕊 به مى روم، از مى خواهم يك آشنا در اين پيدا كنيم تا بتوانيم چند روزى در اين بمانيم به طرف درِ حركت مى كنيم. همين كه از بيرون مى رويم، به سوى ما مى آيد. به دلم افتاده كه او از است. او فهميده است كه ما در اين غريب هستيم. از ما مى كند و ما را به میبرد خيلى زود همه چيز مى شود حدس من درست بود. او از (ع) است. نام او است. به هر حال ما مى توانيم چند روزى در اين بمانيم. تو رو به او مى كنى و مى گويى: چگونه مى شود به خانه برويم؟ من مى خواهم آن را ببينم. اين كار بسيار است، پسرم! من همه آن را به جان مى خرم. عزيزم! با رفتن ما به خانه (ع) براى آن دردسر درست مى شود. چند مدّت پيش عدّه اى از به خانه رفتند، وقتى خبر به رسيد را براى مدّتى كرد. آيا حاضر هستى براى مشكلى پيش بيايد⁉️ و تو به فرو مى روى. تو هرگز نيستى كه به خاطر رسيدن به ، مشكلى براى پيش بيايد. . ✨💟الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج💟✨ https://eitaa.com/az_o_bego
🎉 🎉 🎀 ⃣1⃣ ــ بايد را غنيمت بشمارى، بايد بنويسى! تو بايد را با بيشتر آشنا كنى. ــ باشد. مى نويسم. مقدارى داشته باش. اكنون رو به مى كنم و مى گويم: "آيا مى شود براى خاطره زيبايى تعريف كنيد تا آن را ". او به فكر فرو مى رود، مى گذرد. رو به من مى كند و مى گويد: "فكر مى كنم بهتر است خاطره را براى شما بگويم". مى دانم تو هم دوست دارى اين را بشنوى. ! ! من و تو آماده ايم تا اين را بشنويم. گويا از ما مى خواهد به برويم. سفرى دور و دراز! بايد به برويم، به سرزمين "روم"، قصر . ما در آنجا با به نام آشنا مى شويم... 💞🏳💞 ! به من چند روزى بده! براى چه❓ مى خواهم در مورد آينده ام فكر كنم و بگيرم. ــ اين كار كردن نمى خواهد. آخر چه كسى بهتر از پسر براى تو پيدا مى شود❓ نزديك مى آيد و روى را مى بوسد. او دارد هر چه زودتر كند. اگر اين صورت بگيرد به زودى ، 👑 كشور خواهد شد. ... https://eitaa.com/az_o_bego
🎊 🎊 🎀 ⃣1⃣ فكر مى كنم ديگر فهميدى كه چرا نمى خواهد با پسر عمويش كند. او از جنس اين نيست. به او چيزى داده كه به خيلى ها نداده است. به ، قدرت كردن داده است. گويا تنها عيب او اين است كه مى كند‼️ امروز كسى نبايد خودش كند. كه نانِ حكومت مى خورند به جاى همه مى كنند. وظيفه مردم فقط بدون چون و چرا از آنهاست. آنها مى گويند كه رضايت و فقط در اين است. در اين هر كس كه مى فهمد بايد سكوت كند وگرنه سزايش است. آخر چگونه ممكن است كليد را به كسانى بدهد كه دم از مى زنند و از سفره حكومت نان مى خورند؟ 💞🏳💞 چند روز مى گذرد و خبردار مى شود كه بايد خود را براى مراسم آماده كند. او، دستور داده است تا اين هر چه زودتر برگزار شود. حتماً مى دانى در به پادشاهى كه كشور را اداره مى كند "قيصر" مى گويند. ، نوه روم است. 💟✨الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج✨💟 https://eitaa.com/az_o_bego
💞 💞 ⃣3⃣ ــ با تو چه كارى داشت؟ ــ سريع به سوى خانه حركت كردم. شكر كه كسى در آن تاريكى مرا نديد. وقتى نزد رفتم سلام كرده و نشستم. به من گفت: "شما هميشه مورد اطمينان ما بوده ايد. مى خواهم به تو بدهم تا همواره افتخار تو باشد". ــ بعد از آن چه شد؟🕊🕊 ــ نامه اى را با كيسه اى به من داد و گفت در اين كيسه 220 سكّه طلاست و به من دستور داد تا به بروم. او نشانه هاى را به من داد و من بايد آن را خريدارى كنم. با شنيدن اين سخن مقدارى به فرو مى روم. و خريدن ! آخر من چگونه براى بنويسم كه مى خواهد براى خود بخرد. در اين كار چه وجود دارد؟ چرا به گفت كه اين براى تو هميشگى خواهد داشت؟ در همين هستم كه صداى مرا به خود مى آورد ... https://eitaa.com/az_o_bego
⃣3⃣ ــ با تو چه كارى داشت؟ ــ سريع به سوى خانه حركت كردم. شكر كه كسى در آن تاريكى مرا نديد. وقتى نزد رفتم سلام كرده و نشستم. به من گفت: "شما هميشه مورد اطمينان ما بوده ايد. مى خواهم به تو بدهم تا همواره افتخار تو باشد". ــ بعد از آن چه شد؟🕊🕊 ــ نامه اى را با كيسه اى به من داد و گفت در اين كيسه 220 سكّه طلاست و به من دستور داد تا به بروم. او نشانه هاى را به من داد و من بايد آن را خريدارى كنم. با شنيدن اين سخن مقدارى به فرو مى روم. و خريدن ! آخر من چگونه براى بنويسم كه مى خواهد براى خود بخرد. در اين كار چه وجود دارد؟ چرا به گفت كه اين براى تو هميشگى خواهد داشت؟ در همين هستم كه صداى مرا به خود مى آورد .. https://eitaa.com/az_o_bego
برای چه کنم؟ 💞 ⃣6⃣ مات و مبهوت شده است. او تا به حال چنين صحنه اى را نديده است. او مضطرب مى شود و از اتاق بيرون مى دود و نزد (ع) مى رود: ــ پسر برادرم! ــ چه شده است؟ عمّه جان! ــ من ديگر را نمى بينم، نمى دانم چه شد؟ ــ لحظه اى صبر كن، او را دوباره مى بينى. حكيمه با سخن آرام مى شود و به سوى باز مى گردد. وقتى وارد اتاق مى شود منظره اى را مى بيند، بى اختيار مى گويد: "خداى من! چگونه آنچه را مى بينم باور كنم؟" او مى بيند كه در هاله اى از است و رو به قبله به رفته است! اين همان كسى است كه همه هستى در بود. به راستى چرا او به رفته است؟ او در همين لحظه اوّل، بندگى و خشوع خود را در مقابل بزرگ نشان مى دهد. بوى خوش تمام فضا را گرفته است. پرندگانى سفيد همچون پروانه بالاى سرِ (عج) پرواز مى كنند. منتظر مى ماند تا (عج) سر از سجده بردارد. اكنون (عج) پيشانى از روى زمين برمى دارد و مى نشيند. به به! چه چهره زيبايى! نگاه مى كند و مبهوت زيبايى او مى شود. به اين چهره آسمانى خيره مى شود. در گونه راست (عج) خالِ سياهى مى بيند كه زيبايى او را دو چندان كرده است. مى خواهد قدم پيش گذارد و او را در آغوش بگيرد; امّا مى بيند كه (عج) نگاهى به سوى آسمان مى كند و چنين مى گويد: 🌹اَشْهَدُ اَنْ لا الهَ الاّ الله وَ اَشْهَدُ اَنَّ جَدّى رَسُولُ الله...🌹 شهادت مى دهم كه خدايى جز الله نيست. گواهى مى دهم كه جدّ من، محمّد پيامبر و ... تو به من نگاه مى كنى. دوست دارى از ادامه ماجرا با خبر بشوى. امّا مى بينى كه من به گوشه اى خيره شده ام. صدايم مى زنى و مى گويى: ــ كجايى؟ چرا ديگر نمى نويسى؟ ــ دارم فكر مى كنم. ــ حالا چه موقع كردن است؟ حالا بگو به چه مى كنى؟ ... https://eitaa.com/az_o_bego