eitaa logo
از او بگو
115 دنبال‌کننده
392 عکس
125 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💞 💞 ⃣1⃣ كشيش ها كه همان بودند را به تَرك دنيا دعوت كرده و از آنها مى خواستند تا به فكر خود باشند و از جمع كردن دورى كنند. آن روزها چهره ها براى چهره اى بود، ها كسانى بودند كه مى توانستند مردم را ببخشند. مى ديد آنها چنان از و عذاب سخن مى گويند كه همه دچار مى شوند. براى اعتراف به نزد آنها مى رفتند تا گناه آنها را ببخشد. او كه بزرگ تر شد چيزهايى را ديد كه به دينِ آنها شك كرد. مى ديد ها كه از تَرك دنيا سخن مى گويند، وقتى به اين مى آيند چگونه براى گرفتن هاى طلا، هجوم مى آورند! چيزهاى زيادى را در اين ديده بود. صداى قهقهه مستانه ها را شنيده بود. او بارها ديده بود كه چگونه ها با شكم هاى ، ظرف هاى غذا را پيش كشيده و مشغول مى شدند‼️ او به كه اينان بودند شك كرده بود، درست است كه او دخترى از خانواده بود; امّا نمى توانست ببيند كه ، بازيچه گروهى بشود كه خود را بزرگانِ مى دانند و نان حكومت را مى خورند‼️ او از اين ها، مأيوس شده است امّا هرگز از جدا نشده است. او از اين بدش مى آيد ولى را دوست دارد و به (ع) و (س) عشق میورزد. 💟✨الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج✨💟 https://eitaa.com/az_o_bego
🎀 😘 ⃣3⃣ ديگر تاريك شده است. چند سربازى كه همراه بودند خيال مى كنند كه امشب مى خواهد در اينجا بماند صبح سپاه حركت مى كند، آن سربازها هر چه مى شوند از خبرى نمى شود، نمى دانند چه كنند. به هر كس مىگويند كه دختر كجا رفت، همه به آنها مى خندند و مى گويند: "شما ديوانه شده ايد؟ دختر در اين بيابان چه مى كند؟ سپاه به پيش مى رود و با هر قدم به خود نزديك و نزديك تر مىشود.25 ! آنجا را نگاه كن، مسلمانان به اين سو مى آيند، جنگ سختى در مى گيرد. در اين هياهو من ديگر را نمى بينم! نمى دانم چه سرنوشتى در اوست اسبها شيهه مى كشند، صداى به گوش مى رسد، تيرها از هر سو مى آيند، عدّه اى بر روى مى افتند و در خون خود مى غلتند هيچ كارى از دست ما برنمى آيد، اگر اينجا بمانيم خيال مى كنند كه ما هم از سربازان هستيم. بيا تا اسير نشده ايم با هم فرار كنيم! ما بايد به سوى برويم، گويا اين ملكوتى فرجام زيبايى دارد ... https://eitaa.com/az_o_bego
💞 ⃣4⃣ ــ چه كسى خواهد آمد؟ نكند هستى كه جناب براى خريدن تو بيايد؟ ــ به زودى كسى براى خريدن من مى آيد كه از هم بالاتر است. تعجّب مى كند، نمى داند چه بگويد، در همه عمرش اين گونه نديده است. اكنون از جاى خود بلند مى شود. او الآن يقين كرده است كه گمشده خود را يافته است. خودش است. او را يافته است! !! تعجّب نكن! او براى اين كه شناسايى نشود نام خود را تغيير داده است. اگر مى فهميدند كه او دخترِ است هرگز نمى گذاشتند به محبوب خود برسد. من فكر مى كنم كه در آن ديدارهاىِ شبانه، از او خواسته است تا نام را براى خود انتخاب كند. وقتى او اسير شد و از نام او سؤال كردند و او در جواب همين نام جديد را گفت. آرى، تاريخ ديگر اين نام را هرگز فراموش نمى كند، به زودى مايه افتخار هستى خواهد شد! ما هم ديگر نبايد را به نام اصلى اش صدا بزنيم; زيرا با اين كار خود باعث مى شويم تا همه به او پى ببرند. ما از اين لحظه به بعد او را به نام جديدش مى خوانيم: ! چه نام زيبايى! بِشر به سوى مى رود: من اين خانم را خريدارم. صداى به گوش مى رسد: وقت و مال خويش را تلف نكن. ... https://eitaa.com/az_o_bego