#آخرین_عروس 🎀
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود🎀
#قسمت2⃣1⃣
#خورشيد طلوع مى كند، شهر #سامرّا زير نور #آفتاب مى درخشد، مى دانم كه اين #شهر زيبا ديگر براى تو جلوه اى ندارد، دلت گرفته است.
طورى نگاهم مى كنى گويى كه پشيمان هستى #همسفرم شده اى:
ــ تو ديگر چه #نويسنده اى هستى❓
ــ مگر چه شده است❓
ــ مرا به اين #شهر آوردى كه بيشتر دلم را بسوزانى و فقط #مظلوميّت_امامم را به من نشان بدهى❗️
من ديگر در #شهرى كه سلام به #آفتاب جرم است نمى مانم.
ــ حق با توست. من نمى دانستم كه در اين #شهر، اين قدر #خفقان است.
تو #وسايل خودت را جمع مى كنى و مى خواهى مرا #تنها بگذارى و بروى.
تمام غم هاى #دنيا به سراغم مى آيد، من تازه به تو #عادت كرده ام. از همه دنياى به اين بزرگى، دلخوشى من فقط تو بودى❗️
تو هم كه مى خواهى #تنهايم بگذارى❗️
#سرانجام مى روى و #دل مرا همراه خود مى كشانى.
من #تصميم دارم تا #دروازه _شهر همراهت بيايم.
#نگاهت مى كنم. تو به جاى اين كه به سوى #دروازه بروى به سوى محلّه #عسكر مى روى.
فكر مى كنم مى خواهى درِ خانه #امام را براى #آخرين بار ببينى.
من هم #همراه تو مى آيم. چند #مأمور آنجا ايستاده اند.
تو مى ايستى و #لبخند مى زنى. بايد دوباره به #بهانه رفتن به خانه #قاضى از اين #كوچه عبور كنيم.
دوباره در كنار هم هستيم.
از كوچه عبور مى كنيم. عطر بال #فرشته ها را مى توان حس كرد، بوى باران، بوى #آسمان، بوى #بهشت به مشام مى رسد.
#ادامه_دارد...
💟✨الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج✨💟
https://eitaa.com/az_o_bego
💞 #آخرین_عروس 💞
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود
#قسمت3⃣1⃣
كاش مى شد فقط يك دقيقه به خانه #امام مى رفتيم.
كاش مى شد بر درِ خانه #محبوب بوسه اى مى زديم و مى رفتيم.
آرام آرام از كنار خانه #امام عبور مى كنيم و سپس از كنار #مأموران مى گذريم. از خمِ #كوچه كه عبور مى كنيم نفس راحتى مى كشيم.
آنجا را #نگاه كن!
آن #مادر را مى گويم كه كنار #كوچه ايستاده است، گويا #خسته شده است. مقدارى #بار همراه خود دارد.
تو جلو مى روى مى خواهى به اين #مادرِ پير كمك كنى.
#سلام مى كنى و از او مى خواهى تا اجازه بدهد #وسايلش را به خانه اش ببرى.
او #قبول مى كند و خيلى #خوشحال مى شود.
من جلو مى آيم و از #تو مى خواهم مقدارى از آن #وسائل را به من بدهى #قبول نمى كنى و مى گويى تو برو همان #قلمت را نگه دار‼️
معلوم مى شود كه هنوز از من #دلخور هستى.
قدرى #راه مى رويم.
#مادر مى گويد كه خانه من اين جاست. تو وسايلش را #زمين مى گذارى.
اكنون او نگاهى به #تو مى كند و مى گويد: #پسرم! اجر تو با #مادرم، #زهرا!
با شنيدن نام #حضرت_زهرا_س اشك در چشمانت حلقه مى زند.
#مادر به تو #خيره مى شود مى فهمد كه تو #آشنايى! #غريبه نيستى!
#ادامه_دارد...
💟✨الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج✨💟
https://eitaa.com/az_o_bego