『🌼'!』
آنها ازواقعیتفرارمیکنند
اینخرابیهارابهگردنرهبرمیاندازن
ویکعدهدهنبین
نقشصفتپسینرابازیمیکنندو
بعدازهرفاجعهمیگویند: تقصیرهرهبره:/
عیبازانقلابه ..!
گفتارشانخودیاست
وعملشانخبردیگریمیدهد(:
اوجفاجعهایرانیهایآمریکاییاست
『⚘@khademenn⚘』
آن شــب
قسمت سوم......
انگار کسی از پس این ستاره های نورانی با او سخن می گوید....
امشب شب وصال او با ستاره ای است که سی سال پیش با دستان خودش در مدینه به خاک سپرد...😭💫
.......دختر دوباره از ایوان به پدر می نگرد .....😍
او بعد ازشهادت مادرش همدم و غمخوار پدرش بوده ....🥀
ولی حالا این اضطراب و تشویش پدر را نمی تواند درک کند ...
اینبار قصه فرق می کند....
دلش طاقت نمی آورد و پدر را صدا می زند .....
........و پدر به سمت دخترش بازمی گردد ....
لحظه ای نگاهش را در نگاه دخترش می دوزد....
و در این نگاه دنیای از حرف میان دختر و پدر مبادله می شود ......🤔
حرف هایی که دل دختر را زیر و رو می کند و از دلهره ی قلب پدر می کاهد.....😰
پدر داخل اتاق می شود .....
و حالا این دختر است که چشم به آسمان دوخته .....
و با خدای خود مناجات می کند ....🤲🏻
دلهره ای در دل دختر می افتد از جنس همان دلهره ای که در شب سفر کردن مادر داشت.....😭😭😭
......و مادر در بستر افتاده بود
و با تنی دردمند و رویی که کبود است از جور مردمان و روحی فسرده از رنج دنیا .....💔🥀
و مادر در گنجه ای را که در کنار خود دارد باز می کند ....
و مادر با صدایی حزن انگیز وصایای آخر خود را به دختر خردسالش می کند...
دخترم.....
زین پس تو غم خوار پدر و برادرانت هستی .....😰
مادر این خانه بعد از من تویی ...
بعد از داغ پدر و فرزند و برادرهایت ها را می بینی......😭
مصیبت اسارت بر سرتو خواهد آمد و تو تنها باید صبر کنی....
و اما داغ پدرت.....😰💔
و مادر لحظه به لحظه از همه داغ های پیش روی دخترش را روایت می کند ....
و او در آغوش مادر گریه میکند....
دخترم ...
این حنوط بهشتی را جبرائیل برای پدرم رسول خدا (ص)آورد ...💚
و او آن را سه قسم کرد .....
قسمی برای خودش 🌺
قسمی برای پدرت🌺
و قسمی برای من.....🌺
پس زمانی پدرت مرا غسل داد و زمانی برادرت از کار غسل دادن پدرت فارغ شد ....
این حنوط را به آنان بده.....
دخترم این کفن ها ی بهشتی برای ماست ...💚
امشب پدرت یکی از آن ها را برای کفن کردن من طلب می کند .....😭
کفن دیگر کفن پدر تو است که شبی از شب های رمضان برادرت حسن (ع)برای کفن کردن پدرت طلب می کند...😔
و این کفنی است برای برادرت و پس زمانی که حسین(ع)آن را از طلب کرد آن را به او بده تا برادرت را کفن کند.....💔
اشک در چشمهای مادر و دختر حلقه می زند ...
کفنی نمانده است ....😭😭😭😭😭
اما هنوز حسین (ع)کفن ندارد...
دختر با چشمانش سوال خود را را از مادر می پرسد...
مادر جان ....
کفن برادرم حسین (ع)کجاست....😭
و مادر سوال ناگفته ای دخترش را پاسخ می دهد ....
دخترم .....
این پیراهن خودم برای کفن برادرت حسین (ع) بافته ام...
و بدان هرگاه این را از طلب کرد کمتر از ساعتی در این دنیازخواهد بود...💔.
دختر دست بر دیوار ایوان گذاشته و گریه می کند....
و به آسمان می نگرد و اینچنین می گوید....
مادر جان...😔
وصایای تو را به یاد دارم ....
اما فکر نمی کردم به این زودی نوبت پدر بشود.....😭
مادر جان .....
دعا کن داغ دوباره را تاب بیاورم......
داستان کوتاه
برداشتی متفاوت از شهادت امیر مومنان ع
به قلم✍🏻سید امیر حسین سمائی
#الهم_لعن_قتلت_امیرالمومنین
#ماه_مبارک_رمضان
#شهادت_امام_علی ع
#داستان_کوتاه
#شهیدانه 💓
ـ به قول شهید بِلباسے :
اونقدر خودمونُ درگیرِ
القاب و عناوین ڪردیم ؛
ڪه یادمون رفته همه باهم برادریم :)!
و باید ڪنارِ هم ، بارے از رویِ
دوشِ مردم برداریم🌱 ••
+حواسمون ڪجاست
『⚘@khademenn⚘』
¦🌸🕊¦⇠#عشقبازیباخدا . . .
درجوشنکبیریکعبارتی
هستکهمیگوییم:
" یاکَریمَالصَّفْح "
معناشخیلیجالبه :
یهوقتیککسیتورومیبخشه،امایادش نمیرهکهفلانخطاروکردیوهمیشهیه جورینگاتمیکنهکهتومیفهمیهنوز
یادشنرفته،یهجوراییانگارکهسابقه
بدترومدامبهیادتمیاره ...🌿
ولییهوقتی،یهکسیتورومیبخشه ویهطوریفراموشمیکنه ،انگارنهانگار
کهتوخطاییرومرتکبشدی!
اصلاهمبهروتنمیاره،
بهایننوعبخششمیگن "صَفح"
وخدایمااینگونهاست ،
ازصمیمقلبمیگویم
یاکَریمَالصَّفْح ...✨💕
#آخدابندهاتبهفدات(꧇♥
『⚘@khademenn⚘』
#سحر_نامه
سحر بیست و دوم.....
و آموختم راه های تثبیت ولایت در دل و جانم را......💚
محاسبه نفس ✍
تمرین اطاعت کردن🌸
توکل💚
توسل❤️
دعا🤲🏻
........پنج راه برای حفظ درختی در دل ما که سرنوشت ما را معین میکند .....
اما راه ششم......
صبر ....😔
کلید همه تلخی ها و مشکلات است ...
صبر بر مصیبت داغ عزیزان
صبر برای به ثمر رسیدن برنامه ها و به دست آوردن آرزو ها....😍
صبر بر شکلات دنیا....
اصلا اگر صبر نبود
با هر تلنگری انسان از شدت درد و اندوه قالب تهی می کرد .....💔
اصلا اگر صبر نبود با هر دعائی که در درگاه خدا برای ما مستجاب نمی شد بنده منکر توجه خدا نسبت به خودش می شد....😰
صبر .....
زیباترین راه برای گذراندن این دنیای پر مصیبت است.....🌺
و اسوه صبر بانویی است که در یک نیم روز تمام هستی اش در جلوی چشمانش پای کوب سم ستوران شد ....🥀😭
ولی او با این همه فرمود
من چیزی جز زیبایی ندیدم ....
به راستی چیست این صبر ....
صبری که از زنی داغ دیده کوهی استوار می کند .....😭😭😭😭
مولای من ....
به حق عمه جانت ....
بازگرد
ای وارث مصائب زینب کبری س 💔
جان جهان
کجاستی.........
#مهمانی_محبوب
#الهم_العجل_لولیک_الفرج
#ماه_مبارک_رمضان
#دعای_هر_روز_ماه_رمضان
دعای روز بیست و دوم
خدایا.....
بر من درهای فضل خود را بگشا....
و برکات خود بر من نازل فرما...
و موجبات خشنودی ات را را فراهم فرما...
و در بهشت جایم ده
ای بر آورنده ی دعای گرفتاران
#ماه_مبارک_رمضان
#مهمانی_محبوب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 آقای ظریف! حرف های شما مایه تاسف و تعجب و تکرار سخنان دشمن بود! این کار شما #خطای_بزرگ بود
🔹ظریف نه استیضاح، بلکه باید برکنار شود
#ظریف
اَزْشُھَـدٰاءْتاحُسیـنڪَࢪبَـ❤️ـلا
🔴 آقای ظریف! حرف های شما مایه تاسف و تعجب و تکرار سخنان دشمن بود! این کار شما #خطای_بزرگ بود 🔹ظریف
#خطای_بزرگ........
واقعا تاسف بار است که صدایی از داخل کشور هم نوا با دشمنان شود
اما
یه چیز جالب
میدونستید که سیاست کشور ما
در دهه اخیر
بر چه پایه ای استوار بوده🤔
هدایت شده از علیرضا پناهیان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍊 دیپلماسی پرتقالی؛ یک ماجرای باورنکردنی!
👈🏻 روایت آقای ظریف از مهم ترین و الهام بخش ترین داستان زندگی اش
#دیپلماسی_پرتقالی #ظریف
@Panahian_ir
عه خوب پس
جهان ما انقد خوب و اروممه
که همه چیز. با حرف حله
یه نگاه به این سر فصل ها بنداز
قتل عام در نبل کفریا الزهرا
کشتار دانشجویان عراقی
بمباران هسته ای ژاپن
هشت سال جنگ تحمیلی ایران
جنگ خونین یمن
کشتار و اسارت شیعیان نیجریه و میانمار و کشمیر
تاراج زنان مردم در رقه و موصل
جنگ ویتنام
آشوب طالبان در افغانستان
کشتار خان طومان
بمباران های شیمیایی سردشت و حلبچه
و...................
😭😭😭😭
اینا یه چند تا رقم کوچیک از جنایت ابر قدرت ها در جهان است.....
اون وقت با #دیپلماسی_پرتقالی میخواین جلوی اینا وایسین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کدام راه درست است......
نبرد و مقاومت یا مذاکره
اگر بعضی از کارها با دیپلماسی قابل حل بود، هیچ کس مصلحتر از امیرالمؤمنین(ع) نبوده، هیچکس مصلحتر از امام حسین(ع) نبوده است.
#دیپلماسی
اَزْشُھَـدٰاءْتاحُسیـنڪَࢪبَـ❤️ـلا
کدام راه درست است...... نبرد و مقاومت یا مذاکره اگر بعضی از کارها با دیپلماسی قابل حل بود، هیچ کس
سه تا نکته
۱. در همه حالات و موقعیت ها منطق #دیپلماسی پاسخگو نیست...
گاه باید تیغ کشید تا طرف مقابل با تو راه بیاید
۲. مصلح تر از ائمه کسی نیست
اما آنها در جایی که ماهیت اسلام در خطر بوده و یا در مقابله با #دشمن بوده اند
#میدان و نبرد را با قاطعیت ترجیح دادند
البته همراه با همان نصایح و مهر همیشگی
۳. هیچ ملتی ذلیل نشد....
جز اینکه خود را محتاج ملل دیگر کرد و به جای #میدان و #نرمش_قهرمانانه به #دیپلماسی_ذلیلانه تن داد
کلام اخر
ما همه ایرانی و مسلمانیم
و همه سرباز جبهه انقلاب
امیر و وزیر و طلبه هم فرقی نمیکند...
اما
گاه حرف ها و اعمال ما
آب در آسیاب دشمن می ریزد
به جای پیروی از #دیپلماسی_پرتقالی
به دنبال مرد #میدان باشید
مرد ها همیشه سبب عزت و اقتدار کشورند
در ضمن فراموش نکنیم
همه داد زدن دنیای امروز دنیای مذاکره است....
اما حاج قاسم ما رو با موشک زدن
سخنم تمام
تا محفل بعد یا علی
التماس دعا در #شب_قدر
هرجارونگاهمیکنممیبینمیهپستهست
کهنوشته
اینكشماووحشتدنیایبیعلی
رفیقفقطخواستمبگم
یهعمرهبیمهدیداریمزندگیمیکنیموحواسمون
نیست !!
یادمونباشهکوفیانبیبصیرت
باعثمظلومیتمولاشدند ...
حواسمونبهامامغایبمونباشهکهتاریخ
تکرارنشه ...
#مهدیغریباست !
#مولای_من
#ماه_مبارک_رمضان
آن شـــــب.....
قسمت چهارم.....
شب از نیمه می گذرد🌙
شهر آرام تر از همیشه است....
و تنها صدایی که شنیده میشود.....
صدای مهربان نسیم است....
که در گوش نخل ها
نجوا می کند.....
نزدیک اذان صبح است....
و پدر همچنان منتظر و مضطرب....
نگاه او
در حال شکافته آسمان بود.... 💫
انگار علی به چیزی ورای این آسمان چشم دوخته است.....
با خود مرور میکند....
تمامی نشانه هایی که پیامبر
در مورد امشب گفت....
همه چیز درست عین سخن پیغمبر است..
علی لبخند تلخی میزند....
آری
این همان شب است
امشب دیگر از بند این دنیا خلاص خواهم شد....
علی به درون خانه می آید...
باید آماده شد برای رفتن
اندکی دیگر اذان است...
دختر معصومانه اصرار بر نرفتن پدر دارد...
و پدر شوقی فراوان برای رفتن....
دل نا آرام دختر....
چونان دریای طوفان زده است....
پدر لباس می پوشد...
به ایوان می آید....
لبخند او برای رفتن وصف نا پذیر است...
او سی سال است که اینچین نخدیده است😔
به حیاط می رسد.....
مرغابی ها ترسان بال می گشایند....
و راه علی را سد می کند....
انگار آنها نیز برای کمک به زینب دست به کار شده اند....
اری
علی را از این رفتن بازگشتی نیست....
زینب
تلاش کن....
پدرت را دیگر نباید از دست دهی...
قبل از سخن زینب...
علی حرف میزند....
_دخترم
حواست به این مرغابی ها باشد
از آنها خوب نگهداری کن....
مرغابی هارا آرام کنار میزند....
به باغچه که می رسد....
می ایستدد
برای بار اخر گلها را می بوید....
در را باز می کند....
اکنون زینب با چشمانی پر از اشک پشت سر پدر ایستاده
ولی دیگر دیر شده
پدر عازم است به سفر ابدیت
پدر.......
بمان و دنیای مرا بهم نریز
داستان کوتاه
برداشتی متفاوت از شهادت امیر مومنان ع
به قلم:✍سید امیر حسین سمائی
#ماه_مبارک_رمضان
#السلام_علیک_یا_حیدر