#قسمت_بیست_وهفتم
تقریبا قبل از پیوستن محسن به سپاه، موضوع مدافعان حرم برای او پیش آمد. دیگر تنها دغدغه و آرزوی محسن این شده بود که به سوریه اعزام شود و به مدافعان حرم بپیوندد. خوب یادم هست آن زمان، لشکر نجف اشرف که محسن در این یگان خدمت میکرد، چهار شهید مدافع حرم داده بود.
بی قراری های محسن هر روز بیشتر میشد. هر روز در خانه حرف از شهدای مدافع حرم و رفتن به سوریه بود. چشم به راه بود برای این که چه زمانی نوبت به او میرسد. خیلی هم ناآرامی میکرد. طوری که من را هم مثل خودش کرده بود. گاهی گریه میکرد و میگفت :《اگه ما هزار و چهارصد سال پیش نبودیم که اهل بیت رو یاری بدیم، حالا این فرصتیه که به ما داده شده و نباید اونو از دست بدیم.》بعد با نگرانی میگفت :《نکنه سفره شهادت جمع بشه و من این فرصت رو از دست بدم!》سعی میکردم آرامش کنم و میگفتم :《صبر کن!اگه خدا بخواد روزیت میشه.》
زمانی که پیکر شهید علی رضا نوری را آوردند، بی قراری محسن به اوج رسید. از آن به بعد بود که دیگر نه روحش پیش ما بود نه جسمش.
*
روزی که علی رضا نوری تشییع شد، خیلی به من سخت گذشت. فکر این که شاید یک روزی هم من محسم را از دست بدهم، عذابم میداد. همسرش را که دیدم، گریه ام بیشتر شد. به محسن گفتم :《وای خدا! اگه یه روز تو شهید بشی و پیکرت رو اینجوری بیارن، مطمئن باش من دق میکنم. من طاقت ندارم.》گفت :《اصلا تو ببین جنازه من برمیگرده!》
ادامه دارد...
*
#برگرفته_از_کتاب_زیرتیغ
#ادمین
♡☆❤️❤️❤️☆♡
꧁@khademenn꧂
♡☆❤️❤️❤️☆♡
*╚═❖•ೋ° °ೋ•❖═╝*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مهدیجان❣️
صوت زیبای تو آرامشِ جان است بیا
وَجه پُر نور تو از دیده نهان است بیا
دل عُشاق بِسوزد زغمِ دوریِ تو
قَد ِ عالم زفراقِ تو کمان است بیا
🌷 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
♡☆❤️❤️❤️☆♡
꧁@khademenn꧂
♡☆❤️❤️❤️☆♡
*╚═❖•ೋ° °ೋ•❖═╝*
#قسمت_بیست_وهشتم
شب که به خانه آمد، گفت :《دیدی چه تشییع با شکوهی بود؟ اما اگه بمیریم فوقش ده نفر میان زیر تابوت ما! دیدی چه جمعیتی اومده بود!》آن شب تا صبح با گریه از شهادت میگفت و از من میخواست که برای شهید شدنش دعا کنم. میگفت:《زهرا! اگه من اینجا بمونم و نرم، خیلی بدتره. من کنارت هستم، فقط راضی شو برم.》
تازه یک سال از ازدواجمان گذشته بود و برایم سخت بود راضی شوم.
*
چند روز قبل از محرم ۹۴، محسن به آرزویش رسید و رفتنش به سوریه محقق شد. آن روز وقتی دوستش تماس گرفت و خبر درست شدن کارش را داد، کم مانده بود بال دربیاورد؛ اما غم، تمام وجود مرا گرفت.
بغض کرده بودم، ولی نمیخواستم حال خوشش را خراب کنم.
به او گفتم:《میخوای بری، برو. میدونم شاید برنگردی، اما همین که تو آرومی منم آروم میشم.》
داشتیم میرفتیم خونه مادرم. محسن با خواهش و تمنّا به من سپرد که در مورد رفتنش نه چیزی به مادرم بگویم، نه مادرش.
احتمال میداد مخالفت کنند.
***
#برگرفته از کتاب زیرتیغ
#ادمین
♡☆❤️❤️❤️☆♡
꧁@khademenn꧂
♡☆❤️❤️❤️☆♡
*╚═❖•ೋ° °ೋ•❖═╝*
#پروفایل_پسرونه
✨{ارباب شدے......
ڪہ رو بہ هرڪس نزنم}✨
#مالک
♡☆❤️❤️❤️☆♡
꧁@khademenn꧂
♡☆❤️❤️❤️☆♡
*╚═❖•ೋ° °ೋ•❖═╝*
#والپیپر
السلام علیڪ یااباعبداللہ الحسین(ع)
#مالک
♡☆❤️❤️❤️☆♡
꧁@khademenn꧂
♡☆❤️❤️❤️☆♡
*╚═❖•ೋ° °ೋ•❖═╝*
#پروفایل_دخترونه
🌹بہ غیرتـ علے قسم......
ڪہ فخر زن حجاب اوست🌹
#مالک
♡☆❤️❤️❤️☆♡
꧁@khademenn꧂
♡☆❤️❤️❤️☆♡
*╚═❖•ೋ° °ೋ•❖═╝*
#تلنگر
🍂هیچ وقت نگو:
محیط خرابه، منم خراب شدم
👈هر چه هوا سردتر باشد،
لباست را بیشتر میکنی!!!
✅پس هر چه جامعه فاسدتر شد،
تو لباس تقوایت را بیشتر کن ✨
🌷یازهرا🌷
@khademenn
#پروفایل_دخترونه
❤️
پرسیدم: بااین گرماے شدید نمےپزے؟
.
جواب داد:
{مےارزد بہ یڪ لبخند
مہدے فاطمہ}❤️
#مالک
♡☆❤️❤️❤️☆♡
꧁@khademenn꧂
♡☆❤️❤️❤️☆♡
*╚═❖•ೋ° °ೋ•❖═╝*