یک مسیوی اغذیهفروش یا یک مادام مزوندار با لهجهی اغراقشده و ماهر در فال قهوه؛ این تصویر عمومی ارامنه است در آثار کارگردانان و نویسندگان ایرانی. اما این تصویر تا چه حد به واقعیت نزدیکی دارد؟
سوانا مهرابیان بهعنوان یک داستاننویس و بهعنوان عضوی از جامعهی ارمنی، طی یادداشتی تصویر جامعهی ارمنی در یکی از مهمترین رمانهای ایرانی را بررسی کرده است؛ رمان «سمفونی مردگان» نوشتهی عباس معروفی.
برای خواندن این یادداشت در نهمین صفحهی پروندهی از شیشه رنگی کلیسا لینک را لمس کنید.
#سمفونی_مردگان
#عباس_معروفی
#از_شیشه_رنگی_کلیسا
#مجله_میدان_آزادی
#کتاب
3⃣6⃣
@Azadisqart
اینکه تعداد قطعهها یا آلبومهای موسیقیای که یک خواننده اجرا کرده یا آن را در این بحر دیجیتال به یادگار گذاشته، کمتر از انگشتان یک دست باشد، اما در کارنامهی هنری خود، اثری داشته باشد که محبوبیت و شهرتش زبانزد چند نسل از مردم سرزمینی بشود، پدیدهای عجیب است؛ عجیب در حد عبور شیءای ناشناس از قلب آسمان. مخصوصاً اگر پنجاهسالی هم باشد که هر از چندی از این اثر، بازخوانیهایی هم عرضه شود و یاد آن را در ذهنها زنده کند. کدام هنرمند است که بتواند این اقبال خوشایند را نایده بگیرد؟ آرتوش، صاحب این اقبال موسیقایی بود؛ خوانندهای ارمنیتبار و ایرانی که نام اصلیاش آرداشس آودیان است. آرتوش خوانندهی مصرعهای بهیادماندنی:
«ای دلت خورشید خندان/ سینهی تاریک من/ سنگ قبر آرزو بود/ سنگ قبر آرزو بود»
برای خواندن تکنگاری آرتوش این لینک را کلیک کنید.
#آرتوش
#آرداشس_آودیان
#از_شیشه_رنگی_کلیسا
#مجله_میدان_آزادی
#خوانندگان
#موسیقی
3⃣7⃣
@Azadisqart
اسمش هاکوپ بود. یعقوب در زبان ارمنی؛ و نام خانوادگیاش هوناتانیان. پسوند «یان» در این زبان، معنی «فرزند» و «پور» و «زاده» میدهد و هاکوب از نسل هوناتان بود: «ناقاش هوناتان». ناقاش هوناتان جد چهارم هاکوپ بود. هنرمندی که ذوق سلیم و طبع لطیف را در تیره و طایفهاش تا چندین نسل به ارث گذاشت. آنها که کلیسای تادئوس و بارتوقیمئوس مقدس را در بازارچهی حضرتی خیابان مولوی تهران دیدهاند، یقیناً چشمشان به دیوارنگارههای قدیمی داخل این کلیسا افتاده است. نقوشی که یادگار قلمموی ناقاش هوناتان است و قدمتش به عصر زندیه میرسد.
هاکوپ در مدت اقامتش در تهران به کلیسای تادئوس و بارتوقیمئوس مقدس رفت. جایی که سالها پیش جدش دیوارهای داخلیاش نقاشی کرده بود. هاکوپ با مرمت و تکمیل نقاشیهای ناقاش هوناتان، میراث جد هنرمندش را احیا کرد. خودش اما در کلیسای دیگری مدفون شد. در کلیسای گئورگ مقدس، در کوچهی تنگ و طویلی در بازارچهی قوام الدولهی خیابان شاهپور تهران.
برای خواندن تکنگاری هاکوپ هوناتانیان نقاش شهیر ارمنی دورهی قاجار این لینک را لمس کنید.
#هاکوپ_هوناتانیان
#از_شیشه_رنگی_کلیسا
#مجله_میدان_آزادی
#نقاشی
3⃣8⃣
@Azadisqart
شبی حضرت علی (ع) را به خواب دید و صبح فردا، شروع به کشیدن شمایل ایشان کرد. حاصل کار، تصویری بود از مردی با ردای شکلاتی، عمامهای سبز، دوزانو نشسته بر کفپوشی از بوریا بر روی تخت، با دستی بر غلاف و دستی بر تسبیح (بعدها شمایل فاطیما نیز در هنر کلیسایی با تسبیحی در دست ترسیم شد) و چشمهایی دوخته به آسمان و هالهای پیرامون سر که دو فرشته با حلقهای از گل بالای آن در پروازند. از عناصر قابلاعتنا در این نقاشی، وجود چشمی نورانی در طلیعهی تصویر است که مفهوم عین الله (از القاب علی علیه السلام) را تداعی میکند. تلفیق ویژگیهای هنر کلیسایی و مختصات نقاشی ایرانی بهوضوح در این تابلو دیده میشود. نقاشی ایرانی میل به سطوح دو بعدی دارد، به درخشش و نور اهمیت میدهد، ذهنگراست و به عالم مادی محسوس توجه چندانی ندارد، رنگهای روحانی و روشن را ارج مینهد و از آنجا که میل به درونگرایی دارد اندازههای کوچک را برای قاب خود انتخاب میکند.
تکنگاری کامل هوناتانیان را از این لینک بخوانید.
#هاکوپ_هوناتانیان
#از_شیشه_رنگی_کلیسا
#مجله_میدان_آزادی
#نقاشی
3⃣9⃣
@Azadisqart
«آن شب برای دوقلوها قصهی دختری را تعریف کردم که چون کار بدی کرده خواب میبیند قورباغه شده و خیلی میترسد و صبح که بیدار میشود و میبیند قورباغه نیست خوشحال میشود و تصمیم میگیرد دیگر کار بد نکند.
آرمینه خمیازه کشید. «قصهی عجیبی بود.»
آرسینه گفت «ولی یک کمی لوس بود. نه آرمینه؟»
آرمینه خوابش برده بود.
با آرسینه از آسمان سه تا سیب افتاد خواندیم، چراغ اتاق را خاموش کردم، بیرون آمدم و توی راهرو با خودم گفتم «حق با آرسینه است. قصهی لوسی بود.» و رفتم اتاق نشیمن.
حالم خوب بود و خوابم نمیآمد. چرا؟ چون که همهی ظرفها را شسته بودم و اتاق نشیمن را گردگیری کرده بودم و خانه به قول مادر عین دستهی گل بود؟ … چراغ اتاق نشیمن را خاموش کردم و با خودم گفتم شاید هم چون امروز صبح بیدار شدم و دیدم قورباغه نیستم.»
برای خواندن ادامهی تکنگاری زویا پیرزاد این لینک را لمس کنید.
#زویا_پیرزاد
#از_شیشه_رنگی_کلیسا
#مجله_میدان_آزادی
#ادبیات
4⃣3⃣
@Azadisqart
خاچیکیان یک بار در مصاحبهای گفته است «پدر و مادرم از ارمنستانِ ترکیه آمده بودند. پدرم، آرسن، تنها بازماندهی یک خانوادهی بزرگ سی و چند نفری بود که در قتلعام ارامنه از بین رفتند. داستانهای مختلفی از سرگذشت خودش برای ما نقل میکرد که یکی از آنها این است که شاهد بوده دوازده نفر را توی تنور میاندازند و میسوزانند. سه فرزند اول خانوادهی پدری من در این قتلعام از بین رفتند و خانوادهی مادرم هم به همین ترتیب. آنها به ارمنستان شوروی مهاجرت کردند و پس از استقرار حکومت سوسیالیستی به ایران آمدند و اینجا را بهعنوان وطن دوم برگزیدند... پدرم در دانشگاه ارمنستانِ ترکیه تحصیل کرده بود و چند زبان میدانست. میتوانم ادعا کنم که بزرگترین کتابخانهی ارامنه در تبریز به او تعلق داشت. من وقتی چشم باز کردم کتاب دیدم و با گوشهایم موسیقی شنیدم... به رنگ هم علاقه داشتم و خیلی زود از غروب و شب تأثیر میگرفتم.»
برای خواندن ادامهی تکنگاری ساموئل خاچیکیان کارگردان فیلم عقابها، پرفروشترین فیلم سینمای ایران این لینک را بزنید.
#ساموئل_خاچیکیان
#از_شیشه_رنگی_کلیسا
#مجله_میدان_آزادی
#سینما
4⃣5⃣
@Azadisqart
سال ۱۳۱۳ در تبریز پسری به دنیا آمد که بعدها هنرمندی نخبه شد؛ هنرمندی با اعتبار جهانی که جوایز متعددی را از آن خود کرد. آودیس هاکوبیان معروف به آوو، هنرمند حکاک نقرهی ارمنی است که ناشناخته مانده و در این سالها کمتر به او پرداخته شده است.
یکی از زیباترین تابلوهای قلمزنی هاکوبیان تابلوی ظهر عاشورا است که از نگارگری استاد محمود فرشچیان به همین نام، الهام گرفته است. هاکوبیان برای خلق این اثر سه سال وقت صرف کرد و میگفت من اولین ایرانیای هستم که تابلوی مینیاتور را با قلمزنی و کندهکاری خلق میکنم.
برای خواندن ادامهی تکنگاری آودیس هاکوبیان این لینک را لمس کنید.
#آودیس_هاکوبیان
#از_شیشه_رنگی_کلیسا
#مجله_میدان_آزادی
#صنایع_دستی
4⃣8⃣
@Azadisqart
پنجم دی ماه 1382، وقتی زمین زیر پای اهالی بم لرزید و آسمان روی سرشان فرود آمد، از تکوتوک ساختمانهایی که هنوز سرپا بود و میشد رویش حساب کرد، بنای ترمینال راهآهن بم بود. در سرمای میخ پارهکنِ بم، آنها که از زلزله جان به در برده بودند سقف و سرپناهی جز همین ترمینال نیافتند. خبر زلزلهی مرگبار بم، همهی ایرانیها را به سوگ نشاند و همزمانی آن با عید کریسمس، شیرینی جشن را در کام جامعهی ارامنهی ایران تلخ کرد. اما ماجرای پناه گرفتن مردم در ساختمان راهآهن بم برای ادوارد زهرابیان، قدری از تلخی فاجعه را کم کرد. زهرابیان – طراح و معمار ساختمان ترمینال- حالا میتوانست نفس راحتی بکشد که بنایش گرهی از کار اهالی بم باز کرده است.
برای خواندن ادامهی تکنگاری ادوارد زهرابیان لینک را کلیک کنید.
#ادوارد_زهرابیان
#از_شیشه_رنگی_کلیسا
#مجله_میدان_آزادی
#معماری
#گرافیک
4⃣9⃣
@Azadisqart
در پاییز 1340 وقتی ادوارد جوان، فراخوان مسابقهی طراحی لوگو برای هواپیمایی ملی ایران را در روزنامهی کیهان خواند دست به قلم شد. بهواسطهی سفرهای متعددش به شیراز و تماشای آثار تخت جمشید، تعدادی از نقوش باستانی در حافظهی تصویریاش ماندگار شده بود. با آنکه هنوز اسم هما – بهعنوان سرنام هواپیمایی ملی ایران- برای شرکت اعلام نشده بود، ادوارد سراغ رسم هما رفت و از نقش سرستونهای پارسه، تصویر این پرندهی اسطورهای را برای طراحی لوگو انتخاب کرد. موجودی با صورت عقاب، گوشهای گاو و یال اسب. ادوارد رنگ فیروزهای و آبی پروس (آبی برلین) را بهعنوان رنگ نشانواره، برگزید و حتی در طرح پیشنهادیاش جای درج نشان بر بدنهی هواپیماها را هم گنجاند. البته هواپیماهای موردنظر -طبق تصور و ذهنیتش- طیارههای ملخی بودند.
برای خواندن ادامهی تکنگاری ادوارد زهرابیان این لینک را لمس کنید.
#ادوارد_زهرابیان
#از_شیشه_رنگی_کلیسا
#مجله_میدان_آزادی
#معماری
#گرافیک
5⃣0⃣
@Azadisqart
پرده آخر در نهمین جشنواره فجر در سال ۱۳۶۹ با دریافت ۹ جایزه، پدیدهی جشنواره شد. این در حالیست که رقیب خوب کم نداشت، هم کارگردانان مدعی زیادی در میدان بودند هم فیلمهای خوب و خاص مثل «آپارتمان شماره 13» (یدالله صمدی)، «عروس» (بهروز افخمی)، «سفر جادویی» (ابوالحسن داودی)، «مهاجر» (ابراهیم حاتمیکیا)، «دو فیلم با یک بلیط» (داریوش فرهنگ) و... . بخشی از اینهمه جایزه ممکن است به خاطر سلیقهی هیئت داوران باشد، قصد انکار این نکته نیست اما همچنان جذاب و محبوب بودن فیلم پس از سیوچندسال باعث میشود بپذیریم که این فیلم یک اتفاق مهم در سینمای ایران بود.
مسعود فراستی شاید جزو معدود منتقدانی بود که آن سالها در نشریهی سوره علیه این فیلم نوشت و آن را فنزده و تکنیکزده معرفی کرد، اما جالب آن که سردبیر فراستی در همان نشریه یعنی سید مرتضی آوینی علیرغم اینکه محتوای فیلم را به دلیل بیش از حد روشنفکریبودن چندان نپسندیده بود، منصفانه مهارت و استادی کریممسیحی را در فرم ستایش کرده بود.
برای خواندن تکنگاری واروژ کریم مسیحی لینک را لمس کنید.
#واروژ_کریم_مسیحی
#از_شیشه_رنگی_کلیسا
#مجله_میدان_آزادی
#سینما
5⃣1⃣
@Azadisqart
از شیشهی رنگی کلیسا پروندهی ویژهی دیماه مجلهی میدان آزادی بود که اختصاص داشت به هنرمندان مسیحی ایران. تکنگاری هنرمندان مسیحی ایران، یادداشت، گفتگو و تیزر، مطالب این پروندهی بیستویک صفحهای را تشکیل میدادند.
حالا با انتشار یادداشت تاثیر هنر مسیحی بر هنر ایرانی میتوانیم اعلام کنیم که این پرونده پایان یافت!
قرار داریم از روز شنبه اولین پروندهی بهمنماه میدان آزادی را آغاز کنیم، پروندهای به مناسبت روز پدر.
از شما همراهان عزیز میخواهیم برای دسترسی به مطالب پرونده از شیشهی رنگی کلیسا این لینک را لمس کنید و برای خواندن مطالب پروندهی پدر تا فردا صبر کنید!
#از_شیشه_رنگی_کلیسا
#مجله_میدان_آزادی
#اخبار_پرونده
5⃣3⃣
@Azadisqart