#زبانحال_حضرت_زینب_س
من از وصلِ تو دیگر دل بریدم
به شام و کوفه بارِ غم کشیدم
تنت را بی کفن با زخمِ کاری
چنان با خاک و خون آغشته دیدم
سرت در کاخِ آن شیادِ بی دین
شناور گشته بینِ تشتِ خونین
به زردی رفته رنگِ لاله گونت
الا ای نَصِِّ طاها، آلِ یاسین
حسین جان ای گلِ خوشبوی مادر
بگو زینب کجا کاخِ ستمگر
چرا ای لاله ی آغشته در خون
شدم با دشمنت اینجا برابر
میانِ تشتِ زر کردم صدایت
شنیدم پاسخ از راسِ جدایت
نگاهم کردی و آهی کشیدی
چکیده اشکِ خون از گونه هایت
تو میدانی که سینه پر ز درده
تو میدانی عدو با ما چه کرده
ببین این رنگِ زردم را برادر
گلویم پر ز بغض و آهِ سرده
تو میدانی. بزار دیگر نگویم
عدو اینجا نشسته روبرویم
مبادا بشنود این گفتگو را
مبادا حمله ور گردد به سویم
بزار ای جان بگویم من چه دیدم
هر آنچه گفته ای من هم شنیدم
شنیدم آهی از دل بر کشیدم
چطور از تل به تا مقتل دویدم
به زیرِ تیغِ کین کردی صدایم
من از سوزِ صدایت آشنایم
تویی در چنگِ دشمن بینِ گودال
بخوان قرآن حسین جان از برایم!
#هستی_محرابی
@deabel
#زبانحال_حضرت_زینب_س
#با_سرمبارک_امام_حسین_ع
سری به طشتِ طلا در مقابلِ زینب
چرا دو نیمی تو ای ماهِ کاملِ زینب
ز نیمِ دیگرت آیا، بگو خبر داری؟
کجا فتاده به خون آن شمائلِ زینب
نهاده قاتلت این سر جلوی رویم تا
به قصدِ اینکه بسوزد فقط دلِ زینب
هلا تو ماهِ درخشانِ در کسوف امشب
ببر تو هاله ای از غم ز محفلِ زینب
بگو برادرِ زینب چه بر سرت آمد
تنت به دشتِ بلا سر به مایلِ زینب
ببین چگونه کشیدند معجر از رویم
بیا جلوی حرامی شو حائلِ زینب
تنت به بسترِ خارا چو صید بحرِ خون
خدا کند که بیایی به ساحلِ زینب
از این خرابه نشینی و دردِ هجرانت
که بارِ غم بنشسته به محملِ زینب
در این سفر چه کشیدم که بعد از آن دیگر
تمامِ غصه ی عالم شد حاصلِ زینب!
#هستی_محرابی