🏴 اشعار #شب_چهارم_محرم
___
#طفلان_حضرت_زینب
#حضرت_زینب
خلوت شده دور و برت جانم فدایت
ای جان زینب، جان طفلانم فدایت
فرزند ها هستند بی شک جان مادر
من جان برایت هدیه آوردم برادر
ای کعبه ی من رنجشی از زائرت نیست؟
قربانیان من قبول خاطرت نیست؟
افسوس، من، از این دو گل بهتر ندارم
باید برایت عاشقانه سر بیارم
آه ای سلیمان هدیه ای ناچیز دارم
از هدیه ام حالی غرور انگیز دارم
در پیش مادر سربلندت می کنم من
عون و محمد را پسندت میکنم من
بر قامت این کودکان حق پرستم
با دست های خود لباس رزم بستم
از نیزه ها بر جانشان باکی ندارم
از کینه ی شمر و سنان باکی ندارم
شرط مواسات من است این جان خواهر
باید به خون غلطند این دو مثل اکبر
شاید که کارت با عدو بالا نگیرد
بگذار تا فرزند من جایت بمیرد
حتی تن این ها اگر شد ارباً ارباً
هرگز نخواهی دید اشک خواهرت را
من از همین دم دست از آنها کشیدم
از تو نه اما از پسرها دل بریدم
بر آسمان نیزه ها باید نشینند
بهتر که عصر غارت ما را نبینند
وقتی که دست مادر آنجا بسته باشد
خوب است چشم غیرتی ها بسته باشد
بهتر که جولان سنان ها را نبینند
بر صورت مادر نشان ها را نبینند
آنجا که دست و پای طفلانت بسوزد
آنجا که معجرهای طفلانت بسوزد
بر ناقه های بی حجاب افتاده باشیم
آنجا که در بزم شراب افتاده باشیم
باشد که در خیرات نان آنها نباشند
دروازه ی ساعات را آنجا نباشند
بهتر مرا با چادر پاره نبینند
در کوچه های شام آواره نبینند
تا دور بینم از سرت سنگ بلا را
نذر سپر کردم برایت بچه ها را
تا سنگ ها شان سمت این دو سر بیافتد
شاید سرت از نیزه ها کمتر بیافتد
🔸شاعر:
#حسن_کردی
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────————
🏴 اشعار #شب_چهارم_محرم
___
#طفلان_حضرت_زینب
#حضرت_زینب
همان سروی که تندیس وقار و استقامت شد
وجودش شاه تیغی با صلابت در علامت شد
علی مرتضی در باطن و زهراست در ظاهر
ظهور آیه ی نوراست و مروارید عصمت شد
صحیح ترجمان رب خدرالقدس یعنی که
غبار چادر او موجب ایجاد خلقت شد
مفاتیح لبش غرق زیارتهای مأثوره است
قنوتش جلوه کرد و قبه ای از استجابت شد
غزل ها حُرّ توّابند و منبرها به استغفار
تمامش دون شأن زینب است آنچه روایت شد
دو فرزندش دم "یا نور" و "یا قدوس" او هستند
دو تا قرص قمر تقدیم خورشید امامت شد
به سوی ماه روی نیزه قامت بست عاشورا
چه خوشحال است تقدیم امامش این دو رکعت شد
دو تا فرزند اسماء و دو تا اسماء حسنایند
دو حرف از اسم اعظم که در این مقتل تلاوت شد
یکی پهلوش شد زخمی، یکی بازوش شد زخمی
مصیبت های پشت در، میان این دو قسمت شد
دو لاله یا دو ریحانه، دو کوه شانه در شانه
به روی خاک افتادند، یعنی که قیامت شد
محمد پاسبان پیکر زخمی عونش شد
محمد تا زمین افتاد جسم عون غارت شد
ملائک تا دم خیمه، خبر بردند با گریه
به روی بالها تشییع دو خورشید طلعت شد
ولی از خیمه ی چشمش نیامد اشک یک لحظه
میان خیمه ی خود باز مشغول عبادت شد
از اینکه در میان معرکه زهرا نشد او را
از اینکه جان نداده پای او، غرق خجالت شد
دو تا دلبند روی نیزه ها دارد ولی هر شب
هلال خویشتن را دید و مشغول زیارت شد
کسی که پرده دار محملش بودند مریم ها
حریمش هتک حرمت شد، گرفتار اسارت شد
🔸شاعر:
#محسن_حنیفی
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────————
🏴 اشعار #شب_چهارم_محرم
___
#طفلان_حضرت_زینب
#حضرت_زینب
سلام حضرت دارالسلامها زینب
سلام جامع جمع امامها زینب
شکوه صبر و سکوت و صلابت و فریاد
حماسهی ابدی و سَّلامها زینب
سلام ای جگرِ فاطمه جهادِ علی
سلام خواهر صلح و قیامها زینب
تمامِ پاسخِ پرسش برای خلقتِ زن
جواب کاملِ این احترامها زینب
چه کس رسیده به نور نَوافِلت بانو
چه کس رسیده به شانت کدامها زینب
حسین ملتمس یک قنوتِ تو تا که...
تمام با تو شود ناتمامها زینب
سلام زمزمه هفت مرتبه سوگند
برای دیدن ختم کلامها زینب
فقط نه روضه که باید کلام تو برسد
پیام داری و باید پیام تو برسد
برای خاکِ ترک خورده آب آوردی
هزار چشمه به جای سراب آوردی
تو از بهشت تو از نور از کنار خدا
تو با نهایت عزت حجاب آوردی
فقط تویی که در این روزگارِ پُر تشویش
برای عاطفهی زن جواب آوردی
که جمع عاطفه و عقل و عشق و احساس است
و در کمال شرف انتخاب آوردی
تو نقطه چینی و باید ادامهی تو شوند
تو خواهرانِ مرا در حساب آوردی
فقط خداست که آرامش تو را فهمید
که ایستادی و فصلالخطاب آوردی
تو روی دست هرآنچه که داشتی دادی
برای عشق دو عالیجناب آوردی
وداع نکردی و دیدی به شوقِ غم رفتند
خدای من دو جگرگوشهی حرم رفتند
خدا کند نرسد نالههای آخرشان
خدا کند نرسد دادشان به مادرشان
میان خیمه نشسته چسان؟ نمیدانم
دعا کنید نبیند وداعِ آخرشان
نشسته فاطمه اینسو علی هم آنطرفش
نشستهاند بگِریند پیش دخترشان
سوارِ نیزه به دستی بقیه را میخواند:
زمانش آمده بازی کنیم با سرشان
سوارهای حرامی چقدر میچرخند
که حلقه تنگ شود دورِ حلقِ حنجرشان
که نیامده عباس کار خود بکنند
که تا گلاب کشند از تمام پیکرشان
جگرخراش بوَد نالههای وا اُمّا
سپاه ساخت خدایا علیِ اکبرشان
حسین آمد و در بِینشان زمین اُفتاد
بلندمرتبه شاهی زِ صدرِ زین اُفتاد
🔸شاعر:
#حسن_لطفی
___
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────————
🏴 اشعار #شب_چهارم_محرم
___
#طفلان_حضرت_زینب
#حضرت_زینب
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است
هان ای یزید! بشنو و ابرو گره نزن
این میهمانی تو نه... مهمانی من است!
غرّه نشو به آنچه سرِ نیزه کردهای
اینها چراغهای چراغانی من است
هفتاد سر از این همه، با من برادرند
اما دو سر از این همه، قربانی من است
نذر من است و از پی احیای دین حق
خونِ دو چشم خانۀ بارانی من است
ایمن مباد از این همه مشعل، خزان تو
تا نوبت بهار گُلافشانی من است
ما را چو آفتاب به شامَت کشاندهای
اینک زمان قافلهگردانی من است...
🔸شاعر:
#مهدی_بهارلو
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────————
🏴 اشعار #شب_چهارم_محرم
___
#طفلان_حضرت_زینب
#حضرت_زینب
چون من اینگونه کسی پیش تو دلباخته نیست
مثل شمشیر غمت، تیغ کسی آخته نیست
ای گل سرخ که پرپر شده ای در گودال
هلهله دور و برت هست، ولی فاخته نیست
آه...شمر است و گلوی تو، از این میسوزم
کاری از دست من سوخته دل ، ساخته نیست
گونه دختر تو گرچه که سرخ است ولی
گونه ای کز اثر شوق گل انداخته نیست
دیگر از لطف لبت قاری شیرین دهنم
آنکه ما را وسط همهمه نشناخته نیست
به پریشانی زلف تو قسم در عالم
پرچمی چون سر تو روی نی افراخته نیست
.
🔸شاعر:
#سید_ابوالفضل_عصمت_پرست
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────————
#طفلان_حضرت_زینب
#شب_چهارم_محرم
خلوت شده دور و برت جانم فدایت
ای جان زینب، جان طفلانم فدایت
فرزند ها هستند بی شک جان مادر
من جان برایت هدیه آوردم برادر
ای کعبه ی من رنجشی از زائرت نیست؟
قربانیان من قبول خاطرت نیست؟
افسوس، من، از این دو گل بهتر ندارم
باید برایت عاشقانه سر بیارم
آه ای سلیمان هدیه ای ناچیز دارم
از هدیه ام حالی غرور انگیز دارم
در پیش مادر سربلندت می کنم من
عون و محمد را پسندت میکنم من
بر قامت این کودکان حق پرستم
با دست های خود لباس رزم بستم
از نیزه ها بر جانشان باکی ندارم
از کینه ی شمر و سنان باکی ندارم
شرط مواسات من است این جان خواهر
باید به خون غلطند این دو مثل اکبر
شاید که کارت با عدو بالا نگیرد
بگذار تا فرزند من جایت بمیرد
حتی تن این ها اگر شد ارباً ارباً
هرگز نخواهی دید اشک خواهرت را
من از همین دم دست از آنها کشیدم
از تو نه اما از پسرها دل بریدم
بر آسمان نیزه ها باید نشینند
بهتر که عصر غارت ما را نبینند
وقتی که دست مادر آنجا بسته باشد
خوب است چشم غیرتی ها بسته باشد
بهتر که جولان سنان ها را نبینند
بر صورت مادر نشان ها را نبینند
آنجا که دست و پای طفلانت بسوزد
آنجا که معجرهای طفلانت بسوزد
بر ناقه های بی حجاب افتاده باشیم
آنجا که در بزم شراب افتاده باشیم
باشد که در خیرات نان آنها نباشند
دروازه ی ساعات را آنجا نباشند
بهتر مرا با چادر پاره نبینند
در کوچه های شام آواره نبینند
تا دور بینم از سرت سنگ بلا را
نذر سپر کردم برایت بچه ها را
تا سنگ ها شان سمت این دو سر بیافتد
شاید سرت از نیزه ها کمتر بیافتد
حسن کردی
@rozeh_1
#طفلان_حضرت_زینب
#شب_چهارم_محرم
ذکر هر دم زینب
ذکر آزادگی عالموآدم زینب
زائر کربوبلاست
هرکسی گفت دمادم زینب
شانهاش یکدم هم
خم نشد از غم عالم زینب
مادرم گفت بگو
دم شادی و دم غم زینب
میشود سالبهسال
بانی اشک محرم زینب
سایهات از سر ما
تا قیامت نشود کم زینب
شیر نر آوردهست
دوپسر نه دوسپر آوردهست
لشکری را با خود
در شکوه دونفر آوردهست
کوکب بیت علی
با خودش شمسوقمر آوردهست
در دل کربوبلا
نخل ایثار ثمر آوردهست
پای قربانی عشق
حاصل خون جگر آوردهست
این دوقربانی را
با چهشوقی به سفر آوردهست
شد به میدان عازم
دوتن از ایل و تبار هاشم
عون، اکبر شده است
پس محمد شده مثل قاسم
دست خالی رفتند
شیر شمشیر ندارد لازم
دارد از قلب خطر
بانگ تکبیر میآید دائم
در فنون رزمی
هردو هستند حسابی عالِم
آه از آن ساعت که
برنگردند به خیمه سالم...
دوکبوتر پرپر
لاله خشکید و صنوبر پرپر
نوههای زهرا
پیش چشم تر مادر پرپر
غنچهها چیده شدند
غنچه شد با دم خنجر پرپر
سرشان روی نی و
در دل خاک دوپیکر پرپر
یادش آمد زینب
یاس شد در پس آن در پرپر
فاطمه افتاد و
شد دل فاتح خیبر پرپر
شعر از گروه ادبی #یاقوت_سرخ
انجمن شعر آیینی شهرستان بروجرد
@rozeh_1
#طفلان_حضرت_زینب
#شب_چهارم_محرم
بهار آورده
ببین دو شاخه گل نو نوار آورده
به افتخار علی
برای یاری تو ذوالفقار آورده
دوتا پسر ها را
فقط برای همین روز بار آورده
حسین غصه نخور
درخت سیب عقیله انار آورده
یکی به حرمله گفت
بیا که زینب کبری شکار آورده
چه پیر شد زینب
از این زمانه بی رحم سیر شد زینب
تن تو را تا دید
برای لطمه زدن ناگزیر شد زینب
تو غیرت اللهی
چه خوب شد که ندیدی اسیر شد زینب
اسیر شد زینب
اسیر چشم صغیر و کبیر شد زینب
مگر چه شد در شام
چه شد که یک شبه صد سال پیر شد زینب
و بعد بزم شراب
چقدر خسته دل و گوشه گیر شد زینب.
محمود یوسفی
@rozeh_1
#طفلان_حضرت_زینب
#شب_چهارم_محرم
پشت کردند به هم چون دو دلاور در جنگ
عهد کردند نماند سر و پیکر در جنگ
تیرها بال گشودند رجزخوانی را
نیزه ها خیره به آوازه ی منبر در جنگ
مانده ام معجزه شد یا که قیامت شده است
باز هم آمده گویا علی اکبر در جنگ
زینب از دور جوانان خودش را میدید
چه دلاور شده اند این دو برادر در جنگ
دو برادر که شبیه اند به شمشیر دو دم
دو برادر که شبیه اند به حیدر در جنگ
لاله در پهنه ی این دشت چه سرخ است، انگار
آبیاری شده با نیزه و خنجر در جنگ
دست بر گردن هم، هر دو به خون غلتیدند
بال پرواز هم اند این دو کبوتر در جنگ
علی اصغر شیری
@rozeh_1
#طفلان_حضرت_زینب
#شب_چهارم_محرم
وابسته ات هستم، تویی معشوقِ دلخواهِ خودم
آگاهم از حال دلت با قلبِ آگاهِ خودم
خورشید قلب بیقرار زینبت هستی و من
نور از تو میگیرم حسینِ من(ع)؛ تویی ماهِ خودم
داریم خاطرخواهِ بسیاری و جان ها میدهند
یکروز در راهِ تو و یکروز در راهِ خودم
راهی شدیم و خوب میدانستم اینجا کربلاست
فهمیدم از دلشوره هایِ گاه و بیگاهِ خودم
زیباییِ انگشترت دارد مرا دق میدهد
تنها خبر دارم خودم از بغض جانکاهِ خودم
بیزارم از آن نامه ها که نقشهٔ قتلَت شدند
از غربتت میسوزم و میسوزم از آهِ خودم
هاجر شدم در پاسخ نجوای هَل مِن ناصرت
آورده ام تنها دو آیه از «فَدَیناهِ» خودم
باید پسرهایم فدایی ات شوند و از خدا-
میخواستم در سجده های هر سحرگاهِ خودم
آورده ام عون و محمد را برایِ یاری ات
آورده ام تیر و سپر از خانه همراهِ خودم!
مرضیه عاطفی
@rozeh_1
#طفلان_حضرت_زینب
#شب_چهارم_محرم
به چه دردی بخورد بی تو پسر داشتنم
چه کنم بعد تو با داغ جگر داشتنم
نه پسرهای مناند این دو نه خواهر زاده
به تو سوگند که هستند دو حیدر زاده
تیغ آماده رویِ دامنشان است ببین
حرزِ یا فاطمه بر گردنشان است ببین
این دو پولادِ جگر تافته یعنی زینب
این دو سرباز و دو سرباخته یعنی زینب
بر سر عهد تو هستیم و همان خواهد شد
خواهرت مرد شود این دو جوان خواهد شد
یار بی یار رسیدم که دلت غم نخورد
آمدم در دلِ تو آب تکان هم نخورد
دست و بازوی علمدار حرم آوردم
پیشِ تو بر سرِ دوشم دو علم آوردم
دو سپاه حرمِ فاطمه را میبینی
ذوالفقار دو دم فاطمه را میبینی
به درِ خیمه امّیدم امید آوردم
تا که ردم نکنی موی سپید آوردم
خواهرت موقع حج نذر دو قربانی کرد
وقت نذرش شده قربانی عید آوردم
دو علیاکبر و عباس ولی کوچکتر
دو سلحشور دو شیر و دو رشید آوردم
دو حسن روی دو سید دو حسینی زاده
قابلت را که ندارد دو شهید آوردم
این دم و بازدمم این ضربانهای مناند
این حسین و حسن و تیر وکمانهای مناند
ای جوانمرده بگو که جگرم را چهکنم
سر به زیرِ حرمِ دو رو برم را چهکنم
تو اگر اذن دهی لشگر عالم با من
مادرم گفته برو اذنِ حسینم با من....
* * * *
مانده دایی که چگونه خبرش را بِبَرد
خبر سوختن بال و پرش را بِبَرد
با چه رویی برود دیدن زینب از دشت
با چه جانی به حرم دو پسرش را بِبَرد
دو جگرگوشهی او روی زمین میغلتند
ولی از خیمه نیامد جگرش را بِبَرد
یک نفر آمده اینسو بزند تیغش را
یک نفر رفته به آنسو تبرش را بِبَرد
یک نفر آمده اینسو تن این را بکشد
یک نفر رفته به آنسو که سرش را ببرد
تنشه بودند و نشد جرعهی دیگر بینند
یا که یکبار دگر چهرهی مادر بینند
دید آخر چه بلایی سرشان آوردند
زخمها بر جگرِ مادرشان آوردند
قصدِ جانِ دو برادر دو برادر کردند
ضربهی تیغ و سنان را دوبرابر کردند
مانعِ بُردنشان پشتِ خَمِ دایی بود
اِرباًاِربا شدنِ این دو تماشایی بود
کمرش خم شده باید که عصا بردارد
باید او خیمه رود تا دو عبا بردارد
زینب انگار نه انگار که بی سر شدهاند
دید بر نیزه ولی سایه مادر شدهاند
حسن لطفی
@rozeh_1
#شب_چهارم_محرم
#طفلان_حضرت_زینب
#دامن_کشان_رفتی...
#بند_اول
زینب مگه مُرده. که تنها بمونی٣
تشنه لب و مضطر. تو صحرا بمونی٣
بلاگردونت میشم حسین جانم
فدای تو میشم شاه عطشانم
حسین جانم حسین جانم
تو دلم کوهِ غمه. برای غمت٢
اشک چشم تر من. میشه مرهمت٢
#بند_دوم
هستم به پای تو. تا روزای آخر٣
خواهر سپر داره. برات ای برادر٣
دو تا سرباز آوردم برای تو
تموم هست خواهر فدای تو
حسین جانم حسین جانم
دسته گلهام برا تو. میخوان جون بدن٢
پای عشق تو حسین. میخوان خون بدن٢
#بند_سوم
خون علی توی. رگ بچههامه٣
هر چی که داشتم من. همین هدیههامه٣
میبینی که خیلی غصت و خوردم
بده اذن میدون از غمت مُردم
حسین جانم حسین جانم
خواهرم دلواپسم. برای سرت٢
رد نکن هدیههام و. جون خواهرت٢
♨️💢♨️💢♨️
#شب_پنجم_محرم
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن
#دامن_کشان_رفتی...
#بند_اول
طاقت ندارم من. تو خیمه بمونم٣
میخوام برم میدون. بزار عمه جونم٣
عمو تنها مونده بین یک لشکر
رها کن دستم رو که شده پرپر
دلم خون شد دلم خون شد
دست نذار روی دلم. شدم خونجگر٢
عمه لشکر رو ببین. شدن حملهور٢
#بند_دوم
تنها تو میدونِ. تمومِ امیدم٣
اونقد دلم خونه. که دیگه بریدم٣
عموم و تنها دیدن توی میدون
تنش رو کردن با نیزهها پرخون
دلم خون شد دلم خون شد
پیکرش روی زمین. زیر دست و پاست٢
نیزهی شمر و سنان. چقد بی حیاست٢
#بند_سوم
تو دستای قاتل. موهای عمومه٣
باید برم من هم. پای آبرومه٣
نشسته رو سینش شمر و خوشحاله
عمو جونم تو گوداله بد حاله
دلم خون شد دلم خون شد
دارن از تن میبُرن. سر هستم و٢
هر جوری هست میرم و. میدم دستم و٢