#حضرت_رقیه_س_شهادت
حالا که آمدی دگر از پیشمان نرو
خورشید شام تار خرابه بمان، نرو
دیگر بس است بیتو سفر، جان به لب شدم
دق میکنم اگر بروی مهربان، نرو
@hosenih
با کل شهر جان خودت قهر کردهام
از بس که طعنه خوردهام از این و آن نرو
با دختران شهر چقدر از تو گفتهام
میخواستم تو را ببرم پیششان نرو
این شامیان به من چقدَر حرف بد زدند
اصلا برای حرف بد دیگران نرو
خسته شدم ز بسکه سرم داد میکشند
این مردمان بیادب و بددهان نرو
رفتی و پشت هم ز همه خوردهام لگد
بابا ببین چگونه شدم قدکمان، نرو
ضربه تو خوردی و دل من تیر میکشد
خورده ترک غرور من از خیزران نرو
قرآن نخوان که زخم لبت درد میکند
قاری خوش صدای من ناتوان نرو
@hosenih
از گریههای من دل عمه کباب شد
پس لااقل برای دل عمهجان نرو
باشد، اگر که قصد سفر داری ای پدر
اما دگر بدون من از کاروان نرو
شاعر: #علی_اکبر_نازک_کار
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از کتیبه و پرچم باب الحرم
#وفات
ام المومنین #حضرت_خدیجه سلام الله علیها
#علی_اکبر_نازک_کار #امیر_حسین_فاضلی
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
ثروتش گشت نذر دین خدا
همه جا یاور محمد بود
ثروتش در دفاع از اسلام
مثل تیغ علی سرآمد بود
همه سرمایه اش محبت شد
تاجر عشق ناب احمدی است
خانه ی او دل نبی خداست
مهر او هم گل محمدی است
کاشف الکرب مصطفی میشد
هر زمانی که دیدهی تر داشت
خانه ی مصطفی به گفتهی خویش
با خدیجه صفای دیگر داشت
درک دنیا به شان او نرسد
بسکه حدّ و مقام او بالا است
چه نیازی به مدح ما دارد
فخرش این بس که دخترش زهراست
بر لب بچه های زهرا بود
ذکر نام شریف او همه جا
همه هنگام خطبه می گفتند
که "انا بن خدیجة الکبری"
دم آخر نگاه گریانش
بی قرار و شبیه دریا بود
در کنار غریبی احمد
فکر بی مادری زهرا بود
در ازای تمام ثروت خود
عطری از جنس مصطفی می خواست
از خجالت به دختر خود گفت
حاجتش را، که یک عبا می خواست
این عبا گرچه شد کفن اما
خود او خواست اینچنین باشد
کفنی نیز جبرئیل آورد
تا که اینگونه بی قرین باشد
بی کسی، غم، کفن، عبا، غربت
شیعه از داغ واژه ها مبهوت
یک عبا گاه می شود کفن و
یک عبا گاه می شود تابوت
تا جوانان هاشمی برسند
حل این مسئله معما بود
پدر آورد عبا که جمع کند
بدنی را که ارباً اربا بود
سر نعش جوان خود جان داد
هفت دفعه به پیش چشم حرم ...
وسط خندهها و هلهلهها
ناله زد هفت مرتبه "پسرم"
ناله، پیکر، مقطع الاعضا
پیکر واژه ها پر از خون است
وَلَدی شد بُنَیَّ در گودال
ناله مادری که محزون است
پیکر شاه، پیرهن، غارت
بین گودال باز دعوا شد
اینطرف اضطراب، خواهر، آه
شمر از روی سینه اش پا شد
نیزه، شمشیر، خنجر و حنجر
قامت خواهری که گشت هلال
نعل تازه، صدای اسب، بدن
مادر از حال رفت در گودال
کاش مثل خدیجه و اکبر
تن او در عبا کفن می شد
یا اگر که عبا نشد جایش
کفنش پاره پیرهن می شد
ماند بر خاکها سه روز تنش
کفن او حصیر شد آخر ...
سر او نیز رفت بر نیزه
خواهرش هم اسیر شد آخر ...
.
هدایت شده از 🌱درگاه شاعران روضه نشینان🌱
#امام_حسن #مدح_امام_حسن
یکی از دستبوسان شب و روز تو باران است
ز بسکه روی تو زیبا است راهت راه بندان است
شبیه میزبان است آنکه بر خوان تو مهمان است
که نَقلِ سفره ی تو نُقل جمع مستمندان است
تویی که بعد بابایت امید هر پریشانی
تویی که کیسه بر دوشی و بابای یتیمانی
هلال اول ماه است نقش قوس ابرویت
جمال کامل ماه است قرص کامل رویت
ندارد صبح محشر نور، پیش شام گیسویت
خدا را یافتم از راه چشمان خداجویت
عطا و بخشش و لطف خداوند رحیمی تو
هدایت را تو معنایی؛ صراط المستقیمی تو
تو هستی آنکه شد بسیار در دستان تو هر کم
تویی که سیر کردی از طعام خویش سگ را هم
تویی که گشته حاتم از گدایی درت حاتم ...
ای آنکه بوده معراج تو روی شانه ی خاتم
تو در اوجی ولیکن همدم افتاده ها هستی
بزرگی آنقَدَر که همنشین با هر گدا هستی
فدای خاک پایت! سایه ی روی سرم هستی
تو ای شاه عرب! مهمان قلب هر عجم هستی
یقینا مرجع تقلید هر اهل کرم هستی
تو در قلبم حرم داری؛ که گفته بی حرم هستی؟
به گوشه چشم تو وا شد گره از کار مشکل ها
الا یا ایها الساقی اَدر کاساً وَ ناولها
به صلحت هر که شک دارد لعین بن لعین باشد
گرفته عزت از تو هر کسی اهل یقین باشد
یقینا اعتقاد هر مسلمان هم همین باشد
که فرزند علی باید معز المومنین باشد
تو بودی بیشتر از هر کسی مانند پیغمبر
کریم بن کریمی و شدی آیینهٔ ی حیدر
شده از قطره قطره فضل تو "القطره" بارانی
قسم بر "تین و الزیتون" به صدق قول "بَحرانی"
به مروارید "الرحمن"، به آیت های رحمانی
چراغ روی یزدانی، تو برهانی، تو قرآنی
چنان حیدر که جبرائیل از درسش نشد محروم
تویی آموزگار خضر، در فرمایشِ معصوم ...
در ایثار و کرامت، تا ابد ضرب المثل هستی
حلاوت دارد اسمت، بسکه احلی من عسل هستی
ندارد فرق صلح و جنگ تو، خیر العمل هستی
علی شیر خدا، تو شیر حیدر در جمل هستی
جمل چون خیبر است و هیبتت آیینه ی مولاست
همه دیدند راه حل به دست زاده ی زهرا است
توکل بر خدا کردی و بردی نام زهرا را
در آورده "انا بن الحیدر" تو کفر اعدا را
خلاصه کردی اینگونه تولی و تبری را
به میدان بازگرداندی جوانی های مولا را
به ذکر یا خدیجه راه را تا فتنه طی کردی
شتر را نه که پای کفر را آن روز پی کردی
برای هر که در دریای غم مانده، تویی ساحل
الا ای شهریار جود، ای امید هر سائل ...
ز تو هر کس شنیده، عاشقت گشته، مگر بی دل
هزاران سعدی و حافظ هزاران صائب و بیدل ...
توان درک شانت را ندارد هر سخندانی
مگر نازل شود در حد شانت باز قرآنی ...
پیاده سمت کعبه رفته ای صحرا به صحرا را
گلستان کرده ای در پشت پای خویش هر جا را
به هر قطره نشان دادی مسیر وصل دریا را
که داریم از تو رسم و سنت این اربعین ها را
همه از جام شهد قاسم و عبدالهت مستیم ...
نمک پرورده های شورِ احلی من عسل هستیم
چنان دست کریمت عاشقان را مبتلا کرده
که برق سفره ات شاهان عالم را گدا کرده
برای نوکری ات فاطمه ما را سوا کرده
دعای خیر تو ما را گدای کربلا کرده
خودت میخواستی سهمت ز دنیا مختصر باشد
دلت می خواست بازار حسینت گرم تر باشد
.
🔸شاعر:
#علی_اکبر_نازک_کار
#امیر_حسین_فاضلی
____
╭┅──────——————─
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────—————
هدایت شده از 🌱درگاه شاعران روضه نشینان🌱
#امام_علی #مرثیه_امام_علی
#ماه_رمضان #شب_قدر
آسمان بود غرق دلشوره
چرخ از گردشش پشیمان بود
حس و حالی غریب حاکم بود
گیسوی نخل ها پریشان بود
شب نمی خواست تا سحر بشود
شب شبیه غروب دلخون بود
در و دیوار ناله می کردند
دم هوهوی باد محزون بود
مقتل کوچه ها قدم به قدم
روضه می خواند و نوحه سر میداد
هق هق چاه کوفه هم آن شب
داشت از غصه ای خبر میداد
بانگ "حی علی الصلاة" آمد
پا شد از جای خویش "خیر العمل"
رفت تا صبح را کند بیدار
آنکه خود بود نور صبح ازل
در خانه ز شرم، ساکت بود
در دل ذوالفقار غصه نشست
"ارجعی" خواند و از سر شوقش
گریه کرد و عمامه اش را بست
داخل کیسه را نگاهی کرد
چند خرما و چند تا نان بود
وقت رفتن رسیده بود و غمش
غربت سفره ی یتیمان بود
به کمر شال سبز خود را بست
بود مشغول ذکر، لب هایش
دخترش در نگاه آخر خود
رفت قربان قد و بالایش
در طوافش پرنده ها گریان
آسمان ضجه می زند: برگرد
به سفر میروی و این دنیا
بی تو دیگر صفا ندارد، مرد!
شال او را گرفت حلقه ی در
گویی از قصه ای پریشان بود
در خانه به التماس افتاد
در خانه به فکر جبران بود
فکر جبران زخم سی ساله
زخم آن در که در مدینه شکست
آن دری که نداشت تاب لگد
سوخت و استخوان سینه شکست
وسط خطبه خواندن مادر
آتش افتاد بر دل حیدر
ناله ی "فضة خذینی"، آه ...
غنچه ای ناشکفته شد پرپر
مادری یک تنه به عشق علی
در مصاف چهل نفر کافر
لگد و تازیانه یک طرف و
یک طرف دست بسته ی حیدر
دست بسته، طناب، آتش و دود
روضه در بزم واژه ها برپا است
تازه این شد شروع غصه و غم
شیعه دلخون ز دست بستن هاست
آه از داغ عصر عاشورا
ترس و اندوه بی امان حرم
اضطراب امام سجاد و
داغ نامحرم و زنان حرم
بستنِ دستِ مرد می باشد
پیش همسر اگرچه سخت اما
باور من نمیشود دیگر
بستن دستهای زینب را
اهل بیت حسین را در راه
زیر باران سنگ آزردند
زینبی را که سایه اش را هم
کس ندیده، به شام می بردند
🔸شاعر:
#سید_امیرحسین_فاضلی
#علی_اکبر_نازک_کار
________________________
╭┅──────——————─
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────—————
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
#غزال
روضهی گودال شد
بازهم حق علی زیرلگد پامال شد
زخم، زخم کهنه ایست
ازسقیفه ماجرای کربلا دنبال شد
میزبانی را ببین
از دهان میهمان با نیزه استقبال شد
@hosenih
آه از این دنیای پست
بر سر یک شاه بین صد گدا جنجال شد
گفته مقتل"قتل صبر"
آه یک ساعت برای خواهرش صد سال شد
نعل ها تعویض شد
مادرش در گوشهی گودالِ خون بی حال شد
اسب ها تا آمدند
بر تن سبط نبی هنگام استهلال شد
تا به خاک افتاد شیر
از هجوم گرگ ها صحن حرم اشغال شد
سهم او شد لاله زار
در عوض دشت بنفشه قسمت اطفال شد
@hosenih
مادری در خیمه سوخت
در عوض آن سوی میدان حرمله خوشحال شد
بعد غارت از حرم
دختر خولی یقیناً صاحب خلخال شد
معجرِ غارت شده...؟؟!!
روضه تا اینجا که آمد روضه خوان هم لال شد
شاعر: #علی_اکبر_نازک_کار
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e