بسم الله الرحمن الرحيم
#ورود_به_ماه_محرم
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#وحید_محمدی
▶️
شکر خدا دیدم دوباره پرچمت را
شکر خدا دیدم سیاهی غمت را
دیدم دوباره روضه های ماتمت را
دیدم دوباره نوحه و شور و دمت را
باور نمی کردم محرم را ببینم
بر سر در این خانه پرچم را ببینم
ما را همین شور عزایت زنده کرده
ما را نوای نینوایت زنده کرده
ما را هوای روضه هایت زنده کرده
ما را نسیم کربلایت زنده کرده
ما در میان روضه ی تو قد کشیدیم
از لطف تو امروز به اینجا رسیدیم
@hosenih
امسال اگر که باز هم این روضه بر پاست
ما که یقین داریم از الطاف زهراست
بی بی دعایش تا ابد پشت سر ماست
زهرا نگه دار تمام سینه زن هاست
دست شکسته اسم ما را هم نوشته
خوب و بد ما را همه با هم نوشته
یادم نخواهد رفت لطف مادرت را
او لطف کرده راه داده نوکرت را
او جمع کرده خادمان محضرت را
پس گرم کرده او تنور منبرت را
از سوزِ آهش قلب این عالم گرفته
ذکر بُنی یا بُنی دم گرفته
هم ماهی دریا برایت گریه کرده
هم مادرت زهرا برایت گریه کرده
هم زینب کبری برایت گریه کرده
دنیا و ما فیها برایت گریه کرده
جان عزیزت اشک را از ما نگیری
این اشک را از چشم نوکرها نگیری
@hosenih
اسمت دلیل گریه های بی امانم
ای که مرا خواندی بده راهی نشانم
در روضه ات دنبال یک خط امانم
ای کاش قدر روضه هایت را بدانم
با روضه ات آرام می گیرم همیشه
شکر خدا با روضه درگیرم همیشه
من آمدم امشب بسوزم پا به پایت
تا چند خطی روضه بنْویسم برایت
روضه بخوانم از تن در خون رهایت
یادی کنم از ماجرای بوریایت
خورشید بودی بر نوک نی ها نشستی
ای جان زینب، پشت زینب را شکستی
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#شعر_مناجات
🌿▪️✨🌿▪️✨🌿
#حاج_فتحی
آمدم این بار سویت با حسین
اشکبارم دارم آه دارم با حسین
من که عمری بوده ام از تو جدا
آرزوی وصل دارم با حسین
هر دری رفتم به رویم بسته شد
باز کن در را به رویم با حسین
توبه ها صد بار اگر بشکسته ام
کن قبول این توبه هایم با حسین
گر فراری بوده ام از درگهت
بنده ای چون حر نمایم با حسین
وصله ناجور خوبانت شدم
حق زهرا واصلم کن با حسین
سفره شهد و شهادت را نبند
کن مدافع چون شهیدان با حسین
تا دم مرگم ز ذلت دور کن
کن مماتم هم حیاتم باحسین
وقت محشر هر کسی تنها شود
حاضرم کن روز محشر با حسین
#شعر از :
محمد علی فتحی محرم ۹۸
#سینه زنی حضرت علی اصغرعلیه السلام
#سنتی
🌿استاد_همایونی
سبک #اباصالح التماس دعا
سادات حسینی
شمیم باغ و بهارانم
غنچه ی نشکفته به بستانم
علی اصغر ، کودک مادر
بلبل خاموش گلستانم
نمانده طاقت مرا بینم
اشک چشمانِ ، بی امانت را
نگر برحالِ دل زارم
ازغمت نالان و پریشانم
🔳علی جانم ، ای علی جانم
زبی تابی ات علی جانم
بغض سنگینی در گلو دارم
گل نازم را ، دل افسرده
زرد وپژمرده ، پیش رو دارم
گرفته تاب وتوانم را
روح جانم را محنت بابا
خدا داند ، سیرم از دنیا
مرگ خود هردم آرزو دارم
زبعدت زنده نمی مانم
ای علی جانم ، ای علی جانم
🔳علی جانم ، ای علی جانم
لالا لالا غنچه ی زیبا
کودک دلبندم علی اصغر
دل پرخون و ، پرازغصه
دارم از جور ، قوم بداختر
شرر زد بر سینه ی بابا
ماتم داغ نوجوانانش
نمانده دیگر براو یاری
جزتو سرباز کوچک مادر
چه خواهد شد، من نمیدانم
ای علی جانم ای علی جانم
🔳علی جانم ، ای علی جانم
به روی دست پدر آخر
گشته سیراب از تیر نامردان
نموده بر عهد خود ایفا
کودک ششماهه درآن میدان
رباب از داغش ، زند برسر
با دوچشم تر ، می کند زاری
علی اصغر ، گشته قربانی
درره شاهنشاه مظلومان
فدایی راه قرآنم
ای علی جانم ای علی جانم
🔳علی جانم ، ای علی جانم
🍃▪️✨بزرگان شعر معنوی
🍃🥀✨محتشم کاشانی شاعر پارسیگوی سدهٔ دهم هجری و همدوره با پادشاهی شاه طهماسب یکم صفوی بود.
🍃🌴🌷شغل اصلی محتشم بزازی و شَعربافی بود.
🍃🥀✨🍃ترکیببند «باز این چه شورش است که در خلق عالم است» معروفترین مرثیه برای شهدای واقعه کربلا در ادبیات فارسی است.
🥀تاریخ تولد: ۱۵۰۰ ه ش، کاشان
✨🍃فوت: ۱۵۸۸ ه ش، کاشان
🌾نام اصلی: کمالالدین علی محتشم کاشانی
✨🍃🥀به این شاعر بلند آوازه؛ لقبِ شمس الشعرای کاشانی داده شده است.
✨🥀🍃منتخبی از شعر عاشورایی محتشم کاشانی:👇
▪️🥀باز اين چه شورش است که در خلق عالم است
باز اين چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
▪️🥀باز اين چه رستخيز عظيم است کز زمين
بي نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
▪️🥀اين صبح تيره باز دميد از کجا کزو
کار جهان و خلق جهان جمله درهم است
▪️🥀گويا طلوع ميکند از مغرب آفتاب
کاشوب در تمامي ذرات عالم است
▪️🥀گرخوانمش قيامت دنيا بعيد نيست
اين رستخيز عام که نامش محرم است
▪️🥀در بارگاه قدس که جاي ملال نيست
سرهاي قدسيان همه بر زانوي غم است
▪️🥀جن و ملک بر آدميان نوحه مي کنند
گويا عزاي اشرف اولاد آدم است
▪️🥀خورشيد آسمان و زمين، نور مشرقين
پرورده ي کنار رسول خدا، حسين
▪️🥀کشتي شکست خورده ي طوفان کربلا
در خاک و خون طپيده ميدان کربلا
▪️🥀گر چشم روزگار به رو زار مي گريست
خون مي گذشت از سر ايوان کربلا
#حضرت_مسلم
#شب_اول_محرم
زدرد غربت تو شهر،غرق آهم شد
نگاه گرمِ تو از دور در نگاهم شد
همین که نام تو بردم شکست دندانم
سلام دادم و تنها همین گناهم شد
چه زود مردم کوفه عمارتم دادند
بلند مرتبه قصری که قتلگاهم شد
وفای امت کوفی نماز مغرب بود
عشا نیامده این قوم سد راهم شد
فریب مردم پیمان شکن نباید خورد
میا که بیعت نامردمان سپاهم شد
تمام شهر مرا از امان خود راندند
به غیر خانه طوعه که سر پناهم شد
چه سخت غربت شب را به روز آوردم
زلال صورت ماهت،هلال ماهم شد
به این امید که گودال، قسمتت نشود
به کوچه ای ته گودال، حربگاهم شد
سرم قناره قصابخانه ها را دید
گمان کنم که همین با تو وعدگاهم شد
سخن ز کشتن وتمرین سر بریدن بود
و شاهد سخنی ناسزا الاهم شد
زگوشوار و گلوبند حرفها دارند
و بی حیا تر از این خصمِ روسیاهم شد
از این اراذل و اوباش هر چه می آید
زمان هرزگی دشمن تباهم شد
قسم به چادر زینب میا به کوفه حسین
که وقت غارت معجر دگر فراهم شد
ترا به فاطمه سوگند سیدی برگرد
که زخم سینه زهرا بدون مرهم شد
محمود ژولیده
@rozeh_1
#حضرت_مسلم
#شب_اول_محرم
به شهر كوفه بجز غصه چيز ديگرنيست
نصيب خواهر تو جز دو ديده ی ترنيست
از آن زمان كه شدم ميهمان اين مردم
هزار فاجعه ديدم كه جای باور نيست
چه گويمت كه خودم گفته ام بيا اما
چه كوفه ای كه ز شهرمدينه كمترنيست
ميا به كوفه كه اينجا به دست هرفردش
به غيرنيزه وشمشير و تير و خنجرنيست
ميا كه در دل اين مردمان نامردش
به جز حسادت و كينه ز آل حيدرنيست
برای كشتن تو نقشه ها به سردارند
ميا كه منتظر چشم های سر دارند
محمدحسن بیات لو
@rozeh_1
#حضرت_مسلم
#شب_اول_محرم
از آه من،کبود دل آسمان بوَد
در کوفه مسلم از غم تو نیمه جان بوَد
کوفه میا که جسم تو عریان شود حسین
چشمم به یاد آمدنت خون فشان بوَد
آقا چقدر دلنگرانم برای تو
دلواپسی ام از نگه ساربان بوَد
طفل رباب می شود می شود اینجا دو تا حسین
دیدم به دست حرمله تیر و کمان بوَد
افتادن مرا زن و بچه ندیده اند
دور تو پیش دیده ی زینب،سنان بوَد
کوفه میا به چشم دل،انگار دیده ام
راس بریده ات به کف این و آن بوَد
آقا میا که جای سه ساله به کوفه نیست
اینجا سخن ز مجلس نامحرمان بوَد
محمود اسدی(شائق)
@rozeh_1
#حضرت_مسلم
#شب_اول_محرم
برگرد آقا کوفه جای آمدن نیست
مخروبه های شهر جای یاسمن نیست
اینجا زمانی عطر و بویی از علی داشت
جان خودم یک ذره بوی بوالحسن نیست
این ها تماما نامه هاشان کذب محض است
دیدم که اینجا یک نفر هم پشت من نیست
خوب است آدم در دیار خود بمیرد
برگرد آقا مکه؛ اینجا که وطن نیست
نگذار دلشوره وجودش را بگیرد
چون کوله بار خواهرت غیر از محن نیست
باشد بیا؛ اهل و عیالت را نیاور
آقای من ولله کوفه جای زن نیست
من بیشتر فکر حضور دخترانم
چون در میان کوفه کم دست بزن نیست
این ها تماما با تو قصد جنگ دارند
با اصغرت هم جنگ اینها تن به تن نیست
اینجا حیا و غیرت و ایمان ندارند
می بینی آخر بر تنت هم پیرهن نیست
برگرد؛ اینجا صحبت از قتل است و غارت
پایان کار خیمه ات جز سوختن نیست
مهدی نظری
@rozeh_1
#آغاز_محرم
#شب_اول_محرم
بوی اسپند ز ماتمکده ها می آید
بوی سیب از حرم خون خدا می آید
همه جا پر شده از زمزمه وای حسین
ماه جانبازی شاه دو سرا می آید
کعبه گشته است سیه پوش حسین ابن علی
بوی خون در وسط عرش خدا می آید
وسط عرش شده روضه مظلوم به پا
دم کشتند حسین را ز سما می آید
چقدر پیرهن مشکی ماه ماتم
به تن نوکر ارباب ولا می آید
نوحه باز چه شور است روی پرچم ها
روی دیوار حسینیه نما می آید
روضه خوان ها همه دارند گریز گودال
بر سر خواهر او وای چه ها می آید
مقتل سید طاووس چنین آورده
مادری گوشه مقتل به نوا می آید
دم ای وای غریبم چه شده ای مادر
به زبانش وسط دشت بلا می آید
وای از آن لحظه که در زیر سنان و نیزه
زهمان حنجر ببریده صدا می آید
حنجرخشک صدا زد که اخی برگرد
بوسه بر حنجر و حلقوم جدا می آ ید
قاسم قاسمی بيدهندي
@rozeh_1
#شب_اول_محرم
#حضرت_مسلم_ابن_عقیل_علیه_السلام
باور نمی کردم گُذرها را ببندند
من را که می بینند درها را ببندند
خورشید بودم زیر نور ماه رفتم
جان خودت تا صبح خیلی راه رفتم
در شهر کوفه کوچه گردی کم نکردم
این چند شب یک خواب راحت هم نکردم
من شیر بودم کوفه در زنجیرم انداخت
این کوچه های تنگ آخر گیرم انداخت
امروز جان دادم اگر جانت سلامت
دندان من افتاد دندانت سلامت
حالا که می آیی کفن بردار حتما
ای یوسف من پیرهن بردار حتما
حالا که می آیی ستاره کم بیاور
با دخترانت گوشواره کم بیاور
حیرانم اما هیچکس حیران من نیست
باور کن اینجایی که دیدم جای زن نیست
اینجا برای خیزران لب را نیاری
آقا خدا ناکرده زینب را نیاری
اصلا ببین گل ها توان خار دارند؟
پرده نشینان طاقت بازار دارند؟
من راضی ام انگشتر من را بگیرند
وقت کنیزی دختر من را بگیرند
اینجا برای نعل پا دارند آنقدر
کنج تنور خانه جا دارند آنقدر
مهر و وفا که نه جفا دارند، اما
اینجا کفن نه بوریا دارند اما
باید مسیر تو چرا اینجا بیفتد؟
حیف از سَرِ تو نیست زیرِ پا بیفتد؟
/علی اكبر لطیفیان/
👇👇👇👇👇👇👇
@AliakbarLatifian
بسم الله الرحمن الرحيم
#ورود_کاروان_به_کربلا
#علیرضا_خاکساری
▶️
مسلم و مسعود و عبدالله و جندب آمده
کربلا ! حر و حبیب و جون و شوذب آمده
شمع و هفتاد و دو تا پروانه ی دلسوخته
آفتابی در حصار ماه و کوکب آمده
منبری نذر عقیله در حرم برپا شده
اهل کوفه! باز هم استاد مکتب آمده
@hosenih
کربلا تا کوفه را دیگر قرق باید کنند
عصمت الله عمه ی سادات زینب آمده
تک تک اصحاب گرم نوکری زینب اند
هاشمیون حافظان روسری زینب اند
در میان گور می لرزد ابوسفیان به خود
نسل فتنه طعمه ی روشنگری زینب اند
ذوالفقار در نیامش بر کسی پوشیده نیست
در تحیر از شکوه حیدری زینب اند
با دم کوبنده ی تکبیر غوغایی شده
کربلا با زینب کبری تماشایی شده
شد قیامت این صدای نفخ صور محشر است
محشرِ امروز اذان های علی اکبر است
عطر و بوی مجتبی دارد مصلای حرم
کربلا مبهوت و حیران حسن های حرم
در میان خیمه با عمه تبانی می کند
دختری شیرین زبان شیرین زبانی میکند
مشک ها پر میشود با دست آب ور از اب
خاطر اسوده سکینه خاطر آسوده رباب
گرم بازی با علی اصغر تمام بچه ها
دست پخت ام کلثوم است شام بچه ها
تا رقیه خواب می آید به چشم اطهرش
میشود دست عمو جان بالش زیر سرش
برقرار است امنیت در چادر ناموس دین
معجری دارد به سر بنت امیرالمومنین
تحت بیرق نجمه های خیمه در آسایش اند
با وجود حضرت عباس در آرامش اند
صاعقه اما زمین را رنگ ماتم می زند
جمع اهل بیت را یکباره بر هم می زند
نزد خود می خواند آقا ریگ های داغ را
پر کند انا الیه الراجعون آفاق را
گیرم آقا سر به راهش کرد ابن سعد را
وا کند از سر چگونه قاتلین بعد را
روضه مکشوف است پس دیگر چه جای گفتن است؟
دور تا دور خیام او سپاه دشمن است
باغ سبزی پای هر نامه نشانش داده اند
کربلا اصلا کجای آن شبیه گلشن است
یک دل سیر از فرات آبی ننوشیده حسین
شمر بی انصاف در فکر شریعه بستن است
از نگاه خواهرش سنگین ترین روضه ها
روضه ی سخت وداع و روضه ی دل کندن است
عرض اندامی کند بین تمام تیغ ها
خنجری که تشنه ی بوسه به پشت گردن است
@hosenih
از همین امروز تقسیم غنیمت می کنند
بین خولی و سنان دعوا سر پیراهن است
از منا تا نینوا چشم حریص ساربان
داد میزد هر قدم انگشترش مال من است
گریه هم دارد غمش زیرا که بعد از کربلا
قافله سالار زینب زاده ی ذی الجوشن است
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم
#ورود_کاروان_به_کربلا
#علیرضا_خاکساری
▶️
لحظه لحظه عمر خود را خرج حضرت میکنم
جز حرم جایی روم احساس غربت میکنم
حاجت خود را اگر یک شب بگیرم میروم
"لذتش را با تمام شهر قسمت میکنم"
گریه ی در روضه اش یعنی همان خیرالعمل
اشک میریزم برای او ، عبادت میکنم
راه او یعنی همان إنا هدیناه السبیل
بچه هایم را بدین گونه هدایت میکنم
حوله ی احرام من شال عزای روضه هاست
حاجی کرببلایم قصد قربت میکنم
دور شش گوشه ش ذکر تلبیه سر میدهم
من خدا را زیر آن قبه زیارت میکنم
در لباس نوکری موی سپیدم آرزوست
تا نفس دارم درِ این خانه خدمت میکنم
استخوانی پیش پایم هم بیندازد بس است
من به یک لقمه از این سفره قناعت میکنم
حب مولایم برای من ملاک دوستی ست
من فقط با دوستدارانش رفاقت میکنم
زینت امروز روضه خون "زین الدین" هاست
از شهیدان هم میان روضه دعوت میکنم
با محرم با صفر اسلام جاوید است و بس
یادی از نطق امام پیر امت میکنم
امتداد روشن "هیهات من الذله" را
در میان روضه ها هرشب روایت میکنم
باز هم از جنس عهد مسلم و حرّ و حبیب
با حسین عصر خود تجدید بیعت میکنم
هم خودم هم بچه هایم هم پدر هم مادرم
هرچه دارم را فقط خرج ولایت میکنم
من به امید اجابت روز و شب با سوز دل
در قنوت خود تمنای شهادت میکنم
آمدم امشب بخوانم از شهید کربلا
روضه خوانش هستم و ذکر مصیبت میکنم
با سلام گریه دار "یا لثارات الحسین"
هرشب از مهدی زهرا کسب رخصت میکنم
زینب و کرب و بلا مرثیه ای مکشوفه است
به خود آقا قسم دارم رعایت میکنم
روضه هایش میبرد دل را به سوی کربلا
"بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا "
@hosenih
سالها از درد هجرش چشم زمزم گریه کرد
گریه کرد از غصه ، اما باز هم کم گریه کرد
نه فقط یعقوبی از هجر نگاه یوسفش
بلکه حتی آیه آیه سوره ی غم گریه کرد
پابه پای ناله ام در عرش موسی ناله زد
پابه پای گریه ام عیسی بن مریم گریه کرد
پیش از آن که ما بباریم از غم عظمای او
جبرییل از روضه هایش خواند و آدم گریه کرد
فاطمه منزل به منزل از منا تا نینوا
در میان قافله از فرط ماتم گریه کرد
قبل از انگشتر که بر انگشت آقا اشک ریخت
بی گمان در دست پرچم دار پرچم گریه کرد
کربلا با غربت اش آمد به استقبال شان
کربلا بر زائران خود دمادم گریه کرد
با تماشای علی در زیر هرم آفتاب
کربلا که جای خود حتی خدا هم گریه کرد
پیش چشمانش تداعی میشود صحرای خون
می تراود از لبش إنا الیه راجعون
@hosenih
دارد از یک سو سنان همراه لشگر میرسد
شمر از سویی دگر با چند خنجر میرسد
هم صدای طبل جنگ و هم صدای هلهله
هم صدای کیسه های مملو از زر میرسد
این طرف هفتاد و اندی مسلم بن عوسجه
آن طرف نیرو ولی چندین برابر میرسد
نه فقط تازه نفس هایی شبیه حرمله
پیرمرد چکمه پوشی با عصا سر میرسد
هرچه که دارم تصور میکنم انصاف نیست
گله ی گرگی برای یک کبوتر میرسد
هر که نعل تازه از بازار کوفه میخرد
ساعت اول نشد ساعات آخر میرسد
تا که خورجین از طلا و سکه آخر پر کند
خولی بی چشم و رو با پا نه با سر میرسد
مطمئنم به همین زودی قیامت میشود
جاده ی کرببلا دیگر به محشر میرسد
محشری که خستگی آن به قاسم میرسد
محشری که تشنگی آن به اصغر میرسد
به برادر تیر و تیغ و نیزه و چوب و عصا
تازیانه ، کعب نی ، سیلی به خواهر میرسد
کربلا آغاز درد و غصه های زینب است
شاهد زنجیرها بر دست و پای زینب است
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم
#ورود_کاروان_به_کربلا
#حسن_لطفی
▶️
قلم شدم بنویسم قسم به باور زینب
قسم به عشق ، حسین است نامِ دیگر زینب
حسین اول زینب حسین آخر زینب
دخیلِ چادر او آسمان و هفت فلک هم
فقیرِ درگَهِ او تا همیشه نان و نمک هم
نَه ما که مُلک و مَلک هم به زیر شهپرِ زینب
@hosenih
ملیکهی ملکوت و جلیلهی جبروت و
بهشتِ هر بَرَهوت و تمام ، غرق ثبوت و
و روشن است عَوالم به نورِ انورِ زینب
اگر به خُطبه نشیند علیست در کلماتش
اگر که جلوه کند فاطمه است در جلواتش
که زنگِ قافلهی عشق هم مسخر زینب
خداست مَحوِ حجابش نبیاست ماتِ نقابش
حسن زمانِ نمازش گرفته است به قابش
تمامِ خانهی زهرا به گِردِ محورِ زینب
اگر که پَرده تکانَد زمین به خاک نشاند
و هرچه هست در عالم به دورِ خویش دَوانَد
که میبَرند همه روزی از در زینب
حمایل است برایش دو تیغِ اَبروی عباس
نشسته نقشِ قدومش به رویِ زانوی عباس
به سینه است دو دستش همیشه در بَرِ زینب
صدای اکبرش آمد دَمِ اذان که رسیدیم
قدم گذار بر این خاک عمه جان که رسیدیم
دلش گرفت از اینجا دلِ مطهر زینب
برادران همه هستند در این زمان همه هستند
هزار شکر به گِردش که مَحرمان همه هستند
دو صف شدند رَوَد خیمه لشکرِ زینب
رسید و دید بلا را شنید همهمهها را
نشست و ریخت به معجر غبارِ کرببلا را
به گریه گفت مَرو آه حسین از سرِ زینب
چقدر حول و هیاهو چقدر نیزه در آنسو
چقدر تیغِ بلند و چقدر تیرِ سه پهلو
قسم به اینهمه بانو قسم به مادرِ زینب
بجای آب فقط سنگ و خار و سراب است
صدای نالهی من نَه که التماس رُباب است
بیا بزن دو سه باره گِره به معجرِ زینب
گذشت روزِ دهم شد دو طفلِ سوخته گُم شد
دوباره شانهی خانم اسیرِ زخمِ صدم شد
میانِ خیمه و گودال دویده یکسره زینب
چقدر نیزه کشیده میان دشت دویده
چقدر خورده زمین و گمان کنم که بُریده
و خیره مانده به جایی نگاهِ آخر زینب
دوید شیرزن آمد به جنگ تن به تن آمد
رسید موقعِ غارت برای پیرهن آمد
ولی چه دیر رسید و شکست پیکر زینب
میان آنهمه دشمن صدا زد ای سرِ بی تن
حرامی است و حرامی حسین چشم تو روشن
هزار دشمن و یک زن همه برابر زینب
@hosenih
به ناله گفت نخندید به خاک و خون ننشانید
به داد گفت نَدُزدید به هر طرف نکشانید
زد آنقدر زِ جگر داد سوخت حنجرِ زینب
"سری به نیزه بلنداست در برابر زینب
خداکند که نباشد سر برادر زینب"
رسیده ناقه* کجایی امیر لشکرِ زینب
*در مقاتل آمده است،امام سجاد علیهالسلام میفرمایند که ناقهی عریان من لنگ و علیل و ناقهی عمه مان لاغر و استخوانی بود.
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم
#ورود_کاروان_به_کربلا
#قاسم_نعمتی
▶️
دیدهام بر نینوا افتاد ، دلواپس شدم
بارها از ناقه تا افتاد،دلواپس شدم
نام این صحرا حسین، با قلب زینب آشناست
بر لبانت کربلا افتاد دلواپس شدم
@hosenih
خاکِ سرخ این بیابان بوی کوچه میدهد
گوئیا مادر ز پا افتاد دلواپس شدم
این دمِ پیری مرا آواره صحرا مکن
راهمان دیدی کجا افتاد، دلواپس شدم
من کنارِ تو نباشم زود میمیرم حسین
تا عمود خیمه جا افتاد، دلواپس شدم
این دلم از کودکی بر گیسویت حساس بود
باد در موی شما افتاد دلواپس شدم
حنجر تو معجر من هر دو پاره میشود؟
حرف بین ما دو تا افتاد دلواپس شدم
حنجرت را بازیِ دستان این و آن نکن
چشم من بر نیزهها افتاد، دلواپس شدم
@hosenih
حرمله زانو زده، ای وای بیچاره رباب
صحبت شش ماهه تا افتاد دلواپس شدم
دردِ گوشِ پاره کمتر از شکافِ نیزه نیست
دیدهام بر بچهها افتاد، دلواپس شدم
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#ورود_به_ماه_محرم
خبر دهيد به باران، محرّم آمده است
زمان گريه بر آقاى عالم آمده است
حسين از من و من از حسين، بايد گفت
عزاى اشرف اولاد آدم آمده است
@hosenih
به حكم فابْكِ علىَ العشق در بلاى عظيم
براى جنّ و ملك باز مرهم آمده است
طنين ناله سرخِ حسين كافى نيست؟!
براى سينه زدن نوحه و دم آمده است
به هيأتى كه در آن انبيا عزادارند
دليل توبه مخصوص آدم آمده است
براى روح و تنِ خسته و گناه آلود
بساط چايىِ روضه فراهم آمده است
@hosenih
به آبروى حسينْ ابنِ فاطمه سوگند
تمام عزتمان پاى پرچم آمده است
نه كربلا و نه هيأت، نمى شود تعطيل
شروع سال خدا با محرم آمده است
شاعر: #محمدمهدى_عبداللهى
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم
#ورود_کاروان_به_کربلا
#وحید_قاسمی
▶️
دیدم بیابانی پُر از خار مغیلان را
بالای محمل آفتابی سخت سوزان را
《انا الیه راجعونت》کُشت زینب را
نسپار دست باد گیسوی پریشان را
@hosenih
پنداشتم از دور نخلستان به چشمم خورد!
از ناقه هامان دور کن این نیزه داران را
دلواپسم! این شیوه ی مهمان نوازی نیست!
دیدی ببندد میزبانی راه مهمان را !؟
با نیتِ عرض خوش آمدگویی آوردند
یک لشکر از شمشیرهای مست و بُران را
انگار خوبی های تو از یادشان رفته!
یادآوری کن قصه ی دیروز باران را
@hosenih
سربسته می گویم! یقین دارم که می بینی
در چشم های دخترت ترس از بیابان را
از حج نیمه کاره ی دیروز دانستم
در کربلا باید بگیری عید قربان را
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم
#امام_حسین_ع_مناجات
#ورود_کاروان_به_کربلا
#وحید_محمدی
▶️
بهتر که این دل دست تو دلبر بیفتد
ای کاش دل در دام تو با سر بیفتد
این دل بمیرد بهتر از آنکه مبادا
در بند دام دلبری دیگر بیفتد
هر کس ادب کرده به تو تاج سر ماست
هر کس به پایت پا نشد، بهتر بیفتد
@hosenih
در کار ما اصلا گره بنداز، شاید
دست تو روزی کار این نوکر بیفتد
فردا تمام حشر دنبال تو هستند
ای کاش راه ما به تو، محشر بیفتد
ای کاش که پرونده ی اعمال من هم
آن روز دست حضرت مادر بیفتد
این بیت های آخرم را روضه بِنْویس
تا اشک از این چشم های تر بیفتد
......
اینجا همان جایی است که فرمود حیدر:
روی زمین هفتاد و دو سرور بیفتد
برگرد آقا قبل از آنکه چشم شومی
بر قد و بالای علی اکبر بیفتد
برگرد قبل از آن که راه تیرهاشان
با حنجر پاک علی اصغر بیفتد
برگرد آقای غریبم قبل از آنکه
این ساربان در فکر انگشتر بیفتد
برگرد آقا قبل از آنکه شمر دون با
خنجر به جان گودی حنجر بیفتد
@hosenih
برگرد قبل از آنکه جسمت روی سینه
در گودی گودالشان بی سر بیفتد
طاقت ندارد خواهرت زینب ببیند
در چنگ های گرگ این پیکر بیفتد
ای وای اگر بی دست از مرکب، سواری ...
ای وای اگر از ناقه ای دختر بیفتد
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم
#ورود_کاروان_به_کربلا
#سیدپوریا_هاشمی
▶️
راه بود و راه بود و راه بود
کاروان همراه ثارالله بود
کاروان نه قبله گاه عالمین
مرد یا زن جمله عشاق الحسین
پاسدار قافله عباس ماست
روی دوشش پرچم یا مجتبی ست
@hosenih
اینکه چونخورشید روی مرکب است
حضرت زهرای ثانی زینب است
زینب است این اقتدارش بارز است
عقل از درک عقیله عاجز است
پرده های محملش نور جلیست
یارب این دخت علی یا که علیست؟
هم علی و هم حسین و هم حسن
تکیه میکردند بر این شیر زن
سالها مستور مانده آیه اش
چشم همسایه ندیده سایه اش
قامتش دور از نگاه شوم بود
آفتاب از دیدنش محروم بود
قاسم و اکبر به دور محملش
با ابوفاضل نمی لرزد دلش
بار بگشایید اینجا کربلاست
لحظه موعود زینب با خداست
بارالها خسته ام جان بر لبم
زینبم من زینبم من زینبم
نیست جز شهد بلا در باده ام
بر همان عهد ازل اماده ام
این سر و این چادر و این معجرم
این دو دستم این رخم این پیکرم
تو اگر خواهی بیابان میروم
پا برهنه بر مغیلان میروم
راضیم آواره گردم از حرم
آتش خیمه بیوفتد بر سرم
هرچه میگویی به چشم ای نور عین
هرچه اما جز جدایی از حسین
میشود آیا خوش اقبالم کنی
جای او راهی گودالم کنی
میشود خنجر ببرد گردنم
زیر سم اسبها باشد تنم
خوب میدانم که غارت میشوم
در شلوغی هتک حرمت میشوم
@hosenih
از غریبه فحش و توهین میخورم
از سنان سیلی سنگین میخورم
آنچه میترسم میاید بر سرم
دست نامحرم میوفتد معجرم
من که یک دفعه نرفتم در گذر
میشوم با شمر و خولی همسفر
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم
#ورود_کاروان_به_کربلا
#قاسم_نعمتی
▶️
با مدینه چقدر؟ فاصله دارد اینجا
فکر آشفتگی قافله دارد اینجا
کربلا گفتی و یکباره دلم ریخت حسین
از جدائی تو قلبم گله دارد اینجا
این بیابان چقدر خار مغیلان دارد
خبر از پای پُر از آبله دارد اینجا
@hosenih
این سرازیری تل دل نگرانم كرده
همچنان سعی و صفا هروله دارد اینجا
بادهایش دمِ مغرب چه غبار آلوداست
سخن از کف زدن وهلهله دارد اینجا
تو بیا زیرِ زره پیرُهن تنگ مپوش
عده ای قاتل بی حوصله دارد اینجا
حیفِ ترکیبِ رخت نیست که تغییر کند؟
سر بریدن ز قفا مسئله دارد اینجا
ترسم آخر سرِ یک بوسه مرا پیر کنی
خبر از نیمه شب و نافله دارد اینجا
@hosenih
پایِ گیسویِ تو موهام همه گشته سپید
گیسوان من وتو قائله دارد اینجا
از نظر بازی این قوم دلم می لرزد
غارت چادر و معجر صله دارد اینجا
غبغب ناز علی را زنظر پنهان كن
وای بر حال رباب حرمله دارد اینجا
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم
#ورود_کاروان_به_کربلا
#محمدجواد_خراشادی_زاده
▶️
کاروان در مدار می آید
بر سر آن قرار می آید
فخر این روزگار می آید
وه! چه با اقتدار می آید
شیر بهر شکار می آید
@hosenih
هان خبر دار! این سپاه علیست
مست از جذبه نگاه علیست
کودک و پیر در پناه علیست
تحت فرماندهی ماه علیست
او که با ذوالفقار میآید
تیغ در دست، یاعلی به زبان
پادشاه زمین، امیر زمان
تحت فرمان او هم این و هم آن
لشکرش مثل رود در جریان
وه! چه با افتخار می آید
دشت انگار غرق احساس است
عطر سیب و شمیمی از یاس است
این که تصویر اشجع الناس است
پسر فاطمه است، عباس است
حیدر آشکار می آید
محضر آفتاب عالمتاب
لشکری مثل کوه، پا به رکاب
جان نثاران حضرت ارباب
همه از شوق وصل در تب و تاب
لشکری جان نثار می آید
می رسد کاروان به شور و نوا
دل اهل حرم پر از غوغا
نام این دشت چیست اهل ولا؟
ماریه غاضریه کرب و بلا
غصه ای ناگوار میآید
دل هفت آسمان پر از خون شد
خاک عالم به چرخ گردون شد
نفس جبرئیل محزون شد
که چرا در حصیر مدفون شد؟
صحبت از اضطرار می آید
بعد از آن وای بر یتیم حسین
چشم نامحرم و حریم حسین
وای از ماتم عظیم حسین
لعن بر دشمن لئیم حسین
که پی گوشوار می آید
@hosenih
چارده قرن آسمان خون است
کفن نسل شیعه گلگون است
حال شیعه اگر دگرگون است
به همین چای روضه مدیون است
شیعه پای قرار می آید
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#عبدالله_بن_الحسن
رها کن عمه مرا باید امتحان بدهم
رسیده موقع آنکه خودی نشان بدهم
رها کن عمه مرا تا شجاعت علوی
نشان حرمله و خولی و سنان بدهم
دلم قرار ندارد در این قفس باید
کبوتر دل خود را به آسمان بدهم
عمو سپاه حسن می رسد به یاری تو
من آمدم که حسن را نشانتان بدهم
عمو شلوغی گودال بیش از اندازه است
خدا کند بتوانم نجاتتان بدهم
سپر برای تو با سینه می شوم هیهات
اگر به نیزه و شمشیرها امان بدهم
مگر که زنده نباشم که در دل گودال
اجازهء زدنت را به کوفیان بدهم
من آمدم که شوم حائل تو با عمه
مباد فرصت دیدن به عمه جان بدهم
عمو ببین شده دستم ز پوست آویزان
جدا شود چو علمدار اگر تکان بدهم
کسی ندیده به گودال آنچه من دیدم
عمو خدا نکند من ز دستتان بدهم
صدای مرکب و نعل جدید می آید
عمو چگونه خبر را به استخوان بدهم
فقط نصیب من و شیرخواره شد این فخر
که روی سینۀ مولای خویش جان بدهم
عزیز فاطمه انگشتر تو را ای کاش
بگیرم و خودم آن را به ساربان بدهم
برای آنکه جسارت به پیکرت نشود
خودم لباس تنت را به این و آن بدهم
مهدی مقیمی
@deabel
#عبدالله_بن_الحسن
شکرخدا عمو مرا مست خدا کرد
سرتا به پا، پا تا به سر مست خدا کرد
بعد از غلاف کوچه، بابای غریبم
دست مرا نذر غریب کربلا کرد
عمه رهایم کن نمی بینی که دشمن
جسم عمویم را چگونه جابجا کرد
دیدم سنان را خصم بین سینه چرخاند
عمه ببین که استخوانهایش صدا کرد
عمه ببین این بی حیا با میخ چکمه
برسینه ی زخمی این مظلوم جاکرد
عمه بگو این لب ترک خورده،مزن پا
زد بی هوا با پا،چه غوغایی به پا کرد
شکرخدا در قتلگه تا من رسیدم
آن بی حیا موی عمویم را رها کرد
دیدم یکی شمشیر بالا برده، رفتم
دستم سپر کردم،که او از تن جدا کرد
دستم به مو آویز شد،یک لحظه دیدم
بابا کنار قتلگه، بر من دعا کرد
محمود اسدی
@deabel
#عبدالله_بن_الحسن
گـذرِ ثانیه هـا هر چه جلوتر می رفت
بیشتر بینِ حرم حوصله اش سر می رفت
بُغض می كرد یتیمانه به خود می پیچید
در عسل خواستن آری به برادر می رفت
تا دلِ عمّه شود نرم بـه هـر در مـی زد
با گلِ اشك به پا بوسیِ مـعجر می رفـت
دیـد از دور كه سر نیزه عمـو را انداخت
مثـلِ اِسپند به دلسوزیِ مَجمر مـی رفت
دیـد از دور كه یـوسف ز نـفس افتاد و
پنجهی گرگ به پیراهنِ او وَر می رفـت
رو به گـودالِ بلا از حـرم افتـاد به راه
یـازده سـاله چه مـردی شده مـاشاءالله
دید یـك دشت پِـیِ كُشتـنِ او آمـاده
تیر و سر نیزه و سنگ از همه سو آمـاده
دید راضی است به معراجِ شهادت برسد
مطمئن است و به خون كرده وضو آماده
آه، با كُندهی زانو به رویِ سینـه نشست
چنگ انـداختـه در طرّهی مو، آمـاده
هیچكس نیست كه پایش به سویِ قبله كِشد
ایـن جـگر سوخته افتاده بـه رو آمـاده
ترسشان ریـخته و گـرمِ تعـارف شده اند
خنـجـر آمـاده و گـودیِ گلـو آمـاده
بازویـش شـد سپرِ تیـغ و به لـب وا اُمّاه
یـازده سـاله چه مـردی شده مـاشاءالله
زخـم راهِ نفسِ آیـنـه در چنگ گرفت
درد پیچید و تنش نبضِ هماهنـگ گرفت
استخوان خُرد ترك، دست شد آویز به پوست
آه از این صحنهی جانسوز دلِ سنگ گرفت
گوهـرش را وسـطِ معـركهی تاخت و تاز
به رویِ سینهی پا خوردهی خود تنگ گرفت
با پدر بود در آغوشِ پُر از مِـهـرِ عـمـو
مزدِ مشتاقیِ خود خوب از این جنگ گرفت
بـاز تیر و گلـو و طفل به یـك پلك زدن
باز هم چهرهی خورشید ز خون رنگ گرفت
علیرضا شریف
@deabel
#عبدالله_بن_الحسن
من آمدم عمو نگرانی برای چه؟
فکر خیام و فکر زنانی برای چه؟
من آمدم تا که نگویند بی کسی
در زیر تیغ و نیزه نهانی برای چه؟
گویند زینت سَرِ دوش پیمبری
بر روی خاک و رمل روانی برای چه؟
من آمدم به نام حسن جلوه ای کنم
خواهی مرا ز خویش برانی برای چه؟
برخیز مثل ظهر نمازت اقامه کن
اینجا نماز عصر بخوانی برای چه؟
درگیر عقل و عشق شدم تا که آمدم
با من مگو تو تازه جوانی برای چه؟...
اینجا رسیده ای بخدا عشق من توئی
هستی شکار نیزه پَرانی برای چه؟
از شعلهء لبت جگرم سوخت چون پدر
مانند تشنهء رمضانی برای چه؟
فوّاره میزند زتنت خون چه سازمت؟
از هم گسیخته شریانی برای چه؟
این دست ها به درد من اصلا نمیخورد
از علقمه تو خون به دهانی برای چه؟
شمشیر و تیر و نیزه و زخم زبان و سنگ
بر کشتن تو کرده تبانی برای چه؟
با نیزه جسم تو به زمین دوخته مگر؟
آخر نمیخوری تو تکانی برای چه؟
یک نیزه در گلوی تو بد گیر کرده است
خون میرود ز تو فَوَرانی برای چه؟
اجزای پیکرت به زمین ریخته شده
چون برگِ پای دارِ خزانی برای چه؟
دُزدیدن سرِ تو زده بر سر کسی
اسباب خنده های سنانی برای چه؟
مجتبی صمدی شهاب
@deabel
#عبدالله_بن_الحسن
ماندن پروانه در حجم قفس ها مشکل است
مأمن موج خروشان گشته تنها ساحل است
در مرام عاشقی اول قدم سر دادن است
گر چه این تحفه به درگاه عمو ناقابل است
وقت جانبازی شده باید که جانبازش شوم
غفلت از دلدار کار مردمان کاهل است
زاده ی شیر جمل باید که شیدایی کند
عمه جان رنجه نشو، این حرفها حرف دل است
عمه جان یک عده وحشی دور او حلقه زدند
وای عمه، گیسویش در مشت های قاتل است
می روم تا بیش از این ها حرمتش را نشکنند
چکمه پوش بی حیا از شأن قرآن غافل است
بی حیا، یابن الدّعی کم نیزه بر رویش بزن
صورتش بهر رسول الله ماه کامل است
فکر کرده می گذارم با سنان نهرش کند
دست های کوچکم بهر امام حائل است
خوب شد رفتم نمی بینم که دیگر بعد از این
قسمت ناموس حیدر ناقه ی بی محمل است
خوب شد رفتم نمی بینم که دیگر بعد از این
کاروان عشق را در کنج ویران منزل است
مصطفی هاشمی نسب
@deabel
#عبدالله_بن_الحسن
عمه محکم گرفته دستش را
داشت اما یتیم تر می شد
لحظه لحظه عمو در آن گودال
حال و روزش وخیم تر می شد
باورش هم نمی شد او باید
بنشیند فقط نگاه کند
بزند داد و بعد هر تیری
ای خدا کاش اشتباه کند
این هم از عشیره می باشد
مرگ بازیچه ایست در دستش
مرگ را می زند صدا اما
حیف افتاده بند بر دستش
یادش افتاد روضه هایی را
که عمویش کنار او می خواند
حرف مادر بزرگ را می زد
روضۀ شعله را عمو می خواند
مادرش پشتِ در که در افتاد
نفسی مادرانه بند آمد
شیشه ای خورد شد به روی زمین
راه کوچه به خانه بند آمد
دستهای پدر بزرگش را
بسته و می کشند اما نه
دست مادر به دامنش افتاد
گفت تا زنده است زهرا نه
چل نفر می کشند از یک سو
دست یک بار دار سَد می شد
بین کوچه علی اگر می ماند
که برای مغیره بد می شد
کار قنفذ شروع شده اما
دخترش برد عمع آنجا بود
خواست تا سمت مادرش بدود
آنکه دستش گرفت بابا بود
پسر مجتبی است این دفعه
نوبت زینب است او ندود
داشت می مُرد داشت جان می داد
وای بر او که تا عمو ندود
نه که گودال،کوچه را می دید
همه افتاده بر سرِ مادر
به کمر بسته چادرش اما
به زمین خورده معجر مادر
تا ببیند چه می شود باید
به نوک پای خویش قد بکشد
شرط کردند هرکه می آید
از تنش هر که نیزه زد بکشد
از همانجا به سنگ اندازان
داد می زد تورو خدا نزنید
وای بر من مگر سر آورید
اینقدر سخت نیزه را نزنید
زره اش را که کندید از تن
اینکه پیراهن است نامردا
از روی سینه چکمه را بردار
وقت خندیدن است نامردا
هرچه گلبرگ بر زمین می ریخت
پخش هر گوشه بوی گل می شد
کم کم احساس کرد انگاری
دستهای عمه شُل می شد
دست خود را کشید تا گودال
یک نفس می دوید تا گودال
از میان حرامیان رد شد
بدنش را کشید تا گودال
باز هم پای حرمله وا شد
پیچ می خورد حنجری ای وای
دید در آخرین نگاه حسین
دست طفلی مقابلش افتاده
حسن لطفی
@deabel
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
#بحارالاشعار
#حضرت_رقیه__س__روضه
اَصلا رقیه نه به خدا دختر خودت
یک شب میان کوچه بماند چه می کنی
در بین ازدحام و شلوغی بترسد و
یک تن به او کمک نرساند چه می کنی
اَصلا خیال کن که کسی دختر تورا
در بین جمعیت بکشاند چه میکنی
یا که خدا نکرده کسی روی صورتش
سیلی محکمی بنشاند چه می کنی
یا فرض کن که دختر تو جای بازی اش
هر شب دعای مرگ بخواند چه میکنی
اَصلا کسی بیاید و با تازیانه اش
خاک از لباس او بتکاند چه میکنی
مجید تال
حضرت رقیه (س)
روضه
🔻🔻🔻🔻🔻
🌐 https://www.beharalashar.ir
🔺🔺🔺🔺🔺
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
@beharalashar
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
#بحارالاشعار
#امام_حسین__ع__روضه
شن بود و باد، قافله بود و غبار بود
آن سوی دشت، حادثه، چشمانتظار بود
فرصت نداشت جامه نیلی به تن کند
خورشید، سر برهنه، لب کوهسار بود
گویی به پیشواز نزول فرشتهها
صحرا پر از ستارة دنبالهدار بود
میسوخت در کویر، عطشناک و روزهدار
نخلی که از رسول خدا، یادگار بود
نخلی که از میان هزاران هزار فصل
شیواترین مقدمه نوبهار بود
شن بود و باد، نخلِ شقایقتبار عشق
تندیسِ واژگون شدهای در غبار بود
میآمد از غبار، غمآلود و شرمسار
آشفته یال، و شیههزن و بیقرار بود
بیرون دویده دختر زهرا ز خمیهها
برگشته بود اسب، ولی بیسوار بود
شاعر : سعید بیابانکی
امام حسین (ع)
روضه
🔻🔻🔻🔻🔻
🌐 https://www.beharalashar.ir
🔺🔺🔺🔺🔺
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
@beharalashar
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
#بحارالاشعار
#طفلان_حضرت_زینب__س__روضه
بغض نگاه خسته تان، ای مسیح من
مانند سنگ؛ شیشه ی قلب مرا شكست
دار و ندار زندگیم نذر خنده ات
غصه نخور، كه ارتش زینب هنوز هست
در راه پاسداری آیین كردگار
عمریست در كنار شما ایستاده ام
این بچه های دست گلم را ز كودكی
من با وضو و حبّ شما شیر داده ام
سر مست باده های طهورایی توأند
شمشیرِ دستِ هر دو شان تیز و صیقلی است
پروانه وار منتظر اذنِ رفتنند
رمز شروع حمله شان ذكر یا علیست
ای پادشاه - تا تو رضایت دهی- ببین
سر بند یا علی به سر خویش بسته اند
بر فوت و فن نیزه و شمشیر واقف اند
چون پای درس ساقی لشگر نشسته اند
عباس گفته: خواهرمن! مرحبا به تو
این مردهای كوچك تو، شیر شرزه اند
مبهوت سبك جنگ و رجزهایشان شدم
شاگردهای اول پرتاب نیزه اند
گفتم به بچه های عزیزم كه تا ابد
غمگین زخم سینه ی یك یاس پرپرم
تا آخرین نفس به عدو تیغ می زنید
با نیت تلافی سیلی مادرم
در آزمون صبر و محن، مادر شما
با نمره ی قبولی تان گشت رو سپید
در دفتر كرامت من دست حق نوشت
ای دختر شهید، شدی مادر شهید
شاعر:وحید قاسمی
طفلان حضرت زینب (س)
روضه
🔻🔻🔻🔻🔻
🌐 https://www.beharalashar.ir
🔺🔺🔺🔺🔺
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
@beharalashar
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
#بحارالاشعار
#عبدالله_ابن_الحسن__ع__نوحه
می رود ثانیه ها زود به زود آهسته
آن قیام تو دگر گشت قعود آهسته
می رسد مرگ من و می رود آن جا آنچه
دارم و داشته ام، بود و نبود آهسته
بی رمق نیز تکان می خورد آن لب هایت
که خدا خود بنشسته به شنود آهسته
و فقط چند تپش تا برسد ساعت سه...
خیمه ها منتظر آتش و دود آهسته
یک طرف زمزمه نالۀ وا جدّا ه و
آن طرف هلهله برخاسته بود آهسته
عطر سیب است ولی می رسد اینجا دیگر
اندکی رایحه ی یاس کبود آهسته
آه این ثانیه ها کاش عقب برگردد
کاش عباس علمدار عرب برگردد
کاش اکبر برسد ، کاش بیاید قاسم
کاش تا کوفه نمی رفت سفیرت مسلم
من در این خیمه چرا از همگان جا ماندم؟
همه رفتند ، چرا اینهمه تنها ماندم ؟
من مگر رخت اسیری به تنم می آید؟
من به میدان بروم از تو چه کم می آید؟
نامه ای داشتم از دست پدر بهتر بود
کوچکم؟ اصغر تو رفت که کوچکتر بود
پردۀ خیمه کنار است تو را می بینم
چون شدی نقش زمین با چه دلی بنشینم؟
عمه جان دست مرا ول کن و بیهوده مکش
جگرم سوخت ، که ارث پدرم بوده ، مکش
آخرین لحظه به آغوش تو نائل شده ام
تن تو ، تیغ ، چه زیباست که حائل شده ام
چه قدر سرخی خون بر کفنم می آید
به من این اسم ، که ابن الحسنم می آید
عبدالله ابن الحسن (ع)
نوحه
🔻🔻🔻🔻🔻
🌐 https://www.beharalashar.ir
🔺🔺🔺🔺🔺
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
@beharalashar