💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
#بحارالاشعار
#امام_سجاد__ع__روضه
باز گریان غم هم نفسی باید شد
زائر مرغ غریب قفسی باید شد
باز یک عده جفا، زخم روی زخم زدند
از قضا باز عزادار کسی باید شد
باید امشب همه از شوق پر و بال شویم
تا عزادار عزادار چهل سال شویم
کاسه ای اشک بگیریم روی دست وَ بعد
راهی روضه ی پیغمبر گودال شویم
آن کسی که همه اش گریه ی عاشورا بود
آب می دید به یاد جگر سقا بود
چشمایش همه شب هیأت واویلا داشت
تا نفس داشت فقط گریه کن بابا بود
زهر نوشید وَ تب کرد محیط جگرش
گُر گرفت از عطش و سوخت همه بال و پرش
خشک شد جُلگه ی لب هاش و با خشکی لب
روضه می خواند به یاد لب خشک پدرش
آن کسی که خود خورشید به پایش افتاد
ناگهان رعشه بر اندام رسایش افتاد
ضعف شد چیره و زیر بغلش خالی شد
از روی شانه ی افتاده عبایش افتاد
وای از ریش سپیدش كه حنایی شده بود
ناله اش گفتن اسمی سه هجایی شده بود
دم مغرب افق شهر مدینه اما
جهت قبله ی او كرب و بلایی شده بود
این هم از ماهیت نفس نفیس خاك است
سر آقا به روی دامن خیس خاك است
همه اش سجده شده مثل پدر در گودال
خاك سجاده و سجاد انیس خاك است
گاه آهسته فقط وای برادر می خواند
لب تشنه «قُتلوا» بود كه از بَر می خواند
اشك می ریخت وَ هر آینه می گفت حسین
تا دم مرگ فقط روضه ی حنجر می خواند
تلخی زهر به كامش عسل و قند آمد
بر لب پر تَرَكش مطلع لبخند آمد
جلوی چشم ترش كرببلا ظاهر شد
یا اَبِ یا اَبِ گفت و نفسش بند آمد
شاعر:سعید توفیقی
امام سجاد (ع)
روضه
🔻🔻🔻🔻🔻
🌐 https://www.beharalashar.ir
🔺🔺🔺🔺🔺
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
@beharalashar
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
#بحارالاشعار
#حضرت_زینب__س__روضه
کوفه دیدی زینب آمد زیر و رویت کرد و رفت
با کلامی آتشین بی آبرویت کرد و رفت
دیدی آخر اول دروازه ات با خطبه ای
تا قیامت لال از هر گفتگویت کرد و رفت
گرچه بستی دست و راه چاره از هر سو به او
آمد و بیچاره از هر سمت و سویت کرد و رفت
او فقط با موجی از طوفان اقیانوس خود
در هَمَت کوبید و در حیرت فرویت کرد و رفت
کوه را میخواستی با سنگباران بشکنی
او شکستت داد و رسوا کو بکویت کرد و رفت
هم تو را توبیخ کرد و هم همه تاریخ را
باخبر از خُلقِ خَلقِ کینه جویت کرد و رفت
حیدر توکلی
حضرت زینب (س)
روضه
🔻🔻🔻🔻🔻
🌐 https://www.beharalashar.ir
🔺🔺🔺🔺🔺
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
@beharalashar
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
#بحارالاشعار
#امام_حسن__ع__روضه
جانم فدای آن بنایی که نداری
قربان آن گلدسته هایی که نداری
هرجا حرم دیدم سرودم زیر لب از
دلتنگی گنبد طلایی که نداری
باب الرضا رفتم نشستم گریه کردم
با یاد باب المجتبایی که نداری
قالیچه ارثیه مادر بزرگم
نذر تو و صحن و سرایی که نداری
من هر شب جمعه سلامی می دهم به
شش گوشه کرببلایی که نداری
ما سینه زنهایت حسن کم گفته ایم آه
در مجلس دار البکایی که نداری
دردی که داری در خودت میریزی آقا
حق می دهم درد آشنایی که نداری
شاعر: محمد جواد پرچمی
امام حسن (ع)
روضه
🔻🔻🔻🔻🔻
🌐 https://www.beharalashar.ir
🔺🔺🔺🔺🔺
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
@beharalashar
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
#بحارالاشعار
#امام_حسین__ع__شور
هوای کربلات خیلی دل انگیزه
اشکای نوکر تو از دلتنگی میریزه
به حال ناخوشم نگاهی کن آقا
تموم آرزوی من شده دیدن کربلا
ماه زهرایی
حقیقتا اگه بخوام بگم تو خیلی آقایی
خودتو آشنایی آقاجون به غمه تنهایی
صفای کربلاتو یاحسین نداره هیچ جایی
اربابم بگیر تو دست خالیمو
بند 2
از بچگی آقا تو هیئت اومدم
همیشه از ته دلم برات به سینه میزدم
نزاشتی آبروم بریزه ای رفیق
خاطر تو برای این دلم عزیزه ای رفیق
از تو میخونم
همیشه من گدای خونه تو آقا میمونم
دوریه تو برای غمه دیگه نمیتونم
دوباره رو زده به کربلا دل پریشونم
اربابم بگیر تو دست خالیمو
بند 3
نشسته تو دلم یه دنیا دلهره
به زیر خنجری و بی حیا سرت رو میبره
تو دست و پا نزن جلوی مادرت
دیگه یه جای سالمی نمونده روی پیکرت
قلبم حیرونه
تن تو روی خاک و دلم خیلی پریشونه
جونی برای خواهر غریب تو نمینونه
کی واسه رقیه بعد تو لالایی میخونه
اربابم بگیر تو دست خالیمو
شاعر مجید آقاجانی
امام حسین (ع)
شور
🔻🔻🔻🔻🔻
🌐 https://www.beharalashar.ir
🔺🔺🔺🔺🔺
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
@beharalashar
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
#بحارالاشعار
#امام_سجاد__ع__زمینه
ای کاش،اینجا نرسیده بودم
ای کاش،طعنه نشنیده بودم
ای کاش،تنها بودم و اصلا
ای کاش،دنیاروندیده بودم
بادستای بسته،سوگواروخسته
ازغم شهیدان،قلبامون شکسته
سرهابه سنان و،قامتاکمان و
طعنه های شمرو،خنده ی سنانو
اباالمظلوم حسین(ع)
بنددو
خدا،آسمون چقدردلگیر
خدا،سنگینه غل وزنجیر
خدا،مرگم وازت میخوام
خدا،عمه زینبم اسیر
همه کنج قفس،بنداومده نفس
بعدعموعباس،چقدرشدیم بی کس
اونجاغیرت نبود،این مردم حسود
اونقدرزدن مارو،همه شدیم کبود
اباالمظلوم حسین(ع)
بندسه
بابا،ازوقتی که رفتی میدون
بابا،ازوقتی شدی غرق خون
بابا،روزیمون شده جسارت
بابا،امون ازشام ای امون
سنگ لب بامو،توبازارشامو
چکمه شمرقیمتی،گرفت توازدحامو
خوشی دیگه محاله،کارمون آه وناله
جون دادتو خرابه،غذانخورد سه ساله
اباالمظلوم حسین(ع)
مهدی منصوری
امام سجاد (ع)
زمینه
🔻🔻🔻🔻🔻
🌐 https://www.beharalashar.ir
🔺🔺🔺🔺🔺
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
@beharalashar
4_6030613840020899638.opus
354.7K
گلی گم کرده ام
🥀🌴🥀🌴🥀
گلی گم کرده ام در این گلستان
الهی که شوم او را به قربان
گل من رنگ سرخ ولاله گون داشت
گلم صدپاره پیکرغرق خون داشت
گلم رادست گلچین سر بریده
تنش را سُمِّ مرکب ها دریده
گلی که می نمایم جستجویش
تمام کربلا پُر شد ز بویش
گل من عالمی را نورعین است
گلم فرزند پیغمبر حسین است
مرا این گل بُوَد جان برادر
ز داغش می زنم بر سینه وسر
برادرجان ببین درشوروشینم
بدنبال تو می گردم حسینم
دراین گودال خون هرسو روانم
به لب آمد ز دوری تو جانم
گل گم گشته ام،خواهر فدایت
صدایم کن به قربان صدایت
حسین جانم ز دوری تو ای داد
ببین زینب به هِق هِق کردن افتاد
نفس بند آمده بین آه آهم
کجا افتاده ای تو ای پناهم
دلم خواهد درآغوشت بگیرم
سرم رو سینه ات باشد بمیرم
ز خیمه تا به اینجا را دویدم
صدایم کن حسین دیگر بُریدم
صدایم کن رسد بوی تن تو
دلم شد تنگ خواهر گفتن تو
شنیدم گفته بودی یا اُخَیّـه
سرت کو،پس چسان گفتی اِلَیّـه؟
فدای تو شوم ای نور دیده
یقین خواندی ز رگهای بُریده
دگر بند دلم را پاره کردند
مرا با کُشتنت بیچاره کردند
برادر جان اگر رنگم پریده
تو را زینب هنوز بی سرندیده
الهی کور می بودم برادر
نمی دیدم تو رادرخاک بی سر
حسین جانم ببخشا خواهرت را
کمی دیر آمدم بردند سرت را
گمان من نبوده وقت پیری
تو بر نیزه روی من هم اسیری
چقدر اینجا کنار تو برادر
رسد بویی شبیه بوی مادر
اگر مادر کنارت امشب آمد
بگو که جان زینب بر لب آمد
بگو که تازیانه خورد زینب
هزاران بار اینجا مُرد زینب
بگو«مداح» باسوز دل و درد
که هجران حسین بیچاره ام کرد
😭😭😭💔🖤💔🖤
شاعر:#کربلایی_علی_اکبر_اسفندیار
«مداح»
#غزل
#مناجات_امام_زمان ع
#گریز_روضه_سیدالشهدا ع
#سعید_حمیدیان_فر
#هرجاکهعشقنیستیقینافریبهست
هرجا که عشق نیست یقینا فریب هست
قحط محبت است وگرنه حبیب هست
اینگونه سست راه به جایی نمی بریم
از بس در این مسیر فراز و نشیب هست
پایان هجر بسته به طاقی طاقت است
دوران وصل نیست ولیکن شکیب هست
پوشانده ایم پنجره را ،این گناه ماست
ورنه از آفتاب به دنیا نصیب هست
عالم به ندبه رفته و ما خواب مانده ایم
ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست
طوفان رسیده است به کشتی سوار شو
مضطر کجاست آیهی امن یجیب هست
عذری برای گریه نکردن نمانده است
وقتی به شرح ناحیه مردی غریب هست
آخر مگر که گریه به فریادمان رسد
باران شو اشک روضهی خدالتریب هست
خون گریه کن که بر سر سر نیزه ها هنوز
خون سر بریده ی شیب الخضیب هست
خاکم به سر که سرخی ردّ هزار نعل
بر خاک از جسارت ده نا نجیب هست
#حلقه_ادبی_ریان
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
#امام_سجاد_علیه_السلام
#شهادت
#مدینه
#چارپاره
آسمان را به خاک میآری
با همان جذبههای عرفانی
ولی از یاد میبری خود را
دمبهدم در شکوه ربانی
با خودت یک سحر ببر ما را
تا تجلی روشن ذاتت
دل ما را تو آسمانی کن
با پر و بالی از مناجاتت
تربت کربلاست تسبیحت
همدم ندبههات سجاده
بیقرار است گریههایت را
که بیفتد به پات سجاده
غربتت را کسی نمیفهمد
چشمهایت چقدر پُر ابر است
آیه آیه صحیفهات ماتم
جبرئیل نگاه تو صبر است
شده این خاک گریهپوش آقا
مثل چشمت صحیفهٔ باران
صبح تا شب، شکسته میگویی
السلام علیک یا عطشان
غم به قلبت دخیل میبندد
چشمهای تو با خوشی قهر است
تشنگی بر لبان تو جاری
آب دیگر برای تو زهر است
کربلا در نگاه تو جاری
روضه میخواند چشم تو سیسال
دل تو هرولهکنان، یک عمر
علقمه، خیمهگاه، تل، گودال
پردهٔ خیمهها که بالا رفت
کربلا در برابرت میسوخت
ناگهان روی نیزهها دیدی
سر خورشید پرپرت میسوخت
در دل قتلگاه میدیدی
لحظه لحظه غروب زینب را
چه به روز دل تو آوردند؟
«وَ أنَا بنُ مَن قُتِلَ صَبراً»...
جز تو و عمهٔ پریشانت
کوفه و شام را که میفهمد
طعنههای کبودِ سلسله و
سنگ و دشنام را که میفهمد
دست بسته به سوی شهر بلا
خاندان رسول را بردند
به روی ناقههای بیمحمل
دختران بتول را بردند
یادگار کبود سلسلهها
به روی مصحف تنت مانده
مرهمی از شرار خاکستر
به روی زخم گردنت مانده
سنگهای بدون پروایی
محو لبهای پاک قاری بود
از لب آیه آیهٔ قرآن
روی نی خون تازه جاری بود
با شکوه نجیب قافلهات
کینههای بنیامیه چه کرد
در خرابه نشستهای از پا
با دلت ماتم رقیه چه کرد
بیکسیهای عمهات زینب
غصههای رباب پیرت کرد
داغِ زخم زبان و هلهلهها
بزم شوم شراب پیرت کرد...
کربلا را به کوفه آوردی
با شکوه پیمبرانهٔ خود
لرزه انداختی به جان ستم
با بیانات حیدرانهٔ خود
چه حقیر است در برابر تو
قد علم کردن سیاهیها
تو ولی از تبار خورشیدی
شام را در میآوری از پا
با دعاهای روشنت آخر
شهر پُر از کمیل خواهد شد
کاخ ظلمت به باد خواهد رفت
اشکهای تو سیل خواهد شد
از همه سو برای خونخواهی
در خروشند باز بیرقها
راوی زخمهای پنهانِ
دل مجروح تو فرزدقها
#یوسف_رحیمی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
#امام_سجاد_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
شد اسیر غل و زنجیر تنِ بیمارش
سوختم یکسره از غربت و حالِ زارش
چقدر خواند دعا تا که پدر برگردد
رفت دلتنگِ پدر! تازه نشد دیدارش
داشت عادت به اذانِ علي اکبر(ع) امّا...
بی برادر شده بود و غم دل شد یارش
تا در آغوش گرفتش کمی آرام شد و
شد رقیه(س) رمقِ هر نفس ِ تبدارش
او علی(ع) بود و همین داغ برایش بس بود
اینکه عمّه(س) سرِ بازار رسیده کارش
یک نفر خنده زنان هستۂ خرما زد و رفت
گفت با خنده که از روی سرت بردارش
لرزه افتاد به پایش! چه چراغان شده بود
دورِ دروازۂ ساعات و در و دیوارش
مانده هر ثانیه در خاطرِ ویرانۂ شام
چشم ِ گریان شدۂ تا به سحر بیدارش!
#مرضیه_عاطفی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
#امام_سجاد_علیه_السلام
#شهادت
#اسارت
#کوفه
#شام
#غزل
من، آن گلم که خفته به خون باغبان من
نه گل، نه غنچه مانده، به باغ خزان من
مرغ بهشت وحیام و از جور روزگار
ویرانههای شام شده آشیان من
هفتاد داغ دارم و در سوز آفتاب
هجده سر بریده شده سایبان من
زن های شام خنده به ناموس من زدند
این بود احترام من و خاندان من
زنجیرها به زخم تن من گریستند
دشمن نکرد رحم به اشک روان من
افتاد روى خاک به سنگ یهودیان
از روى نی سر پدر مهربان من
شام بلا و طشت طلا و سر حسین
گردید قاتل پدرم، میزبان من
من سیل اشک ریختم و او شراب ریخت
با آن که بود آیه ی کوثر به شأن من
من سخت ناله میزدم، او چوب خیزران
من تن به مرگ دادم و او سوخت جان من
#استاد_حاج_غلامرضا_سازگار
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
🎙عباس من برادر من نور چشم من (توسل)
بانوای: حاج میثم مطیعی
آماده باش مقصد ما در سفر یکی ست
سرهایمان جداست ولی بال و پر یکی ست
این ها برای کشتن ما صف کشیده اند
از هر کجای دشت بپرسی خبر یکی ست
دار و ندارمان همه در بین خیمه هاست
آتش که شعله ور بشود خشک و تر یکی ست
حتی به روی اکبر من تیغ می کشند
با اینکه با پیامبر از هر نظر یکی ست
تنها به این گناه که فرزند حیدریم
تنها به این دلیل که ما را پدر یکی ست
آیا کسی نمانده که یاری کند مرا
اینجا میان این همه لشکر اگر یکی ست
عباس من برادر من نور چشم من
طرز مصاف کردن تو با پدر یکی ست
تنها رجز بخوان و بگو یا علی مدد
در چشم شیر ، یک نفر و صد نفر یکی ست
چشم انتظار آمدنت از شریعه اند
حالا دعای اهل حرم بیشتر یکی ست
شمشیرها به دور تنت حلقه می زنند
چون جمع تیغ ها همگی ضربدر یکی ست
بعد از من و تو زینب اگر نشنود بدان
خونین بدن زیاد ولی خون جگر یکی ست
از بس حروف پیکر پاکت مقطعه ست
پائین پای مرقد و بالای سر یکی ست
غرق ستاره است تن من ولی هنوز
در آسمان بی کسی من قمر یکی ست
شاعر : احمد علوی
#حضرت_عباس
ورود به شام
شامیان من داغدارم هلهله کمتر کنید
خارجی نه زاده ی پیغمبرم باور کنید
کف زدن پایِ سر فرزند زهرا خوب نیست
نامسلمانان حیا از دخت پیغمبر کنید
با چه جرمی عمه ام را پیش چشمم
می زنید
نه حیا از فاطمه نه شرم از حیدر کنید
گشته جای شیر جاری اشک از چشم رباب
جای خنده گریه با آن مهربان مادر کنید
میهمانم، زاده ی پیغمبرم آیا رواست
جای عطر گل نثارم خاک و خاکستر کنید
این سر ریحانه ی زهراست بر بالای نی
از چه رو با خنده استقبال از این سر کنید
کوچه کوچه سنگ بگرفتید جای گل به دست
تا نثار فرق مجروح علی اکبر کنید
زخم زنجیر مرا دیدید و خندیدید باز
شادمانی پای اشک عمه ام کمتر کنید
فاطمه با ماست ای نامرد مردم کِی رواست
رقص پای گریه ی صدیقه ی اطهر کنید
شیعیان با شعر #میثم در غم ما اهل بیت
دیده را لبریز از خون سینه پر آذر کنید
✍منکلام:استادحاج غلامرضا سازگار
متخلص به میثم
🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س»
https://eitaa.com/hazratehzeynab
فاطی عالی
حضرت زینب سلام الله علیها
آبروی نوکران هم از نگاه زینب است
نور اگر داریم در دل از پگاه زینب است
پارکابش پاسبانش اکبر لیلاست و
حضرت عباس هم میر سپاه زینب است
هر که می گردد حسینی زینبی هم می شود
سوز هر سینه فقط از سوز آه زینب است
در دلش دارد هزار و نهصد و پنجاه زخم
قتلگاه شاه عریان قتلگاه زینب است
قول داد و از حسینش یک قدم دوری نکرد
کربلا تا شام چل منزل گواه زینب است
بی جهت در مصر و در سوریه دنبالش نگرد
کربلا قطع یقین آرامگاه زینب است
✍منکلام:کربلایی حامد آقایی
🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س»
https://eitaa.com/hazratehzeynab
کاروان اسرا
پشتِ دروازه رسیدم حالتم تغییر کرد
کوفه بود و بی وفایی،غربتم تغییر کرد
روزگاری بینِ کوفه آبرویی داشتم
از نگاهِ مردمانش عزّتم تغییر کرد
خطبه ای خواندم فصیح و با صلابت چون علی
لحنِ من انگار که در صحبتم تغییر کرد
زیر و رو کردم تمامِ قلب ها را با سخن
این چنین شد که تمامِ هیبتم تغییر کرد
ناگهان خولی سرِ پاک حسین بر نیزه زد
چوبه ی محمل زدم سر،صورتم تغییر کرد
می زدم از دل نوا..آخر هلالِ یک شبه
یک دو روزی می شود که عادتم تغییر کرد
آیه ای قرآن بخوان تا که جلا گیرد دلم
در غیابِ تو ولیکن همّتم تغییر کرد
تا نَفَس دارم حمایت می کنم از مکتبت
کاش می دیدی چگونه شوکتم تغییر کرد
✍منکلام:کربلایی محسن راحت حق
🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س»
https://eitaa.com/hazratehzeynab
مصائب شام
سردار سر سپرده سرگشته زینب است
سر بر سریر شاه سر افکنده زینب است
بر دفتری که نام شهیدان غزل شود
اول سروده بر سر دیباچه زینب است
بر سرسرای ظلمت و جهل یزیدیان
تنهاترین ستاره رخشنده زینب است
زیبنده بر کلام خدا چون علی بود
آن کس که بر علی شده زیبنده زینب است
از بین قتلگه چو صدا می زند حسین
جان بر لبان و از نفس افتاده زینب است
شمع وجود و گرمی جانش برادر است
گردان به دور شمع چو پروانه،زینب است
در محفل شبانه بت ها، تبر به دوش
ویرانگر دلاور بت خانه زینب است
زینب چنان شده ست چو شاه سخنواران
جای شراب و می که به پیمانه زینب است
زیبا بود هر آنچه ببیند در این مسیر
افسون گر سرادق افسانه زینب است
چون رسم مادرم به شب آهسته گریه کن
سنگ صبور ناله ویرانه زینب است
"هر گز نمیرد انکه دلش زنده شد به عشق"
نام شفا دهنده دلمرده زینب است
از دست نرفته هستی این کاروان هنوز
بر جای مانده، گوهر ارزنده زینب است
در تند باد ریشه کن دشت کربلا
سروی که مانده راست و نشکسته زینب است
از هر طرف چو بشنوی اید صدا به گوش
ذکر لب سران به سرنیزه زینب است
در نینوای پر شده از نای و ناله ها
نجوای مادرانه ای بشنوده زینب است
از سمت علقمه چو که ادرک اخا شنید
خواهر برای آن شه مه پاره زینب است
تن زیر خاک و سر به سر نی سوار شد
هم بر زمین و هم به نی دلبسته زینب است
در موسم شکفتن این لاله های سرخ
مضمون اولین شعر عیدانه زینب است
✍منکلام:کربلایی مهدی رجبی کاشانی
🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س»
https://eitaa.com/hazratehzeynab
کاروان اسرا
روضه برپا بود هر جا آب بود
روضه هایش ذکر بابا آب بود
مقتل جانسوز آقا آب بود:
تشنه لب بود آه اما آب بود
روضه خوانش گاه ظرفی آب شد
گاه گاهی روضه خوان قصاب شد
ماجرای آب آبش کرده بود
غصه ی ارباب آبش کرده بود
مادری بی تاب آبش کرده بود
دختری بی خواب آبش کرده بود
یا خودش بارید دائم یا رباب
روضه می خواندند هر دم با رباب
پیکری را بر زمین پامال دید
شمر را در گودی گودال دید
عمه را بالای تل بی حال دید
لشکری را در پی خلخال دید
هجمه ی شمشیرها یادش نرفت
سنگ ها و تیرها یادش نرفت
هم به تن رخت اسارت دیده بود
خیمه را در وقت غارت دیده بود
از سنان خیلی جسارت دیده بود
از حرامی ها شرارت دیده بود
آتش بی داد دنیا را گرفت
شمر آمد راه زن ها را گرفت
عمه را با دست بسته می زدند
با همان نیزه شکسته می زدند
بچه ها را دسته دسته می زدند
می شدند آنقدر خسته می زدند
تازیانه جای طفلان خورده بود
زین جهت خیلی به زینب برده بود
با تنش زنجیرها درگیر بود
در غل و زنجیر امّا شیر بود
از نگاه حرمله دلگیر بود
اوجوان بود آه امّا پیر بود
ماجرای شام پشتش را شکست
غصه های شام پشتش را شکست
کوچه های شام پیرش کرده بود
شهر و بار عام پیرش کرده بود
سنگ روی بام پیرش کرده بود
طعنه و دشنام پیرش کرده بود
بی هوا عمامه اش آتش گرفت
مثل زهرا جامه اش آتش گرفت
درد و رنج و غصه ی بسیار دید
از زبان شامیان آزار دید
خواهرانش را سر بازار دید
عمه را در معرض انظار دید
بزم مِی بود و سر و طشتی طلا
خیزران بود و عزیز مصطفی
نیزه بازی با سرش هم جای خود
بوریا و پیکرش هم جای خود
دست بی انگشترش هم جای خود
ماجرای خواهرش هم جای خود
خاک را همسایه ی افلاک کرد
خواهرش را در خرابه خاک کرد
✍منکلام:کربلایی وحید محمدی
🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س»
https://eitaa.com/hazratehzeynab
احوالات دروازه ساعت
ماجرای شام کرده آنچنانم تلخکام
کز غم زینب بچشمم روز روشن گشته شام
بر بقیعت ای نسیم صبح گر افتد گذار
بر حضورفاطمه از من ببر اول سلام
باز گو وانگه چسان آرام اندر مدفنی
سر بر آر از خاک ایدخت رسول لاینام
دخترانت سر برهنه مانده در شام خراب
معجری باز آر بهر زینب علیا مقام
ای صبا زهرایه دی دور قبردن شاماته گل
الده بیر معجر گوتور دروازه ساعاته گل
زینبین دور و برین نامحرمان شام آلوب
کیم دیر خورشید عصمت پرده دن عاری قالوب
ابر تک مه صورته قانه باتان زلفین سالوب
آی جمالین گور بولوتدا سیر تشبیهاته گل
ظاهرا الله الین مغلول ایدوب اهل دمشق
باطنا توحیده آیت گوسترور اثبات عشق
هیئت تسلیمی آل الله ایدوب اولده مشق
حجةالله محضرینده کشف معلوماته گل
شوریله نی تک نوا ایلور خواتین حجاز
پرده پرده موسیقی سازنده لر ایلوله ساز
الده دف ایلوب مخالف اهلبیتون پیشواز
هاشمیه قیزلارین گور ناله سین اسکاته گل
نینوا دشتنده بیر اود یاندروب اهل عراق
شامده سوزی سالوب پوزقون قطاره احتراق
سبط طاهایه اولوبدور نیزه اعدا براق
جدینون معراجینه تطبیق و تحقیقاته گل
قاب قوسینه گیدوب مصداق والنجم و هوا
سروالشمس ایلوب اوادناده تسخیر هوا
نیزه باشندا ایدوب طی حجابات هوا
اوخ یرین گور طاق ابرو اوسته تاویلاته گل
دولدوروب شامی جلالیله جلال اللهه باخ
دلده ارنی تالی موسی گور آل اللهه باخ
کشف ایدن لن نکته سین نور جمال اللهه باخ
قان دوتان مرآت حقده منظر لمعاته گل
باشلیوب قرآن ناطق نیزه ده کهف آیه سین
ناله سین مستور قیلسون اهلبیت بیکسین
چوخ سوور سن اوغلوون خوش لحنیله قرآن سسین
رتل القرآن ترتیلاده تقریراته گل
مرکز تنزیل و وحی ایستر ایده شانین ثبوت
گه اوخور اعجاز له قرآن گهی ایلور سکوت
گوسترور گویا منم مرآت حی لایموت
لایموت المومنون آیاتنه اثباته گل
مظهر حق حق سوزین ناحقلره ایلور جفا سفیانیان
عترتون آغلور یانور گورسنده بو احوالی یان
اولماقا همناله بو نسوان مسبیاته گل
ایلیوب چیده یزید بیحیا بزم شراب
ایلسون آل اللهین قانه دونن قلبین کباب
باغلانوب زنجیره کل عالمه مالک رقاب
تسلیت زین العباده ویرماقا شاماته گل
نطقدن سالسا لسان اللهی چوب خیزران
زینبون وار فکرتی اجدادینی ویرسون نشان
خارجی آد قویسالار آل عبایه شامیان
جور دیوانخانه سینده سنده توضیحاته گل
جده جان اوغلون حسینی زینبه ورم قسم
قویما سون امیدیمی باب کرامتدن کسم
شوقمندم قبرینه محتاج علمم بیکسم
مرکز علمه دیسون قبریمده تحصیلاته گل
✍منکلام:مرحوم استاد حاج سید رضا حسینی تبریزی
متخلص به سعدی زمان
🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س»
https://eitaa.com/hazratehzeynab
ورود به شام
مجلس یزید
چون قطارِ کوفه سوی شام شد
طرفه شوری ز ازدحامِ عام شد
شد ز شهرِ شام گردون بر نفیر
چون ز اَحبارِ یهود اندر فَطیر
دورِ گردون بس که دشمن کام شد
ماتمِ اسلام عیدِ عام شد
شد چو در شام اخترانِ برج دین
آسمان گفتی فرو شد بر زمین
آلِ سفیان در قصورِ زرنگار
در نظاره سویشان از هر کنار
بسته ره حزبِ شیاطین از هجوم
بر سنان سرها درخشان چون رُجوم
هر طرف نظّارگان از مرد و زن
با دف و نی انجمن در انجمن
شامیان بر دست و پا رنگین خضاب
چهره خون آلود آلِ بو تراب
خواجه ی سجّاد آن فخرِ کبار
همچو مصحف در کفِ کفّار خوار
بر سِنان تابان سرِ شاهِ انام
چون ز جیب شامگه ماهِ تمام
آلِ زهرا پا برهنه بر شتر
گِرد آن سر چون قطارِ عِقدِ دُر
زین حدیث انگشت بر دندان مگیر
کآلِ حیدر سر برهنه شد اسیر
رویشان که آفتابِ فاش بود
خود حجاب دیده ی خفّاش بود
جای حیرانی است این دورِ نگون
شرم بادت ای سپهرِ واژگون
شهر شام و عترتِ پاکِ رسول
در اِسار زاده ی هندِ جهول
گیرمت باک از جفا و کین نبود
در جفا کاری چنین آئین نبود
شامیان بردند در بزمِ یزید
دست بسته عترتِ شاهِ شهید
خواجهی سجّاد در ذِلّ قُیود
.چونمسیحی در کلیسای یهود
شاهِ دین را سر به طشتِ زرنگار
بانوان از دیده مروارید بار
ره نشینان متّکی بر تختِ عیش
همچو در بتخانه اصنامِ قریش
پورِ سفیان سر خوش از جامِ غرور
قدسیان گریان از آن بزمِ سرور
بانوان کِلّه ی شرم و حیا
پرده پوشانِ حریمِ کبریا
از هَوانِ دهر در ذِلّ قیاد
بسته صف در محفل آن بد نهاد
خواجه ی سجّاد سبطِ مستطاب
کرد با آن دل سیه روی عتاب
گفت وَیحَک ای سیه بختِ جهول
هین گمانت چیست در حقِ رسول
گر ببیند با چنین حالِ عجیب
بالله این مستورگانِ بی حجیب
گر بدانستی چه کردی از جفا
با سلیلِ دودمانِ مصطفی
میگرفتی راهِ دشت و کوه پیش
میگرستی روز و شب بر حالِ خویش
بیختی غم خاکِ عالم بر سرت
باد بالین توده ی خاکسترت
باش در موقفِ یومُ النُّشور
آیدت پیش آنچه کردی از غرور
گر دو روزی سفله گان خوشه چین
بر سریرِ کامرانی شد مکین
برنکاهد کبریا و جاهِ ما
وآن سلیمانیّ و تاج و گاهِ ما
ما سلیلِ دوده ی پیغمبریم
با نبوّت زاده ی یک مادریم
شیرِ یزدان بابِ ذوالاِکرامِ ما
با اَمارت زاده ما را مامِ ما
تا شده مامت ز بابت بار گیر
بوده بابم بر مسلمانان امیر
مصطفی را آن امیرِ محتشم
بود در بدر و اُحد صاحب علم
بابِ تو در جیش کفّارِ قریش
حامل رایات و پیش آهنگِ جیش
پورِ هند از پاسخش بر تافت رو
که نبودش حجّتی در خوردِ او
وه چه گویم من زبانم بسته باد
خامه ی خونبارِ من بشکسته باد
که چه رفت از ضربتِ چوبِ جفا
زان سپس بر بوسه گاهِ مصطفی
پس به خود بالید و گفت آن سفله قدر
کاش بودی در حضور اشیاخِ بَدر
تا بِدیدندی که چونکردم قضا
ثارِ خویش از خاندان مرتضی
زان سپس دادند در ویرانه جا
پرده پوشان حریمِ مصطفی
شد خرابه گنج دُرهای یتیم
همچو اندر کهف اصحابِ رقیم
نه به جز خاکِ سیه فرشی به زیر
نه به سرشان سایبانی از هجیر
سَروری که سر به پا سودیش عرش
شد سرش را خشت بالین خاک فرش
اشکِ خونین شربتِ بیماریَش
شمعِ بالین آهِ شب بیداریَش
✍منکلام:مرحوم استادحاج محمدتقی ممقانی
متخلص به نیر تبریزی
🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س»
https://eitaa.com/hazratehzeynab
کاروان اسرا
سپردمت به غم و اشک و درد و آه حسین
سپردمت به غروب و به قتلگاه حسین
سپردمت به دلِ مادرم خداحافظ
سپردمت به شب و نورِ ماه حسین
سپردمت به کمانها به تیرهای شکسته
به جایِ سوختهی خیمهگاه حسین
سپردمت به فراق و سپردیَم به فراق
به گریههای یتیمانِ بی پناه حسین
سپردمت به علمدارِ علقمه رفتم
سپردیَم به هزاران نگاه حسین
به خیزران سنان و به تازیانهی شمر
سپردیَم به مغیلانِ راه حسین
نشته خاک غمت بر سرم خداحافظ
بخواب ای پسرِ مادرم خداحافظ
✍منکلام:کربلایی حسن لطفی
🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س»
https://eitaa.com/hazratehzeynab
فاطی
شعر روضه امام زین العابدین علیه السلام
شعر روضه امام سجاد علیه السلام
روضه برپا بود هر جا آب بود
روضه هایش ذکر بابا آب بود
مقتل جانسوز آقا آب بود:
تشنه لب بود آه اما آب بود
روضه خوانش گاه ظرفی آب شد
گاه گاهی روضه خوان قصاب شد
ماجرای آب آبش کرده بود
غصه ی ارباب آبش کرده بود
مادری بی تاب آبش کرده بود
دختری بی خواب آبش کرده بود
یا خودش بارید دائم یا رباب
روضه می خواندند هر دم با رباب
پیکری را بر زمین پامال دید
شمر را در گودی گودال دید
عمه را بالای تل بی حال دید
لشکری را در پی خلخال دید
هجمه ی شمشیرها یادش نرفت
سنگ ها و تیرها یادش نرفت
هم به تن رخت اسارت دیده بود
خیمه را در وقت غارت دیده بود
از سنان خیلی جسارت دیده بود
از حرامی ها شرارت دیده بود
آتش بی داد دنیا را گرفت
شمر آمد راه زن ها را گرفت
عمه را با دست بسته می زدند
با همان نیزه شکسته می زدند
بچه ها را دسته دسته می زدند
می شدند آنقدر خسته... می زدند
تازیانه جای طفلان خورده بود
زین جهت خیلی به زینب برده بود
با تنش زنجیرها درگیر بود
در غل و زنجیر امّا شیر بود
از نگاه حرمله دلگیر بود
اوجوان بود آه امّا پیر بود
ماجرای شام پشتش را شکست
غصه های شام پشتش را شکست
کوچه های شام پیرش کرده بود
شهر و بار عام پیرش کرده بود
سنگ روی بام پیرش کرده بود
طعنه و دشنام پیرش کرده بود
بی هوا عمامه اش آتش گرفت
مثل زهرا جامه اش آتش گرفت
درد و رنج و غصه ی بسیار دید
از زبان شامیان آزار دید
خواهرانش را سر بازار دید
عمه را در معرض انظار دید
بزم مِی بود و سر و طشتی طلا
خیزران بود و عزیز مصطفی
نیزه بازی با سرش هم جای خود
بوریا و پیکرش هم جای خود
دست بی انگشترش هم جای خود
ماجرای خواهرش هم جای خود
خاک را همسایه ی افلاک کرد
خواهرش را در خرابه خاک کرد
وحید محمدی
@babollharam
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
زمینه شهادت امام سجاد علیه السلام
تموم نفس هاش روضه اس
با غم محرم شد پیر
نشونه داره رو جسمش
از غل و زنجیر
بی تاب گریه می کنه
با آب گریه می کنه
یاد خشکیه لب
ارباب گریه می کنه
یعقوب کربلا
کم گریه کن
همراه نیزه ها
کم گریه کن علی
یا سید الساجدین
زین العابدین
با یه دل خون می باره
چشای امام سجاد
یاد روزی که باباش از
رو مرکب افتاد
موهاش غرق خون شده
دردا بی امون شده
عمه سینه میزنه
رو تل نیمه جون شده
بر جسم بی سرش
کم گریه کن علی
همراه خواهرش
کم گریه کن علی
یا سید الساجدین
زین العابدین
نزدیک چهل سال میشه
از غصه می باره چشمام
کربلا شکستم اما
امان از این شام
بین کوچه ها توی
انظار بردن عمه رو
آبم کرده، بودمو
بازار بردن عمه رو
از مجلس شراب
کم گریه کن علی
با غصه ی رباب
کم گریه کن علی
یا سید الساجدین
زین العابدین
شعر روضه امام زین العابدین علیه السلام
شعر روضه امام سجاد علیه السلام
ای مقتدای اهل بکا و دعا، علی
ای بانی ارادت ما بر خدا، علی
ای گریه هات، روضه ی بی انتها، علی
ای مقتل مجسّم کرببلا، علی
زخمی که مانده روی پرت فرق می کند
داغی که مانده بر جگرت فرق می کند
اصلا دلیل درد سرت فرق می کند
از کربلای خون، خبرت فرق می کند
داغ اسارت و غم هجران چشیده ای
از کربلا به شام به چشمت چه دیده ای
بر شانه بار شام غریبان کشیده ای
پس بی دلیل نیست چنین قد - خمیده ای
با نیزه پای نیزه ی دلدار بردنت
بر روی ناقه با تن تب دار بردنت
با دست بسته مجلس اغیار بردنت
با دختران فاطمه بازار بردنت
غم با حساب گریه ی تو بی حساب شد
با روضه های آب تنت آبِ آب شد
تا ذبح دیدی و دل زارت کباب شد
هر شب گریز روضه ی آبت رباب شد ...
وحید محمدی
@babollharam
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#خرابه
#شام
روضه خوانی نشست بر منبر
گفت هرگز نمیرود از یاد
اهل روضه مرا حلال کنید
دَخَلَت زَینَبٌ عَلَی بنَ زِیاد
روضه خوان گفت روضه ای را که
بکند آب سینه ی فولاد
کاش این جمله جعل بود و دروغ
دَخَلَت زَینَبٌ عَلَی بنَ زِیاد
از زمین و زمان صدا خیزد
جبرئیل است میزند فریاد
غیرتی ها همه به هوش به هوش
دَخَلَت زَینَبٌ عَلَی بنَ زِیاد
روضه خوان گفت و مادرش غش کرد
گفت در کربلا چه ها رخ داد
ناگهان صیحه ای زد و گفتا
دَخَلَت زَینَبٌ عَلَی بنَ زِیاد
زینب و مجلس شراب کجا
معجرش دستِ کوفیان افتاد
ای امام زمان ، ببخش مرا
دَخَلَت زَینَبٌ عَلَی بنَ زِیاد
کوفه دام بلای زینب شد
روبرویش جماعتی صَیّاد
چه گذشته به حال او وقتی ...
دَخَلَت زَینَبٌ عَلَی بنَ زِیاد
دل زینب پر از غم و درد است
دور او مردمان تماماً شاد
کوفیان گرم هلهله وقتی ...
دَخَلَت زَینَبٌ عَلَی بنَ زِیاد
#یونس_وصالی
#