#حضرت_زهرا
هیزم رسید و آتشی از در بلند شد
ای وایِ من که نالهی مادر بلند شد
مامور شد به صبر علی ، از سکوت او
سو استفاده کرد ستمگر بلند شد
با جمعی از ارازل و اوباش ریخت و
پایش برایِ کُشتنِ مادر بلند شد
در را شکست او ، کمرِ شیعه را شکست
طوری که وای وایِ پیمبر بلند شد
طوری زدند خاطرشان جمع جمع شد
طوری زدند نالهی حیدر بلند شد
با این همه همینکه علی بین کوچه رفت
دیوار را گرفت از آن در بلند شد
دستش رسید دامن مولا ولی شکست
از بس غلاف تیغ مکرر بلند شد
زینب شنید گریهی در آه میخ را
زینب گریست دادِ برادر بلند شد
کُنج خرابه هم چقدر یاد مادر است
وقتی دوباره گریهی دختر بلند شد
این راه فاطمه است که سر بر ولی دهیم
اینگونه بود شیعه اگر سر بلند شد
حسن لطفی
#حضرت_زهرا
با ضرب پا افتاد گل، گلزار خونی شد
در بی هوا پرتاب شد، دیوار خونی شد
خیلی نمی دانم چه پیش آمد ولی ناگاه
گل غرقِ خون شد، تیزیِ مسمار خونی شد
وقتی دو دستش بسته شد با ریسمان صبر
چشم پر آب حیدر کرار خونی شد
از بس فشار آمد به بار شیشه ی آن گل
روی سپید غنچه اش انگار خونی شد
بالقوه محسن یک حسین و یک حسن بوده
بالفعل در راه علی، آن یار خونی شد
تا سِرّ مُستودع فدا شد فضه راهی شد
بال و پر آن مَحرم اسرار خونی شد
در کربلا جسم حسین آن قدر زخمی بود
هم پیرهن، هم شال، هم دستار خونی شد
از بس که با کینه به جسمش نیزه را جا کرد
حتی لباس و دستِ نیزه دار خونی شد
محمدجواد شیرازی
#حضرت_زهرا
چه ماتمی است که بر جان نشاندنش سخت است
خدا کمک کند این روضه خواندنش سخت است
کسی که ذوق نشستن کنار حیدر داشت
چطور شد که در این خانه ماندنش سخت است؟
ببین چقدر بزرگ است جرمشان، زهرا...
دلش شکست، که این دل شکاندنش سخت است
اگر که فاطمه این سو گرفته مولا را
بگو چهل نفر آن سو، کشاندنش سخت است
اگر تکان ندهد روزگار صبرت را
غبار چادر مادر تکاندنش سخت است
کبوتری که نمیبیند آسمانش را
به لانه با پر زخمی رساندنش سخت است
نخوانده موی سیاه غزل سپید شده
خدا کمک کند این روضه خواندنش سخت است
حسین صیامی
#حضرت_زهرا
نشسته ام که بگریم برای مادرمان
برای درد و بلایی که آمده سرمان
نشسته ام که بگریم برای روی کبود
به زخم های نشسته به قلب کوثرمان
خدا کند که بسوزد همیشه در آتش
هرآنکه شعله نشانده به جان دلبرمان
به اشک های علی و به خط جبرائیل
دو صفحه روضه نوشتند بین دفترمان
زنی مجلله و محترم به روی زمین
میان کوچه فتاده است در برابرمان
نوشته اند که در بین لشکر افتاده
اگر چنین شده باشد که خاک بر سرمان
یاسر مسافر
#حضرت_زهرا
داغت مرا همین دوشبه پیر کرده است
دیدی عبا به پایِ علی گیر کرده است
دیدی چقدر رویِ زمین خورد مرتضی
دیدی چگونه جسمِ تو را بُرد مرتضی
دیدی چگونه جان خودش را به خاک کرد
دیشب علی توان خودش را به خاک کرد
خانه خراب خانه تکانی نمیکند
کاری به غیرِ فاتحه خوانی نمیکند
قبرت مرا دوباره زمینگیر کرده است
داغت مرا همین دوشبه پیر کرده است
نامحرمان که باز کنارِ تو آمدند
دیدم برای نبشِ مزارِ تو آمدند
با ذوالفقار همدم دردم علی رسید
با دستمال زرد نبردم علی رسید
گفتند او دوباره که برگشت دررَوید
شیرخدا به معرکه برگشت دررَوید
تا آمدم مقابلِ من هیچکس نبود
اینبار هم مقابلِ من هیچکس نبود
اما به جانِ فاطمه دیگر چه فایده
حیدر شدهاست حیدرِ خیبر چه فایده
رویم چقدر بعد تو تغییر کرده است
داغت مرا همین دوشبه پیر کرده است
جایِ طناب مانده بر این دست وایِ من
دستم چگونه چشم تورا بست وایِ من
دَرهَم شکسته آه عزیزم حلال کن
پشتم شکسته آه عزیزم حلال کن
دیدی که خانوادهی من را نظر زدند
این زندگیِ سادهی من را نظر زدند
توآمدی به خانه من حیف شد خراب
گرمیِ آشیانهی من حیف شد خراب
یک خانه داشتم که همان قتلگاه شد
شرمندهام که گوشهی چشمت سیاه شد
بینِ یتیمهات علی گیر کرده است
داغت مرا همین دوشبه پیر کرده است
من ماندم و سکوتِ حسن آهِ زینبت
بغض حسین اشکِ شبانگاهِ زینبت
چادر نماز و معجر آتش گرفتهای
دیوارِ خونی و در آتش گرفتهای
گفتی حسین و حرف گلو را به زینبت
من آمدم سپردهام او را به زینبت
راحت بخواب آب کنار حسین هست
زینب نرفته خواب کنار حسین هست
پیش حسین دخترت از حال میرود
با نیزه دار تا ته گودال میرود
صبح آمدهاست و علی دیر کرده است
داغت مرا همین دوشبه پیر کرده است
حسن لطفی
#حضرت_زهرا
بیرون ببر ای آسمان از محفل من ماه را
کز آتش دل کردهام روشن چراغ آه را
از بسکه دود آه من گردید سدّ راه من
در کوچههای شهر خود گم کردم امشب راه را
گفتم به شب زاری کنم خون جگر جاری کنم
صبح آمد و دادم ز کف این رشته کوتاه را
باید که اسرار درون از سینهام ناید برون
ورنه به آتش میکشم با ناله مهر و ماه، را
از شدت اندوه و غم ریزد نیستان را بهم
در بند بیند شیر اگر بر جای خود روباه را
تا محرم اسرار من با بذل جان شد یار من
بر راز گوئی، کردهام پیدا درون چاه، را
رزم آوری آزادهام اما ز پا افتادهام
زیرا که از کف دادهام دخت رسول الله را
هر گه که با سوز درون از خانه میآیم برون
چشمم شود دریای خون بینم چو آن درگاه را
«میثم» اگر روشن دلی خشدار کز راه علی
دشمن به آگاهی برد یاران نا آگاه را
استاد حاج غلامرضا سازگار
#حضرت_زهرا
شب است و ماه و نخلستان و چاه و نالهای محزون
سکوت و صبر و خاموشی، علی و یک دل پر خون
شب است و بانگ مرغ حق، به گوشش قصه میخواند
به یادش آمده یاسی که پرپر می شود در خون
در و دیوار و شاخ گل، خدایا! یاس و میخ در
شکسته پهلویش خونین، ز سیلی چهرهاش گلگون
علی بود و غم و محنت، سکوت و صبر و خاموشی
نشسته خار در چشمان، گذشته آهش از گردون
نمیدانم چرا آن دم، فلک ویران نشد از غم
پس از تو وای بر فردا، پس از تو وای بر اکنون
چه سرد است این جهان بیتو، چه بی نور است این خانه
صدای نالهی زینب، غمم را میکند افزون
حسین از غم نمیخوابد، حسن خاموش و اشک افشان
به یادش آمده یاسی، که پرپر میشود در خون
سیده زینب حسینی
#حضرت_زهرا
منم شمعی که از جان دادن پروانه میلرزد
به روی گونههایم اشک، دانه دانه میلرزد
از آن روزی که دشمن پشت پا بر هستی من زد
دل ویرانهام از دیدن بیگانه میلرزد
چرا از من حسن حرف دلش را میکند پنهان
چه بغضی در گلو دارد که بی تابانه میلرزد
حسینم روضهی دیوار و در هر لحظه میخواند
زمین و آسمان همراه این دردانه میلرزد
پریشان است موی کودکانم، فاطمه برگرد
ببین با آه طفلان تو دارد شانه میلرزد
چه آمد بر سر این خانه بعد از رفتنت بانو
صدای در که میآید تمام خانه میلرزد
محسن درویش
#حضرت_زهرا
تمام شمع وجود تو آب شد مادر
دعای نیمه شبت مستجاب شد مادر
گل وجود تو پرپر شد و به خاک افتاد
بهشت آرزوی ما خراب شد مادر
به یاد نالهء مظلومیت دلم سوزد
که چون سلام پدر بیجواب شد مادر
حمایت از پدرم را گناه دانستند
که کشتن تو در امّت ثواب شد مادر
میان آن همه دشمن که میزدند تو را
دلم به غربت بابا کباب شد مادر
نشان غصب فدک ماند تا به ماه رخت
گرفته نیمهای از آفتاب شد مادر
به محفلی که پدر بر تو مخفیانه گرفت
سرشک دیدهء زینب گلاب شد مادر
به جای شمع که سوزد به قبر پنهانت
پدر کنار مزار تو آب شد مادر
استاد حاج غلامرضا سازگار
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#غزل #وداع
#مصیبت_بستر_پردرد
پیش از غروب عمرتوبانو خزان شد
مابین بستری وتنت نیمه جان شده
از روز حادثه توچرا بی تکلمی
نا محرمم مگر لب توبی زبان شده
اذن دخول توملک الموت میکند
بانوبگومگر اجلت ناگهان شده
من گرد بسترت همه شب دور می زنم
حرفی بزن بگوکه غم توعیان شده
گویابه خواب امشب تو محسن آمده
خنده به لب شدی ز لب مهربان شده
تسبیح وهم ستاره و سجاده شاهداست
بر ناله ی شبانه و درد نهان شده
دستی که زانوی غم زهرا به برگرفت
غمخوار آه وناله ی این کودکان شده
زهراببین که قلب حسن تیر می کشید
غمدیده از کبودی قد کمان شده
زهراشکسته قلب علی درهوای تو
درماتم وعزای تو اومیزبان شده
بانو به زیرپای توچادر فتاده بود
از بس که خم شدی کمرت ناتوان شده
زینب کناربسترتوسفره کرده پهن
خوشمزه تر برای تو این پخت نان شده
گویاردیف دنده ی تان نامنظم است
ای وای من شکسته سراستخوان شده
این درد پهلویت پس از آن ضربه ی دَرَست
احوال مرگ بررخ ماهت عیان شده
از چشم پر ستاره ی تو خون چکیده است
گریم برای قطره ی اشک روان شده
مهمان شدم شبی که بپرسم حال تورا
دیدم بهارعمرتوبانو خزان شده
#آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
#حضرت_زهرا__س__زمینه
اشکای دونه دونه
میریزه هی رو گونه
به یاد مادری که
این روزا نیمه جونه
......
ای وای من ،چن وقته افتاده تو بستر
ای وای من ،دستمالی رو بسته روی سر
ای وای من ، چقد شده نحیف و لاغر
ای وای من ، خوابیدنش شده نشسته
ای وای من ،بازو و پهلوشم شکسته
ای وای من ، ازین زمونه شده خسته
......
جوان ننه جوان ننه
ای یار قد کمان ننه
•┈┈••✾❀❀✾••┈┈•
بند2⃣
ارام جونه حیدر
ای هم زبونه حیدر
زهرا ببین بریده
غصه امونه حیدر
.....
زار میزنم عزیرم بالای سره تو
زار میزنم به حاله زارو مضطره تو
زار میزنم می بینم چشمای تره تو
زار میزنم. می بینم خونه پهلوی تو
زار میزنم. می بینم زخمه ابروی تو
زار میزنم. می بینم درده بازوی تو
.....
جوان نن ،جوان ننه
ای یار قد کمان ننه
شعرای آیینی
سیدناصر اسماعیل نسب
رضا نصابی
حضرت زهرا (س)
زمینه
تو کوچمون اومدن این خونه رو چشم زدن
ما هرچی خوبی کنیم مردم این شهر بدن
این خونه حقش هیزم و حقش آتیش و دود نبود
گلی که پیغمبر امانت داده بود کبود نبود
دیدن که خوشبختیم عزیز گفتن خرابش میکنیم
علی رو تو مدینه از خجالت آبش میکنیم
بد زدنت جلو چشای حسنت
ناحلة الجسم شدی چیزی نمونده از بدنت
آه فاطمه غم منو چاه فاطمه
روضه ی جانکاه فاطمه
****
فاطمه حیدر که داشت این خونه خُب در که داشت
بدونِ اذن اومدید این زن یه شوهر که داشت
تو پشت در بودی زدن انگار نبودی این کافی و
نمیدونم چرا زدن اون لگد اضافی رو
درد میکشی همش آهِ سرد میکشی
تو هرچی درد داری و از قنفذ نامرد میکشی
آه فاطمه غم منو چاه فاطمه
روضه ی جانکاه فاطمه
****
فقط یه خواهش همین اشک حسن رو ببین
بهم نگفتین چی شد تو کوچه خوردی زمین
دیگه باید بگیم روزای خوب ما یادش بخیر
از بعد کوچه خنده های مجتبی یادش بخیر
آه کربلا حسینِ تشنه بی عبا
مادرو میزنه صدا سرش به روی نیزه ها
آه فاطمه دورشو میگیرن همه
یکی به سوی قتلگاه یکی به سمت علقمه
آه فاطمه غم منو چاه فاطمه
روضه ی جانکاه فاطمه