eitaa logo
عزیزم حسین♥️
3.1هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
5.6هزار ویدیو
125 فایل
ا ﷽ ا تکثیرکانال تکثیرعشق ناب 💚 تمام ذرات وجود ما عشق ناب فاطمی است والحمدلله فاطمه ای که هستی اش هست به ماسوادهد رزق اگرکه میدهد به یمن اوخدا دهد ای عشق سربلندکه برنیزه میروی از حلقه کمندتو راه گریز نیست کانال دیگر @yaraliagham @qalalsadegh135
مشاهده در ایتا
دانلود
مدح حضرت زهرا سلام الله علیها سالها پیش در این شهر درختی بودم یادگار کهن از دوره ی سختی بودم هرگز از همهمه ی باد نمی‌لرزیدم ناز پروده چه اقبال و چه بختی بودم به برومندی من بود درختی کمتر رشد می کردم و می شد تنه‌ام محکم‌تر من به آینده ی خود روشن و خوش بین بودم باغ را آینه‌ای سبز به آیین بودم روزها تشنه ی هم‌صحبتیِ با خورشید همه شب هم نفس زهره و پروین بودم ریشه در قلب زمین داشتم و سر به فلک برگ‌هایم گل تسبیح به لب مثل ملَک راستی شکر خدا برگ و بری بود مرا با درختانِ دگر سِرّ و سَری بود مرا دست و دل بازتر از سرو و صِنوبر بودم چتری از سایه و شهد و ثمری بود مرا چشم من بود به شاهین ترازوی خودم تکیه کردم همۀ عمر به بازوی خودم ناگهان پیک خزان آمد و باد سردی باغ شد صحنه ی طوفان بیابان گردی در همان حال که احساس خطر می‌کردم نرم و آهسته ولی با تبر آمد مردی تا به خود آمدم از ریشه جدا کرد مرا ضربه‌هایش متوجّه به خدا کرد مرا حالتی رفت که صد بار خدایا کردم از خدا عاقبت خیر تمنّا کردم گر چه از زخمِ تبر روی زمین افتادم از سعادت به رُخم پنجره‌ای وا کردم از من سوخته دل بال و پری ساخته شد کم کم از چوب من آن روز دری ساخته شد وقف دیوارِ حرم‌خانه ی ماهم کردند هر چه در بود در آن کوچه نگاهم کردند از همان روز که سیمای علی را دیدم همه شب تا به سحر چشم به راهم کردند مثل خود تشنه ی سیراب نمی‌دیدم من این سعادت را در خواب نمی دیدم من بارها شاهد رُخسار پیمبر بودم مَحرم روز و شب ساقی کوثر بودم تا علی پنجه به این حلقه ی در می‌افکند به خدا از همه ی پنجره‌ها سر بودم دست‌های دو جگر گوشه که نازم می‌کرد غرق در زمزمه و راز و نیازم می‌کرد به سرافرازی من نیست دری روی زمین خورده بر سینه ی من بال و پر روح الامین سایه ی وحی و نبوت به سرم بوده مدام به خدا عاقبت خیر همین است همین هر زمانی که روی پاشنه می‌چرخیدم جلوۀ روشنی از نور خدا می‌دیدم گاه گاهی که زِ من فاطمه می‌کرد عبور موج می‌زد به دلم آینه در آینه نور سبزپوشان فلک پشت سرش می‌گفتند «قل هو الله احد» چشم بد از روی تو دور سوره ی کوثری و جلوه ی طاها داری آن چه خوبان همه دارند تو تنها داری دیدم از روزنِ در جلوه ی احساسش را عطر گل‌های بهشتی و گل یاسش را دیده‌ام مائده‌ای را که فرستاده خدا دیده‌ام فاطمه و گردش دستاسش را زیر آن سقف گلین عرش فرود آمده بود روح همراه ملائک به درود آمده بود هر گرفتار غمی حلقه بر این در می زد هر که از پای می‌افتاد به من سر می زد آیۀ روشن تطهیر در این کوچه مدام شانه در شانۀ جبریل امین پر می زد یک طرف شاهد نجوای یتیمان بودم یک طرف محو شکوفایی ایمان بودم من ندانستم از اوّل که خطر در راه است عمر این دلخوشی زودگذر در راه است دارد این روز مبارک شب هجران در پی شب تنهایی ریحان رسول الله است مانده بودم که چرا آینه را آه گرفت یا پس از هجرت خورشید چرا ماه گرفت رفت پیغمبر و دیدم که ورق برگشته مانده از باغ نبوت گل پرپر گشته مهبط وحی جدا گردید جبریل جدا مسجد و منبر و محراب و حرم سرگشته هست در آینه ی باغ خزان دیده ملال نیست هنگام اذان صوت دل انگیز بلال همه حیرت زده افروختنم را دیدند دیده بر صحن حرم دوختنم را دیدند بی وفایان همه آن روز تماشا کردند از خدا بی‌خبران سوختنم را دیدند سوختم تا مگر از آتش بیداد و حسد چشم زخمی به جگر گوشۀ یاسین نرسد هیچ آتش به جهان این همه جانسوز نشد شعله جان سوز اگر بود جهان سوز نشد رسم آتش زدن از عهد خلیل الله است آتش آن روز گلستان شد و امروز نشد آه از این شعله که خاموش نگردد هرگز داغ این باغ فراموش نگردد هرگز سوخت در آتشِ بیداد رگ و ریشه و پوست پشت در این علی است و همه ی هستی اوست یادم از غفلت خویش آمد و با خود گفتم حیف آن روز به نجّار نگفتم ای دوست تو که در قامت من صبر و رضا را دیدی بر سر وسینه ی من میخ چرا کوبیدی همه رفتند و به جا ماند درِ سوخته‌ای دفتری خاطره از آتشِ افروخته‌ای روی گلبرگ شقایق بنویسید هنوز هست در کوچه ی ما چشمِ به در دوخته‌ای تا بگویند در این خانه کسی می‌آید مژده ای دل که مسیحا نفسی می‌آید ✍منکلام:استاد شفق 🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س» https://eitaa.com/hazratehzeynab
مدح حضرت زهرا سلام الله علیها ای حریر چرخ پای انداز تو مه چراغ محفل اعزاز تو آفتابت فوج عصمت را یَزک اخترانت چهر عفّت را زرک از شراب وحدتت رنگ شفق وز سحاب رحمتت نور فلق کهکشان صفُّ النِّعال درگهت سرمه سای چشم مَه خاک رهت شمسه ی کاخ رسالت روی تو مَهبَطِ روح و ملک مشکوی تو چلچراغ محفل اُمُّ القُری نور یثرب بضعه ی خَیرُ الوَری ماه بر باب جلالت حلقه زن بوریای محفلت عِقد پرن درة البیضای اکلیل وفا غایة القُصوای آزرم و حیا جلوه ی نه گنبد از خاک درت وز فروغ لایزالی گوهرت پیر گردون سر چو بر پایت نسود زد به نیل غصّه شولای کبود شد مکدّر ماهتاب شب فروز کو نبیند آفتابت را به روز باد از کویت چو راهی شد به باغ گل شد از انفاس قدسی تردماغ تا زکویت پا صبا در خلد هِشت تازه شد جان ریاحین بهشت از مسیرت تا غبار انگیز شد نافه ی غبرا عبیر آمیز شد ای صفای آب حیوان از لبت بلکه فیضش از زلال مشربت در تنافس قدسیان بر خدمتت ماسوا مهمان خوان رحمتت صبحگاهت صافی مرآت صدر شامگاهت "لیلة القدر"ی به قدر شدّه ی مرجان ز یاقوتت پر آب لعل کانی از عقیقت کامیاب سوری از برگ گلت شاداب و تر لاله از شرم تو در خون غوطه ور سِدره از صدرت "هو الحق" تا شنید هم چُنان سروت به جنّت سر کشید آستان بوست سپهر چنبری زهرا ماه عارضت را مشتری ای تو سرجوش خم عرفان و شور ای شعاع باده در جام بلور مستی هر مست از سرمستیت هستیِ هستی، رهین هستیت ای عجین توحید در آب و گِلت ای رموزکُنه وحدت در دلت ای تو نور و هرچه نور از نور تو وی زجاج نه فلک منشور تو عابدم ای کعبه ی مقصود من آستانت قبله ی مسجود من روسیاه و عاصیم بی دادرس غیر تو پشت و پناهم نیست کس رحمتی ای آیت لطف اله تا شود پاک از دلم لوث گناه ✍منکلام:مرحوم استادحاج محمد عابد خیابانی 🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س» https://eitaa.com/hazratehzeynab
. محبوبه ی حی کبریایی زهرا ممدوحه ی ختم الانبیایی زهرا صدیقه و منصوره و مرضیه، بتول تو فاطمه ام النجبایی زهرا معنای تمام سوره های قرآن تو کوثر و نور و هل اتایی زهرا ممدوحه ی تو شخص پیمبر باشد تو مادر مصباح هدایی زهرا مرآت رسول الله اعظم هستی تو آینه ی خدا نمایی زهرا از بعد خدیجه مادر والایت حامی رسول دو سرایی زهرا از اول خلقت بشر جز خاتم منجی تمام انبیایی زهرا هم ام ابیها لقب خاص شماست هم همسر شاه اولیایی زهرا تو زمزمی و رکن و مقام و کعبه تو مروه ای و سعی و صفایی زهرا انوار تو روشنی قلب احمد تو نور تمام ماسوایی زهرا خورشید بود ذره‌ای از نور شما تو نور دل اهل ولایی زهرا در بین زنان امت پیغمبر تو اسوه ی شرمی و حیایی زهرا بعد از نبی و حیدر کرار، علی بر کل بشر تو رهنمایی زهرا با این همه ایثار و فداکاری خویش همپای علی مرتضایی زهرا نوربخش همه ی عالم امکانی تو بر دیده ی ما نور و ضیایی زهرا سرمنشاء جود و کرم و احسانی ای جان علی، کان عطایی زهرا همراه علی ساقی حوض کوثر تو شافعه ی روز جزایی زهرا جبریل بنازد که بود خادم تو سر تا به قدم عبدِ خدایی زهرا در بین تمام خلق عالم تا حشر اسطوره ی ایثار و وفایی زهرا با یک نگهت رواست حاجات همه سرمنشاء جودی و سخایی زهرا با یاد خداوند به هر صبح و مساء با زمزمه و ذکر و دعایی زهرا مادر، تو به زینبی و ام کلثوم جان حسن و حسین شمایی زهرا در بحر ولا، یگانه گوهر هستی بر کشتی دین تو ناخدایی زهرا هر خطبه ی تو رنگ خدایی دارد بر یاری دین بانگ رسایی زهرا همراز علی حیدر کرار هستی تو بانوی درد آشنایی زهرا با یاد مدینه ی تو و غربت تو دارم به دلم حال و هوایی زهرا هرچند که از عدو ستم ها دیدی از همسر خود عقده گشایی زهرا هنگام مشقت و غم و رنج و الم آرامش طوفان بلایی زهرا دادند عجب مزد رسالت به نبی تو کشته ی دست اشقیایی زهرا در پیش دو دیده ی علی شیر خدا همسنگر افتاده ز پایی زهرا با پهلوی بشکسته و با روی کبود تو حامی شاه‌ لافتایی زهرا در پشت در سوخته با ضرب لگد بی جرم و گنه، شدی فدایی زهرا با دیدن این صحنه ی پر سوز و گداز زینبت داشت به لب شور و نوایی زهرا هر چند بدم سائل درگاه توام برگو که زِ عبد خود (رضایی) زهرا ....................................................................
کسی که بی تو سَرِ صحبتِ جهانش نیست تحمّل غم هجر تو، در توانش نیست کسی که سوخته از انتظار، می‌داند دل از فراق تو جسمی بود، که جانش نیست کسی که روی تو را دید یک نظر، چون خضر چگونه آرزوی عمر جاودانش نیست؟! کسی که درک کند دولت حضور تو را نیاز گوشۀ چشمی به دیگرانش نیست نه التفات به طوبی کند، نه میل بهشت که بی حضور تو، حاجت به این و آنش نیست به خاک پای تو سوگند، ای همیشه بهار! گلی که بوی تو دارد، غمِ خزانش نیست بهار زندگی‌ام در خزان نشست بیا «بهار نیست به باغی که باغبانش نیست» کنارِ تربتِ زهرا تو گریه کن! که کسی به جز تو با خبر از قبر بی‌نشانش نیست بیا و پرده ز راز شهادتش، بردار پسر که بی‌خبر از مادرِ جوانش نیست...
نمی خواهد مرا آن‌ یار که دنیاست خواهانش همان که کشته ما را ماجرای وصل و هجرانش از آن روزی که فهمیدیم..،صحرا خیمه‌گاهِ توست همیشه غبطه میخوردیم بر ریگ بیابانش دل مجنون شکست و قصه ی لیلی زبانزد شد همیشه رسم عشق این بوده..؛عاشق داده تاوانش قفس یا قصر؟! فرقش چیست وقتی یار آنجا نیست زلیخا هرکجا یوسف نبوده..، بوده زندانش همین آشفته‌حالی‌ ها نیازِ وصل معشوق است پشیمان می شود هرکس نمی گردد پریشانش برای رزق گریه..،چشم‌پوشی کن ز مالِ غِیر که ابری این چنین پایان نخواهد یافت بارانش حضور تو میان شهرِ ما حاشا نمی گردد کدامین سنگ‌فرشِ کوچه خواهد کرد کتمانش؟! کمال عقل یعنی فقر..،یعنی سائلت‌بودن که ما هر کس گدایت نیست میخوانیم نادانَش غریبِ بی محلّی‌ها! تو هم مثل حسن هستی همان مردِ کریم کوچه ها..،جانم به قربانش امیدِ آخر هر بچّه‌شیعه،چادر زهراست برای اینکه برگردی گره خوردم به دامانش تو را جان همان پهلو‌شکسته..،زودتر برگرد همان خانم که میخِ داغِ در افتاد بر جانش ▪️ ▪️ فقط ای کاش آتش صورت او را نمی سوزاند... میان آن ‌همه شعله گمانم نیست امکانش
ز بس که هست به جسمم جراحتی تازه.. ز لاله ساخته ام باغ جنتی تازه.  به دست لاغر من لقمه نیز سنگین است کشیدم از علی امشب خجالتی تازه زنی به نیت خنده عیادتم آمد خدا کند که نباشد عیادتی تازه مگر که گریه ی یک زن چه اذیتی دارد؟! رسیده باز به حیدر شکایتی تازه علی به حجره ی من هرزمان که سر بزند به غیر گریه نداریم صحبتی تازه  نفس کشیدن پهلو شکسته آسان نیست مصیبتی است وَ پشتش مصیبتی تازه دوماه پیش چنان سیلی بدی خوردم که هست بررخم انگار ضربتی تازه لباس های قدیمی بزرگ‌ شد به تنم بیار جامه ی نو بهر قامتی تازه سه چهار مرتبه مردم ولی به عشق علی.. خدا به فاطمه اش داد فرصتی تازه!
بی نیاز از تمام دنیاییم مستمند نگاه زهراییم عزت جاودانه می خواهیم رحمت مادرانه می خواهیم فاطمه ای یگانه خلقت سوره ی مهربانی و رحمت مثل باران نور می باری تاج لولاک روی سر داری نغمه ی آسمانی توحید مشرق نور یازده خورشید بر بلندای نور و ایمانی حجت الله بر امامانی آسمانها ز نور چشمانت ملک الموت هم به فرمانت پشت پرچین خانه ات جبریل آمده مستمند احسانت و پدر پشت بوسه ها می دید آسمان را میان دستانت نور شبهای چادرت بانو کرده محراب را غزل خوانت می شود دیدنی جمال علی وقت اعجاز صوت قرآنت برده هوش از سر تمامی شهر عطر خرمای سهم سلمانت بی تو خورشید سنگ تاریک است با تو تا عرش راه نزدیک است پاسخ رنج های دنیایت در قیامت "لَسوفَ یُعطیکَ" است در عبادت عظیم و نستوهی به تو زیبد "نَفَخْتُ مِن روحی" تو صراط کمال دنیایی زهره ی بی زوال دنیایی صفتی نیست قابلت باشد چه کلامی معادلت باشد؟ "یُطعِمونَ الطَعامِ" سوره ی دهر آیه ای از فضائلت باشد انسیه حوریه و یا انسان تا کجا حد فاصلت باشد قبل خلقت که امتحان دادی به خدا خویش را نشان دادی نور اگر پاک دامنی دارد از جمال تو روشنی دارد پدرت جمله ی "فِداها"یش یک جهان حرف گفتنی دارد بر پدر مایه ی مباهاتی نور یک اربعین مناجاتی کوری چشم ابتران حسود مادر نسل پاک ساداتی روز محشر در آن پریشانی صاحب برترین مقاماتی صورتت رو گرفت از دنیا بلکه از آن دو چشم نابینا آفتاب از حجابتان روشن واژه ها در مقابلت الکن با ولای تو زندگی کردیم در کلاس تو بندگی کردیم در پناه دعای روشن نور تبِ دنیا شد از جهانم دور بی پناهم پناه می خواهم خسته ام تکیه گاه می خواهم ای همه عرش و فرش پابستت ای فدای جریحه ی دستت قبر مخفی ت میزند فریاد تا ابد بر سقیفه نفرین باد ای که سرچشمه ی بهاری تو به چه جرمی بنفشه زاری تو یاس هجده بهار دیده چرا ذکر عجل وفات داری تو نود و پنج روز بارانی لحظه ها را به انتظاری تو ای که بر ماه چهره ات مادر طاقت برگ گل نداری تو آه از دست شوم آن نامرد آه از خنده های آن ولگرد وسط کوچه اتفاق افتاد ناگهان ماه در محاق افتاد از خجالت زمین ترک برداشت صورتت داغی از فدک برداشت رد شوم از فضای آن کوچه از غم ماجرای آن کوچه بگذرد این جهان جهانی که... می رسد آن زمان زمانی که... ذولفقار از نیام می جوشد از زمین انتقام می جوشد وارث روزگار می آید یوسفت با بهار می آید
با طلوعت عرش را غَرق تَحَیُّر می کنی ماه‌بانو!نان ظلمت را تو آجر می کنی "عقلِ"بی احساس را با"عشق"دمخور می کنی دامن سجّاده را با یاس ها پُر می کنی آسمان دلداده ی راز و نیازت می شود بال جبریل امین چادرنمازت می شود تو درآغوش خدیجه مثل حور افتاده ای مادر پیغمبری گرچه پیمبرزاده ای قبل خلقِ کهکشان ها امتحان پس داده ای از همان اوّل برای آخِرت آماده ای روز محشر تک تک ما را صدا خواهی نمود دانه دانه شیعیانت را جدا خواهی نمود ای که با لطفت بیابان غرق باران می شود خاک خشک یثرب از عطرت گلستان می شود پای تسبیحات تو سلمان،مسلمان می شود کوثر تو آبروی کُلِ قرآن می شود روح ایمانی تجلی خدایی مادرم لَيْلَةِ الْقَدْرِ تمام انبیایی مادرم مادر آئینه‌ها ای مادر اهل کسا بانی آرامشِ پیغمبر اهل کسا آفتابِ روی بام حیدر اهل کسا چادرت پهن است بر روی سر اهل کسا آینه دار امیر المومنینِ پنج تن ریشه های چادرت حبل المتین پنج تن یا کریم بام احمد جلد بام فاطمه است بَضْعَةُ مِنِّ محمد در مقام فاطمه است ذکر پیغمبر شب معراج "نام" فاطمه است آیه های روشن قرآن کلام فاطمه است آیه ی تطهیر هم با او مطهر می شود کائنات از نور ایمانش منور می شود ای که افلاک است خانُم،مُستجیر نانِ تو می شود آزاد،هرکس شد اسیر نان تو کاش بنویسی مرا جیره بگیرِ نانِ تو بی نیاز از هر دو دنیا شد فقیر نان تو چون که دستت را به وقت پخت نان بوسیده است دست"دستاس" تو را هفت آسمان بوسیده است تو گُل نیلوفر هِجده بهار حیدری تو چراغ روشن شب‌های تار حیدری تو قرار چشم های بی قرار حیدری در دل تلخی و شیرینی کنار حیدری حرز مولا در میان کارزارش نام توست ذکر حکاکی شده بر ذوالفقارش نام توست آفتاب عشق را تا بی کران تابانده ای در دل غم ها علی را باز هم خندانده ای کهکشان را با حجابی اطلسی پوشانده ای "پیش نابینا،میان حِصنِ چادر مانده ای" آه!گفتم چادرت...،داغ دل ما تازه شد بارش غم در هوای سینه بی اندازه شد راه را تا بست..،یاسی رنگ نیلوفر گرفت چشم‌زخم دشمنِ آل عبا آخر گرفت دست سنگینی به زیر گونه ی مادر گرفت خاک کوچه رنگ سُرخ لاله ای پرپر گرفت خاک عالم بر سر من..،معجرش خاکی شده پیش چشمان حسن بال و پرش خاکی شده آه!آئینه چرا سنگی محک می زد تو را؟ بشکند دستی که در کوچه کتک می زد تو را نا نجیب از حرص حیدر داشت چک می زد تو را دومی با نیّت باغ فدک می زد تو را چشم تو تار است..،راه خانه را گم کرده ای گوشوارَت را میان کوچه ها گم کرده ای
به نام خدا السلام علیک یا صاحب الزمان (عج) """""""""""""""""""""""""""""" در شهــر عشــق ، شاه ترین شهـریار ، تو بر خلقــت زمیــن و زمــان ، اعتبــار ، تو روشـن به نام توست دلِ کوچه های شهر با چتــر نور ، بر ســرِ ما ، سـایه سـار ، تو آیینــــهٔ تمــــام نمــــایِ تمــــامِ عشــــــق تصــویرِ قـابِ آینـــه را خـوش نــگار ، تو بر قـامت بلنـــد غـزل ، خوش نشسـته ای بر شاخه های خشکِ غزل ، برگ و بار ، تو هر چشمه قطره ایست فقط ، از یَمِ شما ای مایــهٔ زلالـــیِ هر چشمـــه ســـار ، تو باران تـریـن ! اسیــر غم خشکســالی ام بر این کویــر ، نـم نـمِ بـاران ! ببــار ، تو بر صورتِ سیــاهِ زمیــن خـو گرفته ایم ای مَــه ! بتـاب بر دلِ این شــامِ تار ، تو افســرده در کنارِ  زمستـان نشســته ایم بر انجمــاد قلب زمیـــن ، نـو بهــار ، تو غـــم ، خانه کرده است به قلب زمینیان ما غصّــه پروریم ، ولــی غمگســـار ، تو در بیقــراری و غـمِ هجـرانت ای عــزیـز! از دست رفتــه ایم   ولــی ، برقـرار ، تو فیــروزه ایست رنگ دلم رو به جمکران هستی به پنج  گنبــد خود ، آشـکار ، تو از سیــزده ستــاره سرشتـه ست نورتان مــاه شـبِ چهـــــاردهِ ایـن تبــــار ، تو از بغــض کوچه و در و دیوار و فاطمـه تا کربـــلا و  شــــام بـلا ، داغـــدار ، تو دسـتت گرفته قبضــهٔ شمشیـر حیدری شایستـهٔ صیـانت از این ذوالفقـار ، تو پایان هفتــه ، غــرق تماشـای حسرتیم در ندبه های جمعــه ، غـمِ انتــظار ‌، تو چون "کیمیا"، به پای شمـا خاکسار ، من بر بیت بیتِ  هــر غــزلـم ، اعتبــار ، تو رقیه سعیدی✍ ......................................................
❣: (أشهد أنکِ عصمةالله الکبری...) أشهدُ انّکِ عصمةُ اللهِ الکبری أشهدُ انّکِ آیتُ اللهِ العظمی انتِ انسیّةُ الحَوراء السَّلام ملیکةَ النّساء السَّلام علامةَ الهدی السَّلام حبیبةَ النبی السَّلام مُحامیَ الوِلاء یازهرا، مطهّره منوّره محدّثه یازهرا، چقد اسامی شما مقدّسه یازهرا، همین که مادرم تویی برام بسه یا زهرا مدد یا فاطمه ......................................... أشهدُ انّکِ صَفوَةُ اللهِ العُلیا أشهدُ انّک رحمةُ الله لِلدُّنیا انتِ صدیقةُ الکبری السّلام قَلادَةَ الوُجُود السّلام حَلیفةَ السجود السّلام مَکینةَ السّماء السلام شهیدةَ الشُّهُود یازهرا، حکیمه و فهیمه و مکرّمه یازهرا، مسیر تو همون صراط اَقْوَمه یازهرا، خدا رو شکر عشق تو تُو قلبمه یا زهرا مدد یا فاطمه ......................................... أشهدُ انّک دُرّةُ بحرِ النَّدی أشهدُ انّک نورُ آیاتِ الهُدی انتِ فاطمةُ الزهرا السّلام شفیعةَ العُصاة السلام وسیلةَ النَّجاة السلام عبیدة عابدة السلام مُقیمةَ الصلاة یازهرا، سلیمه و جلیله و معظّمه یازهرا، اسامی تو زینت دو عالمه یازهرا، هرچی برای وصف تو بگیم کمه یازهرا مدد یا فاطمه مداحی
. 🎤 🏴بند اول میشویمت ای همسرم با اشک چشمانم تو را در این دل شب میروی از خانه ام زهرا کجا اسما بریز آب روان اما کمی آهسته تر از کینه ی دشمن شده زهرای من بشکسته پر بر پیکرِ از،گل نازک او مانده نشانه،از تازیانه آخر گرفت از،من فاطمه را دست زمانه،با هر بهانه خدانگهدار زهرای حیدر 🏴بند دوم بر روی دیوار از غمت سر میگذارد حیدرت آندم که دستش میرسد بر زخم روی پیکرت بر صورت نیلیِ تو میگریَد آن خیبر شکن خواهد شد او با خبر از کوچه و آن راز حسن بر صورت از،سیلی کبودت دستش رسیده،اشکش چکیده آن باغبان که،گل را ندیده حالا که دیده،رنگش پریده خدانگهدار زهرای حیدر 🏴بند سوم من میبرم جسم تورا از آشیانه نیمه شب در زیر تابوتت علی جانش دگر آید به لب زینب ندارد طاقتی در زیر تابوت دیده ام چند قطره خون تازه ایی می آید و خون شد دلم پهلو شکسته،قامت خمیده آید به صحرا،در بین اعدا بر روی نیزه،رأس حسینش بر سر زند او،با درد بازو خدانگهدار زهرای حیدر 📓مناسبت:شام شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها شب سوم ایام فاطمیه 🎤با نوای زیبا و دلنشین کربلایی جواد مقدم 🎪هیئت بین الحرمین طهران
4_5832364102462210131.mp3
2.24M
‍ مادر جوانم، مادر کمانم برده ای توانم کنار بسترت نشستم می زنم صدایت، جان من فدایت می کنم دعایت سوی خدا باشد دو دستم بیمار من چرا شبت سحر ندارد کسی ز حال دخترت خبر ندارد وای مادرم، وای مادرم، خدا نگه دار منو ذکر مادر، با دو دیده ی تر در کنار بستر ببین که من ز پا نشستم لاله ی خزانی، گل ارغوانی تو اگر بمانی واللهِ ممنون تو هستم درد تو را با قیمت جان می خرم من عصای تو هستم به راهت می برم من وای مادرم، وای مادرم، خدا نگه دار من و بی قراری، من و سوگواری من و خانه داری نبر تو آرزوی زینب ای خمیده مادر، در میان بستر خیز و بار دیگر شانه بزن به موی زینب این خانه بعد از تو غبار غم بگیرد با رفتنت ترسم که بابا هم بمیرد وای مادرم، وای مادرم، مظلوم مادر