eitaa logo
از خــانــه تــا خــدا
762 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
1.6هزار ویدیو
44 فایل
مـــا ایــنـجــا مــیخوایـم راه و رسمِ #خوب_زندگی_کردن رو یاد بگیریم😉 ما میخوایم زندگیمون رو یه تغییر اساسی بدیم و از لحظه به لحظش #لذت ببریم😍 💝آرامش به سبک اسلامی 💑 همسرداری و مهارت زناشویی 🤱تربیت فرزند و لذت مادری 💫ارتباط با ما @mfater1
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صبح اتفاق قشنگی ست بیخودی نیست که گنجشک ها شلوغش می کنند. سلام صبحتون زیبا 🍇🥦🍇🥦🍇 @azkhane_takhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
37.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☀️روزمان را 💖 امروزهم‌نعمت‌خداست 💖 💖 قــــدرش‌ را بـــدانــیــم 💖 ☀️صفحه‌امروز۳۷_سوره‌بقره‌آیه۲۳۱-۲۳۳ @azkhane_takhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
─━━━━⊱-●◯✨﷽✨◯●-⊰━━━━─ سلام بر اهالی معرفت☺️✋ اصلا میدونی که همسرت به یک زن نیاز داره ‼️😎👇 🚫 نه یک مرد🧔 او میخواد که شما ظریف و با لطافت باشی😜💯 زیبا و پر از آرامش😌 یه تقلبم برسونم بهتون😉⤵️ ✅ هر کاری که همسرت بر اساس فطرت مردانه اش انجام میده تو دقیقا برعکس اون رو انجام بده گرفتی چی شد👌👌 🔴 با تمام نکاتی که تو کلیپ گفته شد و تو هم گرفتی که چی گفتیم پس فرمول امروزمون میشه 🔰🔰 ❤️💍 زن بودن برای همسر و ایجاد عشق و محبت = ظرافت و لطافت زنانگی + مرتفع کردن نیاز مرد در لحظه لحظه های زندگی = ایجاد شادی و لذت در زن ... 👏👏👏👏 حله دیگه‌😉👌 ─━━━━⊱-●◯✨💥✨◯●-⊰━━━━─
41.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️ ❇️ ایجاد یک ارتباط عالی و سودمند با امام زمان ارواحنا فداه @azkhane_takhoda
از خــانــه تــا خــدا
1⃣ #حرف_خودمونی_۱۹ 😍 سلام ، به به عجب روزیه 😊 خوبید ، دلتون شاده؟ ✅ آدم بی هدف و بی انگیزه
•┄❁بِـسْـم‌‌ِاللّٰه‌ِالࢪَّحمن‌ِالࢪَّحیمْ❁┄• 1⃣ عرض سلام و ادب و احترام داریم محضر شما خوبان 🌺✋ الهی صبح قشنگتون آمیخته به نگاه خداوند باشه و روزتون مالامال از خیر و سعادتمندی☺️ خدا قوت بده بهتون.😊 چه خبرااااااا؟ اوضاع و احوال خوبه؟ 🌺 ان شالله که با توکل بر خدا و عزم و همت فراوان، تاسف برای دیروز و غم فردا رو نداشته باشید...🤲💐
2⃣ ✅ دیروز راجع به هدف یکم صحبت کردیم😊 🔷 گفتیم انسان بی هدف چقدر مزخرف میشه😊 ❌ اخه حتی ببعی ها👈 🐏 هم برای خودشون هدف دارن! اما بعضی انسان ها...😔 ⭕️ باهاشون که حرف بزنی و بگی هدفت چیه، 🟡 کلی صغری کبری میچینن که با اینهمه بدبختی دیگه هدفو کجای دلم بذارم!! 🟢 در حالیکه همین ادما، به فرض حجم مشکلاتشونم زیاد باشه،وقتی هدف داشته باشن اینقدر دپرس نمیشن!! ✅ یه نقطه نوره که همیشه یه گوشه ی دلتو،فکرتو،مغزتو روشن نگه میداره👌
3⃣ ✅ همونه که هر چقدرم اوضاعت خراب باشه، ❤️ وقتی یادش میفتی ،انرژی میگیری میگی گور بابای مشکلات!☺️ من باید به فکر باشم👌
4⃣ 💙 هر انسانی، ✔️ با توجه به ✔️ علائق،افکار ✔️خصوصیات،روحیات ✔️ و شرایط خودش 🔵 حداقل یه هدف برای خودش داره، 🔻 ولی یکی از عمده ترین مشکلات جوونا اینه که موقع انتخاب هدف میزنن جاده خاکی😇
5⃣ ❓❓چرا؟؟🙄 🔷 خب معلومه، ما گفتیم که هدف اصلی مشخصه✅ 🔍 شما باید بری به خودت نگاه کنی،بعد چند تا هدف انتخاب کنی که اونا تو رو به اون اصلیه برسونن👌 ❌ هر هدفی که در راستای این هدف اصلیه نباشه 👈 پوچه⛔️ عمرتم به پاش بذاری 👈 باختی📛
❤️ رفیق! هر زمان‌ ڪہ‌ دیدۍ دارۍ ڪم‌ میارۍ، سریعا‌ دست‌ بہ‌دامان‌اهل‌بیت‌شو..🌻 ومطمن‌باش‌ڪ‌جواب‌میده‌وناامیدنباش. اصلا‌ ناامیدۍ‌ براۍ‌ بچہ‌ شیعہ‌ نباید‌ معنا داشتہ‌رباشہ:))✨🖇 ═✧❁🌸❁✧═ @azkhane_takhoda ═✧❁🌸❁✧═
از خــانــه تــا خــدا
1⃣ #گروه‌بی‌تی‌اس #قسمت‌سوم ⭕️ کیپاپ در اوایل دهه 1990 متولد شد پیشگامان برجسته آن سو تای
🔳▫️نحوه عملکرد کیپاپ▫️🔳 🔵 در کنار صنعت به ظاهر جذاب کی پاپ، سیستم نظارتی و سخت گیرانه ای وجود دارد که اجازه دسترسی آزاد و واقعی به زندگی ایدل‌ها را سلب کرده است. ایدل‌ها فقط حق دارند بر اساس سیاست‌های تبلیغی کمپانیها در فضای رسانه ای حضور داشته باشند و حتی از آنها سابقه ای منتشر می‌شود که به صلاح کمپانی باشد. 🔵 در واقع شما از ایدل‌ها فقط چهره جذاب شان را می‌بینید و در نظامی سختگیرانه هیچگاه اجازه انتشار عیب‌ها و انحرافاتی که به ضرر صنعت کی پاپ باشد داده نمی‌شود. و این یعنی فریب دادن شما نوجوانان... ❌ خیلی از نوجوانان کیپاپ را درمان افسردگی میدانند درحالیکه در کی پاپ و خصوصا بی تی اس هیچگاه درمان افسردگی اتفاق نمی افتد بلکه درون شما بجای توجه به خود و نیازهای واقعی به جریانی بیرونی توجه می‌کند و درد روحی و حالت افسردگی را موقتا فراموش می‌کند. اکثر کی پاپرها بعد از مدتی به حالت شدیدتری از افسردگی برمی‌گردند.
موج کره ای،بی تی اس،اکسو،بلک پینک.mp3
8.04M
📌 موج کره ای 🇰🇷 🎧 بی تی اس(BTS) اکسو (EXO) ، بلک پینک ( BLACKPINK) 🔴 نفوذ موسیقی کره ای میان دانش آموزان
🔴 پیام یک دختر ۱۵ ساله رو بخونین👆 ❌ خالی از معنویت، عاطفه و احساس که بار آمده باشند و طعم شیرین و آغوش آرام بخش خانواده که نباشد ⭕️ باید منتظر کودکان و نوجوانانی افسرده باشیم که برای تسکینشان به موسیقی، مواد مخدر، فرقه های پر جاذبه انحرافی، روابط آزاد و... پناهنده شویم.😔 @azkhane_takhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😍 تخلیه انرژی منفی (پنج گام خانه تکانی دل)🙃 بریم سراغ اولین گام👇 @azkhane_takhoda
4_5775965860401252416.mp3
14.65M
👣 💞 تخلیه انرژی منفی 🌱(پنج گام خانه تکانی دل) ‼️‼️‼️ ✅ دقت داشته باشید لطفا عزیزانی که حال روحی خوبی ندارند از صوت دوم با ما همراه باشند 🔴 نکات عالی گفته میشه @azkhane_takhoda
از خــانــه تــا خــدا
#خانه_تکانی_دل 😍 تخلیه انرژی منفی (پنج گام خانه تکانی دل)🙃 بریم سراغ اولین گام👇 @azkhane_takho
سلـ😍ــام دوستای بینظیـــــر و مهربونم حال و احوال تون چطوره😇 ☺️ میبنیم که حسابی روزای اخر سال مشغولین... 🤩 ✅ امیدوارم روزهای آخر سال را با سلامتی و دل خوش سپری کنید ✍ دوستان عزیز لینک بالا 👆👆 💓برای دوستان و خانواده هاتون بفرستین 😊 ❤️ که با اتفاق هم خونه تکونی دل رو داشته باشیم 😍 💫 سال جدید رو با یک حس و حال خوب و با آرامش و سبک شروع کنیم 🌷 از همراهی و حضورتون سپاس گذاریم 🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از خــانــه تــا خــدا
🏖 ✤ ⃟⛱ ⃟⃟ ⃟❀᪥✾✤❀ 🖋به نام خداوند مهر آفرین ... 📕داستان #حضرت_دلبر 🔍 #قسمت‌سی‌‌سه _ خوبی ؟ فردا
🏖 ✤ ⃟⛱ ⃟⃟ ⃟❀᪥✾✤❀ 🖋به نام خداوند مهر آفرین ... 📕داستان 🔍 مشخص بود جا خورده است . از تصمیمم مطمئن بودم . ولی گفتنش برایم سخت بود. _ ببین آقا مرتضی ۲۶ سال از زلزله گذشته ولی چیزی که بین من و تو بود فراتر از محبت و میشه اسمشو گذاشت عشق ... چون در تمام این ۲۶ سال مثل آتیش زیر خاکستر مراقبت لازم داشت تا دنیا و آخرت ما رو نسوزونه ... من به میزان تو نه ولی خب کم تلاش نکردم واسه زندگیم ، واسه اینکه طیبه به اینجا برسه بارها و بارها و بارها با خودم جنگیدم . سعی می‌کردم بغض همه این سالها را مهار کنم ولی سعیم بی فایده بود . با گریه ادامه دادم ... _ نیاز به گفتن نداره . میدونی چقدر دوستت دارم . ولی مرتضی مناول باید طیبه رو دوست داشته باشم . من اول باید حواسم به طیبه باشه . چند لحظه سکوت کردم . مرتضی با اخم گفت : _ چرا نمیگیرم چی میگی . مگه من میگم خودتو دوست نداشته باش . من که همه فکرم حال توئه ... +یه کم سخته برام گفتنش . سرم را بالا آوردم . خورشید در حال غروب بود . ابرهای نارنجی ... انگار آتش گرفته بودند . نگاهم به گنبد سبز حرم بود . از امام زمانم کمک گرفتم . _ ببین من نمیتونم پیشنهاد تو رو بپذیرم که پذیرفتن اون یعنی ظلم و صدمه به راحله ... نگو صدمه نمی بینه که من یه مشاورم ... و می دونم که هیچ زنی تو این عالم نیست که با این شرایط کنار بیاد . و این تازه ظاهر ماجراست . در واقعیت ظلم اصلی به طیبه میشه . من طیبه رو مطیع خدا و عاشق مولا بار آوردم . حالا اینجا خیلی بده ببازه ... طیبه باعث رنج راحله بشه اصلا ... با التماس گفتم : + مرتضی بهم رحم کن ... باور کن نمیتونم ... تکیه داد و رو به رو را نگاه کرد . لبخند زد . نگاهش می‌کردم . خندید خندید خندید بهم برخورده بود . او حق نداشت مرا مسخره کند . با عصبانیت گفتم : + هیچ کجای حرفم خنده نداشت . به سمتم برگشت و با همان خنده گفت : _ خنده داشت . خنده دار بود خانم همه چیز دان ... بعد با لحنی که کمی تمسخر در آن بود ادامه داد : _ تنهایی به این تصمیم رسیدی خانم مشاور یا کمکت کردن ؟ به مردم هم اینجوری مشورت میدی ؟ عصبانی بودم . + مرتضی مسخره نشو .. جدی شد . جدیه جدی ... _ مسخره ... من دارم مسخره میکنم؟ چی میگی واسه خودت ؟ یعنی من حواسم به راحله نبوده و فقط تو بهش فکر کردی . یعنی من اینقدر آدم پرتی هستم . چی فرض کردی منو ؟ یعنی تو از من بیشتر به فکر خودتی ؟ یه چی بگو بگنجه بابا !!! مبهوت نگاهش می‌کردم . _ طیبه خانم ... خوب گوش لطفا ... راحله جریان من و تو رو خبر داشت . قبل از اینکه ازش خواستگاری کنم بهش گفتم چه بلایی سرم اومده ... و میدونه هم اون دختر تو هستی . همه این سالها هم همه کار کرد تا من مجدد ازدواج کنم و صاحب اولاد بشم . راحله یه فرشته س ... مثل یه مامان مهربونه بیشتر تا یه همسر ؛ از وقتی امیر فوت کرده روز خوش نگذاشته برام ... تا الان هم زوری تونستم نگهش دارم . مامان فاطمه رو هم خودش راهی کرد سمت محمد ... چشم‌هایم گرد شده بود ... + چی میگی ؟؟ چشم‌هایش اما می‌خندید . یک شکلات دیگر باز کرد . _ اینو بخور و به فکر بهونه دیگه باش . هر چند هر چقدر ناز کنی خریدارم طیبه خانم ... شکلات را گرفتم و نصف کردم و نصفش را به او دادم ... اذان زد . رفتیم داخل و نماز خواندیم . سرم به سجده شکر بود . هنوز باورم نمی‌شد که چه شنیده ام . تا جلوی ماشین همراهیم کرد . در ماشین را نگهداشته بود و به آن تکیه زده بود . خندیدم و گفتم ... + درو رها کن برم ... نفس عمیقی کشید و گفت : _ برو ولی زود بهم خبر بده که دستورت چیه الگو خانم ... در را بستم و با خنده گفتم : + چشم آقا نقی ... آن شب مهدا با پاستای خوش طعمش خبر مادری خود را هم داد و در خانه ما بعد از ماه‌ها صدای خنده و شادی پیچید ... محمد از همه خوشحال تر بود و کلی قربان صدقه می رفت ... من وسط خنده ها و شادی‌ها چهره مرتضی را تجسم می‌کردم و عمیق تر لبخند می‌زدم . در عمق وجودم شرمنده خانومی راحله نه بودم . و شاکر خدا ... باید برنامه ریزی می‌کردم . باید با عمه حرف می زدم . سرم شلوغ بود از افکار مختلف ولی سبک بودم و شاداب ... آخر شب با دخترها داخل آشپزخانه بودیم مشغول جا به جا کردن وسایل از مهدا پرسیدم : + راستی اون خانم دکتری که میگفتی چطوری میشه ازش وقت گرفت ؟ _ کدوم دکتره ؟ + همون دکتر پوستی که میگفتی پیجشو داری ؟ تا این حرف را زدم مهدا و هدا حمله ور شدند . _ به به مامان خانم ... چه عجبببب ... آفتاب از کدوم طرف در اومده .... 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇